تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
لیلاب سرزمین زیباییها
خواب پادشاه عربستان برای حزب الله

 

 

 

مساله ای که آشکار است، ایفای نقش بسیار موثر اما نهان و موذیانه و صد البته مخرب آل سعود با همکاری موساد در رابطه با همه این بمب گذاری ها است که تاکنون اسناد و مدارک بسیاری درباره آن افشا شده است.

آنچه که  امروز در لبنان می گذرد، نتیجه سیاست خارجی تهاجمی عربستان سعودی در این کشور است. پادشاه عربستان که سرشکسته از تحقق اهداف سیاست خارجی خویش در سوریه می باشد، به طور مرموزی از مدت ها پیش درپی سازماندهی یک بازی نا متعارف با «حاصل جمع جبری صفری» یعنی برد و باخت در لبنان بوده است؛ یعنی برد جریان های وابسته به آل سعود به ویژه جریان 14 مارس که اعضای شاخص آن از جمله سعد الحریری ،رئیس المستقبل که همچنان در ریاض اقامت دارد و فؤاد سنیوره و سمیر جعجع سرکرده فالانژیست های سابق که سابقه همکاری و همدستی با رژیم صهیونیستی را در کارنامه خود دارند و در نقطه مقابل باخت حزب الله که دشمن دیرینه عربستان به حساب می آید. 

سریال انفجارهای دنباله دار در لبنان

از نیمه دوم سال 2013 میلادی تاکنون عرصه داخلی لبنان به آبستن حوادث و صحنه بمب گذاری های تروریستی و انفجارهای انتحاری و خرابکارانه مبدل شده و در طی این شش ماه شرایط دشواری را در پشت سر گذاشته است؛ شرایطی که بی ثباتی و سلب امنیت و آرامش از جامعه و ایجاد بدبینی، شبهه افکنی و اصطکاک در بین گروه های مختلف سیاسی نسبت به همدیگر که نوک حمله آن ها به سمت حزب الله نشانه رود،  از جمله خروجی های مهم آن بوده است؛ خروجی هایی که بطور دقیق می توان اهداف از پیش تعیین شده عربستان در لبنان که برای محقق سازی اش هزینه های میلیاردی خرج کرده است را در چارچوب آن ها مورد ارزیابی قرار داد.  

انفجار

در  این مدت  هرروز شاهد کشف و ضبط بمب به دست  نیروهای امنیتی و دولتی و هرماه نظاره گر وقوع انفجارهای مهیب در نقاط مختلف لبنان بوده ایم؛ سلسله بمب‌ گذاری‌ها و انفجارهای مرگباری که بیشتر به بازی رفت و برگشت مسابقات ورزشی شبیه شده اند که به نوبت، دور نخست در مناطق شیعه نشین و دور بعد درمناطق سنی‌ نشین اتفاق می‌افتد. برای نمونه می‌ توان به انفجارهای بئرعبد، رویس، سفارت جمهوری اسلامی ایران، ترور حسن اللقیس از فرماندهان حزب الله در مناطق شیعه نشین بیروت و انفجار مسجد تقوی در طرابلس و حمله به ایست بازرسی ارتش در صیدا و انفجار در مقابل دفتر مرکزی حزب 14 مارس و ترور محمد شطح مشاور سعد حریری و وزیر دارایی پیشین لبنان در مرکز بیروت که مناطق‌ سنی‌نشین هستند و در نهایت انفجارهای تروریستی حاره حریک در ضاحیه بیروت، اشاره کرد.

 

عربستان، پشت پرده ایجاد ناامنی و بحران سیاسی در لبنان

مسأله ای که در این بین عیان است، ایفای نقش بسیار مؤثر اما نهان و موذیانه و صد البته مخرب آل سعود با همکاری موساد در رابطه با همه  این بمب گذاری ها است  که تاکنون درباره  آن اسناد و مدارک بسیاری افشا شده و مطالب فراوانی هم در رسانه های مختلف سمعی و بصری منطقه و غرب گفته شده است. بنابراین در این که آل سعود به موتور محرک و طراح و پشتیبان اصلی انفجارهای تروریستی شش ماه گذشته لبنان از بئرعبد گرفته تا ضاحیه بیروت مبدل شده است، نمی توان هیچ شک و تردیدی روا داشت.

اما با اینهمه سؤالی که در اینجا مطرح است ، مربوط به اهداف و مقاصدی است که سعودی ها از دست زدن به چنین تحرکاتی، در پی پیاده سازی آن ها می باشند. ضمن اینکه به همه این اقدامات باید کمک هنگفت 3 میلیارد دلاری پادشاه عربستان به ارتش لبنان را که به فاصله اندک و معناداری پس از حمله تروریستی علیه محمد شطح انجام گرفت را نیز اضافه کرد که نفس و محدوده زمانی اعطای چنین کمکی نیز می تواند پرده از واقعیات دیگری کنار زند.

حال باید پرسید، جناب پادشاه این همه دست و دل بازی فریبکارانه آنهم پس شش ماه دسیسه افکنی در لبنان برای چیست؟

عربستان

 

مهار حزب الله، هدف غایی عربستان در لبنان

در پرسش به این پاسخ باید تأکید کرد که همه این اقدامات ازنقش آفرینی های پشت پرده در انواع و اقسام انفجارهای انتحاری و تروریستی گرفته تا بخشش هدایای کلان به ارتش لبنان همه و همه در راستای یک هدف مشترک و دیرینه انجام می گیرد. هدفی که می توان آن را تضعیف موقعیت و ماهیت حضور و عملکرد حزب الله و به انزوا کشانیدن این مجموعه بزرگ و تأثیرگذار در معادلات امنیتی و سیاسی جاری در لبنان نامید که پایگاه مردمی آن در بین لبنانی ها و حضور اعلام شده و قابل دفاع نیروهایش در سوریه که جهت مقابله با گروه های تکفیری و سلفی و مهار تروریسم در حال مبارزه هستند، بطور فزاینده ای پیشبرد بخش عمده ای از طرح های در دست اجرای آل سعود در منطقه و سوریه را با بن بست مواجه ساخته است. در حقیقت پادشاه عربستان در پی آن بر آمده تا تلافی سوریه را از سر حزب الله در آورد و عقده خویش را بر سر این گروه خالی کند.

حزب الله

ترسیم فضای ترور، گام نخست آل سعودی برای مهار حزب الله

آنچه عیان است این که سیاست خارجی سعودی برای تحقق این مهم یعنی مهار حزب الله از دو طریق دست به کار شده است. نخست ایجاد فضای ناامنی و بی ثباتی از طریق ترور تا انگشت اتهام را به سمت حزب الله نشانه رود و بدین طریق این گروه را از معادلات جاری لبنان بخصوص در رابطه با تشکیل دولت خارج ساخته و به انزوا براند. چنانکه این مسأله بویژه در ترور محمد شطح از اعضای شاخص گروه 14 مارس و حزب المستقبل که در اصل با هماهنگی دستگاه های اطلاعاتی عربستان صورت گرفت، بدون اینکه سندی در این زمینه موجود باشد و بی آنکه حزب الله در انجام این ترور دست داشته باشد، بلافاصله آن را به حزب الله نسبت داده و این گروه را متهم به ایجاد اختلاف و بی ثباتی و دامن زدن به ناامنی می کنند.

بن سلطان

برخی منابع غربی و نیز نیروهای لبنانی نزدیک به غرب و عربستان سعودی برای آنکه این مسأله را در افکار عمومی درست جلوه بدهند، مطالبی را هم جعل می کنند. جعلیاتی از این دست که محمد شطح در آخرین جمله ای که در اکانت خودش در فیسبوک یا توییتر نوشته، از حزب الله انتقاد کرده و خواسته که از سوریه خارج شود یا اینکه محمد شطح نامه ای به رئیس جمهور ایران نوشته از وی خواسته تا کمک کند که حزب الله از سوریه خارج شود. برای همین است که سعد الحریری رئیس گروه 14 مارس که همواره از حزب‌الله به دلیل کمک به نیروهای سوری انتقاد می‌کند، تنها لحظاتی پس از وقوع انفجار در بیروت و کشته شدن محمد شطح یکی از اعضای عالی‌رتبه ائتلافش، به دروغ حزب‌الله را مسؤل این حادثه دانست. این در حالیست که با بازداشت سارقان اتومبیلی که در ترور محمد شطح استفاده شده بود مشخص شد که این حمله را گروه تکفیری «فتح‌الاسلام» اجرا کرده است و طراح این حمله سازمان اطلاعات عربستان و مجری آن تکفیری‌های اردنی بوده‌اند.

البته نباید فراموش کرد که مشکل سعد الحریری با ماهیت وجودی حزب‌الله است و لبه تیز انتقادات ائتلاف 14 مارس نیز همواره به سمت حزب‌الله بوده است. این حزب که بر تشکیل دولت تمام عیار 14 مارسی و بدون مشارکت حزب‌الله تأکید دارد، اکنون توانسته بعد از ترور در جریان 14، یک وحدت نظر که البته کاملاً شکننده است، در مورد عدم مشارکت حزب‌الله ایجاد کند و این دقیقاً همان چیزی است که عربستان سعودی مدت هاست رؤیای تحقق آن را در سر می پروراند. یعنی کیش و سپس مات نمودن حزب الله و تشکیل کابینه ای در لبنان که اثری از حزب الله در آن نباشد غافل از اینکه تحقق این امر نیز اگر خوشبینانه نگاه کنیم تحت هیچ شرایطی امکان پذیر نیست. چرا که در صفحه شطرنج لبنان، آخر کسی که مات می شود عربستان است نه حزب الله.  

کمک های مالی سعودی به ارتش، گام بعدی برای تضعیف حزب الله  

علاوه بر اقدامات فوق، همچنین عربستان سعودی به دولت لبنان وعده داده که 3 میلیارد دلار کمک مالی را برای تقویت ارتش این کشور در اختیار بیروت بگذارد که می توان آن را به عنوان طرحی مشخص برای مقابله با نفوذ رو به گسترش حزب الله لبنان قلمداد نمود. اهمیت این مبلغ، هنگامی بهتر آشکار می شود که توجه داشته باشیم، بودجه سال ۲۰۱۲ لبنان، حدود 7 میلیارد دلار بوده است! جالب تر اینکه کمک مالی سعودی ها به لبنان، حتی از کمک مالی یک میلیارد دلاری آمریکا نیز که از سال ۲۰۰۶ تاکنون در اختیار دولت لبنان قرار گرفته، بیشتر است!

