- بازدید : (403)
ترکهای سومر، بانیان تمدن بشری 2:.
سومرها به عنوان بانیان تمدن بشری، خدمات زیادی را به
بشریت کرده اند. از جمله کارهای مهمی که سومریان برای بشریت کرده اند:
آفریدن قانون و اولین بانیان حقوق بشر، اداره جامعه بر اساس قانون، اختراع چرخ،
پایه و اساس علوم و صنایع مختلف را گذاشتند که بعدا توسط دیگران تکامل پیدا کرد،
پایه و اساس شیمی، ریاضیات، داروشناسی و ...
تقسیم هر شبانه روز به 24 ساعت و هر ساعت به 60 دقیقه و هر دقیقه به 60 ثانیه، کشف
و به کار گرفتن انواع فلزات، اشعار و داستانهای سومر که از لوحه های سومری بازخوانی
شده، نشان میدهد که پایه ادبیات را نیز آنها گذاشتند.
اختراع خط اول هیروگلیف و بعدا خط میخی از کارهای دیگر سومریان هست، داریوش هخامنشی
3500 سال بعد، با استفاده از همان خط میخی اختراعی سومرها کتیبه های خود را به سه
زبان ایلامی، اکدی و پارسی نویساند.
هنر پیکر تراشی، معماری را بنیان گذاشتند
و هنر ساختن مهرهای استوانه ای را آفریدند، که با هنرمندی بی نظیر با اشکالی خیلی ظریف حکاکی شده
بودند و بعد از کشیدن آن بر روی لوحه گلی، اشکال آن در کلیت دیده میشد، این هنر
بعدها در بین مصری ها و یونانی ها نیز پخش شد.
سومر ها برای اولین بار در تاریخ، برای اداره کشور مجلس شورایی ایجاد کردند، که از
دو تالار، تشکیل شده بود، یکی محل ریش سفیدان و دیگری محل جوانان بود. ایجاد سیستم
قضایی پیشرفته که برای اولین بار مجرمین بر اساس قانون دادگاهی میشدند. در هر جلسه
دادگاه در سومر، 4 قاضی همزمان شرکت میکردند.
در ساحه فلسفه و مذهب نیز سومرها خدمات زیادی را به بشریت کردند. طرز آفرینش انسان،
عقیده به دنیای زیرین، قیامت، طوفان نوح، جدایی روح از جسم و انتقال آن به دنیای
زیرین به هنگام مرگ، عقیده به خیر و شر، روشنایی و تاریکی و. . .، همه تفکرات
فیلسوفان سومری بود که بعدها در بین اقوام سامی پخش شده و الهام بخش کتب مذهبی
یهودیان، مسیحیان و مسلمین شده است.
حضرت ابراهیم ساکن سومر بود، که در سال 2050 ق.م. از آنجا کوچ کرد، یعنی زمانی که
سومرها بعد از بدست گرفتن دوباره حاکمیت سومر، به سامی ها خیلی فشار میآوردند.
پروفسور woolley که از طرف دانشگاه پئنسیلوئییا و موزه بریتانیا بعنوان رئیس هیت
کاوشگری در شهر اور بدانجا فرستاده شده بود بعد از سالها تحقیق مینویسد"خلق سومر در
بین النهرین 2500 سال قبل از مصریان تمدن بشری را بنا نهادند" وی فرضیه قدیمی بودن
تمدن مصر را با مدارک قطعی طرد کرده و می نویسد" سومریان در 3500 سال قبل از میلاد
مراحل پیشرفته تمدن را پشت سر گذاشته بودند و به مصر، آسیای صغیر، یونان، آشور و
غیره راه تمدن را نشان داده بودند?
لئو پووانت از سومر شناسان معروف مینویسد: از 3000 سال ق م تمدن درخشان شهرهای
سومری سامی ها را از شبه جزیره عربستان به خود جذب کرد و آنها بتدریج بخش عمده ای
از جمعیت سومر را تشکیل دادند و از 2350 ق م توانستند حاکمیت سومر را به مدت 150
سال بدست بگیرند. اکدها وقتی که سومرها در 2109 ق م دوباره حاکمیت را به دست گرفتند
شدیدا با سامی ها بدرفتاری کرده و در نتیجه عده ای از آنها مجبور به مهاجرت به
فلسطین و مصر شدند و تمدن سومر را با خود بدانجا ها بردند و بعدها تمدن مصر ،
فنیقیه و تمدن یهودیان را بنا نهادند. یک عده ای نیز در کنار موصل، نینوا، ساکن شده
و بعدها دولت آشور را ایجاد کردند. دو قبیله etrusk و سیکول نیز به طرف غرب کوچ
کرده و در یونان، کرت، جنوب ایتالیا ساکن شده و تمدنهای اولیه آن سرزمین ها را به
وجود آوردند.
رنه گروسه فرانسوی معتقد هست که سومریان بدون شک تمدن خود را از مردم آذربایجان کسب
کرده اند.
هروزنی "B. Hrozny" دانشمند چک، کسی که برای اولین بار موفق به قرائت و ترجمه لوحه
های هیتی شد؛ آذربایجان را اقامتگاه ثانوی سومری ها میداند ( جامعه بزرگ شرق، صفحه
161 )
ساموئل نوح کریمر سومر شناس معروف که خیلی از لوحه های سومری را ترجمه کرده در کتاب
"الواح سومری" صفحه 258 تایید می کند که سومرها از آسیای میانه و از طریق قفقاز به
آذربایجان آمده، و بعد از سکونتی دراز مدت در آنجا، به بین النهرین مهاجرت کرده و
در آنجا ساکن شدند. وی ادامه میدهد: سومر ها در ایجاد تمدن آراتتا در آذربایجان و
تمدن های باستانی درغرب ایران نقش بزرگی داشتند. آراتتا، 5000 ق م در آذربایجان
زندگی میکردند و بعدها از آنجا به بین النهرین کوچ کردند.
چارلز بارنی عالم تاریخ شناس انگلیسی بعد از تحقیق روی آثار پیدا شده از گورتپه و
حسنلو در آذربایجان به این نتیجه رسیده که صنعت فلزکاری اولین بار در آذربایجان شکل
گرفته است. ( مجله میراث فرهنگی، سال3، شماره 5، ص 53 )
باستان شناسان دامنه های جنوبی قفقاز را گهواره صنعت فلزکاری دانسته و تایید میکنند
که مواد اصلی در ساخت مفرع یعنی مس و قلع در گنجه استخراج میشده و معادن قلع 7000
ساله این منطقه یادگار آن دوران هست.
