تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
لیلاب سرزمین زیباییها
واکنش های مختلف رسانه های دنیا نسبت به بیانیه لوزان؛ ایران به امید دریافت حلوای نسیه در ده سال آینده سیلی نقد خورده است! بیانیه لوران که بسیار دارای ابهام است و اینطور می شود گفت که هر کدام از دو طرف برداشت خود را از این بیانیه به کشور های خود اعلام کردند. برداشت هایی که گاها حتی در تضاد با یکدیگر نیز بود. به گزارش سرویس بین الملل میدان ۷۲، دور جدید مذاکرات هسته‌ای بین کشورهای ایران و ۱+۵ از روز سه شنبه پنجم فروردین ماه در لوزان سوئیس آغاز شد و طرفین ظرف این چند روز رایزنی‌های بسیار فشرده‌ای را در جهت رسیدن به یک توافق جامع صورت دادند و نهایتا در شب ۱۳ فروردین به یک بیانیه مشترک ( نه توافق نهایی ) دست پیدا کردند. بیانیه ای که بسیار دارای ابهام است و اینطور می شود گفت که هر کدام از دو طرف برداشت خود را از این بیانیه به کشور های خود اعلام کردند. برداشت هایی که گاها حتی در تضاد با یکدیگر نیز بود. اما نکته ی بسیار مهمی که در این زمینه وجود دارد و قرار است در این گزارش به آن بپردازیم واکنش های مختلف خبری دنیا نسبت به این بیانیه مشترک است. شاید بتوان اولین واکنش رسمی درباره بیانیه مشترک را صحبت های باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا دانست. او که دقایقی پس از قرائت بیانیه در دانشگاه شهر لوزان به میان خبرنگاران در محوطه کاخ سفید آمده بود گفت:” نگرانی های ما در منطقه به خاطر اقدامات ایران از جمله حمایت آن ها از گروه های تروریستی و تهدید علیه اسرائیل باعث می شود اختلافات ادامه یابد”. وی همچنین تصریح کرد: ایران بیش از هر کشوری شاهد بازرسی ها خواهد بود و به عنوان عضو ان پی تی تعهداتی دارد. جامعه بین المللی پذیرفته است مرحله به مرحله بخش هایی از تحریم ها علیه ایران را لغو کند، اما در همان حال تحریم های دیگر درباره موشک های بالستیک و حقوق بشر ادامه خواهد داشت”. از دیگر سو جان کری وزیر امور خارجه آمریکا هم با تکرار حرف های اوباما در جمع خبرنگاران در لوزان از رفع مرحله به مرحله تحریم ها در قبال عمل کردن ایران به تعهداتش گفت و افزود:” به محض اینکه ایران از این تعهدات تخطی کند ، تحریم ها فورا باز خواهد گشت”. لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه نیز بعد از قرائت بیانیه به تلویزیون فرانسه گفت:” این یک توافقنامه مرحله ای است اما هنوز به اقدامات بیشتری نیاز است”. وی همچنین در صحبت هایش با رادیو اروپا به مساله چگونگی برداشته شدن تحریم ها اشاره کرد و بیاح داشت:” ایرانی ها می خواهند که تحریم ها بالافاصله برداشته شود. ما نیز به آنها گفته ایم که ما زمانی تحریم ها را کاهش میدهیم که شما به آنچه وعده داده اید، عمل کنید”. در همین راستا رابرت آینهورن مشاور امور خلع سلاح وزارت خارجه آمریکا در گفتگو با بلومبرگ گفت:” این توافق خوبی است. در عین حالی که این موضوع به رسمیت شناخته شد اما به نظر میرسد سازوکار رفع تحریم ها نیز به صورت مرحله ای و بر اساس عمل ایران به تعهداتش باشد و تحریم ها به صورت فوری رفع نخواهد شد. اما برخی روزنامه های عرب زبان کشورهای اطراف خلیج فارس نیز به پوشش خبری بیانیه مشترک لوزان پرداختند. روزنامه الخلیج از روزنامه های اماراتی نوشت:” به عقیده ناظران و کارشناسان، ایران امتیازات زیادی داده است و همین امر اساس تدوین توافق نهایی تا ۳۰ ژوئن است.” روزنامه المصریون نیز در مطلب مشابهی نوشت:” بر اساس این توافق ایران ذخیره اورانیوم را که به میزان اندکی غنی شده است، کاهش میابد و تحریم ها به تدریج برطرف خواهد شد.” همچنین روزنامه صهیونیستی هاآرتص در روز جمعه با استقبال از مفاد بیانیه مشترک بین ایران و کشورهای ۱+۵ نوشت:” بسیاری از مقامات رژیم صهیونیستی با این تحلیل که با ایران توفق بد صورت نگرفته موافق هستند اگرچه ممکن است به آن اعتراف نکنند.” این روزنامه در ادامه طی گزارشی افزود:” توافق لوزان مطلوب رژیم صهیونیستی است و مقامات این رژیم را شگفت زده کرد!” اما نشریه فارین پالیسی در بررسی ضرورت‌های توافق هسته‌‌ای برای آمریکا از چگونگی نجات کاخ سفید طی این بیانیه گفت و نوشت:” رژیم تحریم‌ها در حال فروپاشی بود و ما به آخر خط تحریم رسیده بودیم. این توافق ایران را به پذیرش پرتکل الحاقی فرا می‌خواند.” رسانه های ضد انقلاب در مورد توافق چه نوشتتد؟ سایت ضد انقلاب کلمه که از سایت های فعال پیرامون اخبار سران فتنه است در گزارشی نوشت: جمعی از مردم در استقبال از ظریف شعار” یا حسین میر حسین” سردادند. این سایت افزود: اکنون باید منتظر عملی شدن سایر وعده ها از جمله رفع حصر بود. سایت خودنویس یکی دیگر از سایت های ضد انقلاب با بیان این نکته که اظهارات اوباما و جان کری نشان می دهد که ایران به امید دریافت حلوای نسیه در ده سال آینده سیلی نقد خورده است، افزود:” این بیانیه با شعار” انرژی هسته ای حق مسلم ماست” منافات عمیقی دارد. اما شاید بتوان مهمترین تحلیل خبرگزاری های خارجی نسبت به این بیانیه سیاسی را تحلیل خبرگزاری سی ان ان دانست. خبرگزاری سی ان ان انگلیس یادداشتی را منتشر کرده که توسط نازیلا “فتحی” نوشته شده و در این یادداشت آمده: آیا رهبر ایران جام زهر صلح را خواهد نوشید؟ در این نوشته با اشاره به قبول قطع نامه ۵۹۸ مدعی شده که تثبیت جمهوری اسلامی مرهون قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط امام خمینی(ره) بوده و سپس قطعنامه ۵۹۸ با توافق هسته ای مقایسه شده. در این نوشته با اشاره به سخنان شیرزاد و زیباکلام، انرژی هسته ای را برای ملت ایران بی فایده دانسته است.
ررسی ابهامات تفاهم نامه تفسیر پذیر ایران و 1+5 در لوزان: تفاوت های بیانیه ی ایران و بیانیه ی امریکا در چیست؟/ همه تناقضات کلیدی متن فارسی با متن انگلیسی توافق لوزان + سند هنوز تیم های مذاکره کننده، سوئیس را ترک نکرده بودند که تفاوت های فاحشی در بیانیه ی قرائت شده توسط ایران و بیانیه ای که وزارت امور خارجه ی امریکا منتشر کرده دیده شد. بنابراین صریح و غیرقابل تفسیر بودن بیانیه ای که مبنای توافق قرار خواهد گرفت لحاظ نشده است./ این تفاهم نامه قرار است مبنای متن توافقی باشد که تا پایین ژوئن تنظیم خواهد شد. به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، سیزدهم فروردین ماه 1394 در لوزان سوئیس تفاهم نامه ای بین ایران و کشورهای 1+5 به امضا رسید که فارغ از محتوا، دولت ایران و دولت امریکا به شدت محتاج آن بودند. دکتر حسن روحانی، رئیس جمهور کشورمان که در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، ریشه ی مشکلات اقتصادی کشور را تحریم هایی می دانست که کاسبان تحریم!! بر ملت ایران تحمیل کرده بودند، به مردم وعده داد با رفع سوء تفاهم هایی که درباره ی برنامه ی هسته ای ایران وجود دارد مشکلات اقتصادی را برطرف نماید. در این میان، رهبر معظم انقلاب بارها خاطرنشان کردند که امریکا ثابت کرده قابل اعتماد نیست و راه حل برطرف نمودن مشکلات اقتصادی، در گرو اراده ی ملی و تکیه بر توان داخلی است. در هر حال مذاکرات تا جایی ادامه پیدا کرد که تفاهم نامه ای که مورد توافق تمام طرفین مذاکره بود به امضا رسید. این تفاهم نامه قرار است مبنای متن توافقی باشد که تا پایین ژوئن تنظیم خواهد شد. اما در این میان ابهاماتی وجود دارد که توجه به آنها الزامی است. طبق بیانات مقام معظم رهبری و خطوط قرمز مشخص شده توسط ایشان، توافقی مورد قبول ایران خواهد بود که صریح و واضح بوده و قابل تفسیر و تاویل نباشد. از طرف دیگر، طبق توافق مذکور باید تحریم ها بلافاصله پس از توافق برداشته شوند. اما چیزی که در بیانیه ی لوزان می بینیم متفاوت از این است: 1- هنوز تیم های مذاکره کننده، سوئیس را ترک نکرده بودند که تفاوت های فاحشی در بیانیه ی قرائت شده توسط ایران و بیانیه ای که وزارت امور خارجه ی امریکا منتشر کرده دیده شد (در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم). بنابراین صریح و غیرقابل تفسیر بودن بیانیه ای که مبنای توافق قرار خواهد گرفت لحاظ نشده است. 2- توافقی مورد قبول ایران خواهد بود که طی آن تمام تحریم ها بلافاصله پس از توافق برداشته شوند ولی در بیانیه ای اولا از تخفیف و تعلیق بازگشت پذیر سخن گفته شده نه رفع کامل و دائم. دوما لغو و تعلیق و تخفیف تحریم ها منوط به برداشتن گام هایی از سوی ایران شده که ممکن است محقق کردن آنها مدت ها به طول بیانجامد. اما تفاوت های بیانیه ی ایران و بیانیه ی امریکا در چیست؟ 1- تداوم برنامه ی هسته ای بیانیه ی ایرانی: بر اساس راه حل به دست آمده ، دوره زمانی برنامه جامع اقدام مشترک در خصوص برنامه غنی سازی ایران 10 ساله خواهد بود. اما در بیانیه ی امریکایی این مدت در جایی 10 ساله و در جای دیگر 15 ساله عنوان شده است. ایران در هیچ کجای متنی که منتشر نموده است به 15 سال مذکور اشاره نکرده است! 2- در خطوط قرمزی که در رهبر معظم انقلاب اسلامی تعیین نموده اند و دولت خود را ملزم به آن دانسته و داعیه ی رعایت نمودن آنها را دارد آمده است کسی حق مداخله بر روی دستاوردهای هسته ای را ندارد... حرکت علمی هسته ای به هیچ وجه نباید متوقف یا کند شود (اینجا). اما در بیانیه ی امریکایی ها آمده است: ایران موافقت نموده تا به مدت 15 سال در فوردو هیچگونه تحقیقات مرتبط با غنی سازی را انجام ندهد! اما در بیانیه ی ایران آمده است: بر اساس راه حل های بدست آمده تاسیسات هسته ای فردو به مرکز تحقیقات هسته ای و فیزیک پیشرفته تبدیل خواهد شد! 3- در متن بیانیه ی ایران درخصوص پروتکل الحاقی آمده است: ایران در جهت شفافیت و اعتماد سازی به صورت داوطلبانه پروتکل الحاقی را به صورت موقت اجرا نموده و در ادامه فرآیند تصویب این پروتکل طبق یک جدول زمانی در چارچوب اختیارات رییس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی به تصویب خواهد رسید. اما در متن انگلیسی بدون اشاره به نیازمند تصویب بودن اجرای پروتکل نوشته شده: این در حالی است که طبق خطوط قرمز مشخص شده توسط رهبری، روابط ایران با آژانس باید به صورت متعارف و غیر فوق العاده باشد! (اینجا) 4- درخصوص لغو تحریم ها در متن فارسی آمده است: پس از اجرایی شدن برنامه جامع اقدام مشترک ، تمامی قطعنامه های شورای امنیت لغو خواهد شد و همه تحریم‌های اقتصادی و مالی چندجانبه اروپا و یکجانبه امریکا از جمله تحریم های مالی، بانکی، بیمه، سرمایه گذاری و تمامی خدمات مرتبط با آنها در حوزه های مختلف از جمله نفت، گاز، پتروشیمی وخودور سازی فورا لغو خواهند شد. همچنین تحریم ها علیه اشخاص حقیقی و حقوقی، سازمان ها، نهادهای دولتی و خصوصی تحت تحریم های مرتبط هسته ای ایران از جمله؛ بانک مرکزی، سایر موسسات مالی و بانکی، سوئیفت، کشتیرانی و هواپیمایی جمهوری اسلامی، کشتیرانی نفت به‌طور همه‌جانبه فورا برداشته خواهند شد. همچنین کشورهای عضو گروه (1+5) متعهد هستند از وضع تحریم های جدید در موضوع هسته ای خودداری نمایند. اما در متن انگلیسی اینگونه می خوانیم: اگر ایران به تعهداتش عمل کند، فراغتی از تحریم ها خواهد یافت. پس از اینکه آژانس تایید کند (یعنی لغو مشروط تحریم ها) که ایران گامهای کلیدی مرتبط با هسته ای را برداشته است تحریم های مرتبط با هسته ای اروپا و آمریکا تعلیق خواهد شد (یعنی خبری از لغو کامل و دائم نیست) و چنانچه در هر زمانی ایران نتواند به تعهداتش عمل کند تحریم ها به جای خود، باز خواهند گشت. ساختار تحریم های آمریکا برای بخش عمده ای از دوره توافق باقی خواهد ماند، همه ی قطعنامه های قبلی شورای امنیت همزمان با انجام اقدامات ایران در زمینه ی نگرانی های اساسیی برداشته خواهد شد. تحریمهای آمریکا به خاطر نقض حقوق بشر، تروریسم و موشکهای بالستیک ایران همچنان پا برجا خواهد بود! (اینجا) گفتنی است بیش از 90 درصد تحریم های آمریکا علیه ایران تنها به خاطر پرونده هسته ای نیست و به بهانه هایی مثل نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم و موشک های بالستیک وضع شده است و نتیجتا باقی خواهند ماند
آیا در زمان ظهور، امام زمان(عج) از ابزار جنگی امروزی استفاده میكند؟
دسته بندی : امام زمان(عج),,
  • بازدید : (44)
آیا در زمان ظهور، امام زمان(عج) از ابزار جنگی امروزی استفاده میكند؟ دوست عزیز! در مورد وسائل و ابزاری كه حضرت از آنها استفاده می كنند باید گفت اگر چه در برخی روایات آمده است كه حضرت حجت(عج) با شمشیر خروج و قیام می كند، ولی شاید مقصود از آن توسل به مطلق اسلحه است. به عبارت دیگر، شمشیر كنایه از قدرت و نیروی نظامی است. پس منظور از قیام با شمشیر همان اتكای بر قدرت است، تا مردم نپندارند كه مصلح بزرگ فقط به شكل یك واعظ عمل می كند. البته بر اساس بعضی از تحقیقات، كه در مجال دیگری می توان بدان پرداخت، گاه در باره شكل نهضت حضرتش و این كه خونهای زیادی در آن ریخته می شود، اغراق شده است. ولی قدر مسلم آن است كه نهضت ایشان با مبارزه جدی همراه است. نكته ای كه شایان توجه است آن كه اصولا قیام ایشان، مانند قیام همه پیامبران الهی، از راه بهره گیری از وسایل و اسباب طبیعی خواهد بود، و هیچگاه اعجاز، شاكله اصلی آن را تشكیل نمی دهد، بلكه معجزات جنبه استثنایی دارند. به همین دلیل همه پیامبران از ابزار روز و احیانا تاكتیكهای نظامی زمان خود برای پیشبرد اهدافشان استفاده كرده و در انتظار معجزه نمی نشستند. البته این به معنای نفی تاییدات خاص الهی به ایشان و یارانشان نمی باشد، چنان كه خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را توسط ملائكه یاری فرمود. مؤید عرائض فوق حدیث "أبی الله أن یجری الأمور إلا بأسبابها" است، كه لااقل بنا به یك تفسیر معنای آن این است كه اصل اولیه در تحقق مشیت الهی، رعایت عادت و اسباب طبیعی در عالم می باشد و خداوند پرهیز دارد از اینكه امور را بر خلاف حالت عادی به انجام برساند
مگر امام برای هدایت انسانها نیامده ؟ پس فایده امام غایب چیست؟
دسته بندی : مهدویت,,
  • بازدید : (81)
مگر امام برای هدایت انسانها نیامده ؟ پس فایده امام غایب چیست؟> دوست گرامی! در این مورد به مطالب ذیل توجه نمایید: 1. فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخرالزمان و این كه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست، بلكه یكی از فواید وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا، و همچنین بقای شرع و حفظ حجت ها و بینات خدا است. كما این كه در روایتی از امام علی(ع) نقل شده است: "اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم لله بحجه إما ظاهرا مشهورا أو خائفاً مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته" یعنی خدایا! آری خالی نماند زمین از كسی كه قائم باشد از برای خدا به حجت، یا ظاهر و آشكار، یا بیمناك و پنهان، تا حجت های خدا و بینات او از میان نرود.(نهج البلاغه، صبحی صالح، ص497، كلام147ـ به نقل از"امامت و مهدویت" آیت الله صافی گلپایگانی، ج3، ص152) از طرفی وقتی فرد مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و بركات و سبب نزول و جلب كننده عنایات خاص و دفع كننده بلایات است، پس وجود امام كه ولی الله الاعظم و حجت خدا است فوائد و بركاتش بسیار عظیم و با اهمیت تر از یك فرد مؤمن است. 2. ما قطع نداریم كه آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در اموری كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد آنها دخالت ننمایند. 3. آنچه مسلم است این است كه در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به معنی آن نیست كه مردم نیز از آن حضرت پنهان هستند. بلكه چنانچه از برخی اخبار استفاده می شود آن حضرت در ایام حج حاضر می شوند و حج به جا می آورند، با مردم مصاحبت نموده و در مجالس حاضر می شوند و از بیچارگان فریادرسی می نمایند و بیماران را عیادت می فرمایند. 4. بر امام واجب نیست كه شخصا و بدون واسطه در امور دخالت نموده و حل و فصل امور نمایند، بلكه می توانند دیگران را به نحو خصوصی یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارند. همان طور كه امام علی(ع) از جانب خود افرادی را در شهرهای دیگر منصوب می كردند. 5. اصل وجود امام موجب دلگرمی و قوت دل برای بندگان خدا و اهل هدایت است. خود همین موضوع كه امام زنده و حاضر داریم و ملجا و پناهگاه شریعت است موجب قوت قلب مؤمنان و مانع از ایجاد یأس و ناامیدی در دل سالكان هدایت است و همواره از او مدد می گیرند و یاری می جویند، و این مساله از نظر علم النفس بسیار اساسی و مهم است. برای مطالعه بیشتر به كتاب "امامت و مهدویت"، آیت الله صافی گلپایگانی، ج3، ص151 ـ 156 مراجعه نمایید
مگر امام برای هدایت انسانها نیامده ؟ پس فایده امام غایب چیست؟
دسته بندی : مهدویت,,
  • بازدید : (104)
مگر امام برای هدایت انسانها نیامده ؟ پس فایده امام غایب چیست؟> دوست گرامی! در این مورد به مطالب ذیل توجه نمایید: 1. فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخرالزمان و این كه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست، بلكه یكی از فواید وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا، و همچنین بقای شرع و حفظ حجت ها و بینات خدا است. كما این كه در روایتی از امام علی(ع) نقل شده است: "اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم لله بحجه إما ظاهرا مشهورا أو خائفاً مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته" یعنی خدایا! آری خالی نماند زمین از كسی كه قائم باشد از برای خدا به حجت، یا ظاهر و آشكار، یا بیمناك و پنهان، تا حجت های خدا و بینات او از میان نرود.(نهج البلاغه، صبحی صالح، ص497، كلام147ـ به نقل از"امامت و مهدویت" آیت الله صافی گلپایگانی، ج3، ص152) از طرفی وقتی فرد مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و بركات و سبب نزول و جلب كننده عنایات خاص و دفع كننده بلایات است، پس وجود امام كه ولی الله الاعظم و حجت خدا است فوائد و بركاتش بسیار عظیم و با اهمیت تر از یك فرد مؤمن است. 2. ما قطع نداریم كه آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در اموری كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد آنها دخالت ننمایند. 3. آنچه مسلم است این است كه در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به معنی آن نیست كه مردم نیز از آن حضرت پنهان هستند. بلكه چنانچه از برخی اخبار استفاده می شود آن حضرت در ایام حج حاضر می شوند و حج به جا می آورند، با مردم مصاحبت نموده و در مجالس حاضر می شوند و از بیچارگان فریادرسی می نمایند و بیماران را عیادت می فرمایند. 4. بر امام واجب نیست كه شخصا و بدون واسطه در امور دخالت نموده و حل و فصل امور نمایند، بلكه می توانند دیگران را به نحو خصوصی یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارند. همان طور كه امام علی(ع) از جانب خود افرادی را در شهرهای دیگر منصوب می كردند. 5. اصل وجود امام موجب دلگرمی و قوت دل برای بندگان خدا و اهل هدایت است. خود همین موضوع كه امام زنده و حاضر داریم و ملجا و پناهگاه شریعت است موجب قوت قلب مؤمنان و مانع از ایجاد یأس و ناامیدی در دل سالكان هدایت است و همواره از او مدد می گیرند و یاری می جویند، و این مساله از نظر علم النفس بسیار اساسی و مهم است. برای مطالعه بیشتر به كتاب "امامت و مهدویت"، آیت الله صافی گلپایگانی، ج3، ص151 ـ 156 مراجعه نمایید
فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟
دسته بندی : حضرت فاطمه زهرا (س),,
  • بازدید : (61)
کنکاشي در روايات مربوط به شهادت فاطمه الزهرا سلام‌الله‌عليها‌ فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟ عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند. به گزارش ویژه نامه نوروزی مشرق، درباره تاريخ شهادت حضرت زهرا ‌‌(س) روايات مختلف است. از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پيامبر ‌(ص). ميان علماي شيعه، دو تاريخ مشهور و مقبول است: يكي هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پيامبر ‌(ص) و ديگري نود و پنج روز. با توجه به رحلت پيامبر اسلام ‌(ص) در بيست و هشتم صفر، بنا به روايت ۷۵ روز، در مورخة سيزدهم تا پانزدهم جمادي الاوّل ، شهادت حضرت زهرا‌‌(س) است و اين ايام را فاطمية اوّل مي‌ خوانند اما بنا به روايت ۹۵ روز، شهادت حضرت‌‌ زهرا (س) در سوم تا پنجم جمادي الثاني است و اين ايام را فاطمية دوم مي‌ خوانند. بنابراين؛ ايام فاطميه جمعا ۶ روز مي باشد، ۳ روز در ماه جمادي الاول و ۳ روز در ماه جمادي الثاني. فاطميه اول از ۱۳ تا ۱۵جمادي الاول است و فاطميه دوم از سوم تا پنجم جمادي الثاني است. ظاهراً علت اينکه سه روز در هر ماه بعنوان روز شهادت آن حضرت‌‌ معرفي شده است به اين دليل است که اين احتمال وجود دارد که ماههاي قمري از رحلت پيامبر‌ (ص) تا شهادت حضرت زهرا‌‌ (س)،۲۹روز بوده باشند، حال آنکه در صورت کامل بودن ماههاي قبل، روز شهادت ۱۳ جمادي الاول و يا سوم جمادي الثاني خواهد بود. چرا که طبق تقويم، حداکثر سه ماه قمري ۲۹ روزه و حداکثر ۴ ماه قمري ۳۰ روزه مي توانند پشت سر هم قرار گيرند. اما در عرف، به دهه دوم جمادي الاول، از دهم تا بيستم جمادي الاول که بنابر قول ۷۵روز، شهادت آن بانوي بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطميه اول و به دهه اول جمادي الثاني از اول تا دهم جمادي الثاني، که طبق قول ۹۵روز، شهادت حضرت زهرا‌‌ سلام‌الله‌عليها‌ در آن واقع شده است،دهه فاطميه دوم گفته مي شود. علت بروز اختلاف در روز شهادت در مورد تعداد روزهايي که حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها پس از رحلت پدر بزرگوارشان در قيد حيات بوده اند در ميان کتاب هاي تاريخي اختلاف وجود دارد. بعضي از مورخين مثل يعقوبي اين زمان را چهل روز و کساني مثل عايشه، دختر ابي بکر، اين مدت را شش ماه و گروهي ديگر هشت ماه ذکر کرده اند. علامه مجلسي اما در ميان اين اقوال، آن قولي که براي ما قابل اعتنا است روايات رسيده از ناحيه ائمه هدي عليهم‌‌‌ السلام مي باشد، به نقل مرحوم علامه مجلسي، مرحوم ابوالفرج اصفهاني در کتاب مقاتل الطالبين اينگونه اظهار نظر کرده: مدت زمان حيات فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله مورد اختلاف قرار گرفته است، به طوري که کمترين زمان ذکر شده در اين رابطه ۴۰ روز و بيشترين زمان هشت ماه مي- باشد، اما آنچه نزد ما مسلم و مورد قبول است روايات رسيده از امام باقر عليه السلام است که حضرت مي- فرمايد: بدرستي که زمان رحلت صديقه کبري سلام الله عليها سه ماه بعد از رحلت پيامبر مکرم اسلام صلي الله عليه و آله بود. طبري شيعي همچنين مرحوم طبري شيعي در کتاب دلايل الامامه به سلسله اسناد خود رواياتي از حضرت امام صادق عليه السلام نقل مي کند که حضرت مي فرمايد: حضرت صديقه طاهره عليها السلام در ماه جمادي الاخر روز سه شنبه، سه روز از ماه گذشته در سال ۱۱ هجري از دنيا رفتند. اين دو روايت مبناي مورد اتخاذ غالب علماي شيعه من جمله سيد طاووس در کتاب شريف اقبال مي باشد. کليني اما دسته دوم ديگري از روايات صحيحه هم اين مدت را ۷۵ روز ذکر کرده اند از جمله اين روايات، روايت مرحوم کليني از امام صادق عليه السلام است که حضرت مي فرمايد: «بدرستي که توقف فاطمه عليه السلام در اين دنيا پس از پدر گراميش ۷۵ روز بود.»اين دسته از روايات هم مبناي نظر برخي از علماي شيعه از جمله مرحوم کليني گرديده. البته ممکن است دليل اختلاف در اين دو دسته از روايات صحيحه رايج نبودن نقطه گذاري بر کلمات در زمان صدور روايات باشد. توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسه تسعون» مويد اين معنا است. راويان سني چه مي گويند؟ در اين مجال بخشي را هم به آثار و تاليفات بزرگاني اهل سنت مانند ابن قتيبه، ابن شهر آشوب سروي، أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني، ذهبي مورخ مشهور، عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت و احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» و ابن ابي الحديد معتزلي اختصاص داديم تا بدانيم واقعيت شيعه از زبان سني ها چگونه بيان شده است. ابن قتيبه دينوري، قرن سوم هجري ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري (معروف به ابن قُتَيبَة) در گذشته به سال ۲۷۶ هجري، در کتاب خود بنام «الامامة والسياسة» تحت عنوان"کيفَ کانَت بيعة علي أبي طالب کرَّمَ الله وجهه" (علي کرم الله وجهه چگونه بيعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاري روايت کرده که گفت: همانا روزي ابوبکر از عده اي که از بيعت با او سرپيچي کرده و نزد علي عليه السلام جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها -که در خانه ي علي جمع شده بودند- فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداري نمودند، در اين هنگام عمر دستور داد که "هيزم حاضر کنيد" و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست بايد خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش مي کشم ! شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض، آيا مي داني در اين خانه فاطمه است؟! گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد! باز در همان کتاب جلد ۱ صفحه ۱۳ با ذکر سند آمده است:.. پس از چندي که گذشت عمر به ابوبکر گفت بيا تا نزد فاطمه عليها السلام برويم، چرا که ما او را به غضب درآورده ايم. پس به اتفاق يکديگر نزد فاطمه عليها السلام رفته و از او اجازه ورود گرفتند، لکن فاطمه عليها السلام به آنها اجازه ي ورود نداد، ناچار نزد علي عليه السلام آمده و با او سخن گفتند، تا آنکه آنها را بر فاطمه عليها السلام وارد کرد. پس همين که آن دو نزد فاطمه عليها السلام نشستند، فاطمه عليها السلام صورت خود را به ديوار برگرداند. در اين هنگام آن دو به فاطمه عليها السلام سلام کردند، لکن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبکرشروع به سخن کرده و گفت: اي حبيبه ي رسول خدا آيا ما در مورد ارث پيامبر و همچنين در مورد شوهرت تو را به غضب در آورديم؟ فاطمه عليها السلام گفت: چه مي شود تورا، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند، لکن ما از محمد صلي الله عليه وآله ارث نبريم! سپس فرمود: آيا اگر حديثي از پيامبر را به ياد شما بياورم قبول مي کنيد، و به آن اعتقاد پيدا مي کنيد؟ عمر و ابوبکر گفتند:آري. پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آيا از پيامبر نشنيديد که مي گفت: «رضايت فاطمه، رضايت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضي کند مرا راضي کرده است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است». عمر و ابوبکر گفتند: آري از پيامبر ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ شنيديم. فاطمه عليها السلام گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد مي گيرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآورديد و مرا راضي نکرديد، و هرگاه پيامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکايت خواهم کرد. در اين هنگام، ابوبکر شروع به گريه کرد در حالي که فاطمه‌‌سلام‌الله‌عليها‌ مي گفت: بخدا قسم تو را در هر نمازي که بخوانم نفرين خواهم کرد. ابن شهر آشوب سروي، قرن ششم ابن شهر آشوب سروي (درگذشته به سال ۵۸۸هجري) در کتاب المناقب خوداز کتاب المعارف ابن قتيبه دينوري در بيان ذکر اولاد فاطمه سلام الله عليها چنين نقل مي کند؛ فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن ،حسين، زينب ام کلثوم و محسن که همانا از ضربه قنفذ کشته شد. لازم به تذکر است که در چاپ هاي امروزي کتاب المعارف ابن قتيبه چنين آمده است: پس علي داراي چند فرزند شد به نام هاي حسن، حسين، ام کلثوم و زينب کبري؛ که مادرشان فاطمه دختر رسول خدا بود، لکن محسن ابن علي در سن کودکي درگذشت! شهرستاني؛ قرن ششم أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني (در گذشته سال۵۴۸ هجري) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» مي گويد: «همانا چنان ضربه اي به شکم فاطمه عليها السلام در روز بيعت زد که فاطمه عليها السلام جنين خود را از شکم انداخت». مورخ مشهور، ذهبي؛ قرن هشتم ذهبي مورخ مشهور (در گذشته ي سال ۷۴۸هجري) در کتاب خود بنام «لسان الميزان» با ذکر سند مي گويد: «محمدبن احمد حماد کوفي» (از حافظين حديث اهل سنت) گفته است:«بدون شک چنان لگدي به فاطمه عليهاالسلام زد که محسن از او سقط شد». عمر رضا کحاله؛ از علماي معاصر اهل سنت عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» با ذکر سند مي‌گويد: تا آنکه ابو بکر از عده‌اي که از بيعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علي بن ابي طالب عليه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبير و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و در خانه‌ فاطمه عليهاالسلام از بيعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوي آنان فرستاد. عمر روانه منزل فاطمه عليهاالسلام شده و فرياد کشيد و آنان را به خارج از خانه جهت بيعت فراخواند. آنان از بيرون آمدن خودداري کردند، در اين هنگام عمر هيزم طلبيده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج مي شويد و يا آنکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم. شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض (کنيه عمر)، در اين خانه فاطمه عليها السلام است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در اين خانه باشد، آن را به آتش مي کشم! يعقوبي يعقوبي در تاريخ خود نقل مي کند: زماني که ابوبکر مريض شد، يعني در همان مرضي که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عيادت او رفته و از او پرسيد: اي خليفه پيامبرحالت چگونه است؟ ابوبکر گفت: همانا من بر هيچ چيز تأسف نمي خورم مگر بر سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم: اي کاش قلاده خلافت را به گردن نينداخته بودم...اي کاش خانه فاطمه را تفتيش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ مي کردند. بلاذري؛ قرن سوم احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» در گذشته سال ۲۷۹ هجري در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» مي گويد: ابوبکر براي بيعت گرفتن از علي عليه السلام ، به دنبال وي فرستاد، پس علي عليه السلام بيعت نکرد. در اين هنگام عمر با شعله‌اي‌ آتش روانه خانه علي عليه السلام شد. فاطمه عليها السلام در پشت درب با او مواجه شده و گفت: اي پسر خطاب آيا تو را در حال آتش زدن خانه ام مي بينم؟ عمر گفت : آري! و آن چنان به اين عمل مُصر و محکم هستم، چنانکه پدرت بر ديني که آورده بود محکم بود. بلاذري در همان کتاب، صفحه ۵۸۷، حديث شماره ي ۱۱۸۸ از ابن عباس روايت مي کند: زماني که علي از بيعت خودداري نمود و در خانه کناره گيري کرده بود، ابوبکر عمر را به سوي علي فرستاد و به وي دستور داد علي را با بدترين صورت نزد من حاضر کن! پس چون عمر نزد علي آمد، بين آن دو سخناني رد و بدل شد. علي گفت: اي عمر بدوش که نيمي از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنين بر امارت و حکومت ابوبکر حريص کرده چيزي نيست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد! ابن ابي الحديد ابن ابي الحديد معتزلي در شرح خود مي گويد: اگر گفته شود که خانه فاطمه مورد هجوم واقع شد، و صيانتش شکسته شد بخاطر حفظ نظام اسلام و بخاطر جلوگيري از تفرقه مسلمانان، چرا که مسلمانان آن زمان از دين برمي گشتند و دست از اطاعت بر مي داشتند، در جواب گفته مي شود که: همين کلام و جواب را بدهيد آنجا که در جنگ جمل هودج عايشه مورد هتک واقع شد (چرا که عايشه بر عليه خليفه رسمي مسلمانان قيام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ريسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمين از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود. پس وقتي که جائز باشد حمله به خانه فاطمه بخاطر امري که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جائز است حمله به هودج عايشه به خاطر امري که واقع شده بود. ابن عبد ربّه شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسي در کتاب "العقد الفريد" چنين مي نويسد: علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند تا اينکه ابوبکر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون کند، و به او گفت اگر بيرون نيامدند با آنان نبرد کن. عمر ابن خطاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در اين هنگام فاطمه با او روبرو شد و گفت: اي فرزند خطاب آمده اي خانه ما را بسوزاني! عمر گفت: بلي، مگر اينکه شما نيز آن کنيد که امّت کردند(بيعت با ابوبکر). نظر آيت الله صافي گلپايگاني اخيرا در استفتائي در مورد ايام عزاداري شهادت حضرت زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ از آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپايگاني سئوال شده است؛ با توجه به معلوم‌ نبودن دقيق تاريخ شهادت حضرت فاطمه زهرا دختر گرامي پيامبر اسلام ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌، بهترين ايام جهت عزاداري براي آن حضرت چه روزهايي است و بهترين نوع عزاداري در اين شهادت عظمي چيست؟ آيت الله صافي در پاسخ به اين استفتاء اظهار داشته است که نسبت به روز شهادت حضرت صديقه کبري فاطمه زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ قول‌هاي مختلفي ذکر شده، لکن آنچه بيشتر مورد توجه علماء واقع شده است فاطميه اول و فاطميه دوّم در ماه جمادي الاول و جمادي الثاني است. شايسته است که شيعيان از روز سيزدهم جمادي الاول تا سوم جمادي الثاني سوگوار و با انجام مراسم عزاداري آن حضرت، ارادت و مودت خود را به اهل بيت اظهار و از انجام مراسمي‌ که موجب وهن مراسم شهادت آن حضرت است اجتناب کنند. اين مرجع تقليد بهترين عزاداري حضرت زهرا‌‌سلام‌الله‌عليها‌ را بيان فضائل، مناقب و مصائب آن حضرت و ذکر اخلاق و سيره عملي و دفاع ايشان از امام مظلوم حضرت اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام مي داند که در همه اعصار بايد براي مردم تبيين شود و مي فرمايد؛ ان‌شاء الله تعالي مؤمنان با تمسک به قرآن و عترت به بهترين صورت ممکن به ساحت مقدس آن بزرگوار عرض ادب و اخلاص کنند، به ويژه بانوان متدينه با حفظ حجاب و عفت و پاکدامني، ايشان را الگوي خود قرار دهند. حساسيت ها گاهي اوقات اگر به احتمالات و پاسخ هايي که ممکن است پرسش هاي ما داشته باشند فکر کنيم و ثمره آنها را مورد ارزيابي قرار دهيم قبل از مطرح کردن آنها، از طرح اين نوع پرسش ها منصرف مي شويم. پرسش‌ هايي هم که درباره تعداد روزهاي ايام فاطميه و سوالاتي از اين قبيل مطرح مي شود، نيز جزء مواردي هستند که ثمره اي در پاسخ دادن به آنها حاصل نمي‌شود. حال فرض بفرماييد که با دلائل متقن اثبات شود که مثلاً فلان روز، سالروز شهادت حضرت فاطمه سلام- الله عليها مي باشد، باز هم خللي در حرکت هاي فرهنگي مراکز ديني ايجاد نمي شود، زيرا زمينه به وجود آمدن روزهايي به عنوان ايام فاطميه، به خاطر زنده نگهداشتن فرهنگ فاطمي بوده و مجالس گوناگون مذهبي هم به فراخور امکانات و شرايط مخصوص به خود بين اين دو تاريخ معتبر که از روايات صحيحه استفاده مي شود؛ عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا ۱۰ روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند. پس کساني که به زنده نگهداشتن ايام فاطميه اول و دوم مي پردازند چنين دغدغه اي ندارند که مثلاً ۲۰ روز براي حضرت عزاداري کنند يا کمتر يا بيشتر، بلکه هدف از تشکيل چنين مجالسي فهم و نشر فرهنگ فاطمي مي باشد که اين موضوع اختصاص به ايام فاطميه اول يا دوم ندارد و ما بايد به اميد روزهايي تلاش کنيم که همه ايام ما «علوي»، «فاطمي»، «حسيني» شوند. از آنجايي که مبناي عمل مسلمانان بر اساس معارف و دستورات قرآن و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و جانشينان او از خاندانش مي باشد، بنابراين قول، عمل و تقرير پيامبر و اهل بيت عليهم السلام، دليل شرعي در اثبات جواز يک عمل مي باشد. به عبارت ديگر يکي از راههاي اثبات جواز عمل به يک کار مي تواند عمل کردن يکي از معصومين عليهم السلام به آن باشد زيرا در منابع اسلامي عمل کردن به سيره و روش معصوم که از جانب خداوند منصوب شده است حجيت دارد. به طوري که در مورد پيامبر گرامي اسلام در قرآن آمده که ايشان اسوه حسنه، براي بشريت هستند و لذا تمسک به سيره ايشان و جانشينانش روش حسن مي باشد. در کتاب رياحين الشريعه در مورد سيره حضرت امام باقر عليه السلام آمده که هرگاه تب بر حضرت غلبه مي کرد، آب سرد بر خود مي ريخت، و با صداي بلند به طوري که هرکس در خانه بود، صداي آن حضرت را مي‌شنيد، مي فرمود: يا فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله.
آیا پیامبر اکرم و ائمه سایه نداشتند؟
دسته بندی : شبهات,,
  • بازدید : (74)

