تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
لیلاب سرزمین زیباییها
تحقیق در مورد خرمی یا مسلمان بودن بابک

 

 

بابک خرمدین

به بهانه انتشار کتاب «جنبش بابک»

بابک ، خرمدین نبوده است


علیه بابک با اتهام خرمدینی تبلیغات زیادی شده .او مسلمان بود اما اسلام او غیر از اسلام رسمی حکومت و گرایش علوی و شیعی داشت. 



پس از گذشت حدود 50 سال از انتشار کتاب «بابک خرمدین» اثر زنده یاد «سعید نفیسی»، سرانجام کتاب مستقلی در خصوص قیام بابک با نام «جنبش بابک» تالیف عباس زارعی مهرورز و دکتر الهیار خلعتبری توسط انتشارات دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسید. دکتر الهیار خلعتبری، استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی و عباس زارعی مهرورز استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان است. زارعی مهرورز این کتاب را ابتدا به صورت پایان‌نامه دانشجویی دوره کارشناسی ارشد زیر نظر دکتر خلعتبری ارایه کرده بود و در حال حاضر، مشغول تدوین پایان‌نامه دوره دکتری است. گفت و گوی زیر برای شناخت بیشتر جنبش بابک با وی صورت گرفته است. آیا واقعا همانگونه که مصطلح شده، جنبش بابک نسبتی با خرمدینی دارد؟ 



* چطور شد که به جنبش بابک علاقه‌مند شدید؟ 
_ چون احساس می‌کردم حقیقت این جنبش تحریف شده است. ایرانی‌ها از منظر ملی‌گرایی به آن نگریستند و نتوانسته‌اند بسیاری از جنبه‌های جنبش را به خوبی مشاهده کنند. غربیان نیز چون تاریخ ایران را به عنوان کشوری بیگانه مطالعه می‌کنند، نتوانستند جنبش بابک را به طور دقیق بررسی کنند. احساس کردم این جنبش نیاز به بررسی دوباره دارد. از همان دوران دانشجویی، سال 1366، شروع به فیش‌برداری کردم. شخصا علایق ملی زیادی داشتم و تاریخ ایران را مطالعه می‌کردم و به جنبه‌های ملی توجه بیشتری داشتم. اما برای نوشتن یک کار علمی لازم بود جنبه‌های ملی‌گرایی را کنار بگذارم. 

در مطالعه این جنبش متوجه شدم مهم‌ترین اتهامی که به بابک وارد می‌کردند، مربوط به خرمدینی وی است. خرمدینی شناسه جنبش بابک شده بود. از این رو، ابتدا روی خرمدینی کار کردم: از چه زمانی شروع شده؟ در چه منابعی آمده؟ چگونه و برای چه کسانی به کار رفته است؟ در حین بررسی منابع متوجه شدم که کلمه خرمدینی فقط منسوب به بابک نیست ،این کلمه را به کسان دیگری هم حتی پیش از بابک منسوب کرده بودند. اما این واژه‌ای است که در دوره اسلامی به کار رفته و نخستین کاربردش در منابع حدودا مربوط به سال 118 قمری است و به «عماربن زید عباسی» یا «عماربن یزید عباسی»، از مبلغان عباسیان در دعوت علیه امویان اطلاق شده بود. چون وی دعوت علوی آشکار کرد و سیاست دعوت خود را از عباسیان به نفع علویان تغییر داد، او را به اباهه‌گری، یعنی ترک واجبات و انجام دادن اعمال حرام، متهم کردند و در مورد او گفتند که مذهب خرمدینی آشکار کرد. کتاب تاریخ طبری مفصل درباره عمار توضیح می‌دهد. در کتاب «البدا و التاریخ» هم که آن را دکتر شفیعی کدکنی با عنوان «آفرینش و تاریخ» ترجمه کرده، ادامه داستان عمار آمده است. 

پس از جنبش بابک هم این انتساب وجود داشته است. حتی در دوره مغول، به جنبشی خرمدینی اشاره می شود. یعنی مغول‌ها هم از این اتهام استفاده کردند. اما امروزه هیچ نشانی از آن نمی‌بینیم. 



* بعضی عقیده دارند که خرمدینی ادامه قیام مزدک است. نظر شما در این مورد چیست؟ 
_ در بررسی‌هایم ناچار شدم ابتدا قیام مزدک و عقاید مزدک را بررسی کنم که آن را در مقاله‌ای باز هم با همکاری دکتر خلعتبری نوشتم و در شماره 27 پژوهش‌نامه دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسید. در پژوهش بر جنبش مزدک به منابع گوناگونی مراجعه کردم، حتی یک نسخه خطی پیدا کردم به نام «فُسطاط العدله فی قواعد السلطنه» که تاکنون کسی از آن اطلاع نداشت. برای بررسی دقیق‌تر این جنبش، روایات را تقسیم‌بندی کردم. روایاتی را که از زبان مزدک بود، جدا کردم و متوجه شدم در هیچ کدام از این روایاتی که به مزدک منسوب است، اشاره‌ای به اشتراک زنان و اموال نمی‌شود و این اتهامی بود که از سوی دستگاه شاهنشاهی ساسانی به آنها وارد شده بود. انوشیروان به شکل نامتعارفی به قدرت رسیده بود و او در واقع مزدک را سرکوب می‌کند. 

قیام مزدک در دوره قباد بود و قباد تا آخرین لحظه عمر خود به مزدک وفادار ماند. در حالی که در منابع ساسانی که به طور غیر مستقیم در منابع اسلامی از آنها یاد شده، گفته می‌شود که قباد در اواخر عمر پشیمان شد و دستور کشتار مزدکیان را داد و این کشتار مزدکیان با آغاز به قدرت رسیدن انوشیروان همزمان می‌شود. به همین دلیل، ابهامی پیش می‌آید که آیا قباد آنان را کشته یا انوشیروان. خاورشناسان چنین تحلیل می‌کنند که قباد از حمایت مزدک پشیمان می‌شود و قدرت را به فرزند سومش خسرو که بسیار مورد علاقه‌اش بود، واگذار می‌کند. قباد هم زندانی می‌شود. در بعضی منابع، از جمله «تجارب‌الامم» آمده که قباد را کشته و انوشیروان به قدرت رسید. یعنی به قدرت رسیدن انوشیروان حالت کودتا دارد. 

اصلاحات مزدک شکل دینی نداشته چون در آن جامعه به شدت سنتی دوره ساسانی امکان تغییر دین و مذهب وجود نداشته که مزدک بتواند چنین ادعایی کند و عامه مردم هم از او حمایت کنند. بنابراین، آیینی به نام آیین مزدک وجود خارجی ندارد بلکه طرفداران قباد و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی یا به عبارتی مخالفان منافع بزرگان و روحانیان زردشتی به مزدکی مشهور شدند. در دوره اسلامی هم عباسیان متوجه شدند که می‌توانند از عبارت «مزدکی بودن» به عنوان انگ علیه جنبش‌های ایرانی استفاده کنند. لذا در مورد تمام جنبش‌های ایرانی، انتسابی به مزدک هست. حتی افشین را به این متهم کردند که کتاب مزدک را دارد، در حالی که او خود علیه بابک جنگید و منتسب به دربار خلافت بود و با برادران و پدرش هم ناسازگاری داشت، در دستگاه مامون بود و در دوران معتصم در برابر عناصر ترک و عرب درخشندگی زیادی پیدا کرد. با این حال چنین اتهامی علیه او هم به کار رفت. در دوره اسلامی، این اتهام را به خیلی از افراد منتسب می‌کنند، از جمله به برخی طرفداران خلافت عباسی، خود مأمون هم بنا بر برخی متون تاریخی، به مسلمان نبودن متهم شد. 

* آیا خرمدینان هم پیرو مزدک بودند یا این هم انگی است که به آنان زده‌اند؟ 
_ کتابی از طرفداران بابک و به طور کلی، همه جنبش‌های ایرانی نداریم. یکی از مباحث تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی این است که تمام روایات از طرف دستگاه خلافت نوشته می‌شود. البته قصد ندارم وقایع‌نگاران را جیره‌خوار خلافت عباسی قلمداد کنم، آنان مجبور بودند مطالب خود را از جایی برداشت کنند و اطلاعات فقط از آرشیو خلافت به دست می‌آمد. حکومت هم بسیاری از اطلاعات را حذف می‌کرد. چون اطلاعات راجع به جنبش‌ها را از طریق گزارش‌های جنگی داریم. فرماندهان لشکریانی که علیه جنبش‌های ایرانی گسیل می‌شدند، خبرهایی به مرکز می‌فرستادند. این خبرها اساس اطلاعات درباره جنبش‌های ایرانی شد. 
در مورد بابک هم تمام جزییاتی که از او می‌دانیم، بیشتر شرح جنگ‌هاست نه شرح عقاید. مستندات زیادی در کتاب آورده‌ام که نشان می‌دهد وقتی در منابع اسلامی، کلمه «کافر» را به کار می‌برند، منظور خارج شدن شخص از همه دین‌ها نیست، منظور غیر مسلمان است. منظور از کلمه «زندیق» هم مخالفان سیاسی حکومت است و کسانی که بر خلاف عرف اجتماع کار می‌کنند. اما اینکه می‌گویند خرمدینی ادامه آیین مزدکیان است، من اساسا وجود آیین مزدکی را قبول ندارم. مزدک آیینی نیاورده است. در بررسی خرمدینی هم متوجه شدم این نام دقیقا یک اتهام است که از جانب خلافت عباسی صادر می‌شود. 

* یعنی خرمدینان آیین‌های دینی خاصی نداشته‌اند؟ 
_ خیر. فقط یک مبارزه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بوده است. بابک اقدام‌های اسلافش را که در همان منطقه آذربایجان و کلیبر می‌جنگیدند، ادامه داده بود. دستگاه خلافت سلسله نسب بابک را تحریف می‌کند. مطابق این گزارش، پدر بابک دوره‌گردی به نام عبدالله و مادرش یک چشم بوده که مادر واقعی‌اش هم نبوده است. زن دوره‌گردی بوده که او را هرزه می‌نامیدند. پدرش به زبان قبطی صحبت می‌کرد. عرب‌های آن زمان به اعراب پست لفظ قبطی اطلاق می‌کردند. به این ترتیب، خلافت می‌کوشید سلسله نسب بابک را از ایرانی خارج و او را به پست‌ترین طایفه از اعراب منتسب کند. 

با این روایات، می‌خواستند نسب بابک را پایین بیاورند. طبق بررسی من، بابک به راحتی بعد از «جاویدان بن شهرک» یا «جاویدان بن سهر» یا «سهرک» به قدرت می‌رسد و با ذکر دلایلی،‌ به این نتیجه رسیدم که جاویدان می‌تواند پدر واقعی بابک باشد. چون سلسله نسب بابک را هم تحریف کردند. بابک را در سلسله نسب در عقاید، در کشتار مسلمانان، در همه چیز متهم می‌کنند. روایت می‌شود که بین 200 تا 500 هزار نفر از مسلمانان با شمشیر بابک و پیروانش کشته شدند. از نظر منابع، این نشان‌دهنده کینه شدید بابک نسبت به مسلمانان است.اما متعارف‌ترین و قدیمی‌ترین منبعی که درباره بابک مطلب دارد، کتاب «اخبار الطوال» است. نویسنده آن، ابوحنیفه احمدبن داود دینوری متوفای سال 282 هجری است و احتمالا در دوره جوانی یا نوجوانی بابک را درک کرده است. 
او هیچ توهینی نسبت به بابک نمی‌کند و می‌گوید از فرزندان فاطمه دختر ابومسلم است. این روایت در منابع دیگر نیامده و احتمالا روایتی است که خود بابک ساخته و می‌خواسته نسبش را به ابومسلم برساند. چون جنبش‌های ایرانی همه خود را خونخواه ابومسلم می‌دانستند که به ناحق به دست عباسیان کشته شده بود. اما آیا فاطمه‌ای بوده که دختر ابومسلم باشد، اطلاعی نداریم. ما حتی اسم ابومسلم را هم به طور دقیق نمی‌دانیم. ابومسلم کنیه‌اش است. کینه و عداوتی که در دستگاه تبلیغاتی خلافت عباسی وجود داشت، علیه جنبش‌هایی نمود بیشتری یافت که تاثیرگذاری اجتماعی و سیاسی بیشتری داشتند. 