ساموئل هوک در کتاب "تاریخ اوسانه در خاورمیانه" ریشه نژادی سومریان را با ساکنین
قدیم آذربایجان قوتتی ها، لولوبی ها، سابیر ها، گیلانکاسپی ها و غرب ایران کاسسی
ها، ایلامیان یکی میداند?
هنری فیلد در کتاب "مردم شناسی ایران ، صفحه 175" سکونت سومر ها در آذربایجان و جنوب
خزر را ثابت میکند.
پروفسور ذهتابی ( تاریخ قدیم ترکان ایران ، جلد 1 ) و محمد تقی سیاه پوش ( پیدایش
تمدن در آذربایجان ) نیز با تحقیقات خیلی ارزنده ثابت میکنند که خاستگاه سومریان
آذربایجان بوده است.
فریتز هومئل "Hommel، Fritz"در ترجمه لوحه های سومری، بیش از 300 کلمه ترکی پیدا
کرد، کلماتی که اکثرا به همان شکل قدیمی اش در ترکی امروزی هنوز هم به کار برده
میشود، و لذا هومئل با استناد به کشفیات علمی خود از کتیبه ها و لوحه های سومری،
زبان سومری را به عنوان ریشه زبان ترکی و "پروتو ترک" معرفی کرد.
"دل هایمزِ ، Dell Hyme" پژوهشگر و زبانشناس وابسته به دانشگاه شیکاگو در بخش انسان
شناسی در رابطه با ارتباط ریاضی بین زبانها تحقیقی انجام داده و 200 لغت انگلیسی را
در دو زبان "سومری و ترکی " مقایسه کرده است. او در پژوهش چاپ شدهاش رابطه مشترک
این دو زبان را با مشابهت های لغوی موجود اثبات کردهاست. به این صورت که بعد از
2000 سال گسست از یک زبان مرده ریشه لغات در زبان ترکی امروزی زنده است و مورد تکلم
واقع میشود. این همه حقایق و شواهد برای آن ذکر میشود که نظریه های رایج در ایران
در مورد زبان کنونی ملت آذربایجان مورد بررسی مجدد قرار گیرد. چرا که عدم امکان
دسترسی به اطلاعات و نیز اعمال منافع سیاسی سبب شده اند که یک موضوع مهم علمی در
مورد خاستگاه زبان کنونی مردم آذربایجان مخدوش شود و دانش صحیحی به مردم داده نشود.
در کتیبه ای آشوری از سال 716 ق. م. اسم قدیمی کوه "سهند" که در بین اهالی ماد ـ
ماننا استفاده می شد، کوه " او آ اوش" و منطقه کوهستانی نزدیک آن " او ایش دیش"
آمده است. این دلیلی دیگر بر همزبانی سومرها و قوتتی ـ لولوبی ها میباشد. در زبان
سومری "o، u، او" به معنی عدد 10 میباشد که در ترکی امروزی همان کلمه بصورت"اون،
on" استفاده میشود. "ایش، ائش" در زبان سومری به معنی عدد3 که امروزه نیز در ترکی
به صورت" اوش" استعمال میشود. "دیش" در زبان سومری به معنی "دندانه" و در ترکی
امروزی به معنی"دندانه؛ دندان" هنوز هم استعمال میشود. لذا معنی" او ایش دیش" ذکر
شده در کتیبه آشوری به معنی" سیزده دندانه" میباشد و امروزه بدان محل "بش بارماخ"
میگویند. ( تاریخ دیرین ترکان ایران، ص 874، پروفسور زهتابی )
در لوحه ای سومری از 2100 ق. م.، شاعره ای سومری، به نام " بیدا"، «به معنی یگانه
در زبان ترکی باستان"، در شعری که بخاطر فراق از پسرش که در "همدان" زندگی می کرد،
سروده است؛ به کلمات و اسامی " کؤر"، " آراز"، " همدان"؛ " ساز"، "تار"، "غم"،
"ایل"، " آی"" آد" به همان صورت که امروزه در ترکی آذری رایج است، در آن شعر بکار
برده است. پروفسور تاریف آذرتورک، چارلز بارنی، کوردون چایلد، هنری فرانکفرت و م.
تقی سیاهپوش ( پیدایش تمدن در آذربایجان ) معتقد هستند، که سومرها موقع آمدن به بین
النهرین کاملا به علم فلزکاری مجهز بودند و فلزات همراه آنان نه فقط شامل طلا و مس
بود، بلکه شامل مفرع حقیقی نیز بود، اجداد آنان جایی دیگر، ( که قطعا آذربایجان
بود، چونکه آنجا نخستین پایگاه فلزکاری و گهواره این صنعت شناخته شده است )، یاد
گرفته بودند که مس و قلع را ذوب کنند و مفرع بدست آورند، چون در سومر چیزی جز گل
وجود نداشت. سومریان در طول حکومتشان در سومر ارتباط تنگاتنگی با همنژاد های خود در
آذربایجان داشته و سنگهای زینتی و مواد لازم برای صنعت فلزکاریشان را از اذربایجان
تهیه میکردند، در حماسه گیل قمیش، در یکی از جنگها، گیل قمیش با کمک دوست و همرزمش
"enkidu" به جنگ "Huwawa" حاکم در کوهای شمال، یعنی آذربایجان، میروند، تا با شکست
دادن او که مانع رسیدن چوب جنگلی و سنگ های گرانقیمت به سومر میشد، بجنگند.
با مطالعه سیر تکامل خط میخی سومری، و با توجه به این حقیقت تاریخی که، سومرها قبل
از مهاجرت به بین النهرین، قرنها در آذربایجان زندگی کردند، میتوان با قاطعیت گفت
که تمدن سومری ادامه و شکل تکامل یافته تمدن قوبوستان آذربایجان بود. از تمدن
قوبوستان، که قدیمی ترین تمدن شناخته شده تاریخ بشریت میباشد هزاران نوشته تصویری
باقی مانده و سومرها بعدها این خط تصویری را به خط میخی تکامل دادند. پروسه اختراع
خط هزاران سال طول کشیده است و سومرها یکدفعه آنرا اخترا نکردند.