آیا پیامبر اکرم و ائمه سایه نداشتند؟ مسئله سایه داشتن یا نداشتن پیامبر (ص) از جمله مسائلی است که در زمره مباحث عقلی نیست، تا بتوان به وسیله عقل در این باره حکم صادر کرد. یکی از سوالات مطرح در خصوص پیامبر اینکه آیا صحیح است که پیامبر اکرم و ائمه سایه نداشته اند؟ پاسخ اجمالی: مسئله سایه داشتن یا نداشتن پیامبر (ص) از جمله مسائلی است که در زمره مباحث عقلی نیست، تا بتوان به وسیله عقل در این باره حکم صادر کرد و گفت پیامبر سایه داشت یا نداشت. در این موضوع تنها تکیه گاه و تنها چیزی که می توان به آن اعتماد کرد روایات است. بنابراین، وقتی به منابع معتبر و اولیه دینی اعم از منابع شیعه و اهل سنت مراجعه می کنیم، به جز کتاب (من لایحضره الفقیه) هیچ منبع دیگری به این موضوع اشاره ای نکرده است. البته در برخی از کتاب های غیر منبع اهل سنت آمده که برای پیامبر (ص) سایه ای مشاهده نشد. همچنین در منابع شیعی وارد شده که امام (ع) سایه ندارد. بدیهی است که در مسئله به این مهمی نمی توان تنها به یک روایت اکتفا کرد. اساسا آیا معقول و منطقی به نظر می رسد مسئله به این مهمی در طول تاریخ، حتی نزد شیعه مخفی بماند و تنها یک روایت آن هم از امام رضا (ع) نقل شود؛ یعنی بعد از حدود دو قرن از زمان رسول الله (ص) در زمان امام هشتم نقل شود و دوباره از زمان امامت امام جواد (ع) تا زمان غیبت کبرا مسکوت بماند. پاسخ تفصیلی: مسئله سایه داشتن یا نداشتن پیامبر (ص) و امامان (ع) از جمله مسائلی است که در زمره مباحث عقلی نیست تا بتوان به وسیله عقل در این باره حکم صادر کرد و گفت پیامبر سایه داشت یا نداشت. در این موضوع تنها تکیه گاه و تنها چیزی که می توان به آن اعتماد کرد، نقل است. از این رو لاجرم باید به منابع اسلامی یعنی قرآن و روایات رجوع نمود. در قرآن کریم هیچ مطلبی در این باره حتی به صورت اشاره هم نیامده است. اما روایاتی که در موضوع فوق آمده بعضی از آنها در منابع اهل سنت نقل شده است: از ذکوان نقل است که: برای رسول الله (ص) سایه ای مشاهده نشده است، نه در روز آفتابی و نه در شب مهتابی. همین معنا را حکیم ترمذی نقل کرده و گفته: رسول خدا (ص) سایه نداشت تا این که پای کسی روی سایه مبارکش نیفتد و باعث توهین به ساحت قدسی آن حضرت نشود. ابن سبع در کتاب خصائص گفته است: سایه رسول خدا بر زمین نمایان نمی شد، وجود مبارک رسول خدا نور بود و هنگامی که در زیر نور خورشید یا ماه راه می رفت، سایه اش ظاهر نمی شد. برخی از علما می گویند شاهد این قول دعای خود پیامبر (ص) است که می فرماید: "واجعلنی نورا".[1] ،[2] اما آنچه در منابع شیعه به آن اشاره شده، این است که این مسئله از صفات امام است. طالقانی از احمد همدانی از علی بن الحسن بن فضال از ابی الحسن علی بن موسی الرضا (ع)[3] نقل کرده است: "امام دارای ویژگی هایی است؛ نظیر این که امام داناترین، با تقواترین، حلیم ترین، شجاع ترین مردم است و... و برایش سایه نیست".[4] با توجه به مطالب بیان شده روشن شد که روایات وارده در این زمینه از طریق شیعه و سنی، اولاً: از جهت سند ضعیف اند و قابل اعتماد نیستند. ثانیاً: تنها یک روایت از اهل سنت و یک روایت از امام رضا (ع) در منابع شیعه در این باره وجود دارد. بنابراین، آیا معقول به نظر می رسد که مسئله به این مهمی و صفت این چنینی در رسول خدا (ص) و ائمه (ع) وجود داشته باشد و مردم از کوچک و بزرگ شاهد آن باشند، ولی روات آن را نقل نکرده باشند! راویانی که تمام خصایص و صفات پیامبر و ائمه را زیر نظر داشته و آنها را در نهایت دقت و به طور کامل برای ما نقل کرده اند! آیا عاقلانه است تمام اصحاب رسول خدا (ص) از این مسئله غفلت کرده باشند؟ یا تعمدی در مخفی نمودن آن داشته باشند؟! ممکن است کسی بگوید چنان که خود ذکر کرده اید، این موضوع در منابع اهل سنت آمده است. در پاسخ باید گفت: این مقدار از روایت در صفت و ویژگی به این مهمی و عجیب قطعآً کافی نیست و ممکن نیست فقط در یک روایت نقل شود، حتی اگر سند روایت هم صحیح باشد. از این که بگذریم و بپذیریم این مسئله در باره پیامبر (ص) در روایت آمده و یک روایت هم در این زمینه کافی است، اما چرا اصحاب و یاران امام علی، یا امام حسن و … تا زمان امام کاظم (ع) آن را نقل نکرده اند؟ و این مسئله تا زمان امام رضا (ع) مسکوت گذاشته شد؛ یعنی بعد از دو قرن از زمان رسول الله (ص) در زمان امام هشتم نقل شد و دوباره از زمان امامت امام جواد (ع) تا پایان غیبت صغرا (بیش از یک قرن) مسکوت ماند. پس آیا منطقی به نظر می رسد قضیه ای به این مهمی در طول این زمان ها نقل نشود، مگر به مقدار بسیار اندک و محدود؟ منظور و مقصود از مخفی نمودن این صفت رسول الله (ص) چه بوده است؟ علاوه این که این روایات در منابع اصلی و معتبر اهل سنت؛ مثل صحاح سته و … ذکر نشده اند. همچنین در منابع اصلی شیعه هم نیامده اند، مگر کتاب من لا یحضره الفقیه! در این جا مسئله مهمی است که شایان توجه است و آن این که موضوع مورد سؤال را چه از زاویه تاریخی و چه از زاویه عقیدتی و کلامی نگاه کنیم، در هر دو حالت با وجود یک روایت نه می شود آن را اثبات و نه می شود آن را نفی کرد. اما این که آیا نداشتن سایه از معجزات آن حضرت بوده؟ این هم احتیاج به دلیل دارد و همان گونه که بیان شد، دلیلی در رابطه با اصل موضوع وجود ندارد، تا چه رسد به معجزه بودن آن، به ویژه در بحث معجزات پیامبر (ص) ذکری از این مسئله نشده است، با توجه به عجیب بودن این موضوع و همین عدم ذکر نشان از ثابت نبودن این مسئله نزد علما دارد. به هر حال روایتی که این موضوع را نقل کرده نه متواتر است و نه حتی مستفیض، بلکه خبر واحد است و خبر واحد در این قضیه قابل اعتماد نیست. بنابراین، وقتی اصل مسئله یعنی سایه نداشتن پیامبر (ص) ثابت نشد، جایی برای پرسش های بعدی نمی ماند. [1] صحیح بخاری، ج 11، ص 116، ح 6316؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 525- 526، ح 187، 763. [2] سبیل الهدی و الرشاد، ج 2، ص 90. [3] این روایت به سند دیگری هم نقل شده است. طالقانی می گوید: احمد بن زیاد بن جعفر همدانی برایم نقل کرده و گفته است، علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش و او از علی بن معبد از حسین بن خالد، نقل کرده و گفته امام رضا (ع) چنین فرموده است: ... (کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 371). [4] بحارالانوار، ج 25، ص 116، ح 1؛ ج 52، ص 321؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 419.