به همین دلیل، تبلیغات علیه بابک خیلی بیشتر است تا علیه مازیار، اما چرا علیه ابومسلم تبلیغات نکردند؟ تا آنجا که توانستند روایات مربوط به ابومسلم را نابود کردند اما اطلاعاتی که مانده، چون سینه به سینه گشته به صورت افسانه درآمده، مردم ابومسلم نامه‌ها نوشتند و این مساله از دست خلافت خارج شد. ابومسلم‌نامه‌ها چندین قرن وجود داشتند و نسخه‌های خطی زیادی هم به دست ما رسیده است. اما علیه بابک با اتهام خرمدینی تبلیغات زیادی شد. اما به نظر من، اصولا در ربع اول قرن سوم هجری، غیرمسلمانان نمی‌توانستند به این وسعت علیه خلافت عباسی در سرزمینی اسلامی قیام کنند. آیا پس از گذشت حدود 180 سال از گسترش اسلام در سرزمین ایران امکان بروز یک جنبش ضداسلامی در این منطقه وجود داشت‌؟ آن هم منطقه‌ای که نزدیک به قلمرو خلافت (خراسان) بود. 

*پس به نظر شما بابک هم مسلمان بود؟
_ بله، مسلمان بود اما اسلام او غیر از اسلام رسمی حکومت بود. احتمال می‌دهم که گرایش علوی و شیعی داشته است. اصولا ارایه دین جدید بسیار دشوار است. در «مروج الذهب» آمده است که اسم اصلی بابک، «حسن» است و مروج الذهب یکی از منابع معتبر درباره بابک است، نوشته مسعودی. اسم برادرش هم در همه منابع «عبدالله» آمده است. این یکی از اشتباه‌های بزرگ دستگاه خلافت بوده که نام برادرش را تغییر نداده‌اند. «بابک» هم در واقع «پاپک»‌به معنی «پدر» و لقبی است که به بابک داده بودند. مسعودی اطلاعات خود را از اخبار بغداد نقل می‌کند و اطلاعات او به زمان بابک یا چند سالی پس از او مربوط می‌شود. نام‌های حسن و عبدالله کاملا نام‌هایی اسلامی است. 

* صرفا آیا در این مطالعه از منابع عربی و ایرانی استفاده کردید؟
_ خیر. من منابع را تقسیم‌بندی کردم. منابع کلاسیک، منابع کهن،‌ منابعی که در زمان وقوع حادثه یا پس از حادثه نوشته شدند و به فراخور کار می‌توانند به عنوان منابع دست اول و دست دوم تلقی شوند. به تمام منابع چه فارسی و چه عربی و نیز تحقیقات جدید پژوهشگران غربی و ایرانی مراجعه کردم. از جمله این منابع می‌توان به کتاب «جنبش‌های ایرانی» دکتر صدیقی اشاره کرد و نیز مقالات بابک، افشین، مازیار در دانشنامه ایرانیکا و چند مقاله و کتاب دیگر. روی هم به حدود دویست منبع مراجعه کردم و در فصل اول کتاب به بررسی و نقد منابع پرداختم. از منابعی هم که اصل آنها به دست ما نرسیده، یاد کرده‌ام. 
مثلا محمدبن اسحاق ندیم (ابن ندیم) در «الفهرست» از کتاب «اخبار بابک» اسم می‌برد که منبع او بوده است. اخبار بابک کتابی است علیه بابک نوشته فردی از قبیله ابن تمیم، به دستور خلیفه در همین کتاب است که مادر بابک را یک چشم خوانده است. ادامه داستان را مطهر مقدسی در کتاب «البدا و التاریخ» آورده است. طبق این داستان، نسبت ناروایی به پدر و مادر بابک داده می‌شود و ذکر شده که مردمان آبروی آنها را بردند، موی زن را کشیدند و مرد را وادار کردند با زن ازدواج کند. این روایت کاملا ساختگی است و روایات ساختگی دیگر که در اخبار بابک آمده است. 

* چرا پیروان بابک را سرخ جامگان می‌گفتند؟
_ جنبش‌های ایرانی هر کدام نمادی داشتند. نماد علویان رنگ سبز و عباسیان رنگ سیاه بوده است. بابک و پیروانش رنگ سرخ را به چند دلیل انتخاب می‌کنند: یکی آنکه مخالف رنگ سیاه باشد، دوم آنکه نشان پرچم خونخواهی ابومسلم است. انتخاب این رنگ به آن معنا نیست که آنان همه رنگ سرخ پوشیده بودند. سرخ جامگان ترجمه اشتباه «محمره» است. محمره به معنی پوشش سرخ نیست و به کسانی اطلاق می‌شود که نماد آنها رنگ سرخ است. «مبایضه» را هم به سپید جامگان ترجمه کرده‌اند، کسانی که نماد آنان رنگ سفید است و از این‌رو، نتیجه گرفته بودند که آنها طرفدار آیین زردشت‌اند. در حالی که چنین نبوده است. نمادهایشان و در واقع پرچم آنان با هم فرق می‌کرده است. 

* آیا در مورد بابک پژوهش مستقل دیگری به جز کار زنده‌یاد سعید نفیسی انجام شده بود؟
_ در ایران، خیر. البته رمانی تاریخی به نام «بابک» نوشته جلال برگشاد هست. در کتاب‌های تاریخی مربوط به قرون نخستین اسلامی هم به بابک اشاره شده، مثل کتاب «دو قرن سکوت» اثر زنده‌یاد عبدالحسین زرین‌کوب. این کتاب جزو اولین کتاب‌هایی بود که محققانه درباره جنبش‌ها نوشته شد و بعدها، پس از اصلاح گرایش‌های ملی‌گرایی آن، با عنوان «تاریخ ایران پس از اسلام» منتشر شد. همچنین در کتاب دکتر غلامحسین صدیقی، «جنبش‌های دینی و مذهبی ایران» و کتاب بر تولد اشپولر، «تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی»، به زبان آلمانی، به این جنبش نیز پرداخته شده است. اما تاکنون کتاب مستقلی در مورد بابک به صورت تحقیقی، با رعایت روش و اسلوب تاریخی و با بی‌غرضی نبوده است. من اعتقاد دارم که کتاب حاضر، جنبش بابک، با بی‌غرضی نوشته شده و در مقام مدافعه از بابک یا علیه او نیست. البته در هر فصلی، نتیجه‌گیری تاریخی صورت گرفته است. سعی کردیم تمام قسمت‌ها اسلوب علمی داشته باشد.

 

معرفی قاچاق نبی-سارا-وکور اوغلو در شعر شهریار

 

"قـــاچاق نــــبی " یک شخصیـــت مبــــــارز و ظلم ستـــــیزی بـــود که در دوران
حکومت تزارها, مبارزات دهقانی را رهبری میکرد.او در ولایت الیزابت پل در بخش رنگه
زور دهی بنام "اشاقی مولی" بدنیا آمد.پدر نبی تهی دستی بود  که یک خانواده هفت
نفری را سر پرستی میکرد.هنگامی که نبی شانزده ساله بود ارباب پدرش را زیر کتک
می گرفت.نبی به ارباب حمله کرد ولی با شکایت ارباب نبی را دستگیر کردند.حکومت
تزاری او رابهاردوی کار اجباری محکوم کرد.نبیازآنجا فرار کرده وبههمراه همسر
دلیرش"حجر"علیه ستم فئودالها و حکومت تزاریبهمبارزه پرداخت نیروهای دولتی با
دشواری فراوان توانستند گروههای یاغی وسرکش را که رهبریشانبهعهده نبی بود
سرکوب کنند. "نـــبی" در سال 1313 هجری قمری با همکاری ماموران تزاری وحکام
قاجاری در یــکیازروستا های ارومیهبهقتــل رسید ,اما دلاوریهای اوبهافسانه ها
پیوست.به نام "قاچاق نبی" سروده ها واشعار زیادی سروده شده است.از جمله این
شعر شهریار:
دور قفس قاپیسین بیر آچاق نبی
بو صینیق قانادلا بیر اوچاق نبی
"قازامات"ایستی دیر یاتا بیلمیسن
آنالار بئشیگین ساتا بیلمیسن
اوز آتا یوردونو ,آتا بیلمیسن
غیرتین قوربانی آی "قاچاق نبی"
***************
"سارا"کودکی زیبا و محبوب در دوران ارباب ورعیتی در دشت مغانبهدنیا آمد,مادرش
را در کودکیازدست داد وتحت سرپرستی پدرش رشد کردوبا جوان دلیری که ملقب
به "خان چوپان "بود پیوند عقد بست.اما خان بزرگ "ارباب"با ضرب وشتم خانواده دختر
سارا رابهاجباربهعقد ظاهری خود در آورد."سارا" که همچنانبهپیوند واقعی خودبا
"خان چوپان"  وفادار بود , پــیشازآنکهبهخانه "خان بزرگ" برود خود را در رودخانه ای
غرق می کند وحسرت تـبهکاری رابهدل "خان بزرگ" می گذارد وبهتعبــــیر شهریار
عروس دریا می شود:
"سارا" گل و ماه کوهپایه
در خانه زین عروس میرفت
سیلش بربود و اژدهائی
تند وخشن وعبوس میرفت
گلدسته بر آب وشیون خلق
بر گنبد آبنوس می رفت
"سارا" تو شدی عروس دریا
***************
روشن نام پسر دلاوری است که پدرش "علی کیشی" نامیده می شد.آنـــها در دوره
ارباب و رعیتی (فئودالیسم) در قلمرو "حسن خان" زندگی می کردند. حسن خان به
جهت اتفاق بسیار جزئی دستـور می دهد چشمهای علی کیشی را در آورده و او را
کور سازنـــد.پــسازاین واقعه روشن ,"کور اوغـلو" یعنی فرزند مرد کور نـــامیده می
شود.این اتـــفاق باعث می شود که کور اوغلو و پدرشازقلمرو حاکمیت حسن خان
گریخته و در کوهستان صعب العبوریبهنام " چنــلی بل" یعنی کمره مه آلود ساکن
شده واز آنجابههمراه انقلابیونی کهبهگرد آنها جمع شده بودند علیه شیوه ارباب و
رعیتیبهمبارزه بر می خیزند.
داستــان فولکوریک "کور اوغلو" به اعتــقاد بسیاریازصاحب نـــظران ریــشه در وقایع
اجتـــماعی  و سیاسی (قیام جلالی لر و قیــام بابک خرمدین) دارد.کوه سهنــد, نـام
کوراوغلو را در بندیازسهندیه برای شهریار تداعی می کند.
گول چیچکدن بزه ننده, نه گلینلر کیم نازین
یئل اسنده او سولاردا نه درین رازنیازین
اوینایار گوللر قوتازین
تیتره ییر ساز تئلی تک شاخه لرین چایدا چمنده
یئل او تئلر ده گزنده نه "کوراوغلو" چال سازین

بابك خرمديندر آیینه اندیشه و نظر

 

 
           