وابستگی و خویشاوندی زبانی و فرهنگی بین مردم کنونی آذربایجان و سومرها خیلی قوی
بوده و مورد تایید اکثر تاریخدانان میباشد و خیلی ها مثل" ف. هومئل" زبان سومری را
پروتوترک مینامند. من فقط بطور خیلی مختصر به بخش کوچکی از اینها اشاره کردم، و در
خاتمه مطلبی را راجع به یک نمونه از صدها مشترکات فرهنگی بین سومریان و ترکان،
اشاره کرده و مطلب را تمام میکنم، آن هم صنعت موسیقی میباشد اوزان ها و عاشیق ها در
فرهنگ ترکی جایگاه بخصوصی دارند و در کل تاریخ هزاران ساله ترکان اوزان ها همیشه
حضور فعالی در بین اقوام ترک داشته اند. فرهنگ، تاریخ، داستانها و حماسه های ترکان
را، این نوازندگان خلقی، سینه به سینه با صدای دلنواز سازشان زنده نگه داشته اند.
قدیمترین ساز ترکی که تا حال پیدا شده در ترکستان شرقی و منطقه اورومچی پیدا شده که
قدمتش به 400 سال قبل از میلاد میرسد، ولی قدیمترین پیکره یک اوزان با سازش در دست
مربوط به سومرها و در بین النهرین پیدا شده است و مربوط به 2400 ق م میباشد، چیزی
که در نگاه اول، توجه بیننده را به خود جلب میکند، این هست که کلاه، کمربند وشکل
ساز، و مهمتر از آن طرز گرفتن ساز ایستاده و ساز را به سینه میفشارد عینا شبیه
اوزان های امروزی آذربایجان و جهان ترک هست. موسیقی اوزانی که شاخص ترین و قدیمی
ترین هنر موسیقی آذربایجان و سایر ملل ترک تبار است، در هزاره های قبل از میلاد در
بین سومری ها و ایلامی ها رایج بود و نشانه های بعدی آن در هزاره اول قبل از میلاد
در بین ماننا ها، کانقا ها و بعد ها در بین اشکانیان دیده میشود. خاستگاه اصلی و
اولیه موسیقی اوزانی حوزه دریای خزر بوده و هنوز هم در آن حوزه رایج می باشد. کتیبه
های زیادی از سومر و ایلام به موسیقی اوزانی اشاره میکنند، مثلا: در سال 2250 ق م
"کوتیک ایشوسپناک" پادشاه عیلام به اوزان ها حقوق میداد تا شب و روز در جلوی معبد
خدای ایشوسپناک بنوازند ( دنیای گم شده عیلام صفحه 68 ).
در سال 2150 ق م ، زمانیکه قوتتی های آذربایجان در بابل حکومت میکردند" گوده" شاه
سومری "لاقاش"، که زیر دست آنها بود، به سرپرست اوزان های شهر دستور میدهد که
پرستشگاه اینانا نه نه، الهه سومری را با نواختن ساز پر از نوای شادی کنند ( تاریخ
پیشرفت علمی و فرهنگی بشر، جلد 1، صفحه 558 ). آلات موسیقی زیادی، همچون کمانچه،
نی، دهل، چنگ، قووال از سومرها پیدا شده است.
پس میبینیم که علاوه بر زبان، موسیقی سومری نیز در بین ترکان امروزی زنده هست. با
توجه و تکیه بر آثار باقی مانده از سومر و تحقیقات وسیع سومر شناسان بطور قطعی ثابت
میشود که سومر ها شاخه ای از ترکان باستانی بودند که درحوالی 5500 سال ق م همراه با
دیگر اقوام باستانی ترک، هوری ها، قوتتی ها، سابیر ها، لولوبی ها، کاسسی ها و ...
از آسیای میانه به آذربایجان کوچ کردند و سومر ها بعد از زندگی طولانی و تشکیل دولت
در آذربایجان به بین النهرین کوچ کرده و با علم و دانشی که از آذربایجان به همراه
داشتند توانستند اولین تمدن بشری را بنا کرده و بزرگترین خدمات را به بشریت انجام
دهند.
ترکان دنیا ، به خصوص ترکان آذربایجان ، به عنوان وارثین حقیقی سومرها به آنان
افتخار کرده و همچون فرزندان راستین آنها در راه صلح و خدمت به بشریت هیچ وقت
کوتاهی نکرده اند. همچون اجداد سومریشان، آذر بایجانی ها نیز همیشه مقدم مهمانان و
تازه واردین به سرزمینشان را گرامی داشته اند، هرچند که بعضی از آنها همچون ارمنی
ها و آشوری ها در این اواخر، نمک را خورده و نمکدان را شکسته اند.
- زمان انتشار: دو شنبه 6 آبان 1392
-
نظرات()
- بازدید : (739)
اللّهین مهربان وباغیشلیان آدی ویاد
لیلاب باستان
مدتی بود که ناخواسته علاقمند بودم تا در مورد فرهنگ .دین وتمدّن زبان مادری خود اطلاعاتی رابه دست آورم .امّا وقتی شروع به تحقیق کردم موضوع برایم جالب شد. قدمت تاریخی لیلاب باستان طبق نظر جواد هیئت به7000سال ق.م وطبق نظر بعضی از مورخین به 3000سال ق.م میباشد . ولی آنچه مسلم وقطعی است ساکنان اولیّه لیلاب باستان اوغورها بودند .
اوغورها
اوغورها از لحاظ دینی به خدای آسمان وبالا مرتبه(گوگ تانری)اعتقاد داشتند واز لحاظ تاریخی اولین ومتمدن ترین امپراتوری ترکان راپایه گذاری کردند .
مستندات مربوط به لیلاب باستان
گورستان اوغورها(گوورقبری):در جنوب غربی روستای لیلاب گورستانی وجود داردکه ساکنان اهالی روستای لیلاب به آن گوور قبری می گویند واین نام مخف کلمات گوی+اوغور+قبری میباشد که به معانی گوی(آسمانی )واوغور(ترکان باستانی باخط مخصوص خود:خط اوغوری_در کتاب های پارسی از آنها به اویغوری نام برده شده است)
ثبت در آثار ملّی: 26367
قلعه ی لیلاب:در شمال روستای لیلاب قلعه وجود دارد ولی متاسفانه به دست یک دسته افراد سود جو به کلی تخریب شده است ولی آنچه مسلم است در اطراف قلعه تپه هایی به شکل برج نگهبانی وجود دارد که حاکی از نظامی بودن آن است ودو چشمه به شکل قنات یکی در سمت شمال شرقی به یوخاری گلی ودیگری در سمت شمال غربی به نام آشایی گلی وجود دارد که به صورت کاملآ حرفه ای و به شکل قنات از کوهای اطراف به آن محل آبکشی شده است
ثبت در آثار ملی: ۲۶۴۱۳
کوش دیبی وسیغا کوچه سی:درشمال غربی لیلاب ودر قسمت شرقی گورستان اغورها این دو اثر باستانی قراردارند در کوش دیبی (ابتدای کوچگاه)برروی سنگهای آن دومجسمه ی عقاب یکی در شرق ویکی در غرب واقع شده است وهمچنین در قسمت شرقی آن سنگ نگاره ای است که برروی آن تصویر شتریا گوزن نقاشی شده است وامّا سیغا کوچه سی درست در سمت شمال کوش دیبی واقع شده است به نظر بعضی از اهالی روستا در زمانهای نه چندان دور از سیغا کوچه سی آب را به شکل کانال برای مصارف کشاورزی میبردند ولی متاسفانه هیچ اقدام ملی برای کشف رمز وراز این منطقه باستانی صورت نگرفته است.