علت نامگذاری فرزندان امیر مؤمنان عليه السلام به نام خلفا
نقد و بررسي: پاسخ اجمالي: نام گذاري به نام ابوبکر: اولاً: اگر قرار بود كه امير مؤمنان عليه السلام نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلى او (عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... با اختلافى كه وجود دارد) انتخاب مى‌كرد نه از كنيه او؛ ثانيا: ابوبكر كنيه فرزند علي عليه السلام بوده و انتخاب كنيه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمى‌باشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعى كه در زندگي‌اش اتفاق مى‌افتاد كنيه‌اش را انتخاب مى‌كرد. ثالثاً: بنا بر قولى، نام اين فرزند را امير مؤمنان عليه السلام، عبد اللّه گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است. ابو الفرج اصفهانى مى نويسد: قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له. عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد. الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22. بنا براين سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علي عليه السلام بوده كه حضرت در آن دوره تندترين انتقاد ها را از خلفاى پيشين داشته است. نام گذاري به نام عمر: اولاً: يكى از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد. بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد: وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن عليّ بإسمه. عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نام‌گذارى كرد. البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297. ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد: ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه. در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب كرد. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. عمر بن الخطاب، اسم افراد ديگرى را نيز در تاريخ تغيير داده است كه ما فقط به سه مورد اشاره مى‌كنيم: 1. إبراهيم بن الحارث بـ عبد الرحمن. عبد الرحمن بن الحارث.... كان أبوه سماه إبراهيم فغيّر عمر اسمه. پدرش اسم او را ابراهيم گذاشته بود؛ ولى عمر آن را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992. 2. الأجدع أبى مسروق بـ عبد الرحمن. الأجدع بن مالك بن أمية الهمداني الوادعي... فسماه عمر عبد الرحمن. عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالك را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992. 4 ثعلبة بن سعد بـ معلي: وكان إسم المعلى ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلى. نام معلي، ثعلبه كه عمر آن را تغيير داد و معلي گذاشت. الصحاري العوتبي، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهيم (متوفاي: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250. ثانياً: ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مى‌برد كه اسمشان عمر بوده است. 1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب. العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992. آيا اين نام گذاري‌ها همه به خاطر علاقه به خليفه دوم بوده؟!. نام گذاري به نام عثمان: اولاً: نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلكه همانگونه كه امام عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است. إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون. فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم. الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23. ثانياً: ابن حجر عسقلانى بيست و شش نفر از صحابه را ذكر مى‌كند كه نامشان عثمان بوده است، آيا مى‌شود گفت: همه اين نام گذاري‌ها چه پيش و چه پس از خليفه سوم به خاطر او بوده است 1. عثمان بن ابوجهم الأسلمي؛ 2. عثمان بن حكيم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حميد بن زهير بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنيف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربيعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربيعة الثقفي؛ 7. عثمان بن سعيد بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشريد؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبيد الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشريد؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفي؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاري؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قيس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومي؛ 25. عثمان الجهني؛ 26. عثمان بن عفان. العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992. پاسخ هاي تفصيلي 1. هيج اسمى (غير از نام‌هاى خداوند بارى تعالي) انحصارى نيست كه مختص يك نفر باشد؛ بلكه گاهى يك اسم براى افراد زيادى انتخاب مى‌شد كه با همان نام هم شناخته مى‌شدند و هيچ محدوديتى در اين زمينه در بين اقوام و ملل وجود نداشته است؛ بنابراين، نام‌هايى از قبيل ابوبكر و عمر و عثمان از نام‌هاى مرسومى بوده است كه بسيارى از مردم زمان پيامبر و ياران واصحاب آن حضرت، و نيز ياران و دوستان و اصحاب امامان شيعه به همين نامها معروف و مشهور بوده‌اند، مانند: أبوبكر حضرمي، ابوبكر بن ابوسمّاك، ابوبكر عياش و ابوبكر بن محمد از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السلام. عمر بن عبد اللّه ثقفى، عمر بن قيس، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر عليه السلام. و عمر بن أبان، عمر بن أبان كلبي، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذينة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق عليه السلام. عثمان اعمى بصرى، عثمان جبلة و عثمان بن زياد از اصحاب امام باقر عليه السلام، و عثمان اصبهانى، عثمان بن يزيد، عثمان نوا، از اصحاب امام صادق عليه السلام. 2. شکى نيست که شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدى داشته و دارند؛ ولى در عين حال مى‌بينيم که در بين شيعيان و اصحاب ائمه عليهم السلام کسانى بوده‌اند كه نام شان يزيد بوده است؛ مانند: يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد عليه السلام. يزيد بن عبد الملك، يزيد صائغ، يزيد كناسى از اصحاب امام باقر عليه السلام؛ يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد، يزيد مولى حكم از اصحاب امام صادق عليه السلام. حتى يکى از اصحاب امام صادق عليه السلام، نامش شمر بن يزيد بوده است. الأردبيلي الغروي، محمد بن علي (متوفاي1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدي. آيا اين نام گذاري‌ها مى‌تواند دليل بر محبوبيت يزيد بن معاويه نزد ائمّه و شيعيان آنان باشد؟ 3. نامگذارى فرزندان روى علاقه پدر و مادر به افراد و شخصيت‌ها صورت نمى‌گرفت و گر نه بايد همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اكرم صلى الله عليه وآله نامگذارى مى‌كردند. اگر نامگذارى به خاطر ابراز محبت به شخصيت‌ها بود، چرا خليفه دوم به سراسر ممالك اسلامى بخشنامه كرد كه كسى حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلى الله عليه وآله نامگذارى كند؟ ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحيح بخارى مى‌نويسند: كتب عمر إلى أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى. إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 9، ص 344، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 10، ص 572، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت. عينى در عمدة القارى مى‌نويسد: وكان عمر رضي الله تعالى عنه كتب إلى أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبي وأمر جماعة بالمدينة بتغيير أسماء أبنائهم المسمين بمحمد حتى ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم في ذلك فتركهم. العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. 4. نام يكى از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشي» است كه پسر خوانده رسول اكرم صلى الله عليه وآله از امّ‌سلمه بوده است، از كجا اين نام گذارى به خاطر علاقه حضرت امير عليه السلام به اين پسر خوانده پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نبوده است؟ 5. بنا به نقل شيخ مفيد نام يكى از فرزندان امام مجتبى عليه السلام عمرو بوده است، آيا مى شود گفت: كه اين نامگذارى به خاطر همنامى با اسم عمرو بن عبدود و يا عمرو بن هشام (ابوجهل) بوده است؟ الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 20، باب ذكر ولد الحسن بن علي عليهما ، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م. 6. با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده‌اند، وى خطاب به علي عليه السلام و عباس مى‌گويد: فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا. پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را. ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌كار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راستگو،‌ دين دار و پيرو حق بود. پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد. النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت. و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مى‌داند: وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَصِيبًا. تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مى‌ديديم. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م. و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهر عمر را ببيند: فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م. آيا با توجه به اين موضعگيرى‌هاى تند امير مؤمنان عليه السلام در برابر خلفا، مى‌شود ادعا كرد كه حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟ 7. اهل سنت ادعا مى‌کنند که اين نامگذارى ها همگى به خاطر روابط خوب امام علي عليه السلام باخلفا بوده است. اگر چنين است، چرا خلفاء نام حسن وحسين را که فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز بوده اند، براى فرزندان خويش انتخاب نكرده‌اند؟ آيا دوستى مى‌تواند يک طرفه باشد؟ نتيجه: نامگذارى فرزندان امير مؤمنان عليه السلام به نام‌هاى خلفا، خدمتى به حُسن روابط ميان امير مؤمنان و خلفا نمى‌كند و از آن نمى‌توان براى انكار شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها استفاده كرد.
علائم ظهور منجی موعود در نهج البلاغه
استاد دانشگاه امام صادق(ع) تبیین کرد: علائم ظهور منجی موعود در نهج البلاغه امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه می فرمایند "به وضوح می‌بینم که در آن زمان و با آمدن آخرین ستاره، نعمت‌هاى خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو داريد، می رسید". وارث: دکتر محسن اسماعیلی، استاد دانشگاه امام صادق(ع)، روزگذشته در ادامه سلسله جلسات شرح نهج البلاغه، در مسجد 72تن مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی تهران برگزارشد، با اشاره به خطبه 150 این کتاب شریف که درباره پیشگویی زمان ظهور حضرت ولیعصر(عج)است، گفت: حضرت دراین خطبه می‌فرمایند «الا وان من ادرکها منّا يسري في ظلمات هذه الفِتن بسراجٍ منيرويحذوا فيهاعلي مثال الصالحين» کسی از ما اهل بیت که آن زمان را درک می‌کند(یعنی حضرت مهدی(عج)، در تاریکی و ظلمت شبانه آن دوران حرکت می‌کند، در حالی‌که یک چراغ فروزان در دست دارد. وی با اشاره به آیه شریفه 46 سوره احزاب که می‌فرماید: «وَ دَاعِیًا إِلَی اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَ‌اجًا مُّنِیرً‌ا» ، این چراغ فروزان را تعبیر به حضرت رسول اکرم(ص) کرده‌اند، گفت: پیامبر(ص) سراج منیر بودند و با توجه به ادامه خطبه که حضرت می‌گوید رفتار ایشان شبیه صلحا است. بیشتر متوجه می‌شویم که آن حضرت رهرو پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) است. چرا که منظور از صالحین در عبارت «و يحذوا فيها علي مثال الصالحين»، آن بزرگواران هستند. اسماعیلی با طرح این سئوال که آمدن منجی موعود، با یک چراغ فروزان و رفتاری مانند آباء صالحش برای چیست؟ و ما انتظار چه پیش آمدی را باید از ظهور حضرت حجت(عج) داشته باشیم؟ با بیان ادامه خطبه 150 اظهارداشت: چهار اتفاق نتیجه ظهور حضرت مهدی(عج) است «اولین کار آن امام گشایش در کار مردم است "لِیحُلّ فیها رِبقا". یعنی امام زمان(عج) ظهور می کنند، اول برای این که گره گشایی کنند». وی افزود: "ربق" به طنابی می گویند که پر از گره است. به هر گره هم "ربقه" گفته می شود و اشاره دارد به گره های مادی و معنوی که در زندگی بشر افتاده است، چرا که قبل از ظهور هم مردم دچار جهل اند و گره های فکری و اعتقادی در زندگی‌شان دیده می شود و هم با مشکلات مالی و مادی رو به رو هستند. به عبارت کامل تر، پیش از ظهور، رفاه ممکن نیست. وی ادامه داد: گشایش ها و توسعه هایی که امروز می بینیم در مقابل آنچه باید باشد و انشاء الله اتفاق می افتد، هیچ است. چرا که "بوجوده سبطت الارض و السماء و بیمنه رزق الورا". وقتی بین ما و بهانه خلقت و این وجود شریف، فاصله است به طور طبیعی، نعمات هم از بشر دریغ می شود. این محقق و پژوهشگر اضافه کرد: برای این امر سخن دیگری از امام علی علیه السلام در خطبه 100 وجود دارد، جایی که حضرت فرمودند ألا إِنّ مثل آلِ مُحمّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم ، كمثلِ نُجُومِ السّماءِ، إِذا خوى نجْمٌطلع نجْمٌ، فكأنّكُمْ قدْ تكاملتْ مِن اللهِ فِيكُمُ الصّنائِعُ، وأراكُم ما كُنْتُمْ تأْمُلُ/ آگاه باشيد که خاندان حضرت رسول(ص)، همانند ستارگان آسمانند كه هر گاه يكى از آن‌ها غروب كند، ستاره ديگرى جای آن را پر مى‏كند. و گفتیم که پی در پی می آیند تا به آن ستاره آخر برسد. اسماعیلی خاطرنشان کرد: حضرت در ادامه می فرمایند "به وضوح می‌بینم که در آن زمان و با آمدن آخرین ستاره، نعمت‌هاى خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو داريد می رسید". وی با اشاره به بخشی از خطبه 138 نهج البلاغه که آن نیز درباره ظهور حضرت حجت(عج) است، تصریح کرد: امام علی(ع) می فرمایند: بدانید که فردا او می‌آید (فردائى كه‏مركز حوادثی است که به ذهن کسی نمی رسد)، كسى بر شما حكومت ‏خواهد كرد كه از تمام کسانی که در طول این سال‌ها به بشر ظلم کرده اند، انتقام می‌گیرد. و زمين آن‌چه را که از گنج و نعمت درون خود دارد، داوطلبانه برای او بیرون می‌دهد. و کلید تمام نعمات را به او می‌سپارد. این استاد دانشگاه افزود: این یعنی وقتی حضرت در پرده غیبت هستند، زمین تمام نعمت‌هایش را در اختیار بشر قرار نمی‌دهد. اما پس از ظهور اختیار تمام نعمت‌ها در دست ایشان قرار می‌گیرد تا گره از کار بشر باز کنند. مشکلات فکری بشر هم به خاطر دوری از قرآن است و حضرت از طریق انس با قرآن است که مشکلات اعتقادی و فکری ما را رفع می‌نمایند. اسماعیلی، اثر دیگر ظهور حضرت مهدی(عج) را با توجه به خطبه 150 نهج البلاغه رهایی تمامی بندگان بیان کرد و گفت: حضرت در ادامه می‌فرمایند گام دوم آن است که "يعتق فيها رقا". رِق یعنی بردگی. ایشان با آمدنشان بردگان را رهایی می‌بخشند. رق هم مصدر است و همه نوع بردگی را شامل می‌شود. چه آن‌ها که جسمشان در اختیار دیگران است و چه کسانی که بردة فکری قدرتمندان شده‌اند. وی، گام‌های سوم و چهار را با ترجمه عبارت "يَصدَع شَعبا" و "يشعَبَ صَدعا"، چنین بیان کرد: حضرت مهدی می‌آید تا بین کسانی که متحد شده اند (کفار) شکاف بیندازد و آنهایی را که پراکنده و متفرق هستند(مومنین)متحد نماید.این نکته بسیار مهم است که وعده خداوند پیروزی کسانی است که با هم متحدند. مؤمنان اگر پراکنده باشند شکست خواهند خورد. وعده خدا این است که اگر متحد باشی (حتی کافر) به پیروزی می‌رسی و اگر متفرق و پراکنده باشی (حتی مؤمن)، شکست خواهی خورد. و حضرت حجت می‌آیند تا دل‌های مؤمنان را به هم نزدیک کنند. استاد دانشگاه امام صادق(ع) یادآورشد: حضرت علی(ع) در جنگ معاویه به یارانشان گفتند "آن‌ها بر شما پیروز می‌شوند، نه به خاطر این ‌که بر حق هستند، نه، بلکه چون با هم متحدند و روی حرفشان ایستاده‌اند. این سنت الهی است. پیروزی با کسانی است که متحد و همدل باشند". بعد حضرت می‌فرمایند "من حاضرم ده نفر از شما را بدهم و یکی از یاران معاویه را داشته باشم". منظورشان به وفاداری آن‌هاست. اسماعیلی با اشاره به خطبه 97 نهج البلاغه گفت: تفرقه مایه شکست است و اتحاد مایه پیروزی. متأسفانه در زمان غیبت دشمنان خدا متحدند و مؤمنان و دوستان خدا پراکنده‌اند. چیزی که بدون شک از بزرگترین معضلات امروز ماست. یک جمع کوچک به اسم اسرائیل هرکاری می‌خواهد می‌کند و این همه مسلمان نمی‌توانیم جلوی او را بگیریم! این مسئله ناشی از عدم اتحاد ماست وی در پایان تصریح کرد: اگر می‌خواهیم منتظر واقعی حضرت باشیم، باید تا می‌توانیم گره از کار مردم باز کنیم، فکر و روح مردم را آزاد کنیم و برای همدلی و اتحاد مؤمنین تلاش نماییم تا انشاءالله بستر ظهور آن بزرگوار نیز فراهم گردد.
بشارت "انجیل برنابا" به ظهور امام زمان (عج)
بشارت "انجیل برنابا" به ظهور امام زمان (عج)ساعتی که گمان نمی‌برید "پسر انسان" می‌آیدخبرگزاری فارس: «آن‌ گاه که نشانه‌های پسر انسان در آسمان پدیدار شد پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال می‌آید، اما از آن روز و ساعت هیچ‌ کس حتی ملائکه آسمان اطلاع ندارند، جز خداوند و بس، شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می‌آید» به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، «هم‌چنان که برق از مشرق ساطع شد تا در مغرب ظاهر شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد، آن گاه نشانه پسر انسان در آسمان پدیدار شود و جمیع طوایف زمین سینه‌زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال می‌آید، آسمان و زمین زایل خواهد شد، اما سخن من هرگز زایل نخواهد شد، اما از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان، جز پدر من و بس، شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می‌آید» این بشارتی بر ظهور امام زمان (عج) در یکی از انجیل‌های مسیحیان است که توسط یکی از برترین حواریون حضرت مسیح به نام «برنابا» از قول حضرت عیسی (ع) آمده است و در جا به جای آن «برنابا» از قول حضرت مسیح به آمدن پیامبری به نام محمد (ص) پس از خودش و بر ظهور منجی بشریت امام زمان (عج) بشارت داده است. کلمه پسر انسان در انجیل‌ها مطابق نوشته محقق آمریکایی مستر هاکس 80 بار در انجیل و ملحقات آن تکرار شده که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی تطبیق می‌کند و 50 مورد دیگر از نجات دهنده‌ای سخن می‌گوید که در آخر زمان ظهور و عیسی مسیح (ع) نیز با او می‌آید و از ساعت و روز ظهور او جز خدا کسی اطلاع ندارد. هم‌چنین با وجود اینکه این انجیل پیش از ظهور پیامبر اکرم (ص) نوشته شده است، در بخش‌های مختلف آن از زبان حضرت عیسی (ع) به آمدن پیامبر اسلام وعده داده شده است: «به تحقیق همه پیامبران آمدند مگر رسول‌الله، آنکه زود است بعد از من بیاید زیرا که خدا این می‌خواهد تا که من مهیا سازم راه او را " و همانند عقاید مسلمانان در انجیل «برنابا» بشارت ظهور نور حضرت محمد (ص) بر آدم پس از آفرینش وی نیز آمده است: « پس چون آدم برخواست بر قدم‌های خود، در هوا نوشته‌ای دید که مثل آفتاب می‌درخشید که نص آن " لااله الا الله و محمد رسول‌الله بود" » پس آدم از خداوند می‌خواهد که معنای این کلمات را بر او روشن کند و خداوند جواب می‌دهد: « اینکه تو دیدی جز این نیست که او پسر توست، آنکه زود است بیاید به جهان بعد از این و او زود است بشود فرستاده من، آنکه از برای او آفریدم همه چیزها را، آنکه چون بیاید زود است نور بخشد جهان را» *‌تنها دو انجیل معروف مسیحیان از زبان حواریون است مسیحیان چهار انجیل معروف دارند که تنها دو عدد از آنها مربوط به حواریون است و در این میان اهمیت انجیل برنابا از آن جهت است که برنابا نیز از جمله حواریونی است که سران کلیسا آنها را رسل گویند اما خواندن این انجیل در مقطعی از زمان به همراه چند کتاب دیگر از سوی پاپ ممنوع اعلام شد. این نکته حائز اهمیت است که فردی به نام پولس رسول که از مخالفان سرسخت مسیح بود بعد از مدتی از مریدان عیسی شد و تعلیمات جدید را وارد دین مسیحیت کرد که مخالف تعالیم حواریون بود اما تعالیم او بر مبانی دیگر غلبه یافت و شهرت پیدا کرد. آ‌ن‌چنان که در دایره‌المعارف فرانسه آمده است انجیل مرقس و یوحنا از ساخته‌های پولس است، پس این موضوع شگفت‌انگیز نیست که کلیسا انجیل برنابا را غیر قانونی یا غیر صحیح بداند. در سال 325 میلادی، یاران و پیروان پولس فرمان سوزاندن انجیل‌های چهارگانه یونانی، از جمله تنها انجیلی را که به زبان آرامی (زبان حضرت مسیح(ع)) نوشته شده بود، صادر کردند. در این زمان مجمع کلیسا نیز بر عقیده تثلیث که کاهن اسکندری اشکاسیوس، ابداع کرده بود، به عنوان مهم‌ترین باور آیین مسیحیت تکیه کرد و هم‌چنین زادروز مسیح (ع) را به 25 دسامبر تغییر داد تا با روز تولد الهه خورشید و میترا هماهنگ باشد. در سال 366 میلادی، فرمانی از سوی پاپ دماسوس، درباره نخواندن کتاب انجیل برنابا صادر شد، مجلس کلیسا‌های غربی نیز در سال 382 میلادی و پاپ انوسنت در سال 465 و پاپ گلاسیوس اول در سال 492 میلادی، مطالعه برخی انجیل‌ها را تحریم کردند که انجیل برنابا جزو این انجیل‌ها بود. انجیل برنابا تا سال 325 میلادی، در کلیساهای اسکندریه خوانده می‌شد اما در همین سال شورایی شکل گرفت و فرمان داده شد همه انجیل‌هایی که به زبان عبری‌اند، نابود شود. مرگ، جزای کسانی بود که در خانه‌هایشان چنین انجیل‌هایی پیدا می‌شد، در حالی که اسناد نشان می‌دهد، در قرن اول و دوم میلادی، از این انجیل بسیار استفاده می‌شده است. پاپ در سال 383 میلادی، نسخه‌ای از انجیل برنابا را در کتاب خانه شخصی خویش گذاشت که قرن‌ها آن جا ماند، تا این که فرامینو راهب ایتالیایی، در پایان قرن شانزدهم، به نسخه‌ای از آن در کتابخانه «پاپ استکوس پنجم» در واتیکان دست یافت ، آن را پنهان کرد و سرانجام با خواندن آن اسلام آورد، اما از این زمان دیگر نامی از این نسخه برده نشد. پس از منع خواندن این انجیل به همراه برخی کتاب‌های دیگر توسط پاپ ژول گلاسیوس تا سال‌ها کسی ذکری از آن نشنیده بود تا اینکه در حدود 200 سال پیش در اروپا نسخه‌ای از آن را پیدا کردند و آن را چون گنج گران‌بهایی برشمردند. نسخه‌ای که اکنون منتشر شده و ترجمه‌های آن در دست است، نسخه‌ای است که در سال 1709 میلادی «کریمر» یکی از مستشاران تزار روسیه آن را کشف کرد و در سال 1738 میلادی این نسخه به وین منتقل شد، این نسخه در 225 صفحه،‌ در دو جلد و به زبان ایتالیایی نوشته شده است و یک قرن پیش به عربی و سپس به زبان فارسی ترجمه شد. *‌انجیل بارنابا به ظهور پیامبر اسلام با نام محمد (ص) اشاره کرده است تفاوتی که انجیل بارنابا با انجیل‌های دیگر دارد این است که در حالی که برخلاف انجیل یوحنا نام پیامبر گرامی اسلام به شکل احمد در آنها آورده شده است، بارها نام ایشان با لفظ محمد (ص) بیان شده است و حضرت مسیح نیز آرزوی حضور در میان امت ایشان را به شکل دعا بر زبان جاری کرده است: « دعا کرد و فرمود ای پروردگار خدای ما رحمت کن بر کسانی که به من عطا فرموده و ایشان را از جهان خلاصی ده چرا که ضرورت است که شهادت دهند بر کسانی که انجیل مرا تباه می‌کنند، ای پروردگار جواد و غنی کرامت کن به خادم خود که در میان امت پیغمبر تو باشد در روز جزا » از طرفی در این انجیل حضرت مسیح بر آمدن امام زمان از نوادگان پیامبر خاتم در زمانی که دنیا پر از ظلم و جور است و در زمانی که هیچ کس گمان ندارد بشارت داده است و بر این موضوع تاکید کرده است که از این موضوع هیچ ‌کس به جز خداوند متعال آگاهی ندارد و این کاملا منطبق با روایات ماست که در آن بیان شده حتی امام زمان (عج) نیز از زمان ظهور خویش آگاهی ندارد و از این موضوع تنها خداوند آگاه است. *‌ انجیل برنابا به عقاید مسلمانان نزدیک است کارشناس و پژوهشگر ادیان الهی در گفت‌و‌گو با خبرنگار فارس در اصفهان درباره انجیل برنابا اظهار کرد: در این انجیل از حضرت محمد (ص) با نام اصلی ایشان یاد شده است و مفاهیم آن به عقاید مسلمان بسیار نزدیک است. حبیب‌رضا ارزانی افزود: برنابا از حواریون 12 گانه است که مانند چهار نفر از دیگر یاران مسیح سرگذشت حضرت عیسی (ع) را نگاشته است. وی با بیان اینکه مسیحیان چهار انجیل متی، لوقا، مرقس و یوحنا را قبول دارند، تصریح کرد: تنها دو عدد از این انجیل‌ها به نام‌های یوحنا و متی توسط حواریون نگاشته شده است اما دو نفر دیگر جزو حواریون محسوب نمی‌شوند. رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در اصفهان تاکید کرد: با توجه به اینکه برنابا از حواریون خاص حضرت مسیح بوده است به طور مسلم حرف‌های او از دو نفر دیگر به واقعیت نزدیک‌تر است اما نمی‌توان آن را به طور کامل متضمّن حقیقت دانست. وی با بیان اینکه انجیل کتاب مقدس مسیحیان محسوب نمی‌شود، تاکید کرد: کتاب مقدس مسیحیان شامل عهد عتیق مشتمل بر 39 کتاب و عهد جدید مشتمل بر 27 کتاب است که چهار عدد از آنها انجیل را دربر می‌گیرد. ارزانی ادامه داد: اناجیل چهارگانه به هم‌نوا و غیر هم‌نوا تقسیم می‌شوند که یوحنا غیر هم‌نوا محسوب شده و سه انجیل دیگر هم‌نوا هستند. این کارشناس مذهبی با بیان اینکه انجیل‌های هم‌نوا به اعتقادات مسلمانان نزدیک‌‌تر است، اظهار کرد: با توجه به اینکه این اناجیل در زمان حضرت مسیح (ع) نگاشته نشده است و از 12 سال پس از معراج تا 60 سال بعد نوشته شده است و طبیعی است که در طول زمان تغییر یافته. وی اضافه کرد: اناجیلی که به زمان پطرس جانشین مسیح نزدیک‌تر بوده به اعتقادات مسلمانان نزدیک‌تر است اما مواردی که فلسفه یونان را نیز با تعالیم مسیح آمیخته‌اند به اسلام نزدیک نیستند. *‌ انتظار مفهومی مشترک در تمام جهان است ارزانی با بیان اینکه انتظار مفهومی مشترک میان مردم دنیاست، تاکید کرد: فریاد مردم در تمام جهان از اوضاع خود برای رسیدن به فرجامی خوش است و این پایان زیبا در نقشه الهی ترسیم شده است و آمدن امام زمان (عج) که در ادیان و مکاتب و مختلف به شیوه‌های مختلف درباره آن سخن رفته است تحقق آمال تمام بشریت را شامل می‌شود و می‌توان گفت تمام مردم دنیا در زمینه منجی بشریت با هم هم‌نوا هستند. *‌صحبت‌های آیت‌الله بهجت درباره انجیل برنابا در نقلی که از مرحوم آیت‌الله بهجت در مقدمه ترجمه انجیل برنابا آمده است: انجیل برنابا با اناجیل اربعه مخالف است، جهات عجیبه و شواهد صدقی در آن است که خدا می‌داند چقدر به اسلام نزدیک است، بله دو سه جایی یادم می‌آید که این (کتاب) با اسلام مخالفت دارد، فقط چیزی که هست این است که این دو سه جا هم داخل در انجیل برنابا شده است، اما مخالفت‌های صریحی با دیگر اناجیل دارد که سبب شده بگویند این انجیل مجعول است. با آنکه هر کسی که این انجیل را ببیند یقین پیدا می‌کند که (قسمت) زیادش همان بیانات خود حضرت عیسی (ع) است، اگر چه الفاظ آن شبیه قرآن نیست، نه در معانی و نه در الفاظ اما خیلی شبیه به روایات عالی ما است. من انجیل برنابا را به زبان گرجی دیده‌ام که روی پارچه بوده و جلدش هم چرم نبود بلکه تخته (چوب) بود. آقای مرعشی‌نجفی آن را به آقا طباطبایی داد و گفت این چند سال قدمت دارد؟ آقا طباطبایی گفت: حدس می‌زنم پانصد سال! که الآن هم پنجاه سال از آن تاریخ می‌گذرد، آقا مرعشی گفت: این را نگه داشته‌ایم تا اگر کسی را یافتیم که به زبان گرجی وارد بود آن را به فارسی یا عربی ترجمه کند، که هر چه قدیمی‌تر باشد به صحت و درستی نزدیک‌تر است.» *‌ آیا انجیل برنابا مربوط به مسلمان است؟ در انجیل برنابا فصلی نیز بر شفاعت پیامبر گرامی اسلام در روز جزا اختصاص یافته است و شباهت‌هایی که در این موارد با عقاید مسلمانان دارد سبب شده است که برخی مسیحیان این کتاب را انجیل مسلمانان بنامند و آن را انکار کنند. در این کتاب الوهیت عیسى و پسر خدا بودن او انکار شده و در آن مطابق با روایات قرآن آمده است که ابراهیم خلیل، اسماعیل را به قصد قربانى به قربانگاه می‌برد و نه اسحاق را. هم‌چنین در این انجیل به صراحت از حضرت محمد (ص) به عنوان مسیح موعود یاد شده و این موضوع نیز نقل شده است که عیسى کشته نشد، بلکه یهودى اسخریوطى کشته شد. در این‌باره باید یادآوری کنیم که برای مسلمانان شباهت‌های این انجیل با قرآن و عقاید مسلمانان امری طبیعی است چرا که مسیح را پیامبر خداوند و سخنان پیامبران را در یک راستا می‌دانند اما از سویی در این انجیل مطالبی یافت می‌شود که کاملاً مخالف با نص صحیح قرآن و دین اسلام است و بدین جهت این کتاب نمی‌‌تواند توسط مسلمانان نگاشته شده باشد که به تعدادی در زیر اشاره می‌شود: 1) در فصل سوم این انجیل و در قسمت دهم وارد شده است که حضرت مریم مسیح را بدون درد و الم به دنیا آورد و این مخالف قرآن مجید است که در سوره مریم می‌فرماید مریم از درد زایمان به خارج شهر رفت و به درخت نخلی پناه برد. 2) در فصل سی و نهم وارد شده حضرت آدم و حوا از خوردن گندم و سیب نهی شدند و این موضوع نیز مخالف نص صریح قرآن مجید است که می‌فرماید آدم و حوا از نزدیک شدن به یک درخت منع شدند و آن درخت مشخص نشده است. 3) در فصل سی و پنجم از قسمت ششم تا چهاردهم وارد شده است که خدای ‌تعالی فرشتگان را امر به سجده بر آدم کرد در حالی که توده‌ای خاک بیش نبود فرشتگان به جز شیطان بر او سجده کردند، اما نص صریح قرآن این‌چنین است که وقتی او را ساختم از روح خود در او دمیدم و سپس فرشتگان بر او سجده کردند. و از این موارد در این کتاب فراوان است که با نص صریح قرآن مخالف است. *‌کشف نسخه جدید از انجیل برنابا پس از کشف نسخه‌ای از انجیل در قرن شانزدهم میلادی در ایتالیا آخرین گزارش‌ها از وجود انجیل برنابا، مربوط به نسخه‌ای می‌شد که در سال 383 میلادی در کتابخانه شخصی پاپ دیده شده بود. در طول سالیان متمادی پس از کشف نسخه ایتالیایی انجیل برنابا، کلیساهای مسیحی با این استدلال که این انجیل قدمت چندانی ندارد آن را به جعلی بودن متهم می‌کردند اما کشف نسخه جدید انجیل برنابا در ترکیه که به قرن پنجم یا ششم میلادی مربوط می‌شود همه این محاسبات را به هم خواهد ریخت و خود می‌تواند به یک موج بزرگ مذهبی در جهان تبدیل شود چرا که قبول این انجیل به عنوان یک روایت موثق تمام ادعاهای مسیحیت پولوسی را که طی سالیان دراز بر جهان مسیحیت حاکم بوده در محل تردید خواهد نشاند. از این تأثیر مهم‌تر، مربوط به اشاراتی می‌شود که این انجیل به ظهور پیامبر خاتم (ص) دارد و خود به نوعی تأیید دین اسلام محسوب می‌شود و این خود در شرایط موجود می‌تواند بسیاری از معادلات قدرت در جهان را به هم ریخته و جهان مسیحیت را به یک‌باره دچار تشنج و تحول سازد، همین تأثیرات است که کشف انجیل برنابا در ترکیه را آن هم با این قدمت از درجه اهمیت بالایی از تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی و اعتقادی خواهد رساند و البته لابی‌های صهیونیستی و قدرت‌های جهان از این تأثیرات آگاه هستند و سعی در محو کردن این انجیل از بازار کتاب جهانی کردند. *‌ کمرهای خود را برای ظهور منجی بربندید کمرهای خود را بسته، چراغ‌های خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‌کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی‌درنگ در را برای او باز کنند، خوشا به حال غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد، پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی‌برید، پسر انسان می‌آید. «نقل از انجیل برنابا
دسته بندی : آخرالزمان شناسی,,
  • بازدید : (109)