مقاله اي از احمد يغما
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
آنچه در تاريخ آمده است ؛ « در اوائل قرن سوم هجري ( اوايل سده نهم ميلادي ) در شمال باختري ايران ، خرمدينان به سالاري بابك عليه خليفه دست به قيام زدند ، اين قيام بيست سال طول كشيد ، و طي آن خرمدينان چندين بار شكستهاي فاحش بلشگريان خليفه مامون و معتصم وارد ساختند، سر انجام قشون خليفه به سرداري افشينشاهزاده ايراني خرمدينان را شكست داد و با خدعه و نيرنگ توانست بابك رادستگيروبه نزد معتصم خليفه بغداد ببرد.»
           از آنجائيكه در قرون گذشته اكثر تاريخ نويسان وابسته به دربارهاي زمان خود بودند، هميشه تاريخ را به نفع سلاطين يا خلفاي زمان تحريف ميكردند، لذا تاريخ خرمدينان نيز دستخوش اين ناجوانمرديها قرار گرفته است ، واز آن پس تاريخهاي تحليلي كه در مورد اين جنبش توسط برخي نويسنده هاي ماركسيست مثل آبليايف ، پطروشفسكي يا احسان طبري و چندين نفر ديگر نوشته شده است ، همگي با نگرش ماركسيستي دست به تحليل هاي طبقاتي زده اند.
          ماركسيستها معتقد بودند كه « تنها ‹ ماركسيسم ـ لنينيسم › سررشته علمي درستي براي پژوهش و تحليل و درك پديده هاي اجتماعي بدست ميدهد ، » و بر مبناي اين عقيده در تحليل جنببش خرمدينان چنين ميگفتند: « چون خرمدينان را دهقانان و شبانان تشكيل ميدادند، پس طبق تحليل اجتماعي ماركسيستي يقينا قيام آنها بر ضد مالكيت خلافت و امراي وي و بسود احياي مالكيت دهقاني بوده است »، اما مثل مرحوم احسان طبري اعتراف ميكنند كه : « معلوم نيست خرمدينان در خصوص احياي مالكيت دهقاني چه اقداماتي كردند » ، واقعيت غير قابل انكار اينست كه اگر نگرشها و تحليلها يك بعدي نباشد و پايه و اساس آن بر عقل و منطق استوار باشد ، مي توان پاسخ سؤالات زيادي را دريافت ، بطوري كه نحوه دستگيرشدن بابك گوياي آنست كه ‹ اين جنبش صرفا يك مبارزه طبقاتي نبوده است › كه بعدا به آن خواهيم پرداخت .
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
داستانهاي مجعول ديگر در مورد بابك خرمدين
          برخي از مورخين خلفاي عباسي ، مادر بابك را زني روسپي آنهم كريه المنظر و يك چشم توصيف كرده اند .
           بعضي ديگر خرمدينان را به ‹ اباحه زنان › متهم كرده اند ! و مرحوم دهخدا در معني كلمه اباحه (مباح كردن ، مشترك دانستن ) آورده است كه : « مزدكيان و باطنيه را اباحي و اباحيه نيز ناميده اند، » تحقيقا اين اعتقاد در مسلك مزدكيان به ويژه نزد اشراف حرم دار ساساني بوده است ، ولي عقلا نمي توان باطنيه و خرمدينان را به داشتن چنين اعتقادي متهم كرد، چرا كه خوي و خصلت شهوت راني ، هر انساني را از روح مبارزاتي تهي ميكند . و باطنيه آنقدر با اين واقعيت مأنوس بودند كه حتي فدائيان خود را عقيم ميكردند تا چه رسد به اينكه به اباحه زنان معتقد باشند، اما در مورد خرمدينان به ويژه ، دورة بيست سالة سپاه سالاري بابك ، مبارزات بي امان اين جنبش با قشون پر توان خليفه نشانگر آنست كه اين آزاد مردان جز مبارزه به چيز ديگري نمي انديشيدند، حال اگر چنين مسلكي را داشتند ، در خوش گذراني و هواهاي نفساني غرق ميشدند و تنها چيزي كه به آن نمي انديشيدند مبارزه و جنگ بود .
             ابن نديم در كتاب الفهرست   تاكيد بر رابطه عاشقانه بابك با همسر جاويدان دارد و معتقد است كه « همين زن باعث شد كه بعد از مرگ جاويدان بابك سالار خرمدينان شود،» از جمله اين ياوه سرائيهاست كه نوشته اند: « بابك با نامادري خود نيز روابط جنسي داشته است،» اين همه جور و جفا در حق يك شير مرد مبارز ناشي از عجز و درماندگي خليفه بغداد بود كه ميخواست مردم را نسبت به اين جنبش و جنبشهاي بعدي بدبين كرده و حمايتهاي ديگر بلاد را از آن مقاومتها سلب كند.
           اما واقعيت اينست كه با همه اين نيرنگها بابك قهرماني بود كه همچون ‹ سلطان محمود جلال الدين › مورد تحسين دشمن قسم خورده خود قرار گرفت ، محمد عوفي در اثر خود بنام   جوامع الحكايات و لوامع الروايات   ضمن بيان گفتگو ي معتصم با شاهزاده ايراني ‹ افشين › دربارة بابك از قول خليفه مينويسد : « وي دربارة بابك گفت: او مردي جلد و قويست و در كارهاي جنگي و لشگر كشي نظير ندارد، » آري معتصم در مورد يك دلاور آذربايجاني حرف ميزد كه فرزند شباني بنام ‹ مرداس › بود و با شهامت و درايت و اعتقاد و ايمانش بيش از بيست سال بر نواحي طالش و اردبيل و مغان و سواحل ارس و بخشي از اران و گاه بر بلادي از اين هم وسيعتر حكم راني كرده بود . او خصم خود را چنان درمانده و عاجز ساخته بود كه در پيام طنز خود به ‹ تئوفيل› ، امپراطور بيزانس نوشت : « معتصم خليفه را سرداري در بساط نماند و وي درزي خود جعفر خياط و خوانسالار خود ايتاح را به مدد افشين سالار ايراني سپاه عرب گسيل داشت».
انتشار و یا استفاده از مطالب ان وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
تحليل عقايد مذهبي خرمدينان
احسان طبري در كتاب خود بنام برخي بررسيها در باره جهانبيني هاو جنبشهاي اجتماعي در ايران ،در مورد عقايد خرمدينان ، مينويسد: « خرمديني به مثابه يك جريان الحاد آميز انقلابي و بصورت آميزه اي از تعاليم مزدكي همراه با تاثيرات كيش اسلام در شرق و غرب ايران پيش از بابك و جود داشته است ، بابك به هيچ وجه مبتكر اين دين نيست ».
            شهرستاني در كتاب الملل والنحل تصريح ميكند كه « پيروان بو مسلم و مبيضه  (سپيد جامگان كه پيروان هاشم ابن الحكيم موسوم به المقنع بودن ) ‹ توضيح از نگارنده› نيز از خرمدينان بودند، خود عنوان خرمديني نشان ميدهد كه بايد حتي در دوران ساساني مانند تراكيب   بهديني ( كيش زرتشت)و درست ديني ( كيش مزدك) ايجاد شده باشد ، در قبال بهتان مؤبدان زرتشتي كه بدعت گذاران   بددين ( كافر) ميخواندند، آنان با وضع كلماتي مانند خرمدين و درست دين در واقع خود را در قبال اين اتهام محفوظ ميداشتند و كيش خود را زيبا جلوه ميدادند، لذا بايد خرمديني كه رابطه ي فكري آن با درست ديني مزدكيان روشن است ، رشتهاي سلكي از مزدكي باشد .»
ايلياپاولويچ پطروشفسكي در كتاب اسلام در ايران ، در مورد خرمدينان چنين مينويسد:
          « خرمدينان مانند اسلاف عقيدتي خويش يعني مزدكيان قرن پنجم و ششم ميلادي بخاطر استقرار مساوات اجتماعي و لغو مالكيت خصوصي بر زمين و انتقال اراضي به جماعتهاي آزاد روستائي مي كوشيدند، ولي از اواسط قرن سوم هجري رهبري عقيدتي نهضتهاي خلق ايران به دست شيعيان افتاد و تحت ‹ زيديه › وزان پس قرمطيان و اسماعيليان و پس از ايشان شيعه اماميه و غلات شيعه هدايت نهضتها را بعهده گرفتند.»
آكادميسين وو.بارتولد مينويسد : « در قرون وسطي و مدتها پيش از ظهور صفويه ، مذهب شيعه در ايران بيشتر در محيط روستا رواج داشتند و روستاها پرچمدار عقيدتي نهضتهاي خلق بودند، علت آن بدديني دانستن مذهب تشيع توسط دولتها بوده و گاه گاه شيعيان را مورد تعقيب و ايذاء قرار ميدادند.»
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانعاست
بررسي و تحليل مواضع
          در خصوص مواضع احسان طبري كه خرمديني را به مثابه يك جريان الحاد آميز انقلابي
معرفي كرده است ، بايد خاطر نشان كرد كه، منظور از الحاد تحقيقا بكار گيري كلمه اي معادل واژه ي اروپائي horesie يعني آن مذهبي كه از مذهب حاكم و مسلط منشعب ميشود و عليه آن بر ميخيزد ؛ بوده است ، واژه فوق را انگلس نيز در اثر خود موسوم به   جنگهاي دهقاني درآلمان اينگونه بكار ميبرد ، ومتذكر ميشود كه : « در دوران قرون وسطي الحاد مذهبي و عرفان ، يكي از اشكال و مظاهر مخالفت اجتماعي ( اپوزيسيون) با رژيم فئودالي موجود است .»
 اما در مورد قسمت بعدي كه خرمديني آميزهائي از تعاليم مزدكي همراه با تاثيرات كيش اسلام در شرق و غرب ايران بيان شده و تصريح گرديده كه با بك به هيچ وجه مبتكر اين دين نيست ، به تفحص ميپردازيم .
         آنچه كه در تاريخ مسلم گشته است اينست كه در غرب ايران پيش از بابك ، فردي بنام ‹ جاويدان › پسر‹ شهرك › پيشواي اين فرقه بود، وبه قول خود احسان طبري بابك كودك مردي از مردم ‹ بـلال آبـاد › بود كه در كودكي و جواني شباني و سارباني ميكرد و بعداَ در دستگاه جاويدان و جمع خرمدينان در آمد، اما آنچه مهم جلوه مينمايد ، حد و حدود رابطه خرمدينان و كيفيت آميزش تعاليم اين فرقه با مزدكيان ميباشد .
         در بررسي اين موضوع قطعاَ به اين استدلال ميرسيم كه اگر را بطه عقيدتي خرمدينان با مزدكيان يكي بود ، ديگر لزومي براي پيدايش خرمدينان بوجود نمي آمد و شايد در آن صورت ما امروز ، بجاي ‹ بابك خرمدين › ،‹ بابك درست دين › را قهرمان نامي خود ميشناختيم ، كه البته اگر بابك در آئين مزدكيان ميماند هيچ نام نيكي از او بجاي نمي ماند، مزدكيان بعنوان ‹ درست دين › خود را مطرح ميكردند ، حال اگر بپذيريم كه خرمدينان حتي از آنها انشعاب كرده اند قطعا اين انشعاب ريشه عقيدتي داشته است ، چرا كه در اسلوب و روش مبارزاتي تفاوتي با هم نداشتند يعني شكل مبارزه بر عليه خلفاي غاصب بغداد يكي بود ، آنچه اين دو فرقه را از هم متمايز ميكرد و يكي را محبوب قلوب مردم ، و ديگري را لجني براي بر چسب زدن خلفا بر ديگران مينمود ، بينش عقيدتي بود و بس، كه آقاي احسان طبري به تاثيرات كيش اسلام در خرمدينان اعتراف ميكند ، ولي چون در تحليل هاي طبقاتي ماركسيستي گرفتار بود، ديگر نمي تواند تاثير اصلي و علل مهم اين جنبش را پيروي از آئين تشيع و قيام مردم بر ضد خلفاي غاصب حكومت قلمداد نمايد . جا دارد در اينجا تأملي در نظر يك اسلام شناس خارجي ديگر بنام گولد تسيهر داشته باشيم ، ايشان در مورد قيامهاي زيديه در ايران آورده است كه :« مهمترين قيام تاريخي زيديه كه جنبه نهضت روستايي داشته ، شورشي بود كه در نيمه دوم قرن سوم هجري و ربع اول قرن چهارم هجري در نواحي كرانه ي خزر در ايران وقوع يافت ، نيمه دوم قرن دوم و نيمه اول قرن چهارم هجري شورشهاي روستايي شديد و پر دامنه اي در نواحي مختلفه ايران وقوع يافت ، يكي از اين عصيانها قيام   محمره ( سرخ علمان يا سرخ پوشان) در تحت رهبري بابك ( پاپك ) در آذربايجان و غرب ايران بوده (201تا223هـ) كه اركان خلافت را از بيخ و بن متزلزل كرد ، تقريبا تا دهه چهارم قرن نهم ميلادي بيشتر قيامهاي روستائي ياد شده در زير لفافه معتقدات ( شيعي) وقوع ميافت . ( به نقل از كتاب اسلام درايران) »  ( تاكيد از نگارنده) . در يك نگرش به تاريخ در مي يابيم كه تمامي دشمنان داخلي امويان و عباسيان داراي يك عقيده محكم ديني براي خود بودند و تضادشان با اين خلفا صرفاَ بعد عقيدتي داشت كه ذيلا َجهت آگاهي بدان اشاره ميشود .
         خوارج با امويان هميشه جنگ و ستيز داشتند و آنگونه كه نوشته اند:« شمار نيروهاي خوارج گاها به بيش از صدو بيست هزار نفر ميرسيد و هر چند كه همواره شكست ميخوردند، اما پايه هاي حكومت اموي را سست كرده بودند .» در زمان خلافت عباسيان خوارج ازرقي در قيام چهارده ساله سياهپوستان افريقائي در بخش سفلاي عراق و خوزستان نيز شركت فعالي داشتند، بطوري كه زنانشان نيز در تمامي جنگ و ستيزها همراه و دوشا دوش مردانشان نبرد مينمودند، آنان خلفاي عباسي و اموي را مسلمان نمي دانستند چرا كه معتقد بودند : « هر كسي كه مرتكب گناه كبيره شود ، ديگر مسلمان نيست ، » والبته نميخواهيم به بحث بيشتر در اين مورد بپردازيم .
           همزمان با قيام خوارج، شيعيان كوفه كه تقريبا همه ايراني بودند ، تحت رهبري ‹ زيد›، فرزند حضرت زين العابدين (ع) شورش كردند ، ( اوايل پائيز سال 127هـ) اين قيام بلحاظ عدم حمايت شيعيان عراق ، و ساير مسائل ديگر ، سريعا سركوب گرديد ، بدين شكل كه زيدبن علي معتقد به اقدامات قاطع عليه امويان بود، وي به دعوت شيعيان كوفه از مدينه به آنجا رفت ، تا قيام كوفيان را عليه ‹ هشام بن عبدالملك › خليفه اموي رهبري كند، اين قيام ده ماه طول كشيد ( 122ـ 123 هـ) ونهايتا به سركوب و شهادت زين ابن علي انجاميد، شايان تاكيد است كه زيد با برادرش حضرت امام محمد باقر(ع) رابطه حسنه اي داشت و همه تاريخ نويسان مسلمان و غير مسلمان گواهي ميدهند كه وي در حيات خود هيچ وقت ادعاي امامت نكرده بود، اما پس از شهادتش از جانب طرفداران وي فرقه زيديه بوجود آمد كه اين فرقه در قرنهاي دوم و سوم هجري فعال ترين مبارزان طريق انتشار افكار شيعه در ايران و ديگر بلاد به شمار مي آمد . مثلا در يمن زيديه موفق شدند چندين بار دودمانهايي از علويان را به امامت رسانده و مستقر نمايند، يا اينكه در عراق عليه مامون خليفه عباسي قيام كردند ، ‹ ابوالسرايا › رهبر قيام ، محمد بن طباطباي علوي (از شاخه حسنيه) را كه مدعي مقام خلافت بود نامزد امامت كرد، اين قيام نيز سركوب شد و ابوالسرايا اعدام گرديد.
         اما در ايران ، منطقه گيلان كه بدليل عدم راههاي ارتباطي با ديگر بلاد ، تا قرن دوم هجري مردمانش بت پرستي ميكردند، منطقه امني براي فرار برخي از فعالين زيديه و پناه گرفتنشان در آنجا گرديد، لذا فرار اين افراد به آن منطقه ، مذهب گيلاني ها را تحت تاثير تشيع زيديه قرار داد، بطوريكه حسن بن زيد از سال 250تا 271 هـ در منطقه گيلان و ديلم و طبرستان حكومت را بدست گرفت ، تا اينكه در سال 287هـ توسط سپاه اسماعيل ساماني كشته شد. واين قبيل درگيريها بين شيعه زيديه و سپاه خليفه تا سال 316هـ همچنان ادامه داشت ، كه پرداختن بيشتر به آن از حوصله مقاله ما خارج است ، اما قرض از پردازش به گوشه هائي از مقاومتها و مبارزات زيديه در آن ايام ، متوجه كردن ذهن خوانندگان محترم به اين نقطه است كه ؛ اولا در آن ايام ( نيمه اول قرن دوم هجري) تشيع اماميه در همه نقاط ايران مطرح نشده بود، و شيعيان اماميه تا عهد فتوحات مغول در ايران اغلب تقيه ميكردند، ثانيا بطوريكه بر نظريه هاي برخي از مغرضين به اسلام پرداختيم ، و خواستيم جهت استحكام استدلال خود از گفته هاي همين طيف افراد بهره مند شويم ، دانستيم كه همه آنها به تاثير اسلام در خرمدينان اعتراف دارند ، حال اگر خرمدينان را منتقم ابومسلم خراساني يا شيعه زيديه قلمداد ميكنند مهم نيست ، مهم آنست كه خرمدينان بي شك مسلمان بودند و قيامهاي آنها در راستاي قيامهاي تشيع زيديه بود.
 