عربستان

در واقع کمک 3 میلیارد دلاری به ارتش لبنان که هنوز مجهزبه سلاح های سنگین و نیروی هوایی و دریایی مؤثر نیست و اساساً نیز تجهیز ارتش به اینگونه سلاح ها بر اساس یک قانون نانوشته ممنوع است، نه از سردلسوزی برای ارتش و دولت که در حقیقت تشکیل ارتشی قدرتمند و سعودی در لبنان برای مقابله با حزب الله می باشد. لذا این کمک مالی ملوکانه با آن رقم سرسام آور، در اصل سناریویی است که به منظوراعمال چالشی مستقیم علیه حزب الله طراحی شده تا افزون برآن توانایی تغییر توازن قوا در لبنان و کل منطقه را نیزدارا بوده و از این پتانسیل نیز برخوردار باشد که به تنش های فرقه ای و سیاسی در منطقه که به واسطه بحران سوریه تشدید شده است، دامن بزند، ضمن اینکه تشکیل دولتی درلبنان مبتنی بر دیدگاه های و خواسته های طرف های سعودی را به با شرط و شروط هایی که خاندان سعودی خواهند گذاشت که کابینه منهای حضور حزب الله سرفصل اصلی این شرط هاست، پیش ببرد، بگونه ای که با ارسال کمک های تسلیحاتی به ارتش لبنان، جریان های مخالف مقاومت اسلامی را هم وادار کند تا سناریوی خلع سلاح حزب الله که به قول میشل سلیمان دیگر به حرف های وی گوش نمی کند بلکه دیگر قادر به کنترل این جنبش نیست را کلید بزنند.

غافل از اینکه ارتش لبنان که تا این لحظه ثابت کرده که ارتش ملی و وطن خواه است و همیشه درکنارمقاومت بوده، لذا امکان ندارد علیه مقاومت اقدام کند. مضاف بر اینکه هیچ ارتشی قادر نیست به مقاومت ضربه بزند. درتابستان سال 2006 در جنگ 33 روزه شاهد بودیم جنگی که علیه مقاومت در لبنان انجام شد، یک جنگ جهانی با حضور آمریکایی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها، رژیم صهیونیستی و حتی با همکاری عربستان سعودی، مصر، امارات و اردن بود. این تعداد از  ارتش ها و کمک ها نتوانستند مقاومت را که بخش لاینفکی از امنیت و ثبات لبنان است و نه ناامنی و بی ثباتی، به زانو در بیاورند و مقاومت پیروز شد. بنابراین اینکه از طریق این کمک ها ارتش را در برابر مقاومت قرار بدهند، چیزی غیر ممکن است.


 


شیاطین سیاه جهان را بشناسید
  • بازدید : (99)

 

 

شیاطین سیاه جهان را بشناسید

اگرچه تروریسم پدیده جدیدی نیست، اما تروریسم جدید پدیده‌ای خاص است.ادبیات تروریسم ومطالعات مربوط به این پدیده بین‌المللی پس از ۱۱ سپتامبر چهره جدیدی به خود گرفته است.

تروریسم پدیده ای است که حد ومرز نمی شناسد و اگر مجال پیدا کند با هر آنچه که دردست دارد، دنیا و هر آنچه که در او هست را به خون و آتش می کشد. حال با توجه به اهمیت موضوع و آشنایی هرچه بیشتر با تروریست هایی که درزمره «خطرناکترین تروریست های جهان» قرار دارند وهم اکنون نیز از سوریه و عراق و پاکستان گرفته تا لبنان و افغانستان و سومالی و لیبی و . . . را جولانگاه اقدامات تروریستی خود ساخته اند.

حال به معرفی شماری از این تروریست های خطرناک که عمدتاً در غرب آسیا و مشخصاً در سوریه فعال بوده و نظم و امنیت و ثبات و آرامش این منطقه را به قهقرا کشانیده اند، می پردازیم.

 

                              ایمن الظواهری

تروریست

«ایمن محمد ربیع الظواهری» سرکرده مخوف ترین شبکه تروریستی جهان یعنی القاعده، فردی که آمریکا برای دستگیری اش 25 میلیون دلارجایزه تعیین کرده است، نفرنخست این فهرست می باشد. وی متولد سال ۱۹۵۱ در شهر معادی در نزدیکی قاهره است که در سال 1974 و در سن ۲۳ سالگی در رشته پزشکی (جراحی) از دانشگاه قاهره با درجه ممتاز فارغ‌التحصیل شد. او در سن ۱۴ سالگی با پیوستن به یک گروه اسلامگرا در مصر پا به جهان سیاست گذاشت. در سال 1979 به عضویت گروه جهاد اسلامی مصر درآمد و پس از ترور انور سادات رئیس جمهور مصر به اتهام شرکت در قتل وی بازداشت و به چهار سال زندان محکوم شد. پس از رهایی از زندان در سال ۱۹۸۴، در اوج جهاد بر ضد شوروی وارد افغانستان شد.

نخستین دیدار او با بن لادن در سال ۱۹۸۶ در پاکستان اتفاق افتاد. پس از بازگشت به مصر در سال ۱۹۹۱ «نتیجه تلخ» را در سرزنش میانه روی اخوان المسلمین مصر و توجیه جهاد پخش کرد. در سال ۱۹۹۲ به بن لادن در سودان جایی که هر دو درپناه حسن ترابی قرار گرفتند پیوست. درسال ۱۹۹۶ ازسودان اخراج شد و با بن لادن و 400 تن دیگر از تروریست های القاعده دوباره به افغانستان برگشت. وی در دسامبرهمان سال، به منظور ایجاد یک پایگاه، به چچینیا رفت. اما درآنجا به جرم ورود غیر قانونی دستگیر و به شش ماه زندان محکوم شد.  پس از آنکه بن لادن با پرداخت پول، وی را از زندان رها ساخت الظواهری به افغانستان بر گشت.

در سال 1996 الظواهری به عنوان خطرناک ترین و جدی ترین کسی که قادربه انجام عملیات تروریستی بر ضد آمریکاست، معرفی شد. وی مدتی را نیز به دلیل تلاش برای عضوگیری و اعزام نیرو به منطقه چچن برای مبارزه با نظامیان روسیه تحت تعقیب نیروهای امنیتی روسیه بود. در سال ۱۹۹۸، با انتشار بیانیه مشترک با بن لادن، جهاد اسلامی مصر را رسماً به القاعده ادقام نمود و در نهایت در سال 2011 پس از هلاکت بن لادن، رهبری القاعده را بدست گرفت.

الظواهری متهم به سازمان دادن چندین عملیات تروریستی، از افغانستان تا مصر و از شرق افریقا تا نیویورک می باشد. وزارت امور خارجه آمریکا مبلغ ۲۵ میلیون دلار جایزه نقدی را برای اطلاعاتی که به دستگیری یا کشته شدن او منجر شود، اختصاص داده است. هم اکنون گمان می‌رود که وی در مرز بین افغانستان و پاکستان به سر می‌برد.


            ناصر الوحیشی (ابو بصیر)

تروریست

دومین فرد فهرست «ناصر الوحیشی» رهبر سازمان القاعده در شبه جزیره عربستان‌ است که تقریباً 36سال دارد و منشی مخصوص اسامه بن لادن در افغانستان بوده است. او بعدها از افغانستان به کشورش یمن رفت و در آنجا زندانی شد تا اینکه در نهایت سال 2006 موفق به فرار از زندان گردید. وی مدت هاست تحت تعقیب سازمان های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا می باشد. الوحیشی اختیارات اجرای حملات فراتر از مرز یمن را دارد و واشنگتن و صنعا با وجود تلاش های دامنه دار، موفق به دستگیری او نشده اند. طرفداران او هم اکنون نیز در جنوب یمن فعال هستند.


                         ابراهیم العسیری


توریست

فرد سوم «ابراهیم العسیری»‌ 31 ساله است که مغز متفکر القاعده در جزیره العرب و سازنده بمب های این شبکه به شمار می رود. وی کسی که توانسته است خطرناک ترین انواع این بمب ها را تولید کند. حتی گفته می شود او مبتکر نوعی بمب به نام «بمب شلواری» است که در کریسمس سال 2009 نزدیک بود یک هواپیمای آمریکایی را بر فراز دیترویت سرنگون کند. یا بمب هایی که به صورت جوهر پرینتر کامپیوتر بود  و او توانست دو نمونه از آن ها را به وسیله هواپیما پیش از کشف آن ها در دوبی و لندن به مقصد آمریکا بفرستد اما از بارزترین ابتکارهای العسیری اعزام برادرش برای اجرای عملیات انتحاری در سال ۲۰۰۹ میلادی بود. این عملیات علیه محمد بن نایف وزیر کشور عربستان که در آن زمان معاونت این وزارت خانه را برعهده داشت، اجرا شد. اما وی جان سالم به در برد. این ترور اولین باری بوده است که در آن العسیری در آن از ماه شیمیایی «بی.ان.تی.ان» استفاده کرد، این ماده یک پودر سفید بدون بو است که دستگاه های اشعه ایکس قادر به کشف آن ها نیستند.


 

         ابومحمد الجولانی معروف به الفتاح


تروریست

 

فردی بعدی در این فهرست، «ابومحمد الجولانی» معروف به الفتاح نام دارد که هم اینک رهبری خون آشام ترین گروه تروریستی در سوریه  یعنی جبهه النصره وابسته به القاعده عراق را بر عهده دارد. گروه تروریستی جبهه النصره وابسته به القاعده که برخی حتی آن را نام مستعار القاعده عراق می دانند وگفته می شود هم اینک حدود 10 هزار نفر نیرو دارد، در سال 2012 و همزمان با آغاز بحران در سوریه تشکیل شد که عناصر آن به اقدامات وحشیانه بسیاری در این کشور دست  می زنند.

اطلاعات درباره الجولانی بسیار اندک است و حتی تابعیت او روشن نیست اما گمان می رود که به عنوان یک جنگجو در عراق تجربه داشته باشد، اما بر اساس تحقیقات مؤسسه کیلیام درامورافراط گرایی در لندن، الجولانی همواره درنشست ها حتی با فرماندهان ارشد دیگرچهره خود را می پوشاند.گمان می رود وی فردی سوری باشد که روابط مستحکمی با ابومصعب الزرقاوی سرکرده کشته شده القاعده در عراق و شبکه فعلی القاعده در عراق داشت و دارد.