 

 

 

11 سپتامبر از علائم نزدیکی به ظهور

نزدیکی ظهور از گفته آقا امام زمان در رابطه با ۱۱ سپتامبر   


قسمتی از توقیع (نامه) مبارک حضرت حجت عج

به شیخ مفید رحمت الله علیه:

... ما در نگهداری شما احمال نکرده و یاد شما را فراموش نمیکنیم. اگر چنین بود بلاها برشما نازل گردیده و دشمنان بر شما استیلا می یافتند. پس... از خدای جل و جلاله پروا نمائید و مارا بر نجات دادنتان از فتنه ای که بلند گردیده و بشما نزدیک شده است یاری کنید. که در آن فتنه هر آنکس که اجلش مقدر شده باشد هلاک می گردد و هرآنکس آرزویش را درک کرد زنده خواهد ماند.

آن حادثه نشانه ایست برای نزدیک شدن حرکت ما و اینکه شما همه باهم راجع به امر ونهی ما سخن بگوئید (وخدا تمام کننده نور خویش است حتی اگر کافران ناخوش داشته باشند) از برافروختن آتش جاهلیت، به تقیّه پناه ببرید، آتشی که آنرا گروهی از امویان افروخته اند تا با آن گروهی راه یافته را بترسانند. من ضامن نجات کسی هستم که با اینان ارتباط سرّی نداشته باشد و با دور افکندن آن طریق، راه پسندیده ای را برگزیند. وقتیکه جمادی الاول از همین سال آمد، برآنچه حادث خواهد گردیدتوجه داشته برای حوادث بعدی ازخواب خود بیدار شوید. بزودی (آتشی) آیتی در آسمان برشما آشکار خواهد شد و در زمین نیز مانند آن ظاهر خواهد شد و در سرزمین مشرق نیز رویداد غم انگیزی و اضطراب افکن حادث خواهد شد. پس از آن بر عراق طایفه ای غالب خواهند شد که از اسلام بیرون رفته اند. بخاطره عمل بدشان بر آن سرزمین و مردم آن، روزیها تنگ خواهد شد. آنگاه با از بین رفتن طاغوتی از بدکاران اندوه برطرف گردیده و با ازمیان رفتن آنها پرهیزگاران نیکوکار مسرور خواهند شد. کسانیکن از گوشه و کنار دنیا به حج می روند به تمام آرزوها و اهداف خود خواهند رسید و هرچه می خواهند در دسترس آنها وجود دارد و ما را در آسان کردن حج آنان جایگاهی ست که با انسجام و نظام ظاهر می گردد. هریک از شما باید به آنچه که وی را به محبت ما نزدیک می نماید عمل نماید و از آنچه که وی را بر کراهت و غضب ما نزدیک می نماید دوری ورزد زیرا امر ظهور ناگهانی اتفاق می افتد در آن هنگام که توبه فایده ای نبخشد و پشیمانی از گناه کسی را از کیفر ما رهائی ندهد خدا هدایت را بشما الهام فرماید و به رحمت خود وسائل توفیق را به آسانی برایتان فراهم آورد.

منابع:

بحارالانوار ج 53 ، ص 175

الزام الناصب ص 136

تاریخ غیبت کبری ، سید محمد صدر، ص 175

نوائب الدهور و علائم الظهور ج3، ص 379

روزگار رهائی ( سلمان جبل الآمل ) ص 929

الامام المهدی ص 263

امام مهدی ، سید محمد کاظم قزوینی ص ۳۰۰ و 299

احتجاج شیخ طبرسی ص ۲۷۸

احتجاج شیخ طبرسی ج۲ ص ۹۸

احتجاج طبرسی ج۲ ص ۶۵۳ چاپ اندیشه

النجم الثاقب ( مهدی موعود)  ص ۲۰۳ و ۳۷۱

مقدمه ارشاد شیخ مفید


توضیح : نامه ای که حدود هزارسال پیش حضرت حجّت به شیخ مفید مینویسد و از ایشان میخواهد که فقط نامه او را رونویسی کند و در اختیار افراد مؤمن و اهل قرار دهد( تا برای آیندگان بماند).