چرا خرمدينان بابك را به رهبري خود بر گزيدند
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانعاست
          آقاي احسان طبري در همان كتاب متذكر ميشود كه « خرمدينان به تناسخ روح معتقد بودند، و مي پنداشتندكه روان خداوند نخست به كالبد آدم حلول كرد ، سپس ابراهيم آنگاه موسي و عيسي و سپس محمد (ص) و سرانجام بو مسلم خراساني و بعد از وي به جاويدان پور شهرك ،» و نتيجه ميگيرد كه « خرمدينان مسلماَ بابك را آخرين جلوه گاه اين روح ايزدي ميدانستند.»
 آقاي احسان طبري معلوم نيست كه از كجا اين ادعا را ميكند !، شايد ميخواست با اين بيان خرمدينان را به فرقه هاي ديگر شيعه ( غلات شيعه) مانند خطابيه ، نصيريه ، يا دروزان متصل كند، و شايد هم فقدان دليل و راهگشا نبودن تحليل هاي اجتماعي ماركسيستي وي را به اين سمت هدايت كرده بود ، تا با يك فرض به سؤال مهمي پاسخ دهد، حال چه شد كه روح ايزدي در طرخان دلاور و يا آذين قهرمان حلول نكرد و بابك را كه از بلاد ديگري بنام بلال آباد در كنار پدرش به آن ديار رهسپار شده بودو تنها سرداري بيش براي جاويدان پور شهرك نبود بر گزيد، آيا خرمدينان از كجا   دانستند كه چنين حلولي بر بابك مستولي شده است ، پاسخ منطقي بر اين سؤال اينست كه قهرمان را مردم انتخاب ميكنند اما نه به قيد قرعه ، بلكه جمع شدن تمامي شايستگيها در يك فرد و تمايز آشكار او از ديگران وي را در قلوب مردم قهرمان ميسازد ، بابك در جنگ و ستيز دست بالائي از مازيار و يا طرخان و آذين نداشت ، قطعا خرمدينان يك امتياز ويژه اي در بابك سراغ داشتند، كه فرا تر از قدرت جنگ و رهبري كلاسيك جنبش بود، و آن چيزي نمي تواند باشد جز ايمان عملي بابك و تقيد وي به مذهب ، كسي كه حتي اگر بر فرض احسان طبري اعتقاد به تناسخ روح در خرمدينان را در نظر بگيريم ، شايستگي وراثت شخصيتهايي چون ابراهيم و موسي ومحمد (ص) بوده باشد ، و اينجاست كه تاريخ قضاوت ميكند كه مردم چگونه قهرماني را به فرمانروايي خود بهگزيني نموده اند ، مبارزات بابك ، گرفتار شدن بابك و صحنه هاي بعد از گرفتاريش همه وهمه شهادت بر اين انتخاب اصلح خرمدينان دارد.
گرفتار شدن بابك
نوشته اند : « افشين ( شاهزادة ايراني ) با همه ي آزمودگي نتوانست صرفا از نظر نظامي بر بابك چيره شود، واين غلبه از طريق خدعه و تزوير و سياست دست داد،»
         بابك بعد از آخرين شكست در بيشه زارهاي اران پناه گرفت و بعضي ها نوشته اند كه قصد داشت نزد پادشاه بيزانس تئوفيل بگريزد واو را به مبارزه بر عليه خليفه بر انگيزد ، سالار سپاه عرب دو پيك را براي جستجوي بابك همراه با زنهارنامه هائي با مهر زرين خليفه اعزام كرد كه يكي از آن دو موفق به شناسائي محل اختفاء بابك شد ، و زنهار نامه خليفه را نزد آزاد مرد ايراني و يل آذربايجان برد ، بابك آن نامه را خواند و غضبناك گرديد، آنگاه نامه را نزد پيك انداخت و گفت : اين نامه را به نزد افشين ببر و بگو اين به كار تو ميايد نه من، يكي از اربابان بزرگ آن نواحي بنام ‹ سهل بن سنباط› كه با بابك آشنايي و دوستي داشت ، وي را به عمارت خود برد ، و وعده پشتيباني و حمايت داد، اما روز بعد به بهانه شكار ، بابك را از عمارت خارج كرد و تسليم سپاهيان افشين نمود. در روضه الصفاء نوشته شده است : « بابك كه ديد نامردانه در دام افتاده ، روي به آن دوست نماي خيانت پيشه نمود و بالحني حزين گفت : ارزان فروختي مرا بدين ناكسان ، و سهل بن سنباط پاسخي داد كه در واقع دادنامه خلافت و اشراف عليه بابك بود، سهل گفت : شبان را با تدبير جيش و سياست و اجراء حكومت هيچ نسبت نيست .»
          ميگويند : معتصم چنان از اسارت بابك شادان شد كه بتمام معنا ي كلمه افشين و برادرش عبدا لله را غرق در جواهر ساخت .
           جرجي زيدان در جلد دوم تاريخ تمدن اسلامي در مورد بذل و بخششهاي معتصم به افشين در طول نبردش با خرمدينان ، و انعامهاي زيادش ، بعد از اسير گرفتن بابك مطالب شگفت آوري نوشته است كه همگي حاكي از اهميت اين جنبش و تاثير بسزاي آن بر تضعيف حكومت عباسيان دارد، اما هنوز از امضاء فرمان حكومت سند بر افشين چيزي نگذشته بود كه نبرد «مازيار» پسر «كارن» و دوست و هم رزم بابك بر رأس سرخ علمان يا محمره در طبرستان و گرگان بر شاديهاي خليفه معتصم پايان داد، و جنبشهاي سلسله وار ديگر در اقصاء نقاط ايران زمين ، خواب راحت را تا زمان پاشيدگي كامل اين دودمان بر چشمانشان حرام كرد،
           عوفي به نقل از ابن سياح در جوامع الحكايات نقل كرده است : « چون بابك خرمي را گرفتند من وچند كس ديگر موكل او شديم و او را براه كرده بوديم ، گفتند كه چون ترا پيش خليفه برند واز تو پرسد كه بابك توئي؟ بگو آري يا اميرالمؤمنين ، بنده توام و روسياهم اميد به عفو تو دارم تا از من بگذري ، چون بابك را در بند نزد وي بردند ، پرسيد: بابك توئي ؟ او فقط گفت آري ، وي را اشارت كرديم كه آنچه ترا تلقين كرده ايم بازگوي ، البته هيچ نگفت ، روي ترش نكرد، رنگ روي او نگشت .
کشته شدن بابك
          خواجه نظام الملك كه بلحاظ خصلت درباريش از همه جنبشها و قيامهاي مردمي با خصومت ياد ميكند ، در كتاب سياست نامه صحنه اي از کشته شدن بابك نقل ميكند كه بسيار تكان دهنده و افتخار آميز است . وي مينويسد:
 «چون يك دستش ببريدند دست ديگر در خون زد و در روي خود ماليد ، همه روي خود را از خون سرخ كرد، معتصم گفت : اي.. اين چه عمل است ؟ گفت در اين حكمتي است، شما هر دو دست و پاي من بخواهيد بريد و گونة روي مردم از خون سرخ باشد، خون از روي برود زرد باشد، من روي خويش از خون سرخ كرده ام ، تا چون خون از تنم بيرون شود، نگوئيد كه رويم از بيم زرد شد،»
پس از کشته شدن بابك ، پيكر وي را در محلي كه بعدها ‹ كنيسه بابك › نام گرفت به دار آويختند و ساليان دراز بر روي دار نگه داشتند و حتي زمانيكه پيكر مازيار را درهمان كنيسه بر دار كردند پيكر فرو خشكيده بابك در كنار او بود.
 
                            پرداخت به يک واقعيت تاريخي مهم و مناقشه دار:
چرا بابک خرمدين از نگاه برخي مورخين کافر معرفي شده است؟
اگر بخواهيم خيلي مختصر به اين مسئله به پردازيم چند عامل مؤثر را در اين مورد بايد مد نظر قرار دهيم اول آنکه تاريخ را هميشه فاتحين نوشته اند و فاتح جنگ بيست ساله خرمدينان خليفه عباسي بود. و طبيعي است که مورخين آن زمان بايد بابک را مجوس و بي دين معرفي مي کردند. دوم اينکه به اعتقاد اهل تسنن محاربه با حاکم ولو حاکم اگر ظالم باشد حرام و کفر است لذا خرمدينان از نظر اهل تسنن کافر بودند. سوم اينکه متاسفانه بابک با لشکريان عرب نمي جنگيد به عبارتي خليفه عباسي براي مقابله با بابک قشون خود را از ايرانيان تهيه مينمود و در واقع بابک بيست سال با مردم مسلمان اردبيل و خلخال و کليبر جنگيده بود اما مردم اين ديار نيز در آن زمان بابک را حسب تبليغات حکمران عباسي کافر مي پنداشتند بطوريکه گرزهاي خود را "کافر کوب" ميناميدند.
شايد علت اينکه حضرت امام صادق(ع) سياست ابو مسلم خراساني را در ورود به جنگ با خليفه عباسي نپذيرفت همين بود که در اين صورت مسلمان به دست مسلمان کشته می شد و اين جنگ نتيجه اي دربر نداشت. و تاريخ نشان داد که بر سر ابو مسلم خراساني و به دنبال آن بر سر خرمدينان که خود را ادامه دهندگان راه ابومسلم خراساني ميدانستند چه آمد. هر چند که آنان راه صدق و وفا را رفتند و مثل زين ابن علی شهيد راه آرمان خود شدند.
 