ثبت در آثار ملی:
داش کسن تپه سی وچانگل:در سمت شمال غرب لیلاب باستا ن تپه ای است که برفراز آن کتیبه است که به خط اوغور نوشته شده است ودرسمت شمالی تپه چانگل(ریزشگاه سنگ )قراداردکه دراین قسمت سنگ ها را به اشکال مختلف برش میدادند
- زمان انتشار: چهار شنبه 17 مهر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (621)
بابک خرمدین
بابک ، خرمدین نبوده است
علیه بابک با اتهام خرمدینی تبلیغات زیادی شده .او مسلمان بود اما اسلام او غیر از اسلام رسمی حکومت و گرایش علوی و شیعی داشت.
پس از گذشت حدود 50 سال از انتشار کتاب «بابک خرمدین» اثر زنده یاد «سعید نفیسی»، سرانجام کتاب مستقلی در خصوص قیام بابک با نام «جنبش بابک» تالیف عباس زارعی مهرورز و دکتر الهیار خلعتبری توسط انتشارات دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسید. دکتر الهیار خلعتبری، استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی و عباس زارعی مهرورز استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان است. زارعی مهرورز این کتاب را ابتدا به صورت پایاننامه دانشجویی دوره کارشناسی ارشد زیر نظر دکتر خلعتبری ارایه کرده بود و در حال حاضر، مشغول تدوین پایاننامه دوره دکتری است. گفت و گوی زیر برای شناخت بیشتر جنبش بابک با وی صورت گرفته است. آیا واقعا همانگونه که مصطلح شده، جنبش بابک نسبتی با خرمدینی دارد؟
* چطور شد که به جنبش بابک علاقهمند شدید؟
_ چون احساس میکردم حقیقت این جنبش تحریف شده است. ایرانیها از منظر ملیگرایی به آن نگریستند و نتوانستهاند بسیاری از جنبههای جنبش را به خوبی مشاهده کنند. غربیان نیز چون تاریخ ایران را به عنوان کشوری بیگانه مطالعه میکنند، نتوانستند جنبش بابک را به طور دقیق بررسی کنند. احساس کردم این جنبش نیاز به بررسی دوباره دارد. از همان دوران دانشجویی، سال 1366، شروع به فیشبرداری کردم. شخصا علایق ملی زیادی داشتم و تاریخ ایران را مطالعه میکردم و به جنبههای ملی توجه بیشتری داشتم. اما برای نوشتن یک کار علمی لازم بود جنبههای ملیگرایی را کنار بگذارم.
در مطالعه این جنبش متوجه شدم مهمترین اتهامی که به بابک وارد میکردند، مربوط به خرمدینی وی است. خرمدینی شناسه جنبش بابک شده بود. از این رو، ابتدا روی خرمدینی کار کردم: از چه زمانی شروع شده؟ در چه منابعی آمده؟ چگونه و برای چه کسانی به کار رفته است؟ در حین بررسی منابع متوجه شدم که کلمه خرمدینی فقط منسوب به بابک نیست ،این کلمه را به کسان دیگری هم حتی پیش از بابک منسوب کرده بودند. اما این واژهای است که در دوره اسلامی به کار رفته و نخستین کاربردش در منابع حدودا مربوط به سال 118 قمری است و به «عماربن زید عباسی» یا «عماربن یزید عباسی»، از مبلغان عباسیان در دعوت علیه امویان اطلاق شده بود. چون وی دعوت علوی آشکار کرد و سیاست دعوت خود را از عباسیان به نفع علویان تغییر داد، او را به اباههگری، یعنی ترک واجبات و انجام دادن اعمال حرام، متهم کردند و در مورد او گفتند که مذهب خرمدینی آشکار کرد. کتاب تاریخ طبری مفصل درباره عمار توضیح میدهد. در کتاب «البدا و التاریخ» هم که آن را دکتر شفیعی کدکنی با عنوان «آفرینش و تاریخ» ترجمه کرده، ادامه داستان عمار آمده است.
پس از جنبش بابک هم این انتساب وجود داشته است. حتی در دوره مغول، به جنبشی خرمدینی اشاره می شود. یعنی مغولها هم از این اتهام استفاده کردند. اما امروزه هیچ نشانی از آن نمیبینیم.
* بعضی عقیده دارند که خرمدینی ادامه قیام مزدک است. نظر شما در این مورد چیست؟
_ در بررسیهایم ناچار شدم ابتدا قیام مزدک و عقاید مزدک را بررسی کنم که آن را در مقالهای باز هم با همکاری دکتر خلعتبری نوشتم و در شماره 27 پژوهشنامه دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسید. در پژوهش بر جنبش مزدک به منابع گوناگونی مراجعه کردم، حتی یک نسخه خطی پیدا کردم به نام «فُسطاط العدله فی قواعد السلطنه» که تاکنون کسی از آن اطلاع نداشت. برای بررسی دقیقتر این جنبش، روایات را تقسیمبندی کردم. روایاتی را که از زبان مزدک بود، جدا کردم و متوجه شدم در هیچ کدام از این روایاتی که به مزدک منسوب است، اشارهای به اشتراک زنان و اموال نمیشود و این اتهامی بود که از سوی دستگاه شاهنشاهی ساسانی به آنها وارد شده بود. انوشیروان به شکل نامتعارفی به قدرت رسیده بود و او در واقع مزدک را سرکوب میکند.
قیام مزدک در دوره قباد بود و قباد تا آخرین لحظه عمر خود به مزدک وفادار ماند. در حالی که در منابع ساسانی که به طور غیر مستقیم در منابع اسلامی از آنها یاد شده، گفته میشود که قباد در اواخر عمر پشیمان شد و دستور کشتار مزدکیان را داد و این کشتار مزدکیان با آغاز به قدرت رسیدن انوشیروان همزمان میشود. به همین دلیل، ابهامی پیش میآید که آیا قباد آنان را کشته یا انوشیروان. خاورشناسان چنین تحلیل میکنند که قباد از حمایت مزدک پشیمان میشود و قدرت را به فرزند سومش خسرو که بسیار مورد علاقهاش بود، واگذار میکند. قباد هم زندانی میشود. در بعضی منابع، از جمله «تجاربالامم» آمده که قباد را کشته و انوشیروان به قدرت رسید. یعنی به قدرت رسیدن انوشیروان حالت کودتا دارد.