با توجه به اینکه شیخ مفید (ره) در عصر خودش رئیس شیعه و مرجع شیعه بوده است و در حال حاضر شیعه یکپارچه و با معنا فقط در ایران معنی پیدا میکند لذا خطاب آقا در نامه شیخ مفید بیشتر به شیعیان در ایران است.

همانطور که بارها امام و بزرگان فرموده اند که این کشور، کشور امام زمان است و... و با توجه به توقیع (نامه) حضرت به شیخ مفید و آنچه که ما خودمان در ایران دیده ایم اگر مدّت کوتاهی دشمنان ما فرصت بدست می آوردند و می توانستند ایران را تکّه پاره میکردند و در چند سال گذشته صدها بار با مکر و حیله و توطئه و تزویر و تطمیع و ... دست به این کار زده اند که برای همگان روشن است که اگر لطف خدا و نظر حضرت حجت نبود در همان اولین توطئه ها ایران شکست میخورد و سقوط میکرد.

و اشاره حضرت که می گوید آن حادثه نشانه ایست برای نزدیک شدن حرکت ما، همین حوادث چند سال گذشته و درآینده که خواهید دید دشمنان آمریکا، اسرائیل و متحدانشان چه مسائلی را ببار می آورند.

در حدیث داریم که در نزدیکی ظهور خیلی از مردم در این خصوص صحبت می کنند و توجه به این مساله زیاد دارند که خود حضرت هم در نامه اش اشاره به این موضوع نموده و در چندسال گذشته میلیونها برابر توجه عامّه مردم به این قضایا شده که یک نمونه در قسمت نزدیکی ظهور به روایت علما و بزرگان آورده ایم که آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید فرمودند گسترش فرهنگ مهدویّت در سراسر جهان بشارتی بر نزدیکی ظهور منجی موعود است. شرح کامل آنرا در قسمت نزدیکی ظهور به روایت علما و بزرگان یا در صبح صادق مورخ ۲۰/۶/۸۵ بخوانید. هدف این است که وقت شما عزیزان گرفته نشود والا احادیث را در این مورد می آورم.  

حضرت می فرمایند خدا به آنچه وعده داده (ظهور) عمل می کند. هرچند کافران نخواسته باشند و نصیحتی در خصوص درگیریهایی که دشمنان بوجود می آورند و آن کسانیکه دو منظوره عمل می کنند جاسوس وار، منافقانه و ... می کنند اما اصل مطلب، حضرت حادثه ای را که در ماه جمادی الاوّل آن سال می خواهد اتفاق بیفتد، الگو قرارمی دهد برای شیعیان و می فرمایند از حادثه همان ماه عبرت بگیرند و تجربه کنند برای حادثه بزرگی که میخواهد درآخر در نزدیکی حرکت آقا که در نامه آمده است، باشد.

در اصل شیعیان را گوش به زنگ می کند و بعد میفرماید که کدام اتّفاق ، کدام حادثه حرکت ما را نزدیک می کند.

اصل حدیث (نامه) آقا را مطالعه نمودید، بنده برای کسانیکه یا سنّشان کم است یا فراموش کرده اند البته با پوزش از علماء و حکما و بزرگان و سروران عزیز که در مقابل آنان دست به نوشتن بردن خطاست و صحبت به میان آوردن ، بی معنا!     

(یازدهم سپتامبر) در آمریکا در یک روز چند هواپیما، یکی به ساختمان ۱۱۰طبقه ای پنتاگون ، سازمان تجارت جهانی در آمریکا زد و یکی به ساختمان ۱۰۶ طبقه که به آنها ساختمان های دوقلو میگفتند( چون پهلوی هم بودند) ، یکی هم به پنتاگون، سازمان جاسوسی آمریکا که در زیر زمین و هم کف بود زد. همه آتش گرفت چه آتش مهمی که تا آن زمان هیچ کس و هیچ جا دیده نشده. آتش در ساختمان 110 طبقه در آسمان شعله میکشید. در تلویزیون که نگاه میکردی مثل اینکه کلّ آسمان آتش گرفته و پنتاگون هم در روی زمین آتش گرفته بود.

تا اینجا آتش آسمان و آتشی همانند آن در زمین که در حدیث آمده و اهمیتی که از لحاظ ظاهر و باطن داشت، ظاهر خیلی عجیب که دیده وشنیده نشده و باطن هم از همان زمان آمریکا دخالتهای خاورمیانه را شروع کرد.

بعد در حدیث می فرماید در سرزمین مشرق که اشاره به افغانستان است که بعد از مساله برجهای دوقلو آمریکا به بهانه ی اینکه کاره طالبان و و بن لادن بوده حمله نظامی به افعانستان نمود که آثار آن الان هم ادامه دارد. چه مصیبتهایی ببار آورد که در حدیث هم آقا فرموده اند.

آقا می فرماید بعد از آن همان گروه از خدا بی خبر و بدور از اسلام به عراق غالب می شوند که همه میدانند بعد از تسلّط آمریکا بر افغانستان به عراق حمله کرد که اکنون هم ادامه دارد آثار آن. که حضرت در این مساله بی بند و باری خود مردم عراق را هم مسبب این سبب دانسته، حضرت در حدیث آورده است که با از بین رفتن طاغوت در این میان که صدام است مؤمنین پرهیزگار و متقین و شیعیان خوشحال و مسرور میشوند.

با توجه به هشت سال جنگ و چقدر شهید، مفقود، مجروح که صد در صد مقصر آن صدام بود و بیشتر از این درعراق به مردم عراق چه مصیبتها، چه کشته ها و چه ویرانی ها و ... معلوم است که با کشتن چنین بدکار و بدعمل چقدر مردم خوشحال میشوند و شدند و حضرت در حدیث اشاره دارد که کسانیکه بعد از آن به حج میروند با حجهای سالهای  گذشته خیلی فرق میکند مخوصا برای اعراب که اگر از سرپرست کارونها سوال شود حج آن سال با حج های سالهای قبل از آن قابل مقایسه نبوده است.

ذیق وقت است والا تمام را یکی یکی سند ارائه میدهم. حضرت می فرماید در این زمان به کارهای خوب که محبت شما را به من زیاد می کند انجام دهید و از غیر ان دوری کنید. زیرا که امر ظهور ناگهانی اتفاق می افتد و دیگر توبه و عنابه در آن موقع کسی را از عذاب نجات نمیدهد.

همینجا مطلبی را عرض کنم در احادیث ، حدوداً ۴۸۰ حدیث عمومی و کلّی آمده که همه اتفاق افتاده است و در خصوص علائم ظهور آمده است و ۵حدیث حتمی که اتفاق افتادن آن حتمی است و تمام این پنج مورد که صدها حدیث دارد از ۱۵ ماه بظهور اتفاق می افتد. یعنی اولی آن ۱۵ ماه به ظهور و خروج سفیانی است که پیامبر می فرماید از خروج او تا کشته شدنش ۱۵ماه طول میکشد، یکروز هم اضافه نمیشود و باقی علائم حتمی بعد از آن است. مانند بزمین فرو رفتن لشکریان سفیانی در سرزمین بیداء ( وسط مکه و مدینه) و ... و آخرین آن کشته شدن نفس زکیه که امام که ظهور میکند او را بعنوان نماینده خود در مکه معرفی میکند و ۱۵روز به قیام حضرت است که مردم او را میکشند و ندای آسمانی ست که از آسمان صدا زده می شود " بپیوندید به حضرت حجت که هرکس با زبان خودش و در همه دنیا شنیده میشود". همزمان با ظهور سفیانی ست و خلاصه این موارد فقط برای یک کلمه آورده شد و آن اینکه وقتیکه یکی از این علائم حتمیّه اتفاق بیفتد همه جهان میدانند چه خبر است مردم به یقین می رسند که خبرهایی هست و وقتیکه به یقین برسند یا توبه کلا قبول نمی شود یا تأثیر قبل از این موارد را ندارد.


 خوابی راستین درباره حادثه ۱۱ سپتامبر

سیدی بزرگوار و افضل به نگارنده کتاب جهان در آستانه ظهور ص ۱۲۰سید سلیمان مدنی تنکابنی فرموده است : چند ماه پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر 2001 شبی در خواب امام عصر (عج) را زیارت کردم و از ایشان درباره زمان ظهور و نشانه های آن پرسیدم امام فرمودند : امر ظهور در دست خداست. من بر سر پرسش خود پافشاری کردم و ردای او را گرفتم و التماس کردم و به مادرش سوگندش دادم چون چنین کردم آن حضرت پاسخ دادند :

به آنچه در سپتامبر روی میدهد نگاه کن. از خواب بیدار شدم. چون با ماه های میلای آشنایی نداشتم فکر کردم سپتامبر نام شهر یا منطقه است. پرس و جو کردم به من گفتند یکی از ماههای میلادی است این پاسخ برای من مفهوم خاصّ نداشت تا آنکه حمله های تروریستی ۱۱سپتامبر پیش آمد و من در آنموقع پیام رؤیای صادق خود را دریافتم و دانستم که این ماجرا نقطه عطف حوادث پیش از ظهور است.

منبع : جهان در آستانه ظهور مؤلف سید سلیمان مدنی تنکابنی ص 120


در کتاب صفینای نبی ، یکی از کتب انبیاء پیرو تورات، آمده است :

... خداوند در اندرزش عادل است و بی انصافی نمی نماید. هربامداد حکم خود را روشن میسازد و کوتاهی نمیکند. اما مرد ظالم حیا را نمیداند. امّتها را منقطع ساخته که برجهای ایشان خراب شده است و کوچه های ایشان را چنان ویران کرده که عبور کننده نباشد. شهرهای ایشان را چنان منهدم گردیده است که نه انسانی و نه ساکنی باقی مانده است. و گفتم: کاش که از من میترسیدی و تأدیب را می پذیرفتی .... بنا بر این خداوند میگوید برای من منتظر باشید تا روزی که بجهت غارت برخیزم زیرا که قصد من اینست که امتها را جمع نمایم و ممالک را فراهم آورم تا غضب خود و تمامی حدّت خشم خویش را برایشان بریزم زیرا که تمامی جهان به آتش غیرت من سوخته خواهد شد زیرا که در آن زمان زبان پاک به امتها بازخواهم داد تا جمع ایشان را اسم یهو - خدا - را بخوانند و به یک دل او را عبادت نمایند.

 

منابع :

ظهور حضرت مهدی ص 337 ، 3300

سید اسدالله هاشمی شهیدی

کتاب مقدس، صفینای نبی ص 1363، باب 3 بندهای 5 تا 9

 

توضیح : اشاره به برجهای دوقلو است که بعد از این واقعه که هنوز هم مشخص نیست چکسانی این عملیات را انجام داده اند چنان بلوائی آمریکائیان در افغانستان و بعد عراق راه انداختند، چه کشتاری چه تخریبی که چندین بمب که نفوذ به داخل کوه میکند کوه را میشکافد و زیر کوه عمل میکند در افغانستان استفاده کردند تا برسد روی زمین!که حضرت مسیح میفرماید:

کوچه و بازار و خیابان وشهرها را چنان منهدم کرده که جای سکونت نباشد به بهانه ای که برجهای او خراب شده لازم بذکر است که حضرت مسیح یکی از یاران حضرت حجت است که در وقت ظهور از آسمان فرود می آید و اشاره مطلب بالا به ظهور است که حضرت مسیح میفرماید همه یکپارچه مسلمان میشوند و ازخدا اطاعت میکنند.

 

در این خصوص در انجیل میخوانیم اشاره به نزدیکی ظهور دارد:

 

در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و برزمین تنگی و حیرت از برای آنها روی خواهد داد به سبب شوریدن دریا و امواجش ودلهای مردم ضعف خواهد نمود از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر میشود زیرا قوّت آسمان متزلزل خواهد شد. آنگاه پسر انسان را خواهید دید که برابر سوار شده و با قوّت و جلال عظیم می آید.

 

منابع :

روزگار رهائی ، ج 1، ص 558 و ج 2، ص 930

انجیل لوقا باب 21 بندهای 25 و 26

 

توضیح : در تورات و اجیل بارها از منجی آخرالزمان بنام پسر انسان یاد کرده است. در احادیث زیاد داریم که نزدیکی بظهور چه حوادث مهمی در دریا و خشکی و خورشید و خسوف و کسوف و دستی که درماه دیده می شود آفتاب که توقف می کند و ....

 

بنظر بنده :

در وقتی که ساختمانهای دوقلو آمریکا به آتش کشیده شد، آمریکائی ها و متّحدانش رجز خوانی می کردند. حتی گفتند که جنگهای صلیبی آغاز شده یعنی جنگ با تمام مسلمانان. به افغانستان و عراق حمله کردند. با توجه به گفته حضرت مسیح در قسمت بالا که خواندید با تحقیقاتی که کردم دیدم هواپیما به طبقه ۸۴ برخورد کرده که از پنجره داخل اطاق وارد شده و بنزین هواپیما در داخل اطاق منفجر و آتش عظیم از پنجره به هوا میرفت ، ربع مسکون یاد شده مسکون محل سکونت ربع 4/1 که وقتیکه حساب میکنیم طبقه هشتاد و چهارم با توجه به ساختمان ۱۱۰ طبقه درست ربع آن است و بعقیده بنده استارت مسائل را حضرت مسیح از اینجا شروع کرده که از خوف حادثه آن مردم ترس و خوف و ضعف خواهند گرفت که واقعا همانطور بود.

این واقعه اینقدر مهم بود و هست که ختم آن بدست حضرت انجام می گیرد و چند نمونه از کتب ادیان دیگر و روایات امامان معصوم می آورم:

 

رسول اکرم (ص): مردم در وسعت و مهلن هستند تا روزیکه مرکز مورد تهاجم قرار نگرفته است. چون مرکز زده شد دیگر رو به نابودی اند.

( ساختمانهای دوقلو را مرکز تجارت جهانی می خواندند)

 

منابع:

روزگار رهائی ص 1085

الملاحم و الفتن ص 37


...  زیرا روزی را مقرّر فرمود که در آن ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد نمود. به آن مردی که معیّن فرمود و همه را دلیل داد.

 

منابع:

روزگار رهائی ج 1 ، ص 562

اعمال رسولان باب 17 ، بند 31

 

توضیح : در روز حادثه یازده سپتامبر از حدود شصت هزار کارمند این ساختمان دوقلو ، چهارهزار نفر آن اسرائیلی بوده اند که آن روز یک نفر هم در محل کار حاضر نشده! هرانسان بی عقلی می فهمد که کار خود آنان است.

بیشتر کارشناسان آمریکائی اعلام کرده اند که کار خود تشکیلات دولت آمریکا بوده. خلاصه روایت بالا میفرماید انشاءالله روزی مقرّر شده که کسی بیاید و نزدیک است. ( که قضیه ربع مسکون که خدمتتان عرض شد) اصل قضایا را باز کند و به آنهایی که بمحض اتّفاق پای مسلمانان را پیش کشیدند و به همه اعلام کردند که مسلمانان بوده اند، بفهماند که قضایای دیگریست.


در زبور میخوانیم ... زیرا او برای داوری جهان می آید و قضایای ربع مسکون را به انصاف و اقوام مردم را به امانت خود داوری خواهد کرد.

 

منابع :

اسرار آفرینش اهل البیت ص 316، عباس استاد آقایی

مزامیر مزمور ص 96، بند 10 تا 13


امام صادق (ع) : مردم زجر میشوند به آتشی که در آسمان ظاهر می شود.

 

منبع : مهدی منتظر : ص 143


امام باقر (ع): پیش از قیام قائم عج  مردم در اثر گناهانشان بوسیله آتشی که در آسمان برای آنان آشکار میشود در عذاب بوده و رنج می برند. نشانه سرخی که آسمان را می پوشاند فرو رفتن زمین در بغداد و بصره و خونهایی که در آنجا ریخته میشود. و خانه هایی که خراب میشود و هلاکتی که دربین اهالی آن سامان بوجود می آید و وجود چنان اضطرابی که اهل عراق را فرا می گیرد. بگونه ای که صلب آرامش از آنها میکند.

 

منابع :

عصر ظهور، علی کورانی، ص ۱۷۹

بحارالانوار ج ۵۲ ص ۲۲۱

 

توضیح: امام باقر(ع) قضایای یازده سپتامبر که آتش در آسمان زبانه می کشید را باعث عذاب و رنج و کشتن و خراب شدن و هلاکت می داند تا قیام قائم ، مخصوصاً در عراق که هم اکنون از همان زمان به بعد هر روز انفجار، ترور، کشته شدن و مصیبت و غم در عراق حاکم است.  