خردادماه 1380
مقاله از: احمد يغما
 
          منـــابـــــع
 
·    برخي بررسيها درباره ي جهان بيني ها و جنبشهاي اجتماعي در ايران، احسان طبري
·    اسلام در ايران ، ايليا پاويچ پطروشفسكي
·    فرهنگ لغت نامه دهخدا، دهخدا
·    الفهرست ، ابن نديم
·    جوامع الحكايات و لوامع الروايات ، محمد عوفي
·    الملل و النحل ، شهرستاني
·    رواج مذهب شيعه ، اكادميسين و ... بارتولد ،
·    روضه الصفاء
·    تاريخ تمدن اسلامي ، جرجي زيدان
·    سياست نامه ، خواجه نظام الملك
·     انگلس ، جنگهاي دهقاني

 

 


جاهلیت مدرن
دسته بندی : ,,
  • بازدید : (252)
جاهليّت مدرن و ريزش همة ديوارهاي محافظ! ۲۴ مهر ۱۳۸۹ شايد اين قول رسول اكرم(ص) را شنيده باشيد كه فرمودند: «من بين دو جاهليّت كه دومين آن مخرّب‌تر از اوّلي است، برانگيخته شدم.» «عبدالله بن زراره» هم از قول حضرت امام صادق(ع) نقل مي‌كند كه حضرت فرمودند: «همانا قائم ما با جاهلان سرسخت‌تري نسبت به جاهلاني كه رسول خدا(ص) در دوران جاهليّت با آنها برخورد داشت، روبه‌رو مي‌شود و متحمّل رنج و سختي بيشتري خواهد شد.» شايد اين قول رسول اكرم(ص) را شنيده باشيد كه فرمودند: «من بين دو جاهليّت كه دومين آن مخرّب‌تر از اوّلي است، برانگيخته شدم.»1 «عبدالله بن زراره» هم از قول حضرت امام صادق(ع) نقل مي‌كند كه حضرت فرمودند: «همانا قائم ما با جاهلان سرسخت‌تري نسبت به جاهلاني كه رسول خدا(ص) در دوران جاهليّت با آنها برخورد داشت، روبه‌رو مي‌شود و متحمّل رنج و سختي بيشتري خواهد شد.»2 راوي مي‌پرسد، چگونه چنين چيزي ممكن است؟ فرمودند: «رسول خدا(ص) در حالي به پيامبري برانگيخته شد كه مردم سنگ و صخره و مجسّمه‌هاي چوبي را مي‌پرستيدند. امّا قائم ما هنگامي قيام مي‌كند كه همة مردم براي مقابله با او به تأويل كتاب خدا و احتجاج به آن متوسّل مي‌شوند.»3 آن روزي كه شيطان اين نداي خداوند عالم را شنيد كه خطاب به او فرمود:‌ «فَاخْرُجَ مِنها فَإِنَّكَ رَجيم؛4 بيرون شو، همانا كه تو از رانده‌شدگاني» آخرين تقاضاي خود را كه اميد داشت به هدف اجابت نيز برسد، مهلت ماندن بود، عمري دراز، امّا نه براي انابه و بازگشت، بلكه اغواگري. به همين نيّت هم بود كه قسم ياد كرد: «فَبِعِزَّتِكَ لأ غوينَّهُمْ اجمعين؛5 قسم به عزّتت كه جملگي آنها (انسان‌ها) را اغوا مي‌كنم.» اغوا، صرفاً گمراهي و كج‌روي نيست. كج‌روي، نوعي گمراهي بسيط و ساده است. اغوا، جهالتِ توأم با عقيدة فاسد است. شيطان، در دوردست نيرنگ‌هاي خود، روزي را مي‌ديد كه بشر، چنان باورهايش تغيير كند كه، در وضعي كه در جهالت تمام غوطه‌ورست، خود را عالم مي‌شناسد. عالم نمايِ جاهل، در آن زماني كه مي‌پندارد در علم و آگاهي و ادب روزگار مي‌گذارند، چنان در بندِ جهل است كه عربِ بت‌پرست عصر جاهليّت اولي پيش او انگشت به دهان مي‌ماند. آنكه، سنگ و چوب و صخره را ما به ازاي حضرت حق مي‌پرستيد، دستِ كم، موجودي خارج از خود را معبود خويش گرفته بود، ليكن مهم‌ترين مشخصّة انسان در عهد و عصر جاهليّت ثانوي، در وجه عقيدتي، معجوب شدن انسان در برابر خود، معبود فرض كردن خود، اصالت دادن به خود در برابر حق است. انسان در اين موقعيّت خودش را ركن ركين، معيار و واضع معيار، حجّت و فارق حق و باطل مي‌شناسد. از همين روست كه در وقت ظهور امام زمان(ع) چنان كه فرمودند، با حجّت معصوم و منصوب از سوي حق، به محاجّه برمي‌خيزد. شايد به كرّات اين جملة معروف فيلسوف فرانسوي، رنه دكارت را شنيده باشيد كه گفته بود: «من مي‌انديشم پس هستم!» شايد بتوان او و دريافتش را مدخل ورود بشر به عصر جاهليّت ثانوي و مدرن شناخت تا پيش از عصر او بشر در جهل بسيط سير مي‌كرد. از اين رو، بخت خضوع و خشوع در برابر حق را به تمامي از دست نداده بود. امّا از اين عصر، بشر، خودبنيادي پيشه كرد و با اصالت دادن به دريافت‌هاي حاصله از شناسايي حواسّ ظاهري، خود را حجّت و قطب، منشأ شناخت و فاعل تام «شناسنده» خواند. از عالم و آدم تفسيري مادّي ارائه كرد. چنان امر بر او مشتبه شد كه خالق هستي، كتب آسماني و كلام وحياني انبيا و اوصياي الهي را به محكمة عقل كمي متّكي به دريافت‌هاي حسّي كشيد و احكام خود را دربارة آنها صادر كرد. در واقع بنايي جديد بر پايه‌اي جديد پديد آورد و از اينجا، خداي نو، كتاب نو و احكام نو پديد آمد. اين آغاز راه بود و از پي آن، اين حجّت دوران، پاي هر چه كه به او قدرت، برخورداريِ و لذّت مي‌داد، مهر تأييد زد. هر چه را با محك تجربة حسّي درمي‌يافت، امضا كرد. هر امر و نهي را كه مانع و رادع اين «برخورداري، لذّت‌جويي و قدرت‌طلبي» بود به كناري افكند و آن را حاصل جهل و خرافه پنداشت و شد آنچه شد. عالمي نو، آدمي نو و جاهليّتي نو متولّد شد. تفكّر اومانيستي (اصالت الانساني)، اخلاق ليبراليستي (اباحي‌گري) و نگاه سكولاريستي (دنيوي‌گري) مشخّصات مهمّ جاهليّت دوم؛ خداي نو، اخلاق نو و انسان نو را معرفي مي‌كنند. شايد اين واقعه، تفسير اين آيه در قرآن باشد كه از قول ابليس بيان شده: «رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ»6 اغواي انسان، نه با امر به فحشا و منكر و نه حتّي زينت‌بخشي به زشتي‌ها، چنان كه آيه فرموده بود: «وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»7 يعني زينت مي‌دهد به آنچه كه مي‌كنند، بلكه «زينت دادن به زمين» را وسيلة اغوا قرار داد. نوعي ماترياليسم كه ابتدا صورت فلسفي يافت، تبديل به فرهنگ شد و از آن پس، همة پهنه‌هاي حيات مادّي بشر را گرفت. «علم»، زائل كنندة تاريكي‌ها و ناشناخته‌ها و رهنما به سوي حق است. معرّف «حجّت» حق و «فارق» ميان حق و باطل است. همان كه كتاب الله و آل الله، حامل و مبشّر و مبلّغ آن بودند. از همين جهت شفا نيز در خود داشت. در عصر جاهليّت دوم، بزرگترين حجاب مخفي و ضايع كنندة كتاب الله و آل الله، بزرگترين منكر حجّت حق، نه تنها صورت علم به خودش گرفته و شهره به علم و آگاهي شده، بلكه در كسوت «حجّت» فارق معكوس هم شده؛ يعني حق را باطل و باطل را حق معرفي مي‌كند. معروف را منكر و منكر را معروف مي‌نمايد. آنچه كه قادر به شناختِ «حجّت» و «فارق» و معرفي «حجّت» نباشد، علم نيست. علم نور است، از اينجاست كه راه از چاه مي‌نمايد. وقتي كه از عهدة ره‌گشايي به سوي «فارق و حجّت» حق برنيايد، قرين به جهل و رهنماي جهالت است و از قبيلة آن است. جاهل در عصر جاهليّت اولي، حجّت حق را نمي‌شناخت، امّا به محض ديدار و استماع كلام او ايمان آورد و بت‌ها‌ و بت‌پرستي را رها كرد. ليكن، جاهلان عصر آخرين و جاهليّت دوم، به محاجّه و ستيز و انكار با حجّت حق روبه‌رو مي‌شوند. از همين رو، امام صادق(ع) از قول پدرانشان نقل فرمودند: «رسول خدا(ص) فرمودند: «هر كس قائم از فرزندان مرا انكار نمايد، به مرگ جاهليّت مرده است.»8 شايد بزرگترين پيامد سيطرة جاهليّت دوم، كه پس از فراموش كردن حجّت حق و مستور داشتن امام در پس پردة غيبت و غفلت حاصل مي‌شود، «همه‌گير شدن ظلم» باشد. تنها از اين طريق؛ يعني عموميّت يافتن ظلم است كه زمين مملوّ از ظلم مي‌شود. يك معني ظلم تاريكي است. ظلمت، سياهي و تاريكي حاصله بي‌نوري و غيبت و دوري خورشيد عالم‌تاب است. چنان كه امروز، بشر در ظلمت دست و پا مي‌زند. امّا معني ديگر، ظلم در برابر عدل است؛ يعني درهم ريختگي، جابه‌جايي. وقتي همه چيز از جاي خود خارج شده. معروف، منكر و منكر، معروف شده، ظلم اتّفاق افتاده است و فراگير شده و بر پهنة قلب و چشم سايه افكنده، مثل ظلمت، امّا در سلسله مراتب، ظلم، بزرگترين ظلم رفته همان است كه عرض كردم، بشر خودش بدل حق و حجّت حق شده است. چنان كه، بزرگترين منكر، انكار امام حق، ناشناس ماندن ايشان است و بزرگترين معروف، معرفي ايشان است. در اين ظلم جابه‌جايي بزرگ، تمامي حسّاسيت‌ها دربارة معروف و منكر از بين مي‌رود. قبايح و زشتي‌ها عموميّت مي‌يابند و به امري عادّي و معمولي تبديل مي‌شوند و از آن بدتر، قبيح، حُسن جلوه داده شده، موجب افتخار مي‌شود. آيا هيچ به اين سؤال انديشيده‌ايد كه چرا ابليس و جنودش سعي در آلوده كردن فرزندان آدمي به گناه دارند؟ ـ همه گير شدن گناه و نافرماني، از حق لايه به لايه، بشر را بي‌پناه مي‌سازد، همة ديوارهاي محافظ را از بين مي‌برد تا آنكه، نه تنها انسان، مدافع حق و اهل حق نيست، بلكه در اردوگاه جنود ابليس درمي‌آيد. از لشكرگاه او مي‌شود. آلودگي‌ها، دروازه‌هاي رفت و آمد جنود ابليس؛ يعني اجنّة شيطاني را بر بشر مي‌گشايند. گناه و ظلم به ويژه وقتي تبديل به فرهنگ عمومي مي‌شود، دروازه‌ها را براي ورود و سلطة اجنّة شيطاني كه جنود ابليس هستند، باز مي‌كنند. در حالي كه هيچ مانع و رادع و محافظي براي مصون ماندن انسان نمي‌ماند. ـ فكر مي‌كنيد چرا در عصر ما، بيش از اعصار گذشته از سحر و جادو، شيطان‌پرستي، شعبده و ارتباط با اجانين سخن به ميان آمده است؟ چرا اين همه فيلم با موضوع و مضمون سحر و جادو ساخته مي‌شود؟ آيا به كارتون‌هايي كه بچّه‌ها از طريق رسانه‌هاي جمعي مثل تلويزيون‌ها و ماهواره‌ها مي‌بينند، دقّت كرده‌ايد؟! عموم اين آثار حاوي موضوع و مفهوم شيطاني، ارتباط با اجنّه، سحر و جادو هستند. موضوع و محتواي پر تيتراژترين و پرفروش‌ترين كتاب تاريخ حيات بشر؛ يعني «هري پاتر»، سحر و جادو است. چنان كه، فيلمي نيز بر اساس اين كتاب ساخته شد، در سراسر جهان به نمايش درآمد و پر فروش‌ترين شد. جز اين، در طيّ سال‌هاي اخير و به تدريج، برخي فضولي‌ها، دروازه‌هاي ديگري را براي ورود جنود شيطاني بر صحن و سراي زندگي مردم گشوده است. ـ جماعتي به سراغ دفينه‌ها و زير خاكي‌ها رفتند، به سراغ كتب سحر و جادو و علوم غريبه رفتند. گروهي به گرد رمال‌ها چرخيدند، به احضار و تسخير جن‌ها مبادرت كردند و از اين طريق، طلسماتي گشوده شدند. طلسم‌هايي كه هزاران سال دست نخورده بودند. ناپرهيزي و ورود به اين صحنه از علوم غريبه، بدون اذن و تخصّص بسياري از بيماري‌هاي روحي را كه حاصل رسوخ نيروهاي شيطاني بود، بر سر بشر بار كردند. شياطين، بشر را به ارتكاب گناهان بزرگ ترغيب كردند تا از اين طريق بر بشر مسلّط شوند و از آنها آلت فعل مطامع خويش بسازند. ـ سران مجامع مخفي و لژهاي فراماسونري در رده‌هاي بالا، در ارتباط با نيروهاي شيطاني، از آنها نيرو و قدرت مي‌گيرند تا بر رقيبان خود چيره شوند، مناصب را حفظ كنند و در عوض، در پاسخ به خدمت ابليس، گناه و آلودگي را به نيابت از طرف شيطان عموميّت مي‌بخشند. قانوني مي‌كنند، علني مي‌سازند و در اين معامله و تعامل، شيطان بر جان و مال و جسم و قلب انسان‌هاي بي‌پناه مسلّط مي‌شود. ترويج هم‌جنس بازي از طريق هزاران برنامة ماهواره‌اي، شرب خمر، زنا، كفرگويي و اسائة ادب به كتب آسماني، قرآن‌سوزي و امثال اينها، سريع‌تر از هر سفينه‌اي جنود ابليس را بر سر بشر آوار مي‌سازد. فيلم‌ها، چنان زشتي و قبح كشتن و ضرب و جرح را از بين مي‌برند و همه روزه هزاران تصوير از قتل و جنايت را پيش چشم كودكان مي‌آرايند كه نه تنها روان عمومي جامعه بيمار مي‌شود، بلكه، همپاي گناهان، مسيرهاي ورود جنود ابليس بر صفحة قلب و جان انسان‌ها گشوده مي‌شود. ـ‌ از گذشته‌هاي دور، مساجد، ابنيه‌هاي مذهبي، مجالس وعظ و تذكار، اولياي الهي و علماي ديني؛ چون حصني شهر و كوي و برزن و خانه‌ها را در برابر تيرهاي جنود شيطاني در امان نگه مي‌داشتند. متأسّفانه طيّ دهه‌هاي اخير از سويي برگزاري هم اين مجالس در اقصانقاط زمين رو به ضعف و كاستي نهاد. جاي منبر و خطابه را صفحة شيشه‌اي و نوراني تلويزيون گرفت. صورت معماري هم عوض شد و هيچ مهندسي از حكمت پشت معماري نپرسيد و در چشم بر هم زدني بناهاي مثلثي و هرمي شهرها را در محاصرة خود گرفتند، بناهايي كه جاذب نيروهاي منفي منتشر پيرامون زمين و انسان‌ها بودند. ـ سابق بر اين، مردم بر اذكار و ادعيه‌اي خاص روز خود را آغاز مي‌كردند و بدان عادت داشتند چنان كه شيطان را به ستوه مي‌آورد و از پيرامون مردم و خانه و كاشانة آنها دور مي‌ساخت، اين همه نيز، به فراموشي سپرده شدند. همه، دست به دست هم دادند تا برج‌ها و قلعه‌هاي محافظ فرو ريختند، آنگاه در به در سر در پي علوم جديد بي‌بنياد روانشناسي و جامعه‌شناسي گذاشتند تا شايد به مدد آنها راز فراواني جرم و جنايت، طلاق، بد اخلاقي‌هاي اجتماعي، حرمت‌شكني‌ها بر آنها مكشوف شود. چرا هيچ كس در انديشة ديوارهاي محافظ فرو ريخته شده نيست؟ علاج بلاي سيل و زلزله و خشكسالي، تنها سدسازي و مقاوم‌سازي و سيلوسازي نيست. منشأ اين همه را بايد در جايي ديگر جست‌وجو كرد يا حدّاقل آن آبشخور را هم در نظر آورد. گفت‌وگوي غالب عصر ما، «سياست، اقتصاد، لذّت و كامجويي» است. خرد و كلان سر در پي اين مثلث گذارده‌اند. همة تبليغات تجاري، سر در پي ترغيب مردم به «خُفت و خيز و خوردن» دارند. خرد و كلان سر در گرو «خفت و خيز و خوردن» نهاده‌اند. جملگي در كار دنيا و دنيامداري‌اند. پس عقباي ما كجاست؟ آيا اين همه، تفسير آية شريف نيست كه از قول شيطان فرموده بود: ««رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ؛ من زمين را در نزد مردم تزيين مي‌كنم.» فراموشي آسمان، حاصل رويكرد به زمين است. حسب روايات رسيده، در سال‌هاي سخت ظهور و قيام، امام عصر و همراهانش، با لشكريان ابليس، جنود غير انساني ابليس؛ يعني جنيّان شيطاني نيز درگير مي‌شوند. همراهي جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و جنود رحماني ملائك و ارواح در كار وارد مي‌شوند تا در ركاب امام، با همة جنود شيطان بجنگند و صحن زمين را از وجود آنان پاك كنند تا بشر، خلاص از اين همه، روي به حيات طيّبه بيارد و در دولت كريمة امام آرام گيرد. والسّلام پي‌نوشت‌ها: 1. العقل و الجهل في الكتاب و السنّه، محمّد الرّشيد، ص 273. 2. بحارالانوار، ج 52، ص 362. 3. غيبت نعماني، ترجمة غفاري، ص 414، باب 17. 4. سورة حجر، آية 34. 5. سورة ص، آية 82. 6. سورة حجر، آية 39. 7. سورة انعام، آية 43. 8. كمال الدّين و تمام النعمه، ترجمة پهلوان، ج 2، ص 125.
جاهليّت دوم در آخرالزّمان