                                               ابوبکر البغدادی (الکرار)

تروریست

«ابوبکرالبغدادی» ملقب به الکرارنیز یکی ازتروریست های خطرناک جهان است که «دولت اسلامی عراق وشام» یعنی «داعش» را رهبری می کند.اما البغدادی چگونه به یک تروریست خون آشام تبدیل شد. واقعیت این است که نیروهای آمریکایی با زندانی کردن «ابراهیم عوض ابراهیم علی البدری» کشاورز 33 ساله عراقی به مدت سه ماه در سال 2005 میلادی در واقع به طور غیرمستقیم به تربیت یکی از فرماندهان القاعده در خاورمیانه کمک کردند. البغدادی از جمله تروریست های مخوفی است که طی مدت اخیر توانسته است حملات تروریستی متعددی در کشور عراق را تشدید کند. به طوری که علاوه بر ترور شخصیت های سیاسی و نظامی، روزی نیست که عراق خالی از انفجارهای خونین علیه شهروندان عادی و بخصوص شیعیان باشد. سی ان ان درباره او گفته است البغدادی آمادگی هرگونه حمله ای از جمله حملات صرفاً با انگیزه های مذهبی را دارد. البغدادی مسؤل مستقیم تعداد روز افزون کشته شدگان بیگناهی است که در عراق به کام مرگ کشیده می شوند. آمریکا برای دستگیری او جایزه ای معادل 10 میلیون دلار تعیین کرده است.


                                                احمد عبدی جودان


تروریست

 

تروریست بعدی «احمد عبدی جودانی» معروف به مختار ابوالزبیر نام دارد که رهبر «جنبش الشباب» سومالی به شمار می رود. آمریکا برای دستگیری او مبلغی معادل 7 میلیون دلار تعیین کرده است. جنبش الشباب به وسیله او به یک متحد رسمی القاعده تبدیل شد و تحت فرمان آن قرار گرفت. رسانه های غربی وآمریکایی جودانی را براساس اندک عکس های انتشار یافته از وی فردی بسیار لاغر توصیف می کند. جودانی ترجیح می دهد که به جای حضور علنی نوار صوتی ضبط و منتشر کند.


                           سراج الدین حقانی


تروریست

 

سراج الدین حقانی نیز یکی از تروریست های وحشتناک می باشد که فرزند جلال الدین حقانی رهبر و مؤسس شبکه تروریستی حقانی یکی از مخوف ترین شبکه های تروریستی جهان می باشد. وی مسؤل بعضی ازخونین ترین حملات در کابل درسال های اخیر بوده است وروابط مستحکمی نیز با القاعده و طالبان دارد. آمریکا این مرد ۴۰ ساله را مسؤل کشته و زخمی شدن بیش از یک هزار سرباز آمریکایی در افغانستان دانسته و برای دستگیری اش ۵ میلیون دلار پاداش تعیین کرده است.

علاوه برتروریست های فوق باید از «ابوبکر شیخو» رهبرجنبش بوکوحرام درنیجریه که برای دستگیری وی مبلغ 7 میلیون دلارجایزه تعیین شده است نیزبه عنوان یکی از خطرناکترین تروریست های جهان نام برد. همچنین «دوکو عمروف»‌ رهبر گروه «امارت اسلامی قفقاز» را هم باید به این لیست اضافه نمود که وی سرپرست گروهی چچنی است .

آمریکا برای دستگیری او نیز جایزه ای معادل 5 میلیون دلار تعیین کرده است. این افراد درحالی همه از تروریست های شناخته شده معرفی شده اند که همه در کادر رهبری القاعده قرار دارند و یا از آن پیروی می کنند؛ القاعده ای که سازمان اطلاعات آمریکا و انگلیس با پول سعودی ها آن را تشکیل دادند و بر اساس شواهد بسیار همچنان کنترل آن را در دست دارند.

اما نکته ای که درپایان باید به آن اشاره نمود این است که تمامی این گروه های تروریست که بحران سوریه بیش ازپیش موجبات احیای آن ها را فراهم کرد، دوپشتبان بزرگ نیز در پست سر دارند که از هر لحاظ آن ها را تأمین می کنند: یک پدرخوانده یا همان پدر معنوی و دوم حامی مالی و سیاسی که در این باره از «یوسف القرضاوی» از رهبران افراطی وهابی و سلفی مصر به عنوان پدرخوانده و پدر معنوی و همچنین از بندر بن سلطان رئیس دستگاه جاسوسی عربستان به عنوان حامی بزرگ مالی این تروریست ها بویژه تروریست های سوری یاد می شود.


 

یوسف القرضاوی؛ پدرخوانده و مفتی اعظم تروریست های خطرناک جهان  

تروریست

 

مفتی «یوسف القرضاوی» معروف به «مفتی ناتو» که از او به عنوان پدرخوانده تروریست های سوری یاد می شود، از رهبران افراطی وهابی و نزدیک سلفی‌های مصر است که با رفتارها و فتواهای جنجال‌برانگیز خود چهره خشن و زشتی از اسلام را در غرب به نمایش گذاشته است.

 قرضاوی 87 ساله که روابط پنهان و مرموزی با موساد و کنگره آمریکا دارد، در روستایی نزدیک رود نیل به دنیا آمد؛ در سال ۱۹۵۳ مدرک عالی دانشکده اصول دین و در ۱۹۵۴ مجوز تدریس در این دانشگاه و در ۱۹۶۰ مدرک کارشناسی ارشد مطالعات عالی علوم قرآن و سنت و در سال ۱۹۷۳ مدرک دکتری را از دانشکده اصول دین دریافت کرد. از فتوای قتل عام مردم سوریه گرفته تا قتل نوری المالکی و حلال بودن نوشیدن جرعه‌ای مشروبات الکلی تا نفرین ایرانی‌ها در حج، تنها بخشی از اظهارات و فتواهای جنجال‌برانگیز قرضاوی است ،که وی را به چهره‌ای مرموز تبدیل کرده است. شایان ذکر است یکی ابزارهای پیشبرد اهداف ضد سوریه‌ای قطر و عربستان در سوریه شیخ قرضاوی است. مفتی مصری که به تازگی حکم بازداشت وی توسط دولت موقت مصر صادر شده است، وام‌دار پادشاه قطر و رابطه نزدیکی با وهابیون سعودی دارد با نفوذ بالا در میان تروریست های حاضر در سوریه ، همواره با فتواهای عجیب و غریب خود آن‌ها را ترغیب به قتل عام مردم این کشور کرده است. گفته می‌شود ترور علامه البوطی به دنبال صدور فتوای القرضاوی بوده است که عنوان کرده بود خون تمام کسانی که از اسد حمایت می‌کنند، حلال است.


 

      بندر بن سلطان، حامی بزرگ تروریست های مخوف در جهان


ترویست

 

در نهایت اینکه بندر بن سلطان رئیس دستگاه جاسوسی آل سعود را شاید بتوان مخوف‌ترین چهره اطلاعاتی منطقه خواند. مردی که اگر نبود حمایت‌های بی‌چون و چرای دولت عربستان از وی و رابطه خویشاوندی‌اش با خانواده سلطنتی، پتانسیل تبدیل به «قابل تعقیب‌ترین تروریست تاریخ» بعد از بن لادن را داشت.

انفجاری در خاورمیانه رخ نمی‌دهد و تیری از چله تروریست‌های خطرناک، از عراق و لبنان تا سوریه و الجزایر واز آسیای میانه و قفقاز تا لیبی و . . .‌‌ رها نمی‌شود مگر اینکه ردپایی از بندر را بتوان درآن یافت. درحقیقت بندر میاندارپیشبرد اهداف سیاست خارجی عربستان در روزگاری است که سعودی‌ها نتوانسته‌اند کارایی چندانی در میز مذاکره از خود نشان دهند.

به عبارتی هرچه ازدیپلماسی وقدرت چانه زنی سعودی‌ها دربحران‌ها کاسته می‌شود، بندر آن را با ماشین‌های بمب گذاری شده وحمایت بی‌چون وچرای تسلیحاتی ومالی از تروریست‌های دست‌پرورده مدارس مذهبی پاکستان و عربستان پر می‌کند. شاید اگر حمایت‌های بندر از ده‌ها گروه سلفی فعال در جنگ سوریه نبود، بشار اسد خیلی زود‌تر از این‌ها می‌توانست از چاهی که دیگران برایش کنده‌اند و خود هم به افتادنش در آن کمک کرد، خارج شود. بندر این روز‌ها یک تنه با کمک حمد بن جاسم قطری شورشیان سوری را تغذیه مالی و تسلیحاتی می‌کند؛ اگر چه با چراغ سبز غرب.

این درحالیست که «آلیس شال اوگاخ» وبلاگ نویس سوئیسی می نویسد: بندربن سلطان در بسیاری ازفعالیت های تروریستی دست دارد ودر تشکیل شبکه القاعده و حملات یازده سپتامبر سال 2001 میلادی در آمریکا و حمله با گاز شیمیایی به غیر نظامیان در سوریه و همکاری‌ با اسرائیل علیه ایران و اخوان المسلمین در مصر دست دارد.

ضمن اینکه «برنار اسکاوارسینی» رئیس سابق اداره مرکزی سازمان اطلاعات داخلی فرانسه نیز درکتابی با عنوان «سازمان اطلاعات فرانسه . .چالش های جدید» نقش بندربن سلطان در حمایت از گروه های خشن تروریستی را در بحران ها از افغانستان گرفته تا مدیترانه و مصر و شمال آفریقا برملا کرده و نقش بزرگ و مؤثر عربستان را در حمایت مالی و آموزش به اصطلاح جهادی ها در سوریه تشریح کرده است.


آیا روایات معتبری مبنی بر کندن قلعه ی خیبر توسط حضرت علی وجود دارد؟

 

 

مقدمه

يکي از فضائل بي‌نظير اميرمؤمنان عليه السلام که هيچ شخص ديگري در آن شريک نيست، قضيه کندن قلعه خيبر توسط آن حضرت است.

برجستگي و اهميت اين فضيلت از آن جا آشکار مي‌شود که بدانيم لشکر اسلام چندين روز پشت دروازه اين قلعه متوقف ماندند و فرماندهان مسلمان يکي از پس ديگري براي فتح اين قلعه هجوم مي‌آوردند؛ اما شکست خورده، درمانده و دست از پا درازتر به لشکرگاه برمي‌گشتند.