ملک عبدالله به کما رفت
خبرگزاری "براثا": ملک عبدالله به کما رفت خبرگزاری فارس: یک منبع مطلع از به کما رفتن ملک عبدالله شاه سعودی خبر داد اما پزشک آمریکایی مخصوص او ادعا کرد که وی دچار «مرگ مغزی» شده است. • به گزارش فارس به نقل از خبرگزاری "براثا"، منابع آگاه سعودی اعلام کردند که در پی وخیم شدن حال "ملک عبدالله" شاه سعودی، او به حالت کما رفته است. بر اساس این گزارش، وی آخرین بار در مراسم تشییع شاهزاده "نایف" ولی‌عهدش دیده شده است. برغم آنکه بسیاری از منابع صحت این خبر را تایید می‌کنند اما بدلیل حساسیت این موضوع و نگرانی از پیامدهای آن، هیچ منبع رسمی سعودی، آن را اعلام نمی‌کند. این درحالی است که دفتر شاه سعودی در روز چهارشنبه با صدور بیانیه‌ای دستور آماده‌باش تمام نیروهای امنیتی را به بهانه مقابله با هرگونه حمله تروریستی و جنایتکارانه صادر و اعلام کرد که این حکم از سوی پادشاه، امضا شده است. همین امر شگفتی بسیاری از محافل رسمی سعودی و غیرسعودی را برانگیخت. از سوی دیگر برخی از ناظران سیاسی در گفت‌وگو با "المستقبل‌ العراقی" اعلام کردند که دلیل این آماده باش، نزدیک بودن مرگ ملک عبدالله و نگرانی از به وجود آمدن تنش‌های شدید میان اعضای خاندان سلطنتی، بویژه پس از نارضایتی آنها از ولی‌عهدی شتاب‌زده شاهزاده "سلمان بن عبدالعزیز" بوده است. زیرا در چنین شرایطی امکان کودتا علیه سلمان نیز وجود دارد. منابع مختلف دیگری از ریاض اعلام می‌کنند که خاندان سلطنتی عربستان در پی انتشار خبر مرگ پادشاه سعودی، تمام نیروهای امنیتی را در سراسر عربستان به حالت آماده‌باش در‌آورده‌اند. از سوی دیگر شاهزاده "متعب بن عبدالله بن عبدالعزیز" پسر شاه سعودی در اولین واکنش اعلام کرد که پدرش زنده است و خبر مرگ او صحت ندارد و تنها دچار کسالت شده است. این امر باعث شد که برخی طرف‌ها در خاندان سلطنتی مرگ ملک عبدالله را اعلام کنند و حتی برخی دولت‌های بزرگ از جمله انگلیس و آمریکا برای ولی‌عهد عربستان پیام تسلیت نوشتند. بر اساس این گزارش، وضعیت شاه سعودی هنوز مشخص نیست و درحال حاضر در بیمارستان نظامی ریاض بستری است. پروفسور "ولیام راجر" پزشک آمریکایی مخصوص ملک عبدالله در گزارش پزشکی خود که صبح دیروز نوشته است، ذکر کرد که عبدالله بن عبدالعزیز دچار مرگ مغزی شده است و مغز او دیگر به موج‌های صوتی و مغناطیسی واکنشی نشان نمی‌دهد. روزجمعه، برخی رسانه‌ها خبر مرگ شاه سعودی را منتشر کردند اما خبرگزاری رسمی عربستان (واس) تلاش کرد تا با درج اخباری روتین، همه چیز را عادی جلوه دهد
ملک عبدالله در بستر مرگ
ملک عبدالله در بستر مرگ تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۳۰ یکی از فعالان عربستانی گزارش داد، به دلایلی که هنوز مشخص نشده است تدابیر امنیتی در بیمارستان محل بستری پادشاه عربستان به شدت افزایش یافته و بیمارستان تبدیل به یک پادگان نظامی شده است. به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، فعال عربستانی که به دلیل انتشار خبرهایی از مسائل محرمانه و پشت پرده خاندان حاکم در عربستان با نام "مجتهد"، شهرت و هواداران بسیاری را کسب کرده است؛ در آخرین پیام خود در پایگاه اجتماعی توئیتر در خصوص وضعیت جسمی پادشاه این کشور نوشته است : شایان ذکر است که در محل سکونت پادشاه نیز یک بیمارستان مجهز وجود دارد اما به نظر می‌رسد حال پادشاه به حدی وخیم شده است که نیاز به یک بیمارستان مجهز به دستگاه‌های پیشرفته دارد. وی در پیامی دیگر نوشته است که تدابیر امنیتی گسترده‌ای در بیمارستان محل بستری پادشاه وجود داشت اما ۵ ساعت پس از بستری شدن او به دلایلی که هنوز مشخص نشده است تدابیر امنیتی به شدت افزایش یافته و بیمارستان تبدیل به یک پادگان نظامی شده است. او همچنین تاکید کرده است که خالد التویجری رئیس دربار پادشاه فرمان‌هایی را به نام پادشاه صادر خواهد کرد که عبارتند از: عزل سلمان بن عبدالعزیز و تعیین مقرن بن عبد العزیز به عنوان ولی عهد، کناره گیری پادشاه و به قدرت رسیدن مقرن بن عبد العزیز ، انتخاب متعب بن عبد الله بن عبد العزیز آل سعود به عنوان ولی عهد مقرن. دیوان پادشاهی عربستان اعلام کرد که ملک عبدالله معاینات پزشکی جدیدی را در ریاض پایتخت این کشور انجام داده است. این در حالی است که برخی گزارش‌ها از وخامت حال وی خبر می‌دهند و از مدت‌ها پیش تحت مراقبت‌های ویژه پزشکی قرار گرفته و در برخی از دیدارهای رسمی نیز با دستگاه تنفس ظاهر شده است. ملک عبدالله به دلیل وخامت اوضاع جسمانی نتوانست در نشست اخیر سران شورای همکاری خلیج فارس در دوحه قطر مشارکت کند و سلمان بن عبدالعزیز ولی‌عهد این کشور به نیابت از وی مشارکت کرد. ملک عبدالله پنجمین فرزند عبدالعزیز بنیانگزار عربستان سعودی، که به پادشاهی رسید. در گذشته، انتقال قدرت در عربستان از برادری به برادر دیگر بر اساس سن صورت می‌گرفته است. کد مطلب: 399178
تازه ترین مصاحبه علامه کورانی در رابطه با علائم ظهور و رخدادهای اخیر و آینده .
  • بازدید : (86)
تازه ترین مصاحبه علامه کورانی در رابطه با علائم ظهور و رخدادهای اخیر و آینده . به گزارش پايگاه اطلاع‌رساني پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي (ايسكا) به نقل از خبرگزاري رسا، آيت‌الله علي كوراني محقق و نويسنده شيعه در زمينه مهدويت، در سلسله نشست‌هاي علمي آينده پژوهي با موضوع مهدويت و راهبردهاي آن در حركت‌هاي اسلامي كه پيش از ظهر امروز در سالن كنفرانس مركز همايش‌هاي دفتر تبليغات اسلامي قم برگزار شد، گفت: برخي از علائم ظهور محتوم و برخي غير محتوم است و بايد با تحقيق و پژوهش روايات صحيح از غير صحيح مشخص شود. اين محقق و نويسنده عرصه مهدويت ادامه داد: روايات ظهور حضرت حجت(عج) به سه دسته تقسيم مي‌شوند، يك دسته از روايات در زبان عامه مردم رايج، دسته‌اي ديگر صحيح و مسانيد آن معتبر و برخي نيز روايات غير صحيح است، شناخت اين سه دسته از روايات براي تصور كامل از آينده لازم است. آيت‌الله كوراني برخي از علائم ظهور را مورد اشاره قرار داد و ابراز داشت: وقتي از سفياني سخن به ميان مي‌آيد كه يكي از علائم محتوم ظهور است، بايد به لوازم آن نيز توجه كرد. وي با بيان اين‌كه در قرآن براي وعده به آخرت دو امر انتقام و نهايت افساد مطرح شده است، اظهار داشت: بندگان خدا در زمان قبل از ظهور حضرت(عج) قيام مي‌كنند و زمينه ساز امر ظهور مي‌شوند. اين محقق و نويسنده عرصه مهدويت افزود: طبق احاديث صحيح در منابع شيعه و اهل سنت، نزديك قيام امام زمان(عج) عده‌اي از قوم سلمان و ايران قيام مي‌كنند و پرچم اسلام را به دست حضرت مي‌دهند. وي در ادامه با اشاره به تحولات سوريه، به تحليل وقايع اين كشور و وضعيت آن در آخرالزمان پرداخت و گفت: تحولات فعلي سوريه را نمي‌توان با علائم قطعي ظهور منطبق دانست، زيرا در روايات علائمي ذكر شده كه در حال حاضر به وقوع نپيوسته است. آيت‌الله كوراني ادامه داد: در هر حركتي كه در كشوري اتفاق مي‌افتد نمي توان فوراً آنرا منطبق بر علائم ظهور كرد، اما احتمال دادن اين موارد خالي از اشكال است اما در تطبيق آن نبايد عجله كرد. اين محقق و نويسنده عرصه مهدويت خاطرنشان كرد: سفياني بعد از خلأ سياسي در عربستان خروج خواهد كرد و چون وهابيون عربستان تحمل جنگ را ندارند برخي به اروپا مي‌روند و عده‌اي نيز به دمشق به سفياني مي‌پيوندند. وي با بيان اين‌كه عراق در حوادث آخرالزمان مخالف با سفياني و عليه او هستند، گفت: عراق در روايات خط مقاومت عليه سفياني و حامي شيعيان است. آيت‌الله كوراني با اشاره به نقش اهل بيت(ع) و مهدويت در بيداري اسلامي، ابراز داشت: نبض ملت اسلامي با اهل بيت(ع) مي‌تپد، اگر ملت‌هاي مسلمان آزادي داشته باشند همسو با فرهنگ ائمه اطهار(ع) و ايران هستند. اين محقق و نويسنده عرصه مهدويت انقلاب امام خمني(ره) و رهبري مقام معظم رهبري را سبب قوت و اقتدار ايران ذكر كرد و گفت: امروز جمهوري اسلامي ايران از لحاظ تسليحات نظامي از قدرت بالايي برخوردار است و حمله به آن عملي نيست همان گونه كه در روايات نيز به آن تصريح شده است. وي افزود: كشور ايران از لحاظ ديپلماسي و مذاكرات با غربي‌ها نيز بسيار مقتدر است، اگرچه تحريم‌ها تأثير منفي در زندگي اقتصادي مردم گذاشته، اما آنچه در روايات آمده اين است كه اين حربه دشمنان رو به افول است و وضعيت اقتصادي ايران بهبود پيدا مي‌كند. آيت‌الله كوراني بر ضرورت نشر ارزش‌هاي شيعي در ميان جوامع مختلف بشري تأكيد و تصريح كرد: امروز دشمنان شيعه و وهابيت براي انحراف افكار عمومي هزينه‌هاي فراواني پرداخت مي‌كنند اما متأسفانه ايراني ها براي ترويج عقايد خود اين‌گونه عمل نمي‌كنند. وي ادامه داد: بايد براي خارج از كشور برنامه داشته باشيم و فرهنگ اصيل مهدويت را به جهان ارسال كنيم، در كشورهاي اسلامي با سرمايه گذاري بر روي افرادي كه با عقايد ما همسو هستند مي‌توانيم در راستاي تسريع فرهنگ اسلام ناب گام‌هاي مؤثري برداريم. آيت‌الله كوراني در پايان بر ضرورت فعاليت‌هاي مجازي در راستاي مقابله با وهابيت تأكيد كرد و ابراز داشت: يكي از راه‌هاي مقابله با توطئه دشمنان ايجاد شبكه‌هاي ماهواره‌اي و تلويزيوني در خارج از مرزها است كه در اين زمينه بايد بيشتر كار شود و برخي از ممنوعيت‌هايي كه در اين زمينه وجود دارد بايد بررسي شود.
دسته بندی : آخرالزمان شناسی,,
  • بازدید : (120)
در کشور یمن اتفاق افتاد؛ کشف قدیمی ترین نسخه قرآن کریم و یک شمشیر به نام «ذوالفقار» یک جوان یمنی قدیمی ترین نسخه قرآن کریم را به همراه یک شمشیر که نام «ذوالفقار» بر آن نوشته شده؛ در غاری واقع در جنوب کوهستان شهر الضالع یمن پیدا کرد. بررسی های اولیه بر روی این نسخه قرآن بر صحت نوشته در صفحه نخست این کتاب آسمانی تاکید دارد. SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز: به گزارش «شیعه نیوز»، قدیمی ترین نسخه قرآن کریم متعلق به سال 200 هجری در یکی از غارهای کوهستان صعب العبور شهر الضالع یمن توسط یک جوان یمنی کشف شد. این نسخه قرآن در داخل یک ماده مومیایی نادر قرار داشته و در یک پوشش چرمی پیچیده شده است. حروف و عبارت های این نسخه کشف شده بدون نقطه و اعراب است. در صفحه نخست این قرآن نوشته شده که این قرآن در سال 200 هجری نگاشته شد؛ این مسئله نشان می دهد که این نسخه قرآن کریم قدیمی ترین نسخه ای است که تاکنون کشف شده است. بررسی های اولیه بر روی این نسخه قرآن بر صحت نوشته در صفحه نخست این کتاب آسمانی تاکید دارد. در کنار این قرآن، شمشیر مسی صیقل داده شده که با خط عربی واضح نام «ذو الفقار» روی آن نوشته شده ، کشف شده است. ذوالفقار نام شمشیر مشهور علی بن ابی طالب(علیه السلام) است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به آن هدیه داده است. درهمین حال، پس از کشف این نسخه قرآن کریم توسط یک جوان یمنی، به او پیشنهاد شده است که این نسخه قرآن را به مبلغ 12 میلیون ریال یمن معادل 56 هزار دلار بفروشد، اما وی فروش این قرآن را در مقابل این مبلغ نپذیرفت. منبع : شبستان به نقل از روسیا الیوم برچسب ها: یمن ، قرآن کریم ، شمشیر ، ذوالفقار ، الضالع
حفظ جان مهمترین وظیفه شیعه در عصر غیبت
دسته بندی : آخرالزمان شناسی,,
  • بازدید : (88)
حفظ جان مهمترین وظیفه شیعه در عصر غیبت موضوع: افکارانحرافی, ایران, بنی عباس, بنی فلان, حکومتهای آخرالزمان, خراسانی, وظایف شیعه | 15/ 11/ 2013 یکی از عواملی که برای یاری امام عصر عج الله فرجه الشریف نیاز است این است که شیعه تا می تواند خود را به مهلکه نیندازد وخود را به کشتن ندهد جان خود را حفظ کند تا به یاری مولای خود برسد و همینکه ظهوررا باید نزدیک بدانیم یعنی جان خود را حفظ کنیم تا حضرت را یاری کنیم رکن اصلی یاری رسانی به امام جان شیعه وشیعیان اند.حتی امام حسین علیه السلام برای حفظ جان خود از مدینه خارج شد وبرای حفظ جان از مکه خارج شد تااورانکشند درروایتی می بینید که امام صادق علیه السلام در حالی که قیام گروهی را تشریح می کند وحتی کشته های آنان را شهید می نامد ولی باز تاکید می کند جان خود ار باید حفظ کرد عنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي‏ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ. الغيبة( للنعماني)، النص، ص: 274 همانا از امام باقر عليه السّلام فرمودند: انگارمی بینم گروهی را در شرق که خارج شده اند وحق را می خواهند ولی به آنها نمی دهند، دوباره حق را می خواهند و طلب می کنندولی به آنها نمی دهند وقتی می بینند اینچنین است شمشیرهای خود را بر دوش می گذارند پس به آنها آنچه را که خواسته بودند میدهند ولی آنها قبول نمی کنند تا اینکه قیام می کنند وقیامشان را نگه داشته تا اینکه به صاحب شما می دهند کشته هایشان شهید اند اما اگر من آن زمان را درک کنم جانم را نگه می داشتم برای صاحب این امر. نکاتی که از این حدیث بدست می آید 1-گروهی در آخرالزمان قبل از ظهور امام ازشرق خارج می شوند یا حرکتی می کنند 2-این خروج قیام مسلحانه نیست بلکه خارج شدن از خانه هایشان یا حرکتی مسالمت آمیز است چون بعد از آنکه به آنها حقی که خواستارند نمی دهند مسلح می شوند ولی باز هم در روایت نیامده که از اسلحه استفاده می کنند بلکه تنها آمادگی آنها بیان می شود 3-حقی که این گروه می طلبند ولایت ائمه است ومبارزه با کسانی که ولایت ائمه رامنحرف کرده اند یعنی بنی عباس آخرالزمان أَنَّ أَئِمَّةَ الْحَقِ‏ وَ أَتْبَاعَهُمْ هُمُ الَّذِينَ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ عَنِ الْحَقِ‏ فَقَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا الغيبة( للنعماني)، النص، ص:129 در این روایت به صراحت تاکید شده که همانا حق ائمه اطهارند وکسانی که از آنها تبعیت کنند و امامان جور از دین خدا دورند وبر حق نیستند وآنها گمراه شده وگمراه کننده می باشند دقیقا بر حکومت وامامان بنی عباس آخرالزمان تطبیق می شود که این گروه اهل شرق حق را می خواهند یعنی توحید وولایت معصوم را می خواهند 4-خروج آنها می تواند بر خراسانیکه بر بنی عباس می شورد باشد چرا که درروایتی آمده … لَا بُدَّ لِبَنِي فُلَانٍ مِنْ أَنْ يَمْلِكُوا فَإِذَا مَلَكُوا ثُمَّ اخْتَلَفُوا تَفَرَّقَ مُلْكُهُمْ وَ تَشَتَّتَ أَمْرُهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ عَلَيْهِمُ الْخُرَاسَانِيُّ وَ السُّفْيَانِيُّ هَذَا مِنَ الْمَشْرِق‏… الغيبة( للنعماني)، النص، ص: 256 به ناچار بنی عباس حکومتی تشکیل می دهند وهنگامی که قدرتمند شده وحکومت می کنند اختلاف در آنها پیش می آید و تفرقه در حکومتشان می شود وامورآنها پراکنده خواهد شد تا اینکه بر آنها خراسانی از مشرق وسفیانی از مغرب خروج می کند 5-خروج خراسانی وسفیانی در یک زمان است وبعد از خروج سفیانی امام مهدی عج ظهور مخفی کرده وارتباط با خواص ویارانش دارد لذا این حرکت با خود حضرت مهدی عج الله فرجه هماهنگ می باشد. فَإِذَا ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ اخْتَفَى‏ الْمَهْدِيُ‏ ثُمَّ يَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِك‏ الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 445 6-کشته های آنها شهیدند چند دلیل می تواند داشته باشد الف:چون اینان بعد از خروج سفیانی حرکت کردند وبعد از خروج سفیانی اجازه حرکت داده شده است ب: آنها به ظلم کشته شده اند نه اینکه آنها وارد مهلکه وجنگ شده باشند مثلا اینها آماده نبرد بودند ولی عملیاتی نکردند اما بنی عباس به ناحق ومخفیانه یا شبیخون مانند آنها را کشته است یا مثلا درزندانهای بنی عباس کشته شدند ج:این حرکت برای نابود حکومتی که ولایت ائمه را منحرف کرده، بوده است وبعد از اذن امام معصوم هم بوده پس شهیدند. 7-خروج آنها قیام نیست چون ادامه حدیث می گوید حتی یقوموا یعنی قیامشان با یقینی شدن ظهور امام عصر عج الله تعالی فرجه است 8-با این همه اوضاع واحوال باز هم واجب نیست انسان وارد حرکت آنها شود ومی تواند صبر کند تا ظهور امام زمان عج الله فرجه علنی وآشکار شود وبه یاری وی رود 9- اینکه دوباردر روایت اشاره شده به اینکه حق را می خواهند ولی به آنها نمی دهند وبار دوم آماده نبرد مسلحانه می شود نشان است این دارد که در بار اول بنی عباس قدرتمند است ولی در بار دوم بنی عباس ضعیف شده وآنها قدرتمند تر شده اند 10-اما چرا امام کمک به آنها را واجب نکرده است در جواب می توان گفت: الف: شاید به خاطر هم مسیری خراسانی وسفیانی باشد چرا که هردو یک هدف دارند واین خود انحراف ایجاد می کند یا شبه ایجاد می کند که سفیانی هم شاید حق باشد ب:شاید نیازی به حرکت آنها نیست وخود سفیانی برای نابودی بنی عباس کافی است ج:شاید در بین بنی عباس افرادی باشند که ساده گی داشته وفریب خورده اند واگر آنها بجنگند شاید انسانهای بی گناهی کشته شود د:مهمترین عامل را شاید اهمیت قیام امام دانست واینکه کمک به آن قیام واجب است و با قیام حضرت تمام حکومتهای ظالم بر خواهد افتاد ونیازی به حرکت اینها نمی باشد اما مهمترین نکته در باره این حدیث اهمیت حفظ جان برای یاری رساند به قیام حضرت است واگر نگاهی به نزدیک دانستن ظهور بکنیم متوجه خواهیم شد اگر هم گفته اند ظهور را نزدیک بدانیم یعنی چون ظهور نزدیک است وهر لحظه امکان دارد حضرت بیاید باید جان خودرا حفظ نموده ووارد مهلکه ها نشویم اگربازهم می توان نکاتی از روایت بر داشت کرد عزیزان یاری کنند ودر نظرات بگنجانند
برچسب ها : ,

 

آيا ميراث امام عسكرى (ع) بين برادر و مادر آن حضرت تقسيم شد؟

 

 

 

طرح شبهه:

يكى از اشكالاتى كه وهابى‌ها مدام تكرار مى‌كنند و آن را دليل بر عدم تولد امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مى‌گيرند، قضيه تقسيم ميراث امام عسكرى عليه السلام بين برادرش جعفر كذاب و مادر امام عسكرى عليه السلام است و مى‌گويند كه اگر امام عسكرى فرزندى داشت، چرا به او ارث نرسيد و ارث بين مادر و برادر امام عسكرى عليه السلام تقسيم شد؟

همچنين ادعا مى‌كنند كه علماى شيعه؛ همچون سعد بن عبد الله (متوفاي300هـ) و حسن بن موسى نوبختى (متوفاي310هـ) نقل كرده‌اند كه امام عسكرى عليه السلام در  حالى از دنيا رفت كه كسى فرزند او را نديده بود و نمى‌شناخت.

ناصر الدين قفارى در كتاب اصول مذهب الشيعه در اين باره مى‌نويسد:

إذ بعد وفاة الحسن ـ إمامهم الحادي عشر ـ سنة (260هـ) لم يُر له خلف، ولم يُعرف له ولد ظاهر، فاقتسم ما ظهر من ميراثه أخوه جعفر وأمّه، كما تعترف بذلك كتب الشيعة نفسها، وبسبب ذلك اضطرب أمر الشّيعة وتفرّق جمعهم؛ لأنّهم أصبحوا بلا إمام، ولا دين عندهم بدون إمام، لأنّه هو الحجّة على أهل الأرض... .

پس از وفات [امام] حسن، امام يازدهم شيعيان، در سال 260هـ، جانشينى براى او ديده نشد و مردم فرزند آشكارى براى او نمى‌شناختند؛ پس آن چه از ميراثش مانده بود، بين برادرش جعفر و مادرش تقسيم شد؛ چنانچه كتاب‌هاى خود شيعيان بر اين مطلب اعتراف كرده‌اند؛ به همين خاطر شيعيان دچار سردرگمى شدند و اجتماعشان بهم ريخت؛ چرا كه آن‌ها امام نداشتند و از ديدگاه آن‌ها دين بدون امام معنا ندارد؛ چرا كه امام حجت خداوند بر اهل زمين است.

ناصر الدين القفاري (معاصر)، اصول مذهب الشيعة، ج2، ص 1004، ناشر: دار الرضا ـ الجيزة.

و احسان الهى ظهير در اين باره مى‌گويد:

مات الحسن العسكري بدون خلف ولا عقب، كما نص على ذلك النوبختي حيث قال: «توفي ولم ير له أثر، ولم يعرف له ولد ظاهر، فاقتسم ميراثه أخوه جعفر وامه».

[امام] حسن عسكرى (عليه السلام) بدون جانشين و فرزند از دنيا رفت؛ چنانچه نوبختى به همين مسأله تصريح كرده؛ آن جا كه گفته: او از دنيا رفت؛ در حالى كه جانشينى براى او  ديده نشد؛ و مردم فرزند آشكارى براى او نمى‌شناختند؛ پس برادرش جعفر و مادرش ميراث او را تقسيم كردند.

احسان الهي ظهير(معاصر)، الشيعة والتشيع، ص261.

نقد و بررسي:

محورهاي شبهه:

الف: امام حسن عسكرى عليه السلام، در حالى از دنيا رفته است كه فرزندى آشكارى براى او ديده نشده و شناخته نمى‌شده است؛

ب‌: شيعيان، بعد از وفات امام عسكرى عليه السلام دچار سردرگمى و اختلاف شدند؛

ج: بعد از وفات امام عسكرى عليه السلام ميراث آن حضرت تنها بين جعفر كذاب و مادر امام عسكرى تقسيم شد؛

تعارض آشكار در گفته‌هاي قفاري:

دكتر قفارى در اين جا به صراحت ادعا مى‌كند مردم براى امام عسكرى عليه السلام فرزندى نمى‌شناختند؛ اما جالب است كه در جاى ديگر از همين كتابش نظر شيعه را اين گونه بيان كرده است:

أما الاثنا عشريّة فقد ذهبت إلى الزّعم بأنّ للحسن العسكري ولداً كان قد أخفى (أي الحسن) مولده، وستر أمره؛ لصعوبة الوقت وشدّة طلب السّلطان له، فلم يظهر ولده في حياته، ولا عرفه الجمهور بعد وفاته.

اما دوازده‌ امامى‌ها اين اعتقاد را پذيرفته‌اند كه [امام] حسن عسكرى داراى فرزندى كه [امام] حسن تولد او را مخفى كرده و كار او را از مردم پوشانده بوده؛ به خاطر سختى‌هاى زمان و اين كه سلطان به شدت به دنبال او بوده است؛ پس فرزندش را در زمان حياتش آشكار نكرد؛ و اكثر شيعيان او را بعد از وفات امام عسكرى نمى‌شناختند.