 ۰۹ آذر ۱۳۸۹ «قرآن كريم» به وجود جاهليّتي موسوم به جاهليّت دوم، پس از جاهليّت اوّل در بين عامّة مسلمانان اشاره مي‌نمايد، كه از علايم ظهور حضرت مهدي(ع) است. شواهد قرآني بسياري بر اين موضوع تأكيد دارند، كه از آن جمله مي‌توان به آيات زير اشاره نمود: مبحث اوّل: دلايل وجود جاهليّت دوم «قرآن كريم» به وجود جاهليّتي موسوم به جاهليّت دوم، پس از جاهليّت اوّل در بين عامّة مسلمانان اشاره مي‌نمايد، كه از علايم ظهور حضرت مهدي(ع) است. شواهد قرآني بسياري بر اين موضوع تأكيد دارند، كه از آن جمله مي‌توان به آيات زير اشاره نمود: «سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرامش‌بخشي بر شما فرود آمد كه گروهي از شما را كه بر اثر پشيماني، دست از فرار برداشته، به سوي پيامبر آمديد، فرو گرفت و گروهي ديگر كه حفظ جان‌هايشان، آنان را پريشان‌خاطر و غمگين كرده بود، دربارة خدا گمان ناحق و ناروا همچون گمان‌‌هاي جاهليّت مي‌بردند.»1 «در خانه‌هايتان قرار و آرام گيريد و مانند زنان دوران جاهليّت پيشين خود را براي نامحرمان نياراييد و نماز به پا داريد و زكات بدهيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد.»2 «ياد كن هنگامي را كه كافران دل‌هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلي آكنده كردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان فرو فرستاد.»3 آيات بالا به وجود جاهليّت اشاره دارد و از آنجا كه قرآن براي همة زمان‌ها نازل گرديده است، اثبات مي‌شود كه جاهليّت دومي، قبل از قيام حضرت مهدي(ع) نيز وجود خواهد داشت. هنگامي كه به احاديث روايت شده از حضرت محمّد(ص) و اهل بيتش(ع) نيز مراجعه كنيم، تأكيد بر وجود اين جاهليّت را درمي‌يابيم. از پيامبر اكرم(ص) روايت شده كه فرمودند: «من بين دو جاهليّت كه دومين آن سخت‌تر از اوّلي است، برانگيخته شده‌ام.»4 در حديث بالا، اشارة آشكاري به وجود جاهليّت دوم، پس از بعثت حضرت ختمي مرتبت(ص) وجود دارد كه سخت‌تر و بدتر از جاهليّت اوّل است و اين موضوع از سياق اين روايت به خوبي آشكار است و نيز از ايشان روايت شده است كه فرمودند: «منفورترين مردم نزد خداوند سه تن هستند: زنديق در حرم، دنبال كنندة سنّت جاهلي در اسلام و خواهان خون‌ريزي انسان بيگناه.»5 از عبدالله بن زراره از محمّد بن مروان از فضيل روايت شده كه گفت از امام صادق(ع) شنيدم كه مي‌فرمودند: «همانا قائم ما با جاهلان بسيار سرسخت‌تري نسبت به جاهلاني كه رسول خدا(ص) در دوران جاهليّت با آنها برخورد داشت، رو به رو مي‌شود و متحمّل رنج و سختي بيشتري خواهد شد.» گفتم: چگونه چنين چيزي ممكن است؟ فرمودند: «رسول خدا(ص) در حالي به پيامبري برانگيخته شد كه مردم سنگ، صخره و مجسّمه‌هاي چوبي را مي‌پرستيدند، امّا قائم ما هنگامي قيام مي‌كند كه همة مردم براي مقابله با او به تأويل كتاب خدا و احتجاج به آن متوسّل مي‌شوند.» به بيان ديگر، جاهليّت دوم كه امام(ع) با آن دست و پنجه نرم خواهد كرد، جاهليّت مركّب است؛ زيرا اين جاهليّت، ظاهري اسلامي دارد و معنا و مفهوم خود را از دست داده و جز نام پيوستگي ظاهري چيز ديگري از آن باقي نمانده است.6 رسول اكرم(ص) چه زيبا و دقيق در وصف اهل آخرالزّمان و مسلمانان فرموده است، آنگاه كه فرمود: «به زودي روزگاري بر مردم فرا مي‌رسد كه از قرآن جز خط و از اسلام جز نام آن باقي نخواهد ماند.»7 مبحث دوم: مصاديق وجود جاهليّت دوم در آخرالزّمان پس از اثبات وجود جاهليّت در آخرالزّمان با استناد به قرآن و روايات شريف اهل بيت(ع) اكنون به بيان مصاديق آن در عرصة واقعيّت و چهره‌هاي گوناگون آن مي‌پردازيم. منظر اوّل جاهليّت در لغت از فعل جَهِلَ، جَهلاً و جهالةً، ضدّ عَلِمَ گرفته شده است و جَهِلَ الحِق؛ يعني حق را ضايع كرد. مجاهل جمع مَجْهَل بوده و عبارت است از مكان‌هايي كه هنوز ناشناخته است كه نه نشانه‌اي در آن وجود دارد و نه هدايتي در آن صورت مي‌پذيرد.11 بديهي است كه دين اسلام، دين حق و دين توحيد خالص براي خداوند است و مردم را به راه خير و صلاح راهنمايي مي‌كند و از اين رو، خداوند آن را در اين آيه، دين همة انسان‌ها قرار داد: «همانا دين در نزد خدا، فقط اسلام است.»12 از آنجا كه دين خالص خداوند تنها در نزد اهل بيت(ع)، تجسّم عيني يافته و آنان مصداق‌هاي عملي براي اين دين هستند، از اين رو، تنها اهل بيت(ع)، هدايتگر مردم و خارج كنندة آنان از تاريكي جاهليّت به سوي نور اسلام بر اساس قول خداوند تعالي در قرآن كريم مي‌باشند «و ما آنان را اماماني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي‌كنند.»13 و نيز «هنگامي كه صبرپيشه كردند از ميان آنان اماماني را قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي‌كردند و به آيات ما يقين داشتند.»14 آنان هستند كه مردم را به راه حق، كه همان راه خداي سبحان است، هدايت مي‌نمايند تا مصداق اين قول خداي متعال باشند: «وسيله‌اي براي حركت به سوي خدا بجوييد و در راه او بكوشيد، شايد رستگار شويد.»15 در همين باره در حديث شريفي از پيامبر(ص) آمده است كه: «علي با حق و حق با علي است، حق در جايي است كه علي در آنجا است.»16 به دليل اينكه هر كس به حق جاهل باشد، آن را ضايع نموده است، پس هر مسلماني كه مخالف اهل بيت(ع) باشد و حقّ آنها را تباه نمايد و از فرامين آنان سرپيچي كند، از اهل جهل و جاهليّت است و فرقي نمي‌كند كه در عهد رسول خدا(ص) باشد يا در زمان ائمة اطهار(ع) يا پس از ايشان تا زمان حضرت مهدي(ع) و اين بدان معناست كه جاهليّت دوم در دوران رسول خدا(ص) با مخالفت با فرامين او و دشمني ورزيدن نسبت به اهل بيت(ع) آغاز شد و دليل اين ادّعا، سخن خداوند متعال در قرآن كريم است كه مي‌فرمايد: «ياد كن هنگامي را كه كافران، دل‌هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلي آكنده كردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد.»17 منظر دوم از اميرمؤمنان(ع) روايت شده كه فرمودند: «رسول خدا(ص) فرمودند: «هر كس بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليّت از دنيا رفته و به خاطر اعمالي كه در جاهليّت و اسلام انجام داده، مورد مؤاخذه قرار مي‌گيرد».»21 از اين حديث، اثبات مي‌گردد كه امامت اهل بيت(ع) ميزان و جدا كنندة جاهليّت از اسلام است. بنابراين هر كس به امامت حقّة آنان در قالب امامت دوازده امام پس از رسول خدا(ص) معترف نباشد، از اهل جاهليّت است. اين موضوع حتّي در مورد كسي كه به امامت همة آنها اقرار، امّا فقط يكي از آنان را آن گونه كه موافق ترتيب الهي تصريح شده براي پيامبر بشير و نذير، محمّد بن عبدالله(ص)، منكر شود، نيز صادق است. هر كس كه امام اين زمان را كه همان مهدي منتظر(عج) است، نشناخته باشد، از اهل جاهليّت بوده و در نتيجه منكر دعوت او و از اهل آتش است. منظر سوم روايات رسيده از اهل بيت(ع) به اين موضوع اشاره دارد كه هر كس حضرت قائم(عج) را تكذيب نمايد، از اهل جاهليّت است. از غياث بن ابراهيم، از امام صادق(ع) و از پدرانش نقل شده كه فرمودند: رسول خدا(ص) فرمود: «هر كس قائم از فرزندان مرا انكار نمايد، به مرگ جاهليّت مرده است.»22 چه بسيار كساني كه در اين روزها منكر حضرت مهدي(عج) هستند، گاهي امامت و شايستگي او را براي اين منصب و گاهي وجود و تولّد ايشان را و برخي دعوت او يا نزديكي قيام و ظهور شريف ايشان را انكار مي‌كنند و همة اين افراد و گروه‌ها، اهل جاهليّت و از مصاديق آن هستند. منظر چهارم اهل بيت(ع) هرگز به ناپاكي‌هاي جاهليّت آلوده نشده‌اند؛ بلكه از هر ناپاكي و پليدي به دور و در زير چتر اسلام متولّد شده‌اند و اين موضوع نيز به خودي خود بيانگر وجود جاهليّت دوم است. جاهليّتي كه ائمة اطهار(ع) از پليدي‌هاي آن پيراسته هستند، همان گونه كه حال رسول خدا(ص) و امام علي(ع) و حضرت زهرا(س) اين گونه بود. در زيارت جامعة بقيع آمده است كه: «شما همواره تحت مراقبت خداوند بوده‌ايد و او شما را در پشت‌هاي پاكيزه قرار داد و به رحم‌هاي پاكيزه منتقل نمود و جاهليّت، شما را نيالوده است...»23 منظر پنجم وجود تفرقه، اختلاف، درگيري و منازعه، وجه بارز عصر جاهليّت اوّل بود، امّا خداوند سبحان به وسيلة اهل بيت(ع) بر آنان منّت گذارد و پراكندگي امور آنان را جمع، گسيختگي‌هاي آنان را ترميم و آشفتگي‌هاي آنان را نظم بخشيد و دليل اين ادّعا سخن فاطمه زهرا(س) است كه فرمودند: «فرمانبرداري از ما سبب نظام امّت و امامت ما خاندان، امان ‌بخش از تفرقه است...»24 ما مي‌دانيم كه امامت، يك كلّ به هم پيوسته است و از اميرمؤمنان(ع) آغاز و به امام مهدي(ع) ختم مي‌گردد و اين بدان معناست كه اين ذوات مقدّسه ـ كه درود خداوند بر آنان باد ـ از تفرقه‌اي كه يكي از وجوه بارز عصر جاهليّت است، در هر زمان و مكان، اهل بيت(ع) وسيله‌اي براي در امان بودن از آن است، امّا مردم با ترك اميرمؤمنان(ع) به جاهليّت بازگشتند. منظر ششم احاديث و روايات نقل شده از پيامبر(ص) و ائمة معصومان(ع) به وجود جاهليّت دوم و نيز مصاديق آن كه ما در عصر حاضر در جوامع اسلامي خود مشاهده مي‌نماييم، اشاره دارد. از جملة اين روايات، حديثي است كه ابان بن تغلب از ابي عبدالله، امام صادق(ع) و ايشان از رسول خدا(ص) نقل مي‌كند كه فرمودند: «حال شما چگونه خواهد بود، اي جماعت قريش، آنگاه كه بعد از من كافر شويد و ببينيد كه من در ميان گروهي از لشكريان خودم با شمشير بر چهره‌ها و گردن‌هاي شما مي‌زنم... پس جبرئيل(ع) گفت: يكي براي تو و دومي براي عليّ بن ابي طالب(ع) و وعده‌گاه شما سلام است.» ابان گفت: فدايت شوم، سلام كجاست؟ ايشان فرمودند: «در شهر كوفه».25 همان طور كه مي‌دانيد كفر، يكي از مشخّصه‌هاي جاهليّت است و اين گروه از قريش با اينكه ظاهراً مسلمان هستند از سوي رسول خدا(ص) به كفر توصيف مي‌شوند. و اين معني استراد نمي‌گردد، مگر به آنچه در مورد امامت امام مهدي(ع) ذكر كرديم، بازگرديم و آن اين بود كه هر كس امامت وي را منكر شود، كافر و از اهل جاهليّت است، اين از يك سو. و امّا از سوي ديگر چنين جاهليّتي، به طوري كه بعد متذكّر آن خواهم شد، در مكّة امام مهدي(ع) رخ خواهد داد و اين وعده‌اي است كه رسول خدا(ص) به مشركان قريش در آخرالزّمان داد و آن وعده اين بود كه حضرت خود و همراه با عليّ بن ابي طالب(ع) در «كوفه»، با آنان پيكار خواهد نمود. اين رويداد به دست وزير امام مهدي(ع)؛ يعني سيّد يماني و مؤمنان همراه وي با استعانت از روح جدّش امام عليّ بن ابي طالب(ع) متحقّق خواهد شد و ايشان كوفه را با هدف مخالفت با جاهليّت ثاني در مكّة امام مهدي(ع) فتح مي‌نمايد، همان طور كه رسول خدا(ص) جاهليّت اوّل را در مكّة آن زمان، مورد انكار و نهي قرار داد. اگر دعوت امام مهدي(ع) را مورد بررسي قرار دهيم، در اين دعوت و روايات مربوط به آن، مصاديق متعدّدي دال بر وجود جاهليّت دوم در زمان ظهور امام مهدي(ع) و قيام مبارك ايشان به دست خواهيم آورد. مصداق اوّل امام مهدي(ع) با امر جديد و كتاب جديد قيام خواهد نمود، همان گونه كه صاحب دعوت او (يعني پيامبر اكرم(ص)) مردم را به امر جديد فرا مي‌خواند و اين موضوعي است كه تعداد قابل توجّهي از روايات رسيده از سوي اهل بيت(ع) بر آن تصريح مي‌نمايد. از ابي بصير نقل شده كه از اباعبدالله، امام صادق(ع) در مورد سخن اميرمؤمنان(ع) كه فرموده بودند: «اسلام غريبانه آغاز شد و به زودي به غربت باز خواهد گشت، پس خوش به حال غريبان»، سؤال كردم، فرمودند: «اي ابا محمّد، داعي از ما اهل بيت دعوت جديدي را اعلام خواهد كرد، همان طور كه پيامبر(ص) به اجابت آن دعوت فرا خواند.»26 معني اين سخن آن است كه قبل از ظهور امام مهدي(ع) جاهليّت دومي پا به عرصة وجود خواهد گذاشت و اگر اسلام حقيقي وجود داشت، نيازي به دعوت به اسلام جديد يا كتاب جديد پيدا نمي‌شد. مصداق دوم هنگامي كه امام مهدي(ع) قيام مي‌نمايند، آنچه را كه از جاهليّت دوم در برابر ايشان قد علم مي‌نمايد، نابود مي‌كند، درست همان گونه كه رسول خدا(ص) نسبت به جاهليّت اوّل همين گونه عمل كردند. مصداق سوم روايات شريف رسيده از ناحية اهل بيت(ع) به اين موضوع اشاره دارد كه امام مهدي(ع) در زماني قيام مي‌نمايند كه زمين از ظلم و ستم آكنده گرديده و هيچ امام بر حقّي نيز بر روي زمين وجود ندارد. از حارث بن زياد، از شعيب بن ابي‌حمزه روايت شده كه گفت: من به نزد ابي محمّد، امام صادق(ع) رفته و به ايشان عرض كردم: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟ ايشان فرمود: «خير» گفتم: آيا فرزند شما صاحب اين امر است؟» فرمودند: «نه»، گفتم: آيا فرزند فرزند شماست؟ باز فرمودند: «نه»، گفتم فرزند فرزند فرزند شماست؟ گفتند: «نه.» گفتم: پس چه كسي صاحب اين امر است؟ فرمودند: «آن كسي است كه زمين را همان طور كه آكنده از ظلم و ستم گرديده، پر از عدل و داد مي‌نمايد و اين در هنگامي است كه هيچ امام (بر حقّي) بر روي زمين وجود ندارد، همان گونه كه رسول خدا(ص) زماني برانگيخته شدند كه هيچ پيامبر و رسولي بر روي زمين وجود نداشت.»27 معروف است كه حضرت رسول اكرم(ص) در زمان فقدان رسولان يا بعد از گذشتن زماني كه در آن مدّت خداوند هيچ نبي يا رسولي را براي بشريّت برنيانگيخته بود، به رسالت مبعوث شدند و در خلال اين مدّت، اكثر مردم به جاهليّت و پرستش بت‌ها روي آورده بودند و رسول خدا(ص) آمدند تا آنان را از اين جاهليّت نجات بخشند و وارد نور اسلام و ايمان نمايند. چنين چيزي به طور نسبي نيز براي امام مهدي(ع) رخ خواهد داد؛ زيرا ايشان نيز در هنگام فقدان امام، خروج مي‌نمايند. مقصود اين است كه مردم پس از غيبت امام مهدي(ع) از نعمت وجود امامي آشكار كه او را مشاهده نمايند و كلامش را بشنوند، محروم گرديدند. قول خداوند متعال در قرآن كريم مصداق همين واقعيّت است: «بگو اگر آب شما به زمين فرود رود، پس از آن چه كسي به شما آب گوارا خواهد داد.»28 امام باقر(ع) در تفسير آية بالا مي‌فرمايند: «اين آيه در مورد حضرت قائم است؛ يعني اگر امام شما غايب شود، به گونه‌اي كه از مكان او اطّلاع نداشته باشيد، چه كسي امام ظاهر و آشكار، كه شما را از اخبار آسمان و زمين و حلال و حرام خدا آگاه نمايد، خواهد آورد؟».29 مصداق چهارم روايات شريف اشاره بر اين موضوع دارند كه امام مهدي(ع) اسلام را به ظهور خواهد رساند و آنچه را از ركود و سستي وجود دارد، از بين خواهد برد، درست به همان گونه كه رسول اكرم(ص) نيز اسلام را آشكار و آنچه از جاهليّت در آن جامعه وجود داشت، از بين برد. از محمّد بن عبدالله بن هلال، از علاء بن محمّد نقل شد كه: از اباجعفر، امام محمّد باقر(ع) پرسيدم: هنگامي كه قائم(ع) قيام نمايد، با چه روش و سيره‌‌اي با مردم رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: «به سيره و روش رسول الله(ص) رفتار مي‌كند تا اسلام را ظاهر و آشكار نمايد.» پرسيدم: سيرة رسول خدا(ص) چه بود؟ فرمودند: «آنچه از جاهليّت وجود داشت، بي‌اعتبار و با مردم به عدالت رفتار نمود، به همين گونه هنگامي كه قائم قيام نمايد، آنچه را از سكون و سستي و كژي در ميان مردم است، نسخ و با آنها به عدالت رفتار خواهد كرد.»30 ركود و سستي اشاره شده، همان فترت است كه مردم در آن، به جاهليّت باز مي‌گردند و امام(ع) براي برچيدن آن اقدام خواهد نمود. حقيقت اين است كه در روايات ذكر شده، چيز غريبي وجود دارد. اگر سخن امام باقر(ع) در روايت اخير را مورد ملاحظه قرار دهيم به عبارت «حتّي يظهر الاسلام» برمي‌خوريم. معناي اين عبارت اين است كه قبل از ظهور حضرت مهدي(ع) اسلام رو به محو شدن و مندرس گشتن خواهد رفت و فضل خداوند به وسيلة خروج حضرت مهدي(ع) شامل حال مردم و جامعه خواهد گرديد و از آن جلوگيري خواهد نمود. همچنين از روايت ياد شده آشكار مي‌گردد كه در دورة غيبت امام مهدي(ع) كه از آن به الهدنـة تعبير مي‌گردد، اساس زندگي مردم همان جاهليّت دوم است، كه امام مهدي(ع) پس از ظهور، امور تحريف شده و قوانين وضع شده‌اي را كه خداوند هيچ سلطاني براي آن قرار نداده است، باطل نموده و دين حقيقي اصيل و فرامين اصلي قيّم را براي اتمام نور الهي، با وجود كراهت مشركان، به منصة ظهور خواهد رساند. بحث خود را با روايتي از اميرمؤمنان(ع) به پايان مي‌بريم. ايشان فرمودند: «اي مردم به علم يقين بدانيد آن كس كه با جاهليّت مرسوم در ميان شما به استقبال قائم ما برود، با آن كس كه با جاهليّت اوّل، به استقبال رسول خدا(ص) رفت، تفاوتي ندارد و دليل آن اين است كه در آن روز همه بر رسم و روش جاهليّت زندگي خواهند كرد، مگر آن كس كه مورد رحمت خداوند قرار گيرد.»31 صلاح الكاظمي؛ مترجم: عبّاس كسكني ماهنامه موعود شماره 117 پي‌نوشت‌ها: منبع: كتاب عصر الجاهليّـةفي آخرالزّمان. 1. سورة آل عمران (3)، آية 154. 2. سورة احزاب (33)، آية 33. 3. سورة فتح (48)، آية 26. 4. العقل و الجهل في الكتاب و السنّـة، محمّد رشيد، ص 273. 5. مستدرك الوسائل، ج 18، ص 209؛ عوالي اللالي، ج 1، ص 176. 6. بحارالأنوار، ج 52، ص 362؛ غيبـ[ نعماني، ص 269. 7. الكافي، ج 8، ص 307؛ العدد القويّه، ص 81. 8. بحارالأنوار، ج 22، ص 189؛ تفسير قمي، ج 2، ص 193. 9. بحارالأنوار، ج 53، ص 175؛ احتجاج، ج 2، ص 495. 10. كتاب سليم، ص 715. 11. المنجد، ج 1، ص 108. 12. سورة آل عمران (3)، آية 19. 13. سورة انبياء (21)، آية 73. 14. سورة سجده (32)، آية 24. 15. سورة مائده (5)، آية 35. 16. بحارالأنوار، ج 29؛ اعلام الوري، ص 159. 17. سورة فتح (48)، آية 26. 18. بحارالأنوار، ج 29، ص 197. 19. مستدرك الوسائل، ج 18، ص 184. 20. بحارالأنوار، ج 35، ص 49. 21. همان، ج 18، ص 176. 22. همان، ج 51، ص 73. 23. الكافي، ج 4، ص 559. 24. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 113؛ مفاتيح الجنان، ص 532. 25. بحارالأنوار، ج 29، ص 223. 26. همان، ج 53، ص 66. 27. همان، ج 8، ص 12؛ تفسير قمي، ج 2، ص 303. 28. كافي، ج 1، ص 341. 29. سورة ملك (67)، آية 30. 30. كمال الدّين و تمام النّعمه، ص 320. 31. بحارالأنوار، ج 52، ص 381؛ وسائل الشّيعه، ج 15، ص 77.