از جمله اين فرماندهان ابوبکر و عمر بود که رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست آن‌ها داد تا قلعه را فتح و شادي را به اردوگاه اسلام بياوردند؛ اما هر دوي آنان نرسيده به دروازه قلعه شکست خورده و با فرار خود نا اميدي و سرشکستگي را در ميان مسلمانان افزايش دادند.

حاکم نيشابوري در المستدرک در باره فرار ابوبکر مي‌نويسد:

از أبو ليلي نقل شده است که اميرمؤمنان عليه السلام به او گفت: اي ابو ليلي ! آيا در خيبر با ما نبودي؟ گفت: بلي به خدا سوگند همراه شما بودم. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله ابوبکر را به سوي خيبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکست خورده برگشت.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نکرده‌اند.

4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَيْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِيُّ بِمَكَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى، عَنِ الْحَكَمِ، وَعِيسَى، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِي لَيْلَى، عَنْ عَلِيٍّ، أَنَّهُ قَالَ: يَا أَبَا لَيْلَى أَمَا كُنْتَ مَعَنَا بِخَيْبَرَ؟ قَالَ: بَلَى وَاللَّهِ كُنْتُ مَعَكُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ أَبَا بَكْرٍ إِلَى خَيْبَرَ، فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّى رَجَعَ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

المستدرك على الصحيحين ج3، ص39

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک گفته است که سند اين روايت صحيح است.

و در باره فرار عمر مي‌نويسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِيُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا نُعَيْمُ بْنُ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي مُوسَى الْحَنَفِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " سَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَى خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَى مَدِينَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا يُجَبِّنُونَهُ وَيُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " الْحَدِيثُ.

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِيهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، " أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ إِلَى عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَيُجَبِّنُونُهُ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله به خبير رفت، هنگامي که به آن جا رسيد، عمر را به همراه مردم به سوي شهر و يا قصر اهل خبير فرستاد، عمر جنگيد؛ اما طولي نکشيد که عمر و همراهانش شکست خوردند. وقتي برگشتند، مردم عمر را به ترسيدن متهم مي‌کردند و عمر آن‌ها را متهم مي‌کرد.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نکرده‌اند.

از جابر بن عبد الله نقل شده است که در روز خبير، رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالي که يارانش او را متهم به ترس مي‌کردند و او يارانش را.

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد؛ اما او نقل نکرده است.

المستدرك على الصحيحين ج3، ص40

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک، صحت اين دو روايت را تأييد کرده است.

پيام‌آور خدا که درود خدا بر او خاندان پاکش باد، وقتي چنين ديد، در ميان لشکريان آمد و فرمود:

«فردا پرچم را به دست کسي خواهد داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند، او کسي است که هيچ‌گاه پشت به دشمن نکرده و فرار نخواهد کرد و خداوند به وسيله او فتح و پيروزي را نصيب مسلمانان مي‌نمايد».

فرادي آن روز وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله به ميان مسلمانان آمد، فرماندهان مسلمانان با گردن‌هاي کشيده چشم به دهان مبارک پيامبر خدا دوخته بودند که اين فرمانده لايق چه کسي است که خداوند او را شايسته فتح و پيروزي دانسته است.

تاريخ نويسان شيعه و سني نوشته‌اند که اميرمؤمنان عليه السلام در اين چند روز گرفتار چشم‌درد بود و نمي‌توانست جايي را ببيند. پيامبر خدا هنگامي که در ميان انبوه جمعيت اميرمؤمنان عليه السلام را نيافت و از بيماري ايشان با خبر شد، او را خواست و از آب دهان پاک و مبارک خود به چشمان اميرمؤمنان عليه السلام کشيد تا اثري از بيماري در چشم آن حضرت ديده نشود.

در روايتي که محمد بن اسماعيل بخاري نقل کرده است، رسول خدا صلي الله عليه وآله در شبي که قرار بود پرچم را به دست مبارک اميرمؤمنان عليه السلام بسپارد، فرمود:

فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خداوند فتح و پيروزي را به دست او نصيب ما مي‌کند، کسي که خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند.

حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ حدثنا يَعْقُوبُ بن عبد الرحمن عن أبي حَازِمٍ قال أخبرني سَهْلُ بن سَعْدٍ رضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قال يوم خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هذه الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يَفْتَحُ الله على يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ قال فَبَاتَ الناس يَدُوكُونَ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا على رسول اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) كلهم يَرْجُو أَنْ يُعْطَاهَا فقال أَيْنَ عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فَقِيلَ هو يا رَسُولَ اللَّهِ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ قال فَأَرْسَلُوا إليه فَأُتِيَ بِهِ فَبَصَقَ رسول اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) في عَيْنَيْهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتى كَأَنْ لم يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّايَةَ فقال عَلِيٌّ يا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حتى يَكُونُوا مِثْلَنَا.

مردم شب را تا صبح بيدار و منتظر بودند که اين پرچم را به چه کسي خواهد داد. هنگامي که صبح شد، همگي وارد شدند بر پيامبر و همگي اميد داشتند که پرچم به او داده شود. آن حضرت فرمود: علي بن أبي طالب کجا است؟ گفته شد: اي رسول خدا ! او چشم درد دارد، شخصي را به دنبالش فرستادند، هنگامي آمد، رسول خدا صلي الله عليه وآله آب دهانش را به چشمان آن حضرت ماليد و برايش دعا کرد. چشمان ايشان فورا خوب شد، انگار که اصلا دردي نداشت. پس پرچم را به او داد. علي عليه السلام فرمود: اي پيامبر خدا ! با آن‌ها خواهم جنگيد تا اين که مثل ما شوند.

صحيح البخاري ج4، ص1542، ح3973

اميرمؤمنان عليه السلام به فرمان خدا و پيامبرش براي فتح خيبر حرکت و پيش از رسيدن به قلعه دو پهلوان نامدار يهودي يعني مرحب و برادرش را که هيچ پهلواني تا آن روز جرأت مقابله با آن‌ها را نداشت، از سر راه برداشت و سپس در قلعه خيبر را که چهل نفر براي باز و بسته کردن آن نياز بود، از جا کند و آن را پلي قرار داد بر روي خندقي که پشت در کنده بودند تا سربازان مسلمان از روي آن رده و وارد قلعه شوند.

ارزش اين فتح زماني روشن مي‌شود که بدانيم جبرئيل و ميکائيل دو فرشته مقرب درگاه خداوند در اين جنگ در خدمت اميرمؤمنان عليه السلام بوده‌اند و با ايشان همکاري مي‌کرده‌اند.

احمد بن حنبل در مسند خود با سند صحيح اين چنين نقل کرده است:

1719 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا وَكِيعٌ عن شَرِيكٍ عن أبي إِسْحَاقَ عن هُبَيْرَةَ خَطَبَنَا الْحَسَنُ بن عَلِىٍّ رضي الله عنه فقال لقد فارقكم رَجُلٌ بِالأَمْسِ لم يَسْبِقْهُ الأَوَّلُونَ بِعَلْمٍ وَلاَ يُدْرِكُهُ الآخِرُونَ كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَبْعَثُهُ بِالرَّايَةِ جِبْرِيلُ عن يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عن شِمَالِهِ لاَ يَنْصَرِفُ حتى يُفْتَحَ له.

از هبيره نقل شده است که حسن بن علي عليهم السلام خطبه خواند و فرمود: شما ديشب مردي را از دست داديد که گذشتگان از او پيشي نگرفتند و آيندگان نيز به او نخواهند رسيد. رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست او داد؛ در حالي که جبرئيل از طرف راست و ميکائل از طرف چپ آن حضرت را همراهي مي کردند، او باز نمي‌گشت؛ مگر اين که فتح و پيروزي نصيبش مي‌شد.

مسند أحمد بن حنبل ج2، ص344

احمد محمد شاکر، محقق کتاب مسند احمد سند اين روايت را صحيح دانسته است

محمد ناصر الدين الباني نيز اين روايت را در کتاب سلسلۀ الأحاديث الصحيحه آورده است:

سلسلۀ الأحاديث الصحيحۀ، ج5، ص660، ح2496

طبق اين روايات اميرمؤمنان عليه السلام خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. جبرئيل و ميکائيل خادم اميرمؤمنان عليه السلام است و او را در فتح خبير ياري کرده‌اند.

اما ابوبکر و عمر نه خدا و پيامبرش را دوست داشتند و نه خدا و پيامبر براي اين دو نفر ارزشي قائل بودند؛ چون اگر چنين بود، آن‌ها جان خود را فداي راه اسلام مي‌‌کردند و فرار را بر قرار ترجيح نمي‌دادند.

جبرئيل و ميکائيل نيز تنها خدمت به اميرمؤمنان عليه السلام را براي خود افتخار دانسته‌اند و آن حضرت را ياري کرده‌اند؛ اما به ابوبکر و عمر هيچ کمکي نکرده‌اند.

طرح شبهه

کندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام از جمله وقايع مشهور تاريخ صدر اسلام است كه علماي شيعه و علماي سني اين واقعه را در کتاب هاي تاريخي و حديثي آورده‌اند؛ ولي در مقابل عده‌اي نيز روايات قلعه در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام را منكر شده وآن را غير واقعي دانسته‌اند.

 از جمله افرادي كه طرق اين روايات را غير صحيح دانسته و معتقد هستند تمام روايات قلع خيبر توسط حضرت علي عليه السلام واهي و غير واقعي است، ابوالخير محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوي استاد قسطلاني است. سخاوي بعد از اينكه رواياتي را در اين‌باره از ابن اسحاق، و بيهقي نقل مي‌كند، مي‌گويد:

قلت بل كلها واهية ولذا أنكره بعض العلماء

من مي‌گويم تمام طرق اين روايات( قلع در خيبر) واهي و غير واقعي است و بخاطر همين عده‌اي از علماء منكر شده‌اند.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص313، تحقيق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م

همچنين مقرزي در كتاب الامتاع السماع به عده‌اي نسبت داده است كه آنها قلع خيبر توسط حضرت علي عبيه السلام را منكر بودند و اين روايت از عوام مردم نقل شده است.

وي گويد:

وزعم بعضهم: أن حمل علي كرم الله وجهه الباب لا أصل له، وإنما يروونه عن رعاع الناس، وليس كذلك.