أصول مذهب الشيعة، ج2، ص1006

وى با گفتن اين جمله به صراحت اعتراف مى‌كند كه ديدگاه مذهب اثنى عشريه اين است كه: امام عسكرى عليه السلام داراى فرزندى بود كه آن را از ديد دشمنان مخفى مى‌كرده است؛ اما در جاى ديگر به نقل از شيعيان مى‌نويسد كه امام عسكرى فرزندى نداشت و شيعيان بدون امام ماندند و....

اين دوگانه‌گويى و تعارض آشكار در نقل عقيده شيعه، نشان مى‌دهد كه آن‌ها به دنبال حقيقت نيستند و براى زير سؤال بردن مذهب شيعه از هر وسيله‌اى استفاده مى‌كنند.

انتساب اين عقيده به علماي شيعه دروغ است:

ناگفته پيدا است كه موضوع كتاب فرق الشيعة نوبختى و كتاب المقالات و الفرق سعد بن عبد الله اشعرى، نقل اعتقادات فرقه‌هاى منحرف شده و سپس نقل عقيده صحيح اماميه اثنى عشريه است. از اين رو، نقل اين تكه از متن از اين دو كتاب و انتساب آن به تمام فرقه‌هاى شيعه و حتى فرقه اثنى عشريه، كارى است بر خلاف انصاف و دور از واقعيت.

درست است كه اين مطلب در كتاب آن‌ها آمده است؛ اما آن‌ها اين مطلب را از زبان فرقه‌هاى منحرفه نقل و سپس عقيده اثنى عشريه را تشريح و صحت اين عقيده را ثابت كرده‌اند.

مرحوم نوبختى در فرق الشيعه، عقيده اثنى عشريه را نقل و سپس در ادامه اين عقيده را عقيده صحيح و درست مى‌داند؛ آن جا كه مى‌نويسد:

وقالت الفرقة الثانية عشرة وهم الأمامية ليس القول كما قال هؤلاء كلهم بل لله عز وجل في الأرض حجة من ولد الحسن بن علي وأمر الله بالغ وهو وصي لأبيه على المنهاج الأول والسنن الماضية ولا تكون الإمامة في أخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام ولا يجوز ذلك ولا تكون إلا في غيبة الحسن بن علي إلى أن ينقضي الخلق متصلا ذلك ما اتصلت أمور الله تعالى ولو كان في الأرض رجلان لكان أحدهما الحجة ولو مات أحدهما لكان الآخر الحجة ما دام أمر الله ونهيه قائمين في خلقه...

ولا يجوز أن تخلو الأرض من حجة ولو خلت ساعة لساخت الأرض ومن عليها ولا يجوز شيء من مقالات هذه الفرق كلها فنحن مستسلمون بالماضي وإمامته مقرون بوفاة معترفون بأن له خلفا قائما من صلبه وأن خلفه هو الإمام من بعده حتى يظهر ويعلن أمره كما ظهر وعلن أمر من مضى قبله من آبائه ويأذن الله في ذلك إذ الأمر لله يفعل ما يشاء ويأمر بما يريد من ظهوره وخفائه كما قال أمير المؤمنين عليه السلام «اللهم إنك لا تخلي الأرض من حجة لك على خلقك ظاهرا معروفا أو خائفا مغمودا كيلا تبطل حجتك وبيناتك»

وبذلك أمرنا وبه جاءت الأخبار الصحيحة عن الأئمة الماضين... وقد رويت أخبار كثيرة أن القائم تخفى على الناس ولادته ويخمل ذكره ولا يعرف إلا أنه لا يقوم حتى يظهر ويعرف أنه إمام ابن امام ووصي ابن وصي يوتم به قبل أن يقوم ومع ذلك فإنه لا بد من أن يعلم أمره ثقاته وثقات أبيه وإن قلوا ولا ينقطع من عقب الحسن بن علي عليه السلام ما اتصلت أمور الله عز وجل ولا ترجع إلى الأخوة ولا يجوز ذلك وأن الإشارة والوصية لا تصحان من الإمام ولا من غيره إلا بشهود أقل ذلك شاهدان فما فوقهما.

فهذا سبيل الإمامة والمنهاج الواضح اللاحب الذي لم تزل الشيعة الإمامية الصحيحة التشيع عليه.

گروه دوازدهم كه همان اماميه هستند، اعتقاد دارند که موضوع امامت، همانند باور ساير فرقه ها نيست؛ بلكه براى خداوند حجتى از نسل امام حسن بن على عليهما السلام در روى زمين وجود دارد، فرمان خداوند در اين زمينه قطعى است، و او بنا بر سنتى كه در امامان پيشين جارى بوده، وصى پدرش است.

امامت پس از امام حسن وامام حسين (ع) از برادرى به برادر ديگر منتقل نمى‌شود، بنابراين، امامت جز در بين فرزند حضرت حسن عسکرى (ع) در جاى ديگر ممکن نيست اين اراده الهى تا پايان خلقت برقرار خواهد ماند؛ حتى اگر دو نفر بر روى زمين باقى بمانند، يکى از آنها حتما حجت خدا است و اگر يکى از آن دو بميرد، آن که زنده مى ماند حجت خداوند خواهد بود تا آن زمان که اوامر و نواهى الهى در ميان مردم بماند.

جايز نيست كه زمين از حجت خداوند خالى بماند، اگر يك لحظه اين گونه باشد، زمين با تمام آن چه در او است، نابود خواهد شد. هيچ چيز از گفته‌هاى اين فرقه‌ها (ى باطل) درست نيست؛

امام عسكرى از دنيا رفته است وجانشينى دارد که پسر اوست، پس از او ظاهر خواهد شد و مسئووليت امامت خود را اعلان خواهد نمود؛ همان گونه که امامان پيشين چنين كردند. خداوند آن را اراده كرده و اراده خداوند حتما رخ دهد؛ زيرا حاکم مطلق تنها او است. او هرچه اراده کند، همان مى شود وهرچه درباره ظهور وغيبت انجام دهد، همان خواهد شد، همان گونه که اميرمؤمنان عليه السلام فرموده اند:

«زمين از حجت خداوند خالى نخواهد ماند؛ حال چه آشکار و شناخته شده باش يا پنهان و حفاظت شده تا حجت و آيات خداوند باطل نشود.»

اين است آن چه به ما فرمان داده شده، و از امامان گذشته روايات معتبرى در اين باره براى ما رسيده است.

روايات بسيارى نقل شده است كه ولادت حضرت قائم عليه السلام از مردم پنهان نگاه داشته خواهد شد و شهرتش اندك خواهد بود، ناشناخته خواهد ماند وپيش از آن که آشکار شود وامامتش اعلام گردد، قيام نخواهد کرد.

او امام پسر امام و وصى فرزند وصى است، پيش از آن که قيام کند، نظيرى ندارد؛ با اين حال امر او بايد به افراد مورد اعتماد خود و پدرش اطلاع داده شود؛ هر چند كه تعداد آن‌ها بسار كم باشد، اين امر (امامت) از فرزند امام عسكرى عليه السلام قطع نخواهد شد تا زمانى كه فرمان خداوند ادامه يابد، امر امامت به برادرى بازنمى‌گردد، اين امر جايز نيست، اشاره و وصيت از امام و و همين امر از ديگران ديگران صحيح نيست و اعتبار ندارد؛ مگر با تصديق شاهدان كه حد اقل دو نفر و بيشتر باشد.

پس اين است راه امامت و روش روشن كه شيعيان اماميه همواره بر آن محكم و استوار هستند و ادامه دادن اين راه صحيح است.

النوبختي، الحسن بن موسى (متوفاى310هـ)، فرق الشيعة، ج 1   ص96 ـ 112، ناشر: دار الأضواء - بيروت، 1404هـ - 1984م

و همچنين سعد بن عبد الله اشعرى در كتاب المقالات و الفرق بعد از نقل ديدگاه‌هاى متفاوت در اوائل غيبت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ديدگاه شيعه اثنى عشريه را اين چنين نقل مى‌كند:

ففرقة منها وهي المعروفة بالإمامية قالت:... فنحن متمسكون بإمامة الحسن بن علي، مقرّون بوفاته موقنون مؤمنون بأن له خلفاً من صلبه، متدينون بذلك وأنه الإمام من بعد أبيه الحسن بن علي، وأنه في هذه الحالة مستتر خائف مأمور بذلك حتى يأذن الله عز وجل له فيظهر ويعلن أمره.

و فرقه ديگر كه به اماميه مشهور هستند، مى‌گويند: ما امامت امام حسن بن عسكرى عليهما السلام را قبول داريم، وفات او را پذيرفته‌ايم، و يقين و ايمان داريم به اين كه او جانشينى از صلب خود دارد، اعتقاد داريم كه او امام بعد از پدرش حسن بن على عليهم السلام است، او در اين زمان به دستور خداوند از ديدم  مردم مخفى است تا اين كه خداوند اجازه ظهور دهد؛ پس از آن ظهور خواهد كرد و امرش علنى خواهد شد.

الأشعري القمي، أبو خلف سعد بن عبد الله (متوفاى300هـ)، المقالات والفرق، ص102ـ 103، تحقيق: محمد جواد مشكور، ناشر: مركز انتشارات علمي و فرهنگي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1363هـ ش.

دكتر قفارى و احسان الهى ظهير، از مرحوم نوبختى و سعد بن عبد الله اشعرى نقل مى‌كنند كه امام عسكرى عليه السلام در حالى از دنيا رفته است كه مردم فرزند او را نديده و نمى‌شناختند و سپس اين عقيده را به تمام شيعيان نسبت مى‌دهد؛ اما آن چه از ذيل كلام اين دو بزرگوار به روشنى استفاده مى‌شود، اين است كه شيعيان دوازده امامى هيچگاه نسبت به تولد حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ترديد نكرده و همگى بر اين مطلب اجماع داشته‌اند كه  امام عسكرى عليه السلام در حالى از دنيا رفته‌ كه فرزندش حضرت پنج ساله بوده است.

ولى با كمال تأسف جناب دكتر قفارى و دكتر احسان الهى ظهير، ذيل كلام مرحوم نوبختى و سعد بن عبد الله را نقل نكرده و با تزوير و دروغ تلاش كرده‌اند كه اين عقيده را به اين دو عالم شيعى و سپس به تمام شيعيان نسبت دهند.

اين مطلب نشان مى‌دهد كه دستان علماى وهابى براى زير سؤال بردن عقيده حقه شيعه، از دليل و برهان خالى شده و تنها ابزارى كه توانسته‌اند براى اين منظور استفاده كنند، دروغ، تزوير و فريب است.

اگر فرقه‌هاى منحرفه از صراط مستقيم الهى، عقائد باطل ديگرى داشته‌اند، چه ارتباطى به مذهب حقه اثنى عشرى دارد؟

نيافتن،‌ دليل برعدم وجود نيست

اين گفته سعد بن عبد الله و مرحوم نوبختى كه «ولم ير له خلف ولم يعرف له ولد ظاهر؛ جانشين او ديده نشد و براى او فرزند آشكارى نمى‌شناختند» دليل بر اين نمى‌شود كه واقعا هم امام عسكرى عليه السلام فرزندى نداشته است.

به قول مشهور: عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود؛ نيافتن و نديدن مردم دليل بر عدم تولد حضرت مهدى نمى‌شود؛ چرا كه هيچ ملازمه‌اى بين اين دو نيست.

 بلى اگر سعد بن عبد الله و نوبختى مى‌گفتند كه «لم يولد له ولد؛ اصلا فرزندى نداشته است» سخن اين دو وهابى قابل قبول بود؛ ولى بين جمله: «ولم ير له خلف ولم يعرف له ولد ظاهر» و جمله «لم يولد له ولد» تفاوت از زمين تا آسمان است.

اختلاف شديد بين فرقه‌هاي اهل سنت:

دكتر قفارى، اختلاف و چند دستگى در ميان شيعيان را اشكال ديگرى بر مذهب شيعه مى‌داند؛ در حالى كه چند دستگى در ميان اديان الهى همواره و در طول تاريخ وجود داشته و حتى در زمان حضور پيامبران، پيروان آن حضرات دچار اختلاف شديد مى‌شدند و فرقه‌هاى گوناگون و كاملا متضاد با يكديگر تشكيل مى‌داده‌اند. پس اين  مسأله هرگز نمى‌تواند حقانيت يك مذهب را زير سؤال ببرد؛ چرا كه در هر امتى هوسبازان و دنيا پرستانى بوده‌اند كه براى حفظ منافع شخصى تلاش كرده‌اند دين خداوند را به انحراف و چند دستگى بكشانند و از آب گل آلود ماهى بگيرند.

به ويژه كه حاكمان بنى اميه و بنى العباس، تمام تلاششان اين بود كه جمعيت شيعيان را پراكنده نموده و آن‌ها را دچار اختلاف و چند دستگى نمايند. در بسيارى از موارد، فرقه‌هاى منحرف از مذهب حق، با بودجه و تلاش حاكمان جور و به منظور مقابله با مذهب حقه شيعه تشكيل مى‌شد؛ از اين رو، وجود فرقه‌هاى منحرف كه البته بسيارى از آن‌ها تنها چند ماه يا چند سال بيشتر دوام نمى‌آوردند، اشكالى بر مذهب حق نيست.

از اين گذشته اگر معيار قضاوت در انتساب يك عقيده به شيعيان، ديدگاه برخى از فرقه‌هاى منحرفه از صراط مستقيم باشد، اين اختلاف و تشت و مذهب‌گرائى در بين اهل سنت به مراتب بيشتر از شيعيان است؛ تا جائى كه برخى از فرقه‌هاى فرقه‌هاى ديگر اهل سنت را به صراحت تكفير كرده و درگيرى‌هاى شديدى با هم داشته‌اند كه ما نمونه‌هاى از آن را در ذيل نقل خواهيم كرد:

هر كس حنبلى نيست، كافر است

شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام و سير اعلام النبلاء و همچنين ابن رجب حنبلى در ذيل طبقات الحنابله مى‌نويسند:

أحمد بن الحسين بن محمد. المحدث الأمام أبو حاتم بن خاموش الرازي البزاز. من علماء السنة... وحكاية شيخ الإسلام الأنصاري معه مشهورة. وقوله: مَن لم يكن حنبلياً فليس بمسلم.

داستان شيخ الاسلام انصارى با احمد بن حسين بن محمد مشهور است كه گفت: هر كس حنبلى نباشد مسلمان نيست.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 29، ص 303، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربى - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 625، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

إبن رجب الحنبلي، عبد الرحمن بن أحمد (متوفاي795هـ)، ذيل طبقات الحنابلة، ج 1، ص 20، طبق برنامه الجامع الكبير.

طرفداران احمد بن حنبل كافر هستند

ابن اثير جزرى مى‌نويسد‌:

ذكر الفتنة ببغداد بين الشافعية والحنابلة

ورد إلى بغداد هذه السنة الشريف أبو القاسم البكري المغربي الواعظ وكان أشعري المذهب وكان قد قصد نظام الملك فأحبه ومال إليه وسيره إلى بغداد وأجرى عليه الجراية الوافرة فوعظ بالمدرسة النظامية وكان يذكر الحنابلة ويعيبهم ويقول ( وما كفر سليما ولكن الشياطين كفروا ) والله ما كفر أحمد ولكن أصحابه كفروا.

فتنه‌ها و آشوبهاى شافعيها و حنبليها در بغداد:

ابوالقاسم بكرى مغربى كه اشعرى مذهب بود وارد بغداد شد و قصد ديدار نظام الملك را داشت كه به او گرايش پيدا كرد و محبت فراوانى نمود، در مدرسه نظاميه مجلس وعظ و سخنرانى راه انداخت و از حنبلى‌ها بد مى‌گفت و معايب آنان را بازگو مى‌كرد، و مى‌گفت: احمد حنبل كافر نيست؛ ولى پيروان او كافر هستند.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبى الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 428، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

و نويرى در همين زمينه مى‌نويسد‌:

وفي سنة خمس وسبعين كانت الفتنة بين الطائفيين، وسببها أنه ورد إلى بغداد الشريف أبو القاسم البكري المقرئ الواعظ وكان أشعريّ المذهب، وكان قد قصد نظام الملك فأحبّه ومال إليه وسيّره إلى بغداد، وأحرى عليه الجراية الوافرة. وكان يعِظ بالمدرسة النظامية، ويذكر الحنابلة ويعيبهم ويقول «وما كفر سُليمان ولكن الشياطين كفروا» وما كفر أحمد ولكن أصحابه كفروا ثم قصد يوماً دار قاضي القضاة أبي عبد الله الدامغاني فجرى بينه وبين قومٍ من الحنابلة مشاجرة أدّت إلى الفتنة.

در سال 75هـ. آشوب بين دو گروه در گرفت و علت آن حضور ابوالقاسم بكرى واعظ اشعرى مذهب بود كه قصد ديدار نظام الملك را داشت كه به او گرايش پيدا كرد و محبت فراوانى نمود، در مدرسه نظاميه مجلس وعظ و سخنرانى راه انداخت و از حنبلى‌ها بد مى‌گفت و معايب آنان را بازگو مى‌كرد، و مى‌گفت: احمد حنبل كافر نيست؛ ولى پيروان او كافر شدند، سپس به ديدار قاضى القضات ابو عبد الله دامغانى رفت كه بين او و گروهى از حنبلى‌ها گفتگوى تندى صورت گرفت كه نتيجه آن آشوب و فتنه بود.

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب فى فنون الأدب، ج 23، ص 141، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

ابن خلكان در باره دشمنى اشاعره با حنابله و كشتارى كه بين آنان اتفاق افتاده مى‌نويسد:

وكان ولده [أبو القاسم القشيري] أبو نصر عبد الرحيم إماما كبيرا أشبه أباه في علومه... وجرى له مع الحنابلة خصام بسبب الإعتقاد لأنه تعصب للأشاعرة وانتهى الأمر إلى فتنة قتل فيها جماعة من الفريقين.

ابونصر عبد الرحيم، پسر ابوالقاسم قشيرى كه پيشواى بزرگى بود و در دانش نيز مانند پدرش بود، بين او كه فردى اشعرى مذهب و متعصب بود و حنبلى‌ها خصومت و دشمنى به جهت اعتقاداتشان بالا گرفت كه در نتيجه افراد زيادى از طرفين كشته شدند.

إبن خلكان، ابوالعباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبى بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج 3، ص 208، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة – لبنان؛

اليافعي، ابومحمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان (متوفاي768هـ)، مرآة الجنان وعبرة اليقظان، ج 3، ص 210، ناشر: دار الكتاب الإسلامى - القاهرة - 1413هـ - 1993م؛

العكرى الحنبلي، عبد الحى بن أحمد بن محمد (متوفاى 1089هـ)، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 3، ص 322، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

عكرى حنبلى در ترجمه ابوبكر بكرى مى‌نويسد‌:

البكري أبو بكر المقرئ الواعظ من دعاة الأشعرية وفد على نظام الملك بخراسان فنفق عليه وكتب له سجلا أن يجلس بجوامع بغداد فقدم وجلس ووعظ ونال من الحنابلة سبا وتكفيرا ونالوا منه.

ابوبكر واعظ از مبلغان اشعرى بود، به ديدار نظام الملك شتافت و از وى مال فراوانى دريافت كرد و نامه‌اى نوشت تا در دانشگاه‌هاى بغداد سخنرانى كند؛ ولى از طرف حنبلى‌ها دشنام‌ها شنيد و تكفير شد.

العكرى الحنبلي، عبد الحى بن أحمد بن محمد (متوفاى 1089هـ)، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 3، ص 353، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

نويرى در ترجمه عز الدين سلمى شافعى (متوفاى 660هـ) مى‌نويسد:

فأنه [مظفر الدين موسى ابن الملك العادل] كان قد عزر جماعة من أعيان الحنابلة المبتدعة تعزيرا بليغا رادعا وبدع بهم وأهانهم.

مظفر الدين موسى گروهى از چهره‌هاى سرشناس حنبلى را شلاق زد و به آنان اهانت فراوانى نمود.

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب فى فنون الأدب، ج 30، ص 41، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

تغيير مذهب ممنوع

محمد بن اسماعيل صنعانى به نقل از ملا على قارى مى‌نويسد:

اشتهر بين الحنفية أن الحنفي إذا انتقل إلى مذهب الشافعي يعزر وإذا كان بالعكس فإنه يخلع عليه.

در بين حنفى‌ها مشهور است كه اگر حنفى مذهب به مذهب شافعى گرايش پيدا كند، تعزير مى‌شود؛ ولى اگر عكس آن اتفاق افتاد پاداش مى‌گيرد.

الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تيسير الاجتهاد، ج 1، ص 147، تحقيق: صلاح الدين مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفية - الكويت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

حنبلى‌ها، شافعى‌ها را سبّ و لعن مى‌كردند

ابن عساكر شافعى مى‌نويسد:

إن جماعة من الحشوية والأوباش الرعاع المتوسمين بالحنبلية أظهروا ببغداد من البدع الفضيعة والمخازي الشنيعة ما لم يتسمح به ملحد فضلاً عن موحد... وتناهوا في قذف الأئمة الماضين وثلب أهل الحق وعصابة الدين، ولعنهم في الجوامع والمشاهد، والمحافل والمساجد، والأسواق والطرقات، والخلوة والجماعات، ثم غرهم الطمع والإهمال ومدهم في طغيانهم الغي والضلال، إلى الطعن فيمن يعتضد به أئمة الهدى وهو للشريعة العروة الوثقى، وجعلوا أفعاله الدينية معاصي دنية، وترقوا من ذلك إلى القدح في الشافعي رحمة الله عليه وأصحابه.