اصلاحات مزدک شکل دینی نداشته چون در آن جامعه به شدت سنتی دوره ساسانی امکان تغییر دین و مذهب وجود نداشته که مزدک بتواند چنین ادعایی کند و عامه مردم هم از او حمایت کنند. بنابراین، آیینی به نام آیین مزدک وجود خارجی ندارد بلکه طرفداران قباد و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی یا به عبارتی مخالفان منافع بزرگان و روحانیان زردشتی به مزدکی مشهور شدند. در دوره اسلامی هم عباسیان متوجه شدند که میتوانند از عبارت «مزدکی بودن» به عنوان انگ علیه جنبشهای ایرانی استفاده کنند. لذا در مورد تمام جنبشهای ایرانی، انتسابی به مزدک هست. حتی افشین را به این متهم کردند که کتاب مزدک را دارد، در حالی که او خود علیه بابک جنگید و منتسب به دربار خلافت بود و با برادران و پدرش هم ناسازگاری داشت، در دستگاه مامون بود و در دوران معتصم در برابر عناصر ترک و عرب درخشندگی زیادی پیدا کرد. با این حال چنین اتهامی علیه او هم به کار رفت. در دوره اسلامی، این اتهام را به خیلی از افراد منتسب میکنند، از جمله به برخی طرفداران خلافت عباسی، خود مأمون هم بنا بر برخی متون تاریخی، به مسلمان نبودن متهم شد.
* آیا خرمدینان هم پیرو مزدک بودند یا این هم انگی است که به آنان زدهاند؟
_ کتابی از طرفداران بابک و به طور کلی، همه جنبشهای ایرانی نداریم. یکی از مباحث تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی این است که تمام روایات از طرف دستگاه خلافت نوشته میشود. البته قصد ندارم وقایعنگاران را جیرهخوار خلافت عباسی قلمداد کنم، آنان مجبور بودند مطالب خود را از جایی برداشت کنند و اطلاعات فقط از آرشیو خلافت به دست میآمد. حکومت هم بسیاری از اطلاعات را حذف میکرد. چون اطلاعات راجع به جنبشها را از طریق گزارشهای جنگی داریم. فرماندهان لشکریانی که علیه جنبشهای ایرانی گسیل میشدند، خبرهایی به مرکز میفرستادند. این خبرها اساس اطلاعات درباره جنبشهای ایرانی شد.
در مورد بابک هم تمام جزییاتی که از او میدانیم، بیشتر شرح جنگهاست نه شرح عقاید. مستندات زیادی در کتاب آوردهام که نشان میدهد وقتی در منابع اسلامی، کلمه «کافر» را به کار میبرند، منظور خارج شدن شخص از همه دینها نیست، منظور غیر مسلمان است. منظور از کلمه «زندیق» هم مخالفان سیاسی حکومت است و کسانی که بر خلاف عرف اجتماع کار میکنند. اما اینکه میگویند خرمدینی ادامه آیین مزدکیان است، من اساسا وجود آیین مزدکی را قبول ندارم. مزدک آیینی نیاورده است. در بررسی خرمدینی هم متوجه شدم این نام دقیقا یک اتهام است که از جانب خلافت عباسی صادر میشود.
* یعنی خرمدینان آیینهای دینی خاصی نداشتهاند؟
_ خیر. فقط یک مبارزه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بوده است. بابک اقدامهای اسلافش را که در همان منطقه آذربایجان و کلیبر میجنگیدند، ادامه داده بود. دستگاه خلافت سلسله نسب بابک را تحریف میکند. مطابق این گزارش، پدر بابک دورهگردی به نام عبدالله و مادرش یک چشم بوده که مادر واقعیاش هم نبوده است. زن دورهگردی بوده که او را هرزه مینامیدند. پدرش به زبان قبطی صحبت میکرد. عربهای آن زمان به اعراب پست لفظ قبطی اطلاق میکردند. به این ترتیب، خلافت میکوشید سلسله نسب بابک را از ایرانی خارج و او را به پستترین طایفه از اعراب منتسب کند.
با این روایات، میخواستند نسب بابک را پایین بیاورند. طبق بررسی من، بابک به راحتی بعد از «جاویدان بن شهرک» یا «جاویدان بن سهر» یا «سهرک» به قدرت میرسد و با ذکر دلایلی، به این نتیجه رسیدم که جاویدان میتواند پدر واقعی بابک باشد. چون سلسله نسب بابک را هم تحریف کردند. بابک را در سلسله نسب در عقاید، در کشتار مسلمانان، در همه چیز متهم میکنند. روایت میشود که بین 200 تا 500 هزار نفر از مسلمانان با شمشیر بابک و پیروانش کشته شدند. از نظر منابع، این نشاندهنده کینه شدید بابک نسبت به مسلمانان است.اما متعارفترین و قدیمیترین منبعی که درباره بابک مطلب دارد، کتاب «اخبار الطوال» است. نویسنده آن، ابوحنیفه احمدبن داود دینوری متوفای سال 282 هجری است و احتمالا در دوره جوانی یا نوجوانی بابک را درک کرده است.
او هیچ توهینی نسبت به بابک نمیکند و میگوید از فرزندان فاطمه دختر ابومسلم است. این روایت در منابع دیگر نیامده و احتمالا روایتی است که خود بابک ساخته و میخواسته نسبش را به ابومسلم برساند. چون جنبشهای ایرانی همه خود را خونخواه ابومسلم میدانستند که به ناحق به دست عباسیان کشته شده بود. اما آیا فاطمهای بوده که دختر ابومسلم باشد، اطلاعی نداریم. ما حتی اسم ابومسلم را هم به طور دقیق نمیدانیم. ابومسلم کنیهاش است. کینه و عداوتی که در دستگاه تبلیغاتی خلافت عباسی وجود داشت، علیه جنبشهایی نمود بیشتری یافت که تاثیرگذاری اجتماعی و سیاسی بیشتری داشتند.