برخي گمان مي‌كنند كه حمل باب خيبر توسط علي عليه السلام ريشه و اساسي ندارد زيرا از عوام مردم نقل شده است، درحالي كه چنين نيست.

المقريزي، تقي الدين أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد (متوفاى845 هـ)،إمتاع الأسماع بما للنبي صلى الله عليه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع،ج1، ص310، تحقيق وتعليق محمد عبد الحميد النميسي، ناشر: منشورات محمد علي بيضون دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1420 ه‍ ـ 1999م.

حلبي نيز در السيره الحلبيه به مسئله انكار سخاوي و بعض علماء كه نامشان مشخص نيست، اشاره كرده است.

الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاى1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج2، ص737، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.

خلاصه اين که افرادي مثل سخاوي و بعضي از علماء اهل سنت كه نامشان مشخص نيست منكر قضيه كندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام شده‌اند و روايت در اين باب را ضعيف و واهي و دروغ دانسته‌اند.

نقد و بررسي

منكرين کندن خيبر توسط حضرت علي عليه السلام، تمام روايات در اين‌باره را انكار و و پوچ و يا دروغ دانسته‌اند؛ ولي با بررسي اين روايات روشن خواهد شد كه چنين چيزي ادعايي بيش نبوده؛ بلكه تعصب و دشمني آنها نسبت به حضرت عليه السلام را مي‌‌رساند.

روايات اهل سنت

روايت اول

ابن ابي شيبه روايتي را از جابر بن عبدالله چنين نقل مي‌كند:

حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنْ لَيْثٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ، فَذَكَرَ ذُنُوبَهُ وَمَا يَخَافُ، قَالَ: فَبَكَى ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِي جَابِرٌ،

أَنَّ عَلِيًّا حَمَلَ الْبَابَ يَوْمَ خَيْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَإِنَّهُ جُرِّبَ فَلَمْ يَحْمِلْهُ إلَّا أَرْبَعُونَ رَجُلًا.

ليث گويد بر ابي جعفر عليه السلام داخل شدم كه گناهانش را و آنچه را كه مايه خوف بود را ياد مي‌كرد گفت سپس گريه كرد و فرمود: جابر بر من حديث كرد كه كرد كه على عليه السلام در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند و وارد قلعه شده وآن را فتح كردند و آن درقلعه به اين صورت تجربه شده كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج6، ص374، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

بيهقي نيز اين روايت را از دو طريق از جابر بن عبدالله چنين نقل مي‌كند:

وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ خَلَفٍ الدُّورِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى السُّدِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَهُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَيْهِ، فَقَالَ حَدَّثَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: " أَنَّ عَلِيًّا حَمَلَ الْبَابَ يَوْمَ خَيْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ، فَافْتَتَحُوهَا، وَأَنَّهُ حَرِبَ بَعْدَ ذَلِكَ فَلَمْ يَحْمِلْهُ أَرْبَعُونَ رَجُلا "، تَابَعَهُ فُضَيْلُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ زِيَادٍ، وَرُوِيَ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ ضَعِيفٍ، عَنْ جَابِرٍ، ثُمَّ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ رَجُلا فَكَانَ جُهْدَهُمْ أَنْ أَعَادُوا الْبَابَ.

ليث بن ابى سليم از ابى جعفر محمد بن على عليه السلام روايت كرده كه فرمود: جابر بن عبد اللَّه برايم حديث كرد كه على (عليه السلام) در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند با اينكه سنگينى آن درب به قدرى بود كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند

و نيز گفته كه از طريقى ديگر از جابر روايت شده كه گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جاى اولش برگردانند

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج4، ص212، طبق برنامه الجامع الكبير.

اين روايت را علماء ديگر اهل سنت امثال بغدادي، ابن عساكر، عسقلاني، سخاوي، سيوطي، ملاعلي قاري، عاصمي ملكي و عجلوني نيز نقل كرده‌اند.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج11، ص324، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص111 -، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج4، ص196تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

السخاوي شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص478، تحقيق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص167، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص245، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج3، ص66، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية

العجلوني الجراحي، إسماعيل بن محمد (متوفاى1162هـ)، كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس، ج1، ص438، تحقيق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

روايت دوم

احمدبن حنبل روايتي را از ابي رافع در باره كندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام اين چنين نقل مي‌كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا يَعْقُوبُ ثنا أَبِى عن مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثني عبد اللَّهِ بن حسن عن بَعْضِ أَهْلِهِ عن أَبِى رَافِعٍ مولى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال خَرَجْنَا مع عَلِىٍّ حين بَعَثَهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِرَايَتِهِ فلما دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إليه أَهْلُهُ فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ من يَهُودَ فَطَرَحَ تُرْسَهُ من يَدِهِ فَتَنَاوَلَ عَلِىٌّ بَاباً كان عِنْدَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ نَفْسَهُ فلم يَزَلْ في يَدِهِ وهو يُقَاتِلُ حتى فَتَحَ الله عليه ثُمَّ أَلْقَاهُ من يَدِهِ حين فَرَغَ فَلَقَدْ رأيتني في نَفَرٍ معي سَبْعَةٌ أنا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ على أَنْ نَقْلِبَ ذلك الْبَابَ فما نَقْلِبُهُ

ابن اسحاق از برخي از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى‏كند، روزى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت على عليه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خيبر نزديك شديم، خيبرى‏ها از قلعه بيرون آمدند و حضرت على عليه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. يكى از يهودى‏ها چابكى كرد و با ضربه‏اى كه به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمين افتاد. على عليه السّلام از فرصت استفاده كرد و در قلعه را از جا بركند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خيبرى‏ها مى‏جنگيد تا خداى تعالى قلعه خيبر را بدست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمين افكند. پس از آن من و هفت نفر ديگر كنار آن در، آمديم و هر چه كوشيديم كه آن را از روى زمين بلند كنيم، نتوانستيم‏

<p dir="rtl" class="Mso


اعتراف اهل سنت به طهارت بول وغائط رسول اکرم

 

مقدمه

بدون ترديد رسول خدا صلي الله عليه وآله و خاندان پاک و مطهر آن حضرت ويژگي خاصي دارند که ديگر افراد بشر از آن بي‌بهره هستند . يکي از اين ويژگي‌ها طهارت فضولات آن حضرت است که بسياري از علماي مسلمان به آن اعتراف کرده و روايات صحيح السندي را نيز در اين زمينه نقل کرده‌اند.

اما متأسفانه ديده شده است که وهابي‌ها در شبکه‌هاي خود و صفحات اينترنت کلمات يکي از علماي ناشناخته شيعه به نام زين العابدين گلپايگاني را در باره طهارت فضولات پيامبر و ائمه عليهم السلام نقل و تمسخر مي‌کنند و حال آن که در کتاب‌هاي خودشان رواياتي با سند صحيح نقل شده است که نه تنها فضولات رسول خدا صلي الله عليه وآله پاک بوده ؛ بلکه تعدادي از صحابه از آن نوش جان کرده‌اند.

البته برخي از علماي وهابي چون ديده‌اند که اثبات صحت اين روايات به ضرر آن‌ها است و يکي از بهانه‌هاي آنان را براي حمله به مذهب اهل البيت عليهم السلام از بين مي‌برد، ادعا کرده‌اند که هيچ روايت صحيحي در اين زمينه در کتاب‌هاي اهل سنت نيست؛ چنانچه بن باز مفتي اعظم سابق عربستان سعودي چنين کرده است:

سألت شيخنان عن بعض من ألف في الخصائص النبوية، قال: إن بوله طاهر عليه الصلاة والسلام؟

الجواب: قال الشيخ: لم يصح في هذا شيء ؛ الخصائص لا تثبت إلا بالنص.

«از استاد ما از برخي کساني که کتاب در باره خصائص پيامبر نوشته‌اند و گفته‌اند که بول آن حضرت پاک است؟

جواب داد : هيچ روايت صحيحي در اين زمينه نيست و خصائص تنها با نص قابل اثبات است».

مسائل الإمام إبن باز ، المجموعة الأولي ، ص33 ، سؤال 15 .

                         

 

ما در اين مقاله به جهت اختصار به برخي از مدارک موجود از کتاب‌هاي اهل سنت اشاره مي‌کنيم

روايت ام أيمن

روايت خوردن بول رسول خدا صلي الله عليه وآله توسط ام ايمن رحمت الله عليها در کتاب‌هاي متعددي نقل شده است؛ از جمله در اتحاف الخيره ابو العباس بوصيري ، البدايۀ والنهايۀ ابن کثير و المطالب العاليه ابن حجر عسقلاني و ...

بَابٌ الشِّفَاءُ بِبَوْلِهِ (ص):

(6025)- [9: 112] قَالَ أَبُو يَعْلَى الْمَوْصِلِيُّ: ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ، ثَنَا سَلْمُ بْنُ قُتَيْبَةَ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حُرَيثٍ، عَنْ يَعْلَى بْنِ عَطَاءٍ، عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أُمِّ أَيْمَنَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) فَخَّارَةٌ يَبُولُ فِيَهَا، فَكَانَ إِذَا أَصْبَحَ، يَقُولُ: " يَا أُمَّ أَيْمَنَ، صُبِّي مَا فِي الْفَخَّارَةِ "، فَقُمْتُ لَيْلَةً وَأَنَا عَطْشَى، فَغَلِطْتُ، فَشَرِبْتُ مَا فِيهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ (ص) : " يَا أُمَّ أَيْمَنَ صُبِّي مَا فِي الْفَخَّارَةِ "، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، قُمْتُ وَأَنَا عَطْشَى فَشَرِبْتُ مَا فِيهَا، قَالَ: " إِنَّكِ لَنْ تَشْتَكِي مِنْ بَطْنِكِ بَعْدَ يَوْمِكِ هَذَا أَبَدًا .

از ام ايمن نقل شده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله کوزه‌اي داشت که در آن بول مي‌کرد و هنگام صبح به من دستور مي‌داد که محتويات آن را درو بريزم . شبي از خواب بدار شدم و تشنبه بودم ؛ پس تمام آنچه در کوزه بود را نوشيدم . رسول خدا صلي الله عليه وآله صبح به من دستور داد که محتويات کوزه را دور بريزم ، گفتم: اي پيامبر خدا من ديشب بيدار شدم ، تشنه بودم و آن چه در کوزه بود را نوشيدم . فرمود: از امروز به بعد هيچ گاه از درد شکم شکايت نخواهي کرد .