گروهى از حنبلى‌هاى لا ابالى در شهر بغداد اعمال ناشايست و بدعت‌هايى به وجود آوردند كه هيچ انسان بى‌دينى انجام نمى‌دهد؛ چه رسد به افراد خدا پرست...

اينان بزرگان و پيشوايان دين را در حضور مردم و به صورت علنى و در محافل و مساجد و كوچه و بازار مورد تهمت و لعن و نفرين قرار دادند، وحتى تا آن‌جا به اين گمراهى ادامه دادند كه اعمال شايسته بزرگان دين را معصيت و نافرمانى خواندند و به شخصيت بزرگى مانند شافعى تاختند.

ابن عساكر الدمشقى الشافعي، أبى القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تبيين كذب المفتري، ص310، دار الكتاب العربي ـ بيروت.

 

گرفتن جزيه از حنابله

شمس الدين ذهبى در ترجمه ابوحامد طوسى مى‌نويسد:

وأبو حامد البروى الطوسى الفقيه الشافعي محمد بن محمد تلميذ تلميذ محمد بن يحيى وصاحب التعليقة المشهورة في الخلاف كان إليه المنتهى في معرفة الكلام والنظر والبلاغة والجدل بارعا في معرفة مذهب الأشعري قدم بغداد وشغب على الحنابلة أهدوا له مع امرأة صحن حلو مسمومة وقيل إن البروى قال لو كان لي أمر لوضعت على الحنابلة الجزية.

ابوحامد بروى طوسى، فقيه شافعى، شاگرد شاگرد محمد بن يحيى و داراى تعليقه مشهور در مسائل خلافى، كسى كه دانش كلام و مناظره و بلاغت به او منتهى مى‌شد و در مذهب اشعرى بسيار آگاه بود، وارد بغداد شد و فتنه و آشوبى عليه حنبلى‌ها بر پا كرد، حنبلى‌ها طبقى از حلواى مسموم همراه يك زن نزد وى فرستادند، از وى نقل شده است كه گفت: اگر قدرت داشتم بر حنبلى‌ها جزيه وضع مى‌كردم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ابوعبد الله (متوفاى 748 هـ)، العبر فى خبر من غبر، ج 4، ص 200، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984؛

العكرى الحنبلي، عبد الحى بن أحمد بن محمد (متوفاى 1089هـ)، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 4، ص 224، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

 

گرفتن جزيه از شافعى‌ها

ابوالفداء السودانى در تاج التراجم مى‌نويسد:

محمد بن موسى بن عبد الله البلاشاغوني التركي تفقه ببغداد وقدم دمشق وولى بها القضاء ومات في جمادى الآخرة سنة ست وخمسمائة وكان يقول لو كان لي أمر لأخذت الجزية من الشافعية.

محمد بن موسى بن عبد الله بلاشاغونى تركى، فقه را در بغداد آموخت و به دمشق رفت و در آنجا عهده دار منصب قضا شد، وى گفته است: اگر قدرت داشتم از شافعى‌ها جزيه مى‌گرفتم.

السوداني، أبو الفداء زين الدين قاسم بن قطلوبغا (متوفاي879هـ)، تاج التراجم في طبقات الحنفية، ج 1، ص 350، تحقيق: محمد خير رمضان يوسف، ناشر: دار القلم - دمشق / سوريا، الطبعة: الأولى، 1413هـ- 1992م.

همين مطلب را ذهبى در ميزان الإعتدال، ابوالفداء قرشى در الجواهر المضية و محمد بن اسماعيل صنعانى در طبقات الحنفية نقل كرده‌اند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 6، ص 350، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛

القرشي، عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء أبو محمد (متوفاي775هـ)، الجواهر المضية في طبقات الحنفية، ج 2، ص 136، ناشر: مير محمد كتب خانه – كراچي؛

الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تيسير الاجتهاد، ج 1، ص 23، تحقيق: صلاح الدين مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفية - الكويت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

جدا شدن مساجد شافعي ها از حنفيها

 

محمد بن اسماعيل صنعانى در ارشاد النقاد مى‌نويسد:

لقد وصل الخلاف إلى أن منع بعض الفقهاء الأحناف تزوج الحنفي من المرأة الشافعية ثم صدرت فتوى من فقيه آخر ملقب بمفتي الثقلين فأجاز تزوج الحنفي بالشافعية وعلل ذلك بقوله تنزيلا لها منزلة أهل الكتاب وقال العلامة رشيد رضا وقد بلغ من إيذاء بعض المتعصبين لبعض في طرابلس الشام في آخر القرن الماضي أن ذهب بعض شيوخ الشافعية إلى المفتي وهو رئيس العلماء وقال له اقسم المساجد بيننا وبين الحنفية فإنا فلانا من فقهائهم يعدنا كأهل الذمة بما أذاع في هذه الأيام من خلافهم في تزوج الرجل الحنفي بالمرأة الشافعية وقول بعضهم لا يصح لأنها تشك في إيمانها يعني أن الشافعية وغيرهم يجوزون أن يقول المسلم أنا مؤمن إن شاء الله وقول آخرين بل يصح نكاحها قياسا على الذمية.

اختلاف بين حنفى‌ها و شافعى‌ها آن قدر اوج گرفت كه بعضى از فقيهان حنفى ازدواج با شافعى‌ها را حرام كردند، فقيهى ديگر ازدواج را جائز دانست با اين توجيه كه آنان را مانند اهل كتاب تلقى كرد، رشيد رضا مى‌نويسد: اذيت و آزارها به حدى رسيده بود كه بعضى از بزرگان شافعى نزد مفتى اعظم رفته و تقاضا كردند تا مساجد بين شافعى‌ها و حنفى‌ها تقسيم شود؛ زيرا فقهاى آنان مانند اهل ذمه رفتار مى‌كنند، ازدواج حنفى با شافعى را جائز نمى دانند و....

الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تيسير الاجتهاد، ج 1، ص 20، تحقيق: صلاح الدين مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفية - الكويت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

حنابله، مسجد ضرار بنا كردند

تنوخى بصرى مى‌نويسد‌:

الحنابلة يبنون مسجداً ضراراً. أخبرني جماعة من البغداديين: إن الحنابلة بنوا مسجداً ضراراً، وجعلوه سبباً للفتن والبلاء. فتظلم منه إلى علي بن عيسى، فوقع في ظهر القصة. أحق بناء بهدم، وتعفية رسم، بناء أسس على غير تقوى من الله، فليلحق بقواعده، إن شاء الله تعالى.

گروهى از بغدادى‌ها نقل كرده‌اند: حنبلى‌ها مسجدى ساختند كه به وسيله شافعى‌ها مسجد ضرار نام گرفت؛ زيرا مركز اختلاف و حمله و هجوم به شافعى‌ها شده بود، مخالفان اين مسجد به على بن عيسى شكايت كردند، وى پشت ورقه نوشت: سزاوارترين ساختمانى است كه بايد نابود و آثارش از بين برود؛ زيرا اساس آن بر غير تقوا است، پس بايد با خاك يكسان شود.

التنوخى البصري، ابوعلي المحسن بن علي بن محمد بن أبى الفهم (متوفاى 384هـ)، نشوار المحاضرة وأخبار المذاكرة، ج 1، ص 330، تحقيق: مصطفى حسين عبد الهادي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ-2004م.

تقسيم ميراث امام عسكري (ع)، دليل بر عدم تولد حضرت مهدي(عج) نيست:

اما اين گفته قفارى و دكتر احسان الهى ظهير كه: ميراث امام عسكرى عليه السلام بعد از وفات آن حضرت بين برادرش جعفر و مادرش تقسيم شد، و اين دلالت بر اين مى‌كند كه امام عسكرى فرزندى نداشته و اگر داشت، به او هم ارث مى‌رسيد.

در جواب مى‌گوييم: اين مسأله هرگز ثابت نمى‌كند كه از امام عسكرى فرزندى نمانده باشد؛ چرا كه شيعيان اگر اين مطلب را نقل كرده‌اند، نگفته‌اند كه امام عسكرى چون فرزندى نداشته، ميراث بين برادر و مادر آن جناب تقسيم شده؛ بلكه مدعى هستند كه جعفر برادر امام كه به جعفر كذاب مشهور شده، به دروغ ادعاى امامت مى‌كرد و با زور، تزوير و فريب و با كمك ايادى خليفه عباسى، ميراث امام عسكرى عليه السلام را تصاحب كرد.

شيخ صدوق رضوان الله تعالى عليه در كتاب كمال الدين مى‌نويسد:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ:... قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عليه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ لِلْخَامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ وَكَذِباً عَلَيْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ الْمُفْتَرِي عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالْمُدَّعِي لِمَا لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِيهِ وَالْحَاسِدُ لِأَخِيهِ ذَلِكَ الَّذِي يَرُومُ كَشْفَ سَتْرِ اللَّهِ عِنْدَ غَيْبَةِ وَلِيِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثُمَ‏ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ كَأَنِّي بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ وَقَدْ حَمَلَ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِيشِ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ وَالْمُغَيَّبِ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَالتَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَحِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَطَمَعاً فِي مِيرَاثِهِ حَتَّى يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ....

ابى خالد كابلى گويد:... امام زين العابدين فرمود: پدرم از پدرش عليهم السّلام براى من نقل كرد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: چون فرزندم جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام) متولد شود او را صادق بناميد؛ زيرا پنجمين فرزندش به نام جعفر از روى تجرى بر خداى عز و جل و دروغ بستن بر او ادعاى امامت مى‌كند و او نزد خدا جعفر كذاب و مفترى بر خدا است و مدعى مقامى است كه شايستگى آن را ندارد، مخالف پدر خويش و حسود بر برادر خود است،  او مى‌خواهد راز خدا را در زمان غيبت ولى خدا فاش كند.

سپس على بن الحسين به سختى گريست و فرمود: گويا جعفر كذاب را مى‌بينم كه سر كش زمان خود را وادار مى‌كند بر تفتيش امر ولى خدا و غايب در حفظ الهى و موكل بر حرم پدر خود، از راه جهالت به ولادت او و حرص بر قتل او در صورت ظفر بر او براى طمع در ارث برادرش كه بنا حق آن را اخذ كند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص319 ـ 320، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

اين روايت كه از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده است، به شكل واضح و روشن دلالت مى‌كند كه جعفر كذاب به خاطر طمع در ارث امام عسكرى عليه السلام قصد داشته راز خدا را در زمان غيبت ولى خدا براى طاغى زمان خودش فاش سازد، مأموران سلطان را به خانه امام مى‌آورد تا شايد فرزند امام بيابند و بكشند و خود به مال و ثروت امام دست يابد.

بنابراين تقسيم ارث امام عسكرى بدون حضرت فرزند برومندش حضرت مهدى عليهما السلام هرگز دلالت نمى‌كند كه امام عسكرى فرزندى نداشته است.

شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در باره اين حادثه مى‌نويسد:

وَخَلَّفَ ابْنَهُ الْمُنْتَظَرَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ وَكَانَ قَدْ أَخْفَى مَوْلِدَهُ وَسَتَرَ أَمْرَهُ لِصُعُوبَةِ الْوَقْتِ وَشِدَّةِ طَلَبِ سُلْطَانِ الزَّمَانِ لَهُ وَاجْتِهَادِهِ فِي الْبَحْثِ عَنْ أَمْرِهِ وَلِمَا شَاعَ مِنْ مَذْهَبِ الشِّيعَةِ الْإِمَامِيَّةِ فِيهِ وَعُرِفَ مِنِ انْتِظَارِهِمْ لَهُ فَلَمْ يُظْهِرْ وَلَدَهُ عليه السلام فِي حَيَاتِهِ وَلَا عَرَفَهُ الْجُمْهُورُ بَعْدَ وَفَاتِهِ. وَتَوَلَّى جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ أَخُو أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام أَخْذَ تَرِكَتِهِ وَسَعَى فِي حَبْسِ جَوَارِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَاعْتِقَالِ حَلَائِلِهِ وَشَنَّعَ عَلَى أَصْحَابِهِ بِانْتِظَارِهِمْ وَلَدَهُ وَقَطْعِهِمْ بِوُجُودِهِ وَالْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَأَغْرَى بِالْقَوْمِ حَتَّى أَخَافَهُمْ وَشَرَّدَهُمْ وَجَرَى عَلَى مُخَلَّفِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام بِسَبَبِ ذَلِكَ كُلُّ عَظِيمَةٍ مِنِ اعْتِقَالٍ وَحَبْسٍ وَتَهْدِيدٍ وَتَصْغِيرٍ وَاسْتِخْفَافٍ وَذُلٍّ وَلَمْ يَظْفَرِ السُّلْطَانُ مِنْهُمْ بِطَائِلٍ.

وَحَازَ جَعْفَرٌ ظَاهِرَ تَرِكَةِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَاجْتَهَدَ فِي الْقِيَامِ عِنْدَ الشِّيعَةِ مَقَامَهُ فَلَمْ يَقْبَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ ذَلِكَ وَلَا اعْتَقَدَهُ فِيهِ فَصَارَ إِلَى‏سُلْطَانِ الْوَقْتِ يَلْتَمِسُ مَرْتَبَةَ أَخِيهِ وَبَذَلَ مَالًا جَلِيلًا وَتَقَرَّبَ بِكُلِّ مَا ظَنَّ أَنَّهُ يَتَقَرَّبُ بِهِ فَلَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ.

امام عسكرى عليه السلام پس از خود فرزند خلفى باقى گذارد كه هم اكنون زنده و در انتظار دولت حق الهى است (اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره).

حضرت عسكرى ميلاد فرزند سعادتمندش را پوشيده مى‌داشت و نمى‌گذارد كسى از ظهور او باخبر شود؛ زيرا روزگار سخت بود و خليفه هم به شدت در جستجوى او برآمده و مى‌كوشيد تا به هر وسيله شده بوى دست پيدا كند و همان اوقات هم شيوع پيدا كرده بود شيعه امامى در انتظار امام غائبى است كه فرزند ابو محمد است به همين مناسبت حضرت ابو محمد فرزندش را در انظار مردم نمى‏آورد و پس از درگذشت او به غير از نزديكان ديگران از وجود او اطلاعى پيدا نكرده بودند.

حضرت عسكرى در هنگام رحلت نظر باينكه وارث ظاهرى نداشت جعفر بن على (معروف به‏ كذاب) برادر آن حضرت، تركه او را ضبط كرده و كنيزان آن حضرت را به زندان افكند و زنانش را در بند كرد و به ياران آن حضرت كه در انتظار ظهور فرزند حضرت عسكرى بوده و معتقد بودند چنين فرزندى وجود دارد و او امام زمان است ناسزا مي‌گفته و در گمراهى آنان سعى مي‌كرد تا آن‌ها را بيم‌ناك ساخته و پراكنده نمايد و به بازماندگان آن حضرت بر اثر زندانى شدن و بند گرديدن و تهديد و حقارت و ذلت، خسارت عظيمى متوجه شد.

با همه اين خسارت‌ها و گرفتارى‌ها، خليفه نتوانست به مقصود خود نائل شده و دسترسى به فرزند آن جناب پيدا كند.

و چنان كه گفتيم جعفر، ارث آن حضرت را تصرف كرد و مى‌كوشيد شايد بتواند در پيش شيعيان حضرت عسكرى موقعيت آن حضرت را پيدا كند؛ ولى كسى به ادعاى او توجهى نمى‌كرد و به امامت او اعتراف نمى‏نمود، سرانجام نزد خليفه رفته و از او درخواست كرد تا او را به منزلت برادرش بگمارد و براى وصول به اين مقام مال هنگفتى داد و از وسيله ممكن بود براى رسيدن به اين هدف استفاده كرد؛‌اما تلاش‌هايش نتيجه‌اى در بر نداشت و چيزى به دست نياورد.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص 336، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

ديدگاه شيعيان در باره جعفر كذاب:

خلاصه ديدگاه شيعه در باره جعفر كذاب؛ به ويژه در باره اين قضيه،‌ در چند مسأله خلاصه مى‌شود:

الف: او ادعاى امامت كرد؛ در حالى كه شايستگى اين منصب را نداشت؛ به همين خاطر دست به دامان حاكم و جبار زمان خود شد تا مقدمات امامت او را فراهم كند؛ اما تمام اين تلاش‌ها ناكام ماند و سودى نصيب او نشد.

جالب است كه وقتى پيش وزير عبيد الله بن يحيى بن خاقان مى‌رود و درخواست مى‌كند كه پادشاه امامت را به او تفويض كند، او در جواب مى‌گويد:

يَا أَحْمَقُ السُّلْطَانُ جَرَّدَ سَيْفَهُ فِي الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّ أَبَاكَ وَأَخَاكَ أَئِمَّةٌ لِيَرُدَّهُمْ عَنْ ذَلِكَ فَلَمْ يَتَهَيَّأْ لَهُ ذَلِكَ فَإِنْ كُنْتَ عِنْدَ شِيعَةِ أَبِيكَ أَوْ أَخِيكَ إِمَاماً فَلَا حَاجَةَ بِكَ إِلَى السُّلْطَانِ أَنْ يُرَتِّبَكَ مَرَاتِبَهُمَا وَلَا غَيْرِ السُّلْطَانِ وَإِنْ لَمْ تَكُنْ عِنْدَهُمْ بِهَذِهِ الْمَنْزِلَةِ لَمْ تَنَلْهَا بِنَا.

اى احمق! سلطان شمشير خود را از غلاف بيرون كرد تا مردم را از امامت پدر و برادرت باز دارد؛ اما موفق نشد. اينك تو آمده‏اى كه سلطان با فرمان خودش منصب امامت را به تو تفويض كند؟. اگر تو نزد شيعيان پدر و برادرت امام باشى به حكم سلطان و غير سلطان نيازى ندارى و اگر امام نباشى با تأييد و فرمان ما صاحب مقام امامت نخواهى شد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص505، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

ب: جعفر، به ناحق ادعا مى‌كرد كه او صاحب اموال و ميراثى است كه از برادرش بر جاى مانده است، بر خلافت مقام امامت كه جعفر در رسيدن به آن ناكام بود؛ اما  پس از تلاش‌هاى گسترده توانست حيازت اموال امام با كمك سلطان به دست بگيرد.

ابن شهرآشوب مازندانى در مناقب مى‌نويسد:

وَتَوَلَّى أَخُوهُ أَخْذَ تَرِكَتِهِ وَسَعَى إِلَى السُّلْطَانِ فِي حَبْسِ جَوَارِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَشَنَّعَ عَلَى الشِّيعَةِ فِي انْتِظَارِهِمْ وَلَدَهُ وَجَرَى عَلَى مُخَلَّفِ كُلُّ بَلَاءٍ وَاجْتَهَدَ جَعْفَرٌ فِي المَقامِ مَقَامَهُ فَلَمْ يَقْبَلْهُ أَحَدٌ بَرَأوْ مِنه وَلَقَّبُوهُ الْكَذَّاب‏.

جعفر برادر امام حسن عسكرى عليه السّلام ميراث او را ضبط كرد و به خليفه توسل جست تا كنيزان ابو محمد عليه السّلام را تصرف كند، و به شيعيان كه انتظار فرزند برادرش را داشتند و به وجود او معتقد بودند صدمات فراوانى رسانيد. جعفر كوشش زيادى كرد تا خود را جانشين برادرش نمايد و ليكن حرف او را قبول نكردند، از وى اعلام بيزارى كردند و او را دروغگو لقب دادند.

ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج3، ص524، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.

ج: فاش كردن اسرار خانه برادرش امام عسكرى عليه السلام يكى از كارهاى ناپسند جعفر كذاب بود كه پيش حاكم رفت و آن‌ها را از ولادت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف آگاه ساخت، و از همين جا بود كه سخت‌گيرى و فشار بر خانواده امام به منظور يافتن فرزند به دنيا آمده زياد شد. سلطان براى پيدا كردن فرزند امام عسكرى عليه السلام تلاش بسيارى كرد؛ اما بناى خداوند بر اين بود كه آخرين حجت از دسترس دشمنان در امان بماند.

وقتى وضعيت جعفر به صورتى است كه در نزد شيعيان به «كذاب» مشهور شده، چگونه مى‌تواند تقسيم ارث و تصاحب اموال امام عسكرى عليه السلام توسط چنين شخصى، دلالت بر عدم ولادت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نمايد؟

 

موفق باشيد

 

 

 


برچسب ها : ,,
لیلاب در تابستان1393
دسته بندی : تصاویر لیلاب,,
  • بازدید : (156)
لیلاب در تابستان1393

 


برچسب ها : ,
تییل(teyil)
دسته بندی : تصاویر لیلاب,,
  • بازدید : (149)
تییل(teyil)

 


برچسب ها : ,,,,,
مراسم شب شهادت امام جعفر صادق (ع)درمسجد امام رضا (ع) لیلابیها
مراسم شب شهادت امام جعفر صادق (ع)درمسجد امام رضا (ع) لیلابیها

 


ليست صفحات
تعداد صفحات : 10