به همین دلیل، تبلیغات علیه بابک خیلی بیشتر است تا علیه مازیار، اما چرا علیه ابومسلم تبلیغات نکردند؟ تا آنجا که توانستند روایات مربوط به ابومسلم را نابود کردند اما اطلاعاتی که مانده، چون سینه به سینه گشته به صورت افسانه درآمده، مردم ابومسلم نامهها نوشتند و این مساله از دست خلافت خارج شد. ابومسلمنامهها چندین قرن وجود داشتند و نسخههای خطی زیادی هم به دست ما رسیده است. اما علیه بابک با اتهام خرمدینی تبلیغات زیادی شد. اما به نظر من، اصولا در ربع اول قرن سوم هجری، غیرمسلمانان نمیتوانستند به این وسعت علیه خلافت عباسی در سرزمینی اسلامی قیام کنند. آیا پس از گذشت حدود 180 سال از گسترش اسلام در سرزمین ایران امکان بروز یک جنبش ضداسلامی در این منطقه وجود داشت؟ آن هم منطقهای که نزدیک به قلمرو خلافت (خراسان) بود.
*پس به نظر شما بابک هم مسلمان بود؟
_ بله، مسلمان بود اما اسلام او غیر از اسلام رسمی حکومت بود. احتمال میدهم که گرایش علوی و شیعی داشته است. اصولا ارایه دین جدید بسیار دشوار است. در «مروج الذهب» آمده است که اسم اصلی بابک، «حسن» است و مروج الذهب یکی از منابع معتبر درباره بابک است، نوشته مسعودی. اسم برادرش هم در همه منابع «عبدالله» آمده است. این یکی از اشتباههای بزرگ دستگاه خلافت بوده که نام برادرش را تغییر ندادهاند. «بابک» هم در واقع «پاپک»به معنی «پدر» و لقبی است که به بابک داده بودند. مسعودی اطلاعات خود را از اخبار بغداد نقل میکند و اطلاعات او به زمان بابک یا چند سالی پس از او مربوط میشود. نامهای حسن و عبدالله کاملا نامهایی اسلامی است.
* صرفا آیا در این مطالعه از منابع عربی و ایرانی استفاده کردید؟
_ خیر. من منابع را تقسیمبندی کردم. منابع کلاسیک، منابع کهن، منابعی که در زمان وقوع حادثه یا پس از حادثه نوشته شدند و به فراخور کار میتوانند به عنوان منابع دست اول و دست دوم تلقی شوند. به تمام منابع چه فارسی و چه عربی و نیز تحقیقات جدید پژوهشگران غربی و ایرانی مراجعه کردم. از جمله این منابع میتوان به کتاب «جنبشهای ایرانی» دکتر صدیقی اشاره کرد و نیز مقالات بابک، افشین، مازیار در دانشنامه ایرانیکا و چند مقاله و کتاب دیگر. روی هم به حدود دویست منبع مراجعه کردم و در فصل اول کتاب به بررسی و نقد منابع پرداختم. از منابعی هم که اصل آنها به دست ما نرسیده، یاد کردهام.
مثلا محمدبن اسحاق ندیم (ابن ندیم) در «الفهرست» از کتاب «اخبار بابک» اسم میبرد که منبع او بوده است. اخبار بابک کتابی است علیه بابک نوشته فردی از قبیله ابن تمیم، به دستور خلیفه در همین کتاب است که مادر بابک را یک چشم خوانده است. ادامه داستان را مطهر مقدسی در کتاب «البدا و التاریخ» آورده است. طبق این داستان، نسبت ناروایی به پدر و مادر بابک داده میشود و ذکر شده که مردمان آبروی آنها را بردند، موی زن را کشیدند و مرد را وادار کردند با زن ازدواج کند. این روایت کاملا ساختگی است و روایات ساختگی دیگر که در اخبار بابک آمده است.
* چرا پیروان بابک را سرخ جامگان میگفتند؟
_ جنبشهای ایرانی هر کدام نمادی داشتند. نماد علویان رنگ سبز و عباسیان رنگ سیاه بوده است. بابک و پیروانش رنگ سرخ را به چند دلیل انتخاب میکنند: یکی آنکه مخالف رنگ سیاه باشد، دوم آنکه نشان پرچم خونخواهی ابومسلم است. انتخاب این رنگ به آن معنا نیست که آنان همه رنگ سرخ پوشیده بودند. سرخ جامگان ترجمه اشتباه «محمره» است. محمره به معنی پوشش سرخ نیست و به کسانی اطلاق میشود که نماد آنها رنگ سرخ است. «مبایضه» را هم به سپید جامگان ترجمه کردهاند، کسانی که نماد آنان رنگ سفید است و از اینرو، نتیجه گرفته بودند که آنها طرفدار آیین زردشتاند. در حالی که چنین نبوده است. نمادهایشان و در واقع پرچم آنان با هم فرق میکرده است.
* آیا در مورد بابک پژوهش مستقل دیگری به جز کار زندهیاد سعید نفیسی انجام شده بود؟
_ در ایران، خیر. البته رمانی تاریخی به نام «بابک» نوشته جلال برگشاد هست. در کتابهای تاریخی مربوط به قرون نخستین اسلامی هم به بابک اشاره شده، مثل کتاب «دو قرن سکوت» اثر زندهیاد عبدالحسین زرینکوب. این کتاب جزو اولین کتابهایی بود که محققانه درباره جنبشها نوشته شد و بعدها، پس از اصلاح گرایشهای ملیگرایی آن، با عنوان «تاریخ ایران پس از اسلام» منتشر شد. همچنین در کتاب دکتر غلامحسین صدیقی، «جنبشهای دینی و مذهبی ایران» و کتاب بر تولد اشپولر، «تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی»، به زبان آلمانی، به این جنبش نیز پرداخته شده است. اما تاکنون کتاب مستقلی در مورد بابک به صورت تحقیقی، با رعایت روش و اسلوب تاریخی و با بیغرضی نبوده است. من اعتقاد دارم که کتاب حاضر، جنبش بابک، با بیغرضی نوشته شده و در مقام مدافعه از بابک یا علیه او نیست. البته در هر فصلی، نتیجهگیری تاریخی صورت گرفته است. سعی کردیم تمام قسمتها اسلوب علمی داشته باشد.