البوصيري المصري الشافعي، أبو العباس شهاب الدين أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل (متوفاى840هـ)، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة ، ج9، ص92.

 

                     


 

البداية والنهاية ، ج5، ص465 ـ 466

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج15، ص581، ح3823، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية - 1419هـ .

           

                    

البته روايت ام ايمن با سند‌هاي ديگر نيز نقل شده است ؛ ولي علماي اهل سنت آن را تضعيف کرده‌اند.

روايت بره خادم ام سلمه

روايت نوشيدن بول رسول خدا صلي الله عليه وآله توسط خادم ام سلمه در کتاب‌هاي متعدد و با سند صحيح نقل شده است؛ اما متأسفانه بسياري از علماي اهل سنت آن را به صورت ناقص نقل و قضيه نوشيدن آن را نياورده‌اند.

ب في الرَّجُلِ يَبُولُ بِاللَّيْلِ في الْإِنَاءِ ثُمَّ يَضَعُهُ عِنْدَهُ

24 حدثنا محمد بن عِيسَى ثنا حَجَّاجٌ عن بن جُرَيْجٍ عن حُكَيْمَةَ بِنْتِ أُمَيْمَةَ بِنْتِ رُقَيْقَةَ عن أُمِّهَا أنها قالت كان لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم قَدَحٌ من عِيدَانٍ تَحْتَ سَرِيرِهِ يَبُولُ فيه بِاللَّيْلِ.

حکيمه دختر اميمه از مادرش نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله ظرف چوبي داشت که آن را در زير تخت خود مي‌گذاشت و شب‌ها درون آن بول مي‌کرد.

سنن أبي داود ، ص10

الباني وهابي در صحيح سنن أبي داود اين روايت را صحيح دانسته است.

 

                                   

 

همين روايت در ديگر کتاب‌هاي اهل سنت با همين سند به صورت کامل نقل و توسط بزرگان اهل سنت تصحيح شده است:

طبراني در معجم کبير خود و تعداد زيادي از علماي اهل سنت اين روايت را نقل کرده و حاشيه‌اي بر آن نزده‌اند.

بَرَّةُ خَادِمُ أُمِّ سَلَمَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ

527 حدثنا عبد اللَّهِ بن أَحْمَدَ بن حَنْبَلٍ ثنا يحيى بن مَعِينٍ ثنا حَجَّاجُ بن مُحَمَّدٍ عَنِ بن جُرَيْجٍ عن حُكَيْمَةَ بنتِ أُمَيْمَةَ عن أُمِّهَا أُمَيْمَةَ قالت كان لِلنَّبِيُّ صلى اللَّهُ عليه وسلم قَدَحٌ من عِيدَانٍ يَبُولُ فيه وَيَضَعُهُ تَحْتَ سَرِيرِهِ فَقَامَ فَطَلَبَ فلم يَجِدُهُ فَسَأَلَ فقال أَيْنَ الْقَدَحُ قالوا شَرِبَتْهُ بَرَّةُ خَادِمُ أُمِّ سَلَمَةَ التي قَدِمَتْ مَعَهَا من أَرْضِ الْحَبَشَةِ فقال النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم لَقَدِ احْتَظَرَتْ مِنَ النَّارِ بِحِظَارٍ

حکيمه دختر اميمه از مادرش نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله ظرف چوبي داشت که آن را در زير تخت خود مي‌گذاشت و شب‌ها درون آن بول مي‌کرد.

رسول خدا صلي الله عليه وآله بيدار شد و ظرف را جستجو کرد؛ اما آن را نيافت. سؤال کرد که ظرف کجاست؟ گفتند: بره خادم ام سلمه آن را نوشيده است . همان خادمي که از سرزمين حبشه با او آمده بود. پس رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: او پناهگاه و مانعي از آتش براي خود ساخته است!

الطبراني،  ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج24، ص205، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ 1983م؛

 

                             

                            

 

الشيباني، ابوبكر أحمد بن عمرو بن الضحاك (متوفاى 287هـ)، الآحاد والمثاني، ج6، ص121 ، 3342، تحقيق: د. باسم فيصل أحمد الجوابرة، ناشر:دار الراية - الرياض، الطبعة: الأولى، 1411 1991م؛

ابن المقرئ أبو بكر محمد بن إبراهيم بن علي بن عاصم بن زاذان الأصبهاني الخازن، (متوفاى381هـ)، معجم ابن المقرئ ، ج1، ص130، طبق برنامه الجامع الکبير؛

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاى 458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج7، ص67 ، ح13184 ، باب تركه الإنكار على من شرب بوله ودمه ، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 1994؛

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج4، ص1794، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج69، ص51، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت 1995؛

البغدادي ، أبو بكر محمد بن عبد الغني (متوفاي629هـ)، تكملة الإكمال ، ج1، ص285، تحقيق : د. عبد القيوم عبد ريب النبي ، نانشر : جامعة أم القرى - مكة المكرمة  ، الطبعة : الأولى ، 1410هـ؛

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج7، ص31، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م؛

المزي،  ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج35، ص156، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ 1980م؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج9، ص450، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ ؛

ابن كثير الدمشقي،  ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج5، ص326، ناشر: مكتبة المعارف بيروت؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير، ج1، ص31، تحقيق السيد عبدالله هاشم اليماني المدني، ناشر: - المدينة المنورة 1384هـ 1964م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، الإصابة في تمييز الصحابة ، ج7، ص511، رقم: 10850 ، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

و ....

تصحيح روايت توسط بزرگان اهل سنت

تعدادي از دانشمندان اهل سنت تصريح کرده‌اند که اين روايات و به ويژه روايت دوم از نظر سندي صحيح است و هيچ اشکالي در آن نيست:

علامه دار قطني

دار قطني يکي از بزرگان تاريخ اهل سنت در علم حديث و رجال است، اين روايت را تصحيح کرده است؛ چنانچه قاضي عياض در کتاب الشفا مي‌نويسد:

وحديث هذه المرأة التي شربت بوله صحيح ألزم الدار قطني مسلماً والبخاري إخراجه في الصحيح ، واسم هذه المرأة بركة

حديث زني که بول رسول خدا صلي الله عليه را نوشيد، صحيح است؛ چنانچه دار قطني گفته است که بخاري ومسلم بايد اين روايت را در صحيح خودشان مي‌آوردند . اسم اين زن برکه بوده است.

كتاب الشفا ، ج1، ص50 .

 

                                                

 

و ابن ملقن شافعي در کتاب البدر المنير نيز همين مطلب را از دارقطني نقل کرده است:

وذكر الدارقطني أن حديث المرأة التي شربت بوله صحيح

البدر المنير ، ج1 ، ص481 ـ 486.

عکس صفحه مورد نظر خواهد آمد.

شرح حال دار قطني

شمس الدين ذهبي در کتاب تاريخ الإسلام در باره دار قطني مي‌نويسد:

علي بن عمر بن أحمد بن مهدي بن مسعود بن النعمان بن دينار بن عبد الله ، أبو الحسن البغدادي الدار قطني ، الحافظ المشهور صاحب المصنفات...

قال الحاكم : صار الدارقطني أوحد عصره في الحفظ والفهم والورع ، وإماماً في القراء والنحويين . وفي سنة سبع وستين أقمت ببغداد أربعة أشهر ، وكثر اجتماعنا بالليل والنهار ، فصادفته فوق ما وصف لي ، وسألته عن العلل والشيوخ . وله مصنفات يطول ذكرها ، وأشهد أنه لن يخلف على أديم الأرض مثله .

وقال الخطيب : كان الدارقطني فريد دهره ، وقريع عصره ، ونسيج وحده ، وإمام وقته ، انتهى إليه في علم الأثر والمعرفة بعلل الحديث وأسماء الرجال ، مع الصدق والثقة ، وصحة الإعتقاد ، والاضطلاع من علوم ، سوى علم الحديث ، منها القراءات.

علي بن عمر ... حافظ مشهوري که کتاب‌هايي هم نوشته است...

حاکم در باره او گفته:

دار قطني يگانه زمان خود در حفظ حديث و فهم آن و تقوا شده . او پيشواي علم قرائت و نحو بود.... در سال 67 چهار ماه در بغداد بودم، شب و روز زيادي با او گذراندم؛ پس او را بالاتر از آن چه برايم توصيف کرده بودند، يافتم . شهادت مي‌دهم که در زير آسمان کبود همانند او نيامده است.

خطيب بغدادي گفته: دار قطني يگانه دوران، منتخب زمان و پيشواي زمان خود بود . علم حديث و شناخت علل حديث و اسماء رجال به او منتها مي‌شد . او بسيار راستگو و مورد اعتماد بود، عقيده‌ صحيحي داشت ...

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج27، ص102، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة : الأولى، 1407هـ - 1987م .

ابن ملقن شافعي

سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد مشهور به إبن الملقن متوفاي804هـ يکي ديگر از بزرگان اهل سنت است که علاوه بر نقل کلام علامه دار قطني تصريح به صحت اين روايت کرده است.

وي در پاسخ به اين شبهه که «حُكَيْمَةَ بنتِ أُمَيْمَةَ توثيق ندارد و کلام دار قطني نيز دليل بر وثاقت او نمي‌شود؛ پس حديث ضعيف است» مي‌گويد:

قلت : قد ذكرها ابن حبان في ثقاته ، فثبتت والحمد.

من مي‌گويم: ابن حبان نام حکيمه را در کتاب «ثقات» خود آورده؛ پس صحت روايت ثابت شد و از اين جهت خداوند را سپاسگذاريم .

البدر المنير ، ج1، ص486

 

                

 

 

 

                  

 

 

 

                   

 

شرح حال ابن ملقن:

ابن قاضي شهبه در طبقات الشافعيه در باره او مي‌نويسد:

عمر بن علي بن أحمد بن محمد بن عبد الله الشيخ الإمام العالم العلامة عمدة المصنفين سراج الدين أبو حفص الأنصاري الأندلسي الأصل المصري المعروف بابن الملقن كان أبوه نحويا معروفا

عمر بن علي بن احمد ، استاد ، پيشوا، دانشمند، علامه ، تکيه‌گانه نويسندگان و ... اندلسي و در اصل از مردم مصر و مشهور به ابن ملقن بود .