- زمان انتشار: جمعه 28 تير 1392
-
نظرات()
- بازدید : (1009)
- زمان انتشار: جمعه 28 تير 1392
-
نظرات()
- بازدید : (238)
- زمان انتشار: جمعه 28 تير 1392
-
نظرات()
- بازدید : (358)
نام اصلی و تـرکی شهرهای آزربایجان( آذربایجان) که امروزه به فارسی تغییر یافته است . ماکی = ماکو= Makı چالدران = قره عینی= Qəreyni سلماس = دیلمقان = Dilməqan اورمی = اورمیه = Urmiyə اشنویه = اوچ نووا(اوشنو) = Üç Nüva نقده = سولدوز = Sulduz میاندوآب = قوشاچای= Qoşaçay پیرانشهر = خانا = Xana مهاباد = سویوق بولاق = Soyuq Bulaq بوکان = بی کندی = Bəy Kəndı شاهین دژ = صائین قالا = SayinQala تکاب = تیکان تپه = TikanTəpə سردشت = ساری داش = SarıDaş هشترود = سرسکند = sərəskənd ارسباران = قاراداغ = qara dağ مشکین شهر = خیاو = xiyav آذرشهر = توفارقان = tufarqan
- زمان انتشار: سه شنبه 25 تير 1392
-
نظرات()
- بازدید : (1444)
قاشقا آت............اسبی که پیشانیش سفید رنگ باشد قولا............اسبی که رنگ زرد روشن دارد تیس آت..........اسبی که وسط دو چشمش سفید باشد. توروق...........اسب سرخی که به سیاهی بزند. ابرش..........اسبی که دو یا سه رنگ داشته باشد بول آت.........اسبی که ساق پاهایش سفید باشد. بوزآت.........اسبی که خاکستری باشد بوکرول..........اسبی که کمرش سفید باشد آلاباجاق.........اسبی که پاهای عقبش سفید رنگ باشد آغ آت........... اسبی که سفید رنگ باشد چیبار.......... اسبی که پوستش لکه های غیر از رنگ اصلی داشته باشد ابلق آت ..........اسبی که پوستش چندین رنگ داشته باشد ودر آذر بایجان بد یمن است و سوار آن نمی شوند.
- زمان انتشار: سه شنبه 25 تير 1392
-
نظرات()
- بازدید : (473)
در اسطوره حماسی کوراوغلو از ایواز و حسن کُرد اوغلو فرزند خوانده و فرزند کوراوغلو در اصل خود بابک خرمدین (حسن) منظور بوده است: ایواز (به اوستایی یعنی دانای رهبری) عنوان و لقب خود بابک خرمدین بوده است. کور اوغلو (فرزند نیرومند کوهستان یا فرزند قوچ وحشی) عناوین مشترک بابک و جاویدان رهبران خرمدینان بوده اند. گرچه حماسه کور اوغلو در وجه غالب خود متعلق به بابک خرمدین صاحب قهرمان مقاوت ملی چملی بل (بذ مه آلود) است. داستان کور شدن مهتر اسبان به عنوان پدر کوراوغلو مربوط اسطوره دیرینه ای است که در مورد کتک خوردن یک مهتر اسبان از اربابش در عهد مادها است -که بنا به خبر کتسیاس طبیب و مورخ دربار پادشاهان میانی هخامنشی پرورده- وی کورش (قوچ وحشی) برای انتقام گیری از مقصرین این واقعه قیام موفقیت آمیزی میکند. در تصنیفهای حماسه کوراوغلو از این مفاهیم از زبان کوراوغلو در معرفی خویش به عنوان “کوراوغلویام قوچاق اوغلو قوچام من” (من دلیری به سان قوچ وحشی فرزند قوچ وحشی کوهستانها هستم) یاد شده است.
آنجا که کوراوغلو، پهلوان ایواز را از پدرش می گیرد و با خود به چنلی بل (بذ مه آلود) می آورد و سردسته ی پهلوانان می کند، گویای همان واقعه نخستین بر خورد جاویدان و بابک است که جاودان وی را جوانی با استعداد تشخیص می دهد در هنگام فروش دامهایش؛ بابک جوان را از مادرش گرفته و به کوهستان می برد و او را سردسته ی قیامیان میکند. کوراوغلو پسر مردی است که چشمانش را حسن خان (منظور افشین خان) درآورده و بابک نیز مادری دارد که از یک چشم نا بینا شده است. از نام حسن کُرد اوغلو (حسن فرزند مرد دامدار و چوبان) هم بی شک خود همین بابک خرمدین (حسن) منظور است که به عنوان پسر خوانده جاودان به بذ مه آلود (چملی بل) برده شده است. لذا از آن کوراوغلوی بی فرزند که نمی توانسته است صاحب فرزند شود نه بابک خرمدین خواننده آوازهای حماسی و تنبور نواز بلکه پدر خوانده وی جاویدان منظور بوده است.
آیواز جلد: شماره۲، مقاله : ۵۶۰ (دایره المعارف بزرگ اسلامی دبا): آیواز، یا عَیواض (در کتابهای قدیم)، عنوانى برای پیشخدمتان در خانههای اعیان قدیم، در ادوار اخیر امپراتوری عثمانى، که متصدی کارهای آشپزخانه و تهیه و خرید نیازمندیهای روزانه از بازار بودند. این پیشخدمتان بیشتر از ارمنیانِ وان و گاهى از کردان مىبودند. آیوازها لباسى از نیم تنه و جلیقه و شلوار ارغوانى رنگ و جورابهای پشمى به رنگهای گوناگون مىپوشیدند، کفش سیاه به پا مىکردند، حولهای سفید بر دوش مىافکندند، لنگىبا راههای پهن به کمر مىبستند و کلاهىسرخ (فَس) که به دور آن پارچهای رنگین مىپیچیدند، بر سر مىنهادند. اصل واژه آیواز دانسته نیست. برخى آن را از واژه عربى «عوض» دانستهاند، اما از لحاظ معنى، مناسبتى میان آیواز و «عوض» نیست. وظیفه آیوازها آوردن طعام از آشپزخانه به اتاق میهمانى در خوانچهها بر روی سر، زغال گذاشتن بر منقلها و روشن کردن آنها، تمیز کردن و پر ساختن چراغها و خرید نیازمندیها بود. ظاهراً این عمل اخیر درآمد خوبى هم برای آیوازها و هم برای کاسبان بازار داشت که یک مثل ترکى گواه آن است: «آیواز قصاب هَپ بیر حساب» (حساب و درآمد قصاب و آیواز یکى است).
دانسته نیست از چه زمانى استخدام ارمنیان به عنوان «آیواز» در خانههای اعیان ترک معمول شده است. در حکمى که از سوی سلطان عثمانى در ۱۱۶۴ق/۱۷۵۱م به چاووش باشى صادر شده، آمده است: چندی است در خانههای رجال دولت، برخى از ارمنیان اهل ذمه به عنوان خدمتکار و شرابدار و متصدی کار خرید دیده مىشوند. این اهل ذمه در عین آنکه شراب مىخورند و دست به دزدی مىزنند، به شفاعت اربابان خود از ادای «جزیه» معاف مىشوند. بنابراین حکم، باید به جای ایشان خدمتکاران مسلمان برگزیده شوند. در این حکم نام یونانیان نیز آمده است و دانسته نیست که یونانیان تا چه اندازه به عنوان «آیواز» استخدام مىشدهاند. «آیواز» (عیوان یا عیوض) به عنوان نام خاص مردان نیز متداول است، چنانکه نام یکى از مردان برجسته در داستانعامیانه «کوراوغلو» عیوض است، وی پسر قصابى (از گرجستان یا اورفه یا اسکدار، به روایات مختلف) است. که کوراوغلو او را از پدر مىرباید و او بعدها از یاران شجاع و دلیر کوراوغلو مىگردد، و نیز آیواز در خیمه شب بازیهای قراگز، یکى از چهرههای معروف و سرشناس است که گاهى سبدی در بازار و گاهى زنبیلى در پشت دارد و نامش سرکیس است و با لهجه ارمنیان وان سخن مىگوید.
مآخذ عباس زریاب خویی: IA. ; 2 EI
- زمان انتشار: شنبه 15 تير 1392
-
نظرات()
- بازدید : (859)
در آذربایجان، قویترین حماسه و داستان، سر گذشت کوراغلو میباشد. شباهتهای بسیار این داستان با سرگذشت تاریخی بابک خرمدین قابل تأمل است. حتی اگر کوراغلو، همان بابک خرمی نباشد، باید پذیرفت که شخصیت کوراغلو تحت تاثیرِ شخصیت بابک ساخته و پرداخته شده است.
- حوزه فعالیت هر دوی اینان، سرزمین آذربایجان بوده است.
- مورخین، مادر بابک را زنی نوشتهاند که از یک چشم کور بوده است (الفهرست- ابنندیم) و کوراغلو از پدریست که او نیز نابینا میگردد.
- پایگاه عملیاتی هر دو کوههای صعبالعبور است.
- هر دو از اقوامی مانند: ارمنی، گرجی، کرد، لزگی و ... در مبارزاتشان یاری میجستهاند.
- شخصیت زن در هر دو جنبش بسیار محترم و پرقدرت است. شخصیت "نگار" زن کوراغلو، شباهت بسیاری به شخصیت "خرمه" زن جاویدانابنشهرک دارد که پس از مرگ او با خواستگاری از بابک، همسر او میشود و هموست که با استفاده از اتوریته خود، بابک را به رهبری خرمدینان برمیگزیند..
اتوریته نگار بر پهلوانان کوراغلو (دلیلر)، همان اتوریته زن جاویدان را به یاد میآورد.
در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام نوشته " حسن الفاخوری و خلیل الجر" آمده است که در میان خرمدینان سخن از تساوی حقوق زن و مرد را بوضوح میتوان دید.
- در آرمانهاشان شباهت بسیاری وجود دارد. هر دو جنبش عاری از تعصبات قومی و نژادی هستند.
* * *
رحیم رئیسنیا در کتاب کوراغلیِ خود در صفحات ۱۵۰ و ۱۵۱، از پرتو نائلی نقل میکند که:
« کوراغلیِ اصلی از ناحیۀ بولو برخاسته و ... در لشکرکشی "ئوزدمیر اوغلو پاشا" به قفقاز و آذربایجان شرکت داشته است.»
سوالبرانگیز نیست که چرا باید مردم آذربایجان یک مهاجم بیگانه و متجاوز به سرزمینشان را اینگونه دوست دارند؟ کسی که خود خون آذربایجانیان را ریخته است؟
کوراوغلوهایی که در کتاب مزبور بطوری واقعی قلمداد شدهاند، هیچیک رهبر یک جنبش گسترده و وسیع نبودهاند. در اسناد به دست آمده در بارۀ کوراغلیهای ترکیه، از شخصیتی مانند "نگار" که از قدرتی بیش از قدرت کوراغلو در نزد پهلوانان برخوردار است، اثری نمیبینیم.
داستان کوراغلو باید در سرزمینی بوقوع پیوسته باشد که زبان ترکی در آنجا، جانشین زبانی از خانوادۀ زبانهای ایرانی شده باشد. یعنی جایی مانند "آذربایجان" که در آنجا زبان ترکی جانشین زبان "آذری" شده است.
نام واقعی کوراوغلو "روشن" است، "نگار" و "پولاد" دو شخصیت اصلی داستان هستند. نام هر سهتن جزو نامهای اصیل ایرانیست و حال آنکه اگر داستان محصول اوضاع آسیای صغیر میبود، این نامها یا باید ترکی میبودند یا رومی. چرا که در ترکیه کنونی زبان ترکی جانشین زبان "رومی" شد و در میان نامهای عناصر تشکیلدهندۀ داستان، اثری از نامهای رومی دیده نمیشود.
به نظر میرسد ریشۀ ایرانی داستان، یعنی واقعۀ "بابک خرمدین" در آذربایجان، بعدها خود را با زبان ترکیِ مسلط شده، پیوند میزند تا هم در چنبره زبان "آذری" محدود نمانده و با آن زبان از یادها نرود و هم با پوشش داستانی بتواند یک واقعه تاریخی را هر چه بیشتر به میان مردمان برده و از فراموش شدنش پیشگیری کند.
- زمان انتشار: شنبه 15 تير 1392
-
نظرات()
- بازدید : (746)
خواجه نظام الملک طوسی(سنی ضد شیعه):اصل مذهب خرم دینان وشیعیان یکی است. دکتر علی شریعتی:ازمیان رهبران دوقرن اول اسلامی بابک تنها شخصی است که از میان توده ی مردم برخاسته است. مسعودی در مروج الذهب:نام اصلی بابک حسن و برادرش عبدالله بود حسن چون ترک بود نمی توانست به فارسی روان حرف بزند بابک از دو کلمه بای بک به معنی بیگ بزرگ است. چرا بابک از نگاه برخی مورخین کافر است:1:تاریخ را همیشه فاتحین نوشته اند وفاتح جنگهای22ساله خلفای عباسی بودند 2:به اعتقاد اهل تسنن محاربه باحاکم ولو ظالم باشد حرام وکفر است. 3:متأسفانه بابک با لشکریان عرب نمی جنگید به عبارتی خلیفه ی عباسی برای مقابله با بابک قشون خود را ازایرانیان تهیه می کرد وشاید علت اینکه امام صادق(ع)سیاست ابومسلم خراسانی وامام رضا(ع) سیاست بابک را نپذیرفت این باشد که مسلمانان به دست مسلمانان کشته شوند.
- زمان انتشار: جمعه 14 تير 1392
-
نظرات()