إبن قاضي شهبة ، أبو بكر بن أحمد بن محمد بن عمر (متوفاي851هـ) ، طبقات الشافعية ، ج4، ص43، رقم: 739، تحقيق : د. الحافظ عبد العليم خان ، ناشر : عالم الكتب - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ.

علامه سيوطي

جلال الدين سيوطي در چندين جا از کتاب خود روايت نوشيدن بول رسول خدا صلي الله عليه وآله را در کتاب خصائص الکبري نقل کرده و آن را تصحيح کرده است:

وأخرج الطبراني والبيهقي بسند صحيح عن حكيمة بنت أميمة عن أمها قالت كان للنبي صلى الله عليه وسلم قدح من عيدان يبول فيه ويضعه تحت سريره فقام فطلبه فلم يجده فسأل عنه فقال أين القدح قالوا شربته برة خادم أم سلمة التي قدمت معها من أرض الحبشة فقال النبي صلى الله عليه وسلم لقد احتظرت من النار بحظار

طبراني و بيهقي با سند صحيح از حکيمه دختر اميمه از مادرش نقل کرد است که رسول خدا صلي الله ظرفي از ...

الخصائص الكبرى ، ج2، ص441

علت دفن بدن پیامبر 3 روز بعد از رحلتش

 

علت دفن بدن پیامبر 3 روز بعد از رحلتش

چرا بدن مطهر پيامبر(ص) 3روز بعدازرحلت ايشان به خاك سپرده شد؟

دفن بدن مطهر پیامبر اکرم(ص) سه روز بعد از وفات ایشان آنهم شبانه،توسط علی(ع) ازحوادث تلخی است که درکتب روایی وتاریخی حتی ازمنابع اهل سنت ذکرشده است(طبقات الکبری ابن سعد،ج/2 ص78 ؛مسند احمد،ج6 /ص274،242؛سنن بیهقی،ج3 /ص409؛السیرةالنبویةابن کثیر،ج4 /ص538.؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج13/صص37،38.)
متاسفانه یکی از تاسفبارترین حوادث تاریخ همین واقعه است؛ کسانی که دم از مسلمانیت و صحابه پیامبر بودن می زدند عوض آنکه در پی دفن پیامبرشان باشند به محض آنکه خبر وفات آن بزرگوار را شنیدند برای غصب خلافت یا به دست آوردن جایگاه و مقامی در آن، جنازه پیامبر را به حال خود رها کردند.
امام باقر(ع)دراین زمینه چنین میفرمایند: « مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند, و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند, اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع)بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد, ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.(مناقب ابن شهرآشوب،ج/1ص297 ؛بحارالانوار،ج22 /ص524.)
عبدالله بن حسن میگوید: به خدا قسم ابوبکر و عمر بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز نخواندند, و سه روز بدن مبارک آن حضرت دفن نشد, ولی با این همه اهل سقیفه مشغول کار خود بودند. (تقریب المعارف:ص251.)
شیخ مفید میفرماید: « اکثر مردم در دفن پیامبر( ص)حاضر نشدند, و نماز بر ان حضرت نخواندند, چه اینکه بین انصار و مهاجرین مشاجره در امر خلافت بود »(ارشاد شیخ مفید،ج1/ص189.)
عایشه هم در این باره اقراری دارد که جالب توجه است. او گفته است: «بخدا قسم ما از دفن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خبر نشدیم تا اینکه صدای بیل و کلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت شنیدیم ».یعنی بعد از دفن متوجه شدیم .(تاریخ الاسلام ذهبی،ج/1ص582 ؛السیرةالنبویة ابن کثیر،ج4 /ص538 ؛مسند احمد،ج6 /ص274،242،62)
حال این سوال شاید پیش بیاید که چرا امیرالمومنین علی علیه السلام که شخصا مسئولیت کفن و دفن آن حضرت را به عهده داشت در این سه روز آن بدن مطهر را به خاک نسپرد؟
درجواب می گوییم: امیرالمومنین علی(ع) با این اقدام واقعیتی را در تاریخ به یادگار نهاد و آن افشای نیم‎رخی از چهره کسانی بود که بانقاب تزویر، خود را اول مسلمان، یار غار و صحابی طراز اول و برجسته پیامبر معرفی کردند، اما در این شرائط جنازه مطهر پیامبر(ص) را سه روز رها می کنند و بر خلاف دستور پیامبر(ص)، به دنبال تثبیت خلافت شومی می روند که سالها برای آن برنامه ریخته اند.درتکمله این بند لازم می دانم سخنی از ابن ابی الحدید یکی از نویسندگان اهل بزرگ اهل سنت در این خصوص ذکر نمایم:«...باید گفت امام(ع)بدین خاطر بدن پیامبر(ص) را تا سه روز دفن ننمود تا به مردم بفهماند که دنیا آن چنان آنها را به خود مشغول نموده بود که تا سه روز حتی سراغ بدن پیامبر(ص)را نگرفتند.چرا که علی(ع)پس از جریان سقیفه برای رسوا کردن هیات حاکمه از هر راهی که می توانست کوتاهی نکرد..(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 13/ص۳۸.)


حرمله چرا به جای علی اصغر، امام حسین را با تیر نزد

 

حرمله چرا به جای علی اصغر، امام حسین را با تیر نزد

دشمن شقي كه از هيچ جنايتي فرو گذار نكرد ، چرا زماني كه گلوي علي اصغر را نشانه گرفت چرا همان موقع به جای علی اصغر، خود امام حسين عليه السلام را با تير به شهادت نرساند ؟

براي رسيدن به پاسخ به ناچار بايد به عنوان مقدمه اشاره‌‌اي به برخي واقعيت‌هاي تاريخي مربوط به آن عصر نمود:
نكته اول: در تاريخ آمده است كه در جنگ‌هاي زمان قديم دو عامل باعث شكست يك لشكر مي‌شد. يكي سقوط پرچم و ديگري كشته شدن فرمانده. اين مسئله را به دفعات مي‌توان در كتاب‌هاي تاريخي ملاحظه نمود. ali asgar شهادت علی اصغر.jpeg
به عنوان مثال كشته شدن پي‌در پي پرچمدارانِ مشركانِ قريش در جنگ احد باعث، تزلزل روحيه و شكست‌شان گرديد. لذا است كه پيامبر در بسياري از جنگ‌ها پرچم لشكر را به دست اميرالمومنين علي (ع) مي‌داد. يا در واقعه عاشورا امام حسين (ع)، اباالفضل العباس را پرچمدار لشكر خويش نمود.
نكته دوم: گاه برخي اشياء، پرچم و نماد يك لشكر قرار مي‌گرفت. مثلا در جنگ «جمل»، پرچم و نماد ايستادگي لشكر طلحه و زبير، «شتر عايشه» بود. لشكريان مادامي كه مي‌ديدند اين شتر پا برجاست، سرسختانه مي‌جنگيدند، لذا اميرالمومنين براي پايان دادن به غائله جنگ دستور داد لشكريانش با تمام توان به سمت شتر حمله كنند و آن را از پاي درآورند. پس از انجام اين كار بود كه لشكر طلحه و زيبر پراكنده شدند.[1] همچنين معاويه در جمع‌آوري نيرو براي جنگ با اميرالمومنين علي (ع) به نيرنگ متوسل شده و نماد و پرچم خويش را پيراهن خونين عثمان (پيراهني كه عثمان هنگام كشته شدن آن را به تن داشت) قرار داد تا بدين وسيله عواطف و احساسات مردم را به جوش آورد و آنان را در اين راه با خود، همراه سازد.
در روز عاشورا نيز علي‌اصغر، نماد مظلوميت و آخرين پرچم امام حسين (ع) بود. حضرت براي اين‌كه تعداد حاضران در صحنه نبرد (با تنها نوه آخرين پيامبر خدا (ص) كاهش يابد و افرادي كه در قتل ايشان شركت داشتند) به حداقل ممكن برسد و بدين طريق با ترك صحنه شهادت ايشان از عذاب الهي نجات يابند، علي‌اصغر را بر روي دستان خويش بلند كرد و ضمن تهييج عواطف و احساسات آنان با بيان اين جمله: «يا قوم ان لم ترحموني فرحموا هذا الطفل الصغير اما ترنهوا كيف يتلظي عطشانا» لشكر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل كشاند. در تاريخ آمده است: پس از ديدن اين حالت لشكر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهي برخي بيدار و اعتراض دسته‌اي ديگر نيز بلند شد. ايجاد چنين حالتي در لشكر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد، طفل يا پدرش را نشانه بگيرد و از قضا تير حرمله درست بر گلوي علي اصغر مي‌نشيند. لذا پاسخ به اين پرسش ‌كه: چرا حرمله خود امام حسين را با تير هدف قرار نداد، همين‌جا مشخص مي‌گردد، كه در آن لحظه علي‌اصغر باعث تزلزل لشكر و مخالفت آنان با ادامه جنگ شده بود. جنگي كه تنها هدفش به شهادت رساندن امام حسين (ع) بود، داشت بدون رسيدن به اين هدف پايان مي‌يافت و امام نيز با بلند كردن علي اصغر بر روي دستانش، داشت به هدفش كه پراكنده كردن دشمن و آلوده نكردن دستشان به خون امام زمان و نوه پيامبرشان و جهنمي نكردن‌شان بود، مي‌رسيد. پس هدف از بيان جمله: «يا قوم ان لم ترحموني» التماس از دشمن براي دريافت مقدار اندكي آب يا اين‌كه: به من رحم كنيد و مرا نكشيد،‌ نيست، بلكه نجات (حتي) يك انسان از عذاب الهي است. كه حضرت با انجام اين عمل موفق به آن شدند و برخي صحنه نبرد را ترك كردند.
از تمام مطالب فوق كه بگذريم تذكر اين نكته بسيار ضروري است:
آيا مي‌دانستيد در مورد علي‌اصغر، دو گزارش‌ تاريخي ديگر نيز وجود دارد كه اكثر شبهه‌هاي آن نامه در آن وجود ندارد؟
گزارش اول: بر اساس اين گزارش هنوز تعدادي از ياران امام زنده بودند و به همراه حضرت با دشمن مي‌جنگيدند.[2] (هر يك از ياران حضرت كه خسته مي‌شد لحظاتي از ميدان جنگ فاصله مي‌گرفت و به كنار خيمه‌ها آمده، كمي استراحت مي‌كرد و مجددا باز مي‌گشت) احساس خستگي و تشنگي بر حضرت غلبه پيدا كرده بود. لذا براي رفع خستگي لحظاتي به كنار خيمه‌ها بازگشتند. شخصي كودك شيرخوار ايشان را آورده و به ايشان داد (در بسياري از كتاب‌هاي تاريخي علت اين مسئله و كسي كه كودك را به امام تحويل داده است، بيان نشده و تنها آمده است: شخصي كودكِ حضرت را در دامان ايشان گذاشت. در تعداد معدودي از منابع آمده است: كودك از شدت تشنگي مي‌گريست، لذا او را به امام دادند) در اين هنگام يكي از لشكريان دشمن تيري را به سمت آن دو پرتاب كرد. تير به گلوي طفل شيرخوار اصابت كرد به گونه‌اي كه گويا طفل را سر بريده‌اند.[3]
گزارش دوم: بر خلاف گزارش‌هاي قبلي كه غالبا توسط منابع اهل‌سنت نقل شده‌اند، گزارشي كه اكنون خدمت شما ارائه مي‌شود توسط يكي از قديمي‌ترين كتاب‌هاي نوشته شده به دست شيعيان ثبت گرديده است. بر طبق اين گزارش: حضرت خسته از جنگ به كنار خيمه‌ها آمد. همسر آن حضرت به نام رباب در همان روز عاشورا كودكي را به دنيا آورده بود كه حضرت او را نديده بود. لذا او را آوردند و به حضرت دادند تا حضرت كودكش را ببيند و در گوش او اذان بگويد كه ناگهان تيري به سمت ايشان آمد و به گلوي طفل خورد به گونه‌اي كه گويا سر طفل را بريده‌اند.[4]

________________________________________
[1] . ر.ك: شيخ مفيد،‌ الجمل، قم، مكتبه الداوري، بي‌تا.
[2] . شيخ مفيد،‌ الارشاد، ج2، ص108.
[3] . طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص389؛ شيخ مفيد،‌ الارشاد، ج2، ص108.
[4] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج2، ص232.


چگونه امام سجاد بدن امام حسین را دفن کرد؟

 

چگونه امام سجاد بدن امام حسین را دفن کرد؟

مگر امام سجاد(ع) اسير نبودند پس چطور توانستند به کربلا بیایند و بدن پدرشان امام حسین (ع) را کفن و دفن کرده به خاک بسپارند؟

اعتقاد ما شیعیان بر این است که بر بدن مطهر یک معصوم، جز معصومی دیگر نمی تواند نماز خوانده و آنرا کفن کرده و به خاک بسپارد، و در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد
( برای ملاحظه این روایات می توانید به این کتب مراجعه نمایید: اثبات الوصیه، مسعودی، ص 207-208؛ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ج 2، ص 464-463، ح 883؛ عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 276؛ دلائل الائمه، طبری، ص 163 ؛و...)
بر این اساس امام سجاد علیه السلام مامور دفن پدر بزرگوار خود بوده است ، چنانکه علامه مجلسی پس از نقل مطالب فوق در باره دفن امام می نویسد: به حسب ظاهر چنین بود(که بنی اسد خود بدن امام را دفن کردند) اما در واقع امام را به غیر از امام دفن نمی کند. حضرت امام زین العابدین علیه السلام به اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت و بلکه سایر شهدا را دفن کرد( جلاء العیون، علامه مجلسی، ص 380) چنانکه در جریان شهادت امام رضا علیه السلام که در طوس به شهادت رسید امام جواد علیه السلام به قدرت الهی از مدینه به طوس آمد و امور غسل و کفن امام را خود عهده دار شد.( کشف الغمه، اربلی، ج 3، ص 168؛ به نقل از مقتل سید الشهداء ص 900-903)
البته بسیاری قائلند که بدنهای مطهر امام حسین و شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد که در مجاورت کربلا ساکن بودند به خاک سپرده شده است، در جمع بین این دو قول باید گفت که هیچ تنافی وجود ندارد که امام سجاد علیه السلام با کمک قبیله بنی اسد اقدام به دفن شهدا کرده باشد.چراکه دفن شهدا برای بنی¬اسدبه تنهایی امکان پذیر نبود، زیرا آنان اهل روستاهایی بودند که در میدان نبرد شرکت نداشتند و بدون راهنمایی کسی که از همه آن شهیدان شناخت کامل داشته باشد قادر به شناسایی و دفن آنان نبودند به ویژه آن که سرهای شهدا را بریده بودند از این¬رو دفن دقیق و همراه با شناخت شهدا بدون وجود راهنمایی آگاه، امکان پذیر نبود و از سوی دیگر با توجه به این باور که کار دفن امام(ع) را کسی جز امام(ع) نمی¬تواند بر عهده بگیرد ناگزیر ما را به این مطلب می¬رساند که این راهنما باید امام سجاد(ع) بوده باشد. اما این حضور باید به صورت خارق¬العاده بوده باشد، چرا که ایشان در آن زمان در بند اسارت دشمنان به سر می¬برد.
با توجه به این گفته، برخی دیگر از مصادر شیعی چنین بیان داشته¬اند که: بنی¬اسد در دفن شهدای کربلا، متحیر و سرگردان بودند، چرا که کوفیان بین سرها و بدنهای شهدا جدایی انداخته بودند و بدنها قابل شناسایی نبودند. در این هنگام امام سجاد(ع) به کربلا تشریف آوردند و آنان را در این امر یاری کردند. ایشان با یاری مردان بنی¬اسد نخست پیکر مطهر پدر بزرگوارشان را پیدا کردند و پس از گریه زاری فراوان، آن را روی قطعه حصیری ¬گذاشتند و به آرامگاه فعلی¬اش آوردند؛ سپس اندکی از خاک محل دفن را کنار زدند قبری ساخته و پرداخته ظاهر شد. سپس امام زین-العابدین(ع)، دستها را زیر بدن مبارک امام حسین(ع) قرار دادند و فرمودند: «بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صدق الله و رسوله ما شاء الله،و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.» آن گاه به تنهایی، بدن مطهر را در داخل قبر گذاشت؛ ایشان در حالی که دیگران را از کمک در تدفین امام(ع)، باز می¬داشت فرمودند: «با من کسانی هستند که مرا یاری دهند.» وقتی حضرت(ع) بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوی بریده ابی عبدالله الحسین(ع) نهاد و در حالی که اشک بر گونه¬هایش جاری فرمود: «طوبی لأرض تضمنت جسدک الطاهر فان الدنیا بعدک مظلمه و الآخره بنورک مشرقه و اما اللیل فمسهد و الحزن فسرمد او یختار الله لاهل بیت دارک التی انت بها مقیم و علیک منی السلام یابن رسول الله و برکاته؛ چه مبارک است زمینی که بدن مطهر تو را در برگرفته است؛ دنیا بعد از تو تاریک است و آخرت با نور جمال تو روشن و نورانی. بعد از تو شبهای¬مان سخت و حزنهایمان طولانی است؛ تا آن زمان که خداوند سر منزلی را که تو مقیم آن شده¬ای برای اهل بیت(ع) و خاندانت اختیار کند ای زاده رسول خدا(ص) سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو باد.» آنگاه قبر را پوشانید و با انگشت مبارک روی قبر امام(ع) نوشتند: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب(ع) الذی قتلوه عطشانا غریبا.» سپس برادر گرامی¬اش -علی اکبر(ع)- را در پایین پای امام(ع) دفن کردند و بقیه هاشمیین و اصحاب را در قبر دیگر در زیر پای امام حسین(ع) دفن نمودند. سپس امام(ع) به همراه بنی¬اسد به نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده پیکر پاک عمویش -عباس(ع)،- خود را بر روی بدن ابوالفضل(ع) افکند و گلوی مبارکش را بوسید. امام(ع) در حالی که به شدت می¬گریست، ¬فرمود: «علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی¬هاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته؛ بعد از تو ای قمر بنی¬هاشم خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد.» آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنی¬اسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم می¬کند» سپس بدن شریف عباس(ع) را دفن کردند.» (المقرم، عبد الرزاق الموسوی ؛ مقتل الحسین(ع)، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، ص1979، ص319.321)
این گزارش به وسیله روایتی که از امام رضا(ع) نقل شده نیز تأیید می¬شود. راوی می¬گوید: «من نزد امام رضا(ع) بودم که علی بن ابی¬حمزه، ابن¬سراج و ابن¬مکاری بر حضرت(ع) وارد شدند. علی پس از گفتگو با حضرت(ع) درباره امامت ایشان، گفت: "از پدران شما برای ما روایت کرده¬اند که کار امام(ع) را کسی جز امامی مانند خودش بر عهده نمی¬گیرد.[پس چگونه است که پس از شهادت پدر بزرگوارتان امام موسی کاظم(ع) شما حضور نداشتید و متقبّل امر کفن و دفن ایشان نشدید]" امام(ع) فرمود: "بگو ببینیم حسین بن علی(ع) امام بود یا غیر امام؟" گفت: "امام(ع) بود". فرمود: "چه کسی عهده¬دار کارش بود." گفت: "علی بن الحسین(ع)" فرمود: "علی بن الحسین(ع) کجا بود." گفت: "در کوفه در زندان ابن¬زیاد." امام(ع) فرمود: "چگونه در حالی که زندانی بود عهده-دار کار پدرش گردید." گفت: "دور از چشم آنان رفت و پدرش را کفن و دفن نمود و بازگشت." امام(ع) فرمود: "آن کسی که به علی بن الحسین(ع) امکان داد به کربلا برود و کار پدرش را بر عهده بگیرد به صاحب این امر نیز امکان می¬دهد که به بغداد برود و کار پدرش را عهده¬دار گردد."» (کشی، محمد بن عمر؛ رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ش، صص463-464 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، تهران، اسلامیه، بی¬تا،ج45، ص169؛ موسوی مقرّم ،عبدالرزّاق ، زندگانی امام زین‌العابدین(علیه السلام)، ، ترجمه حبیب روحانی، ص 578؛ شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد(علیه السلام)، ، ترجمه محمدرضا عطایی، ج 1، ص243 .)
آری آنچه که در این روایات به صراحت بدان اشاره شده است خارق¬العاده بودن حضور امام سجاد(ع) در کربلا و همراهی با بنی¬اسد در تدفین شهدای کربلا است.