علم در قرآن
دسته بندی : ,قرآن,,
  • بازدید : (192)

پيش بينی قرآن در مورد چند تکنولوژی تاريخ :ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ 06 مهر 1391 ﺳﺎﻋﺖ :13:15  پيش بينی قرآن در مورد سفر انسان به کره ماه انسان از سالها قبل به آسمانها می نگریست و شبها ماه را می دید اما حتی اگر سودای سفر بــه مـاه را نـيز در سرش داشته بود تصور نمی کرد که روزی به ماه سفر بکند. اما با پيشرفت علم مکان سفر به بيرون از کره زميـن پدید آمد. نخستين فضانورد جهان یوری گاگارین کيهاننورد روسی بود که روز ٣٢ فروردین ٠۴٣١ با فضــاپيمای وســتوک-١ ﺑــﻪ فضا رفت و در طول ٨٠١ دقيقه یک دور مدار زمين را پيمود. نيل الدن آرمسترانگ نخستين انسانی است که طی ماموریت آپولو ١١ در ٠٢ ژوئيه ٩۶٩١ )٩٢ تــير ٨۴٣١ (بـر کـره ماه گام نهاد. در زمانی که تنها وسيله نقليه اعراب اسبها و شترهایشان بود قرآن کریم در سوره اﻻنشقاق آیـات 18-20 بـه ایـن موضوع اشاره کرده است: وَالْقَمَرِ إِذَا اتﱠسَقَ ﴿٨١﴾ لَتَرْکَبُنﱠ طَبَقًا عَن طَبَقٍ ﴿٩١﴾ فَمَا لَهُمْ ﻻَ یُؤْمِنُونَ ﴿٠٢﴾ سوگند به ماه چون ]بدر [تمام شود )٨١(کـه قطعـا از ﺣﺎﻟﻰ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻰ برخواهيد نشست )٩١(پـس چرا آنـان باور نمى دارند )٠٢( نکته بسيار جالب دیگر این آیه واژه طَبَقًا عَن طَبَقٍ که می تواند به معنای از ﻻیه یا طبقه ای به ﻻیه یا طبقه دیگر باشد که قرآن دقيقا اشاره درســتی داشته زیـرا فضا پيما ها پس از پرتاب شدن از یک ﻻیه جو بـه ﻻیــه دیگر می روند و فضا پيما ها بـرای خـروج از ﻻیــه هــا و جو زمين معموﻻ بصورت زیگ زاگ حرکت می کنند کــه قرآن کریم در 1400 سال قبل نيز دقيقا به این مسـاله اشاره کرده است.  پيش بينی قرآن در مورد اختراع وسایل نقليه در زمانهای قدیم وسایل نقليه بصورت امروزی وجود نداشت و مردم معموﻻ با پای پياده و یا با اسب و شتر و گاری به مسافرت می رفتند و این باعث می شد که مسافتهایی که ما امروز بـا هواپيمـا در دو سـاعت طـی مــی کنيـم شاید برای مردمان دوران قدیم نزدیک به یک سال طول بکشد.در آن دوران می توان گفت که کشتی و قایق سریع ترین وسایل نقليه بودند. در سال 1712 ماشين بخار توسط شخصی بنام تامس نيوکـامن ساخته شد کـه انقﻼبــی در زمينه حمـل و نقـل ایجاد کرد. اولين اتومبيل واقعی با نيروی بخار که برای جابجائی انسان و بار بکار گرفته شد در سال ٧۶٧١ ﺗﻮﺳــﻂ نيکﻼس جوزف کان فرانسوی طراحی و ساخته شد .خـودرو کـان می توانسـت ۴ تـن بـار بـه همراه ٢ خدمــه را بـا ﺳﺮﻋﺖ ٧/٨ کيلومتر بر ساعت به حرکت در آورد. اختراع خودرو به کارل بنز نسبت داده میشود .او در سال ۵٨٨١ موفق به ساخت اولين خـودرو بــا موتـور احتراقــی 2012/12/26 (٣٣ http://www.2noor.com/Default.aspx?page=showarticle&articleid=2123 Page 2 of 3 گردید .در سال ٨٨٨١ برتا بنر همسر کارل بنز اولين سفر خودروئی را با خودرو سه چرخ ساخت بـنز انجـام داد .در این سفر او فاصله ۶٠١ کيلومتری مانهایم تا فورتزهایم را برای بر گرداندن فرزندانش ریچارد و یـوگن بصــورت رفـت و برتا بنز در حال راندن اولين خودرو ۶٨٨١ﺑﺮﮔﺸﺖ. در ٧١ دسامبر ٣٠٩١ برادران رایت اولين پرواز خود را انجام دادند و از سال 1700 به بعد روز به روز وســایل حمـل و نقل پيشرفته تر شد و گسترش یافت تا جایی که ممکن است بزودی بشر به تکنولوژی سـفرهای بين سـياره ای دست یابد. اما در آن زمان حتی ممکن نبود به مغز اعراب این فکر برسد که شاید روزی بشر به ابزارهای حمل و نقـل بهتر از اسب و شتر دست یابد در حالی که قرآن کریم در سوره نحل آیه 8 به این موضوع اشاره می کند: وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا ﻻَ تَعْلَمُونَ و اسبان و استران و خران را ]آفرید [تا بـر آنهـا ســوار شـوید و ]بـراى شما [ﺗﺠﻤﻠـﻰ ]ﺑﺎﺷـﺪ [و آنچـه را نمـىدانيـد ﻣﻰآفریند در سوره یس آیه 41 و 42 نيز به این موضوع اشاره شده است وَآیَةٌ لﱠهُمْ أَنﱠا حَمَلْنَا ذُرِّیﱠتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ﴿١۴﴾ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴿٢۴﴾ و نشانه اى ]دیگر [براى آنان اینکه ما نياکانشان را در کشــتى انباشـته سـوار کـردیم )١۴(و ماننـد آن بـراى ایشـان مرکوبها]ى دیگرى[ خلق کردیم )٢۴(  وعده قرآن در مورد رفتن انسان به فضا یوری گاگارین فضا نورد روسی نخستين انسانی بود که از کره زمين پا به بيرون گذاشت وی 4 اکتـبر 1957 ﺗﻮﺳـﻂ فضا پيمای اسپوتيک روسی اولين انسانی بود که از جو کره زمين خارج شد. در 20 ژوليه 1969 نيل آرمسترانگ فضا نورد آمریکایی نخستين انسانی بود که پا بروی ماه گذاشت.نکته جالب این است که بدون در نظر گرفتن مبحث Ancient Aliens که در عربستان آن روز نيز هيچ اثری از آن وجود نـدارد انسـان های گذشته امکان نداشت پيش بينی بکنند که شاید روزی انسان بتواند از کره زمين خارج شود اما قرآن کریم در سوره الرحمن آیه 33 این موضوع را 1300 سال قبل از به وقوع پيوستن آن پيش بينی کرده است: یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَاﻹِْنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السﱠمَاوَاتِ وَاﻷَْرْضِ فَانفُذُوا ﻻَ تَنفُذُونَ إِﻻﱠ بِسُلْطَانٍ ﴿٣٣﴾ اى گــروه جنيــان و انســيان اگــر مــى توانيــد از کرانــههــاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه کنيد پس رخنه کنيـد ]ولـى [ ﺟﺰ ﺑﺎ ]به دست آوردن [ﺗﺴﻠﻄﻰ )قدرتی( رخنـه نمـىکنيـد ) ترجمــه دقيــق واژه بِسُــلْطَانٍ عربــی در پایــان آیــه بــا قــدرت و نيرویی بزرگ و عظيم است در برخی جاها نيز بعنوان نـيروی روشن نيز از آن یاد می شود که قرآن دقيقا این موضوع را بـا جزئيــات آن پيــش بيــنی کــرده اســت زیــرا بــرای فرســتادن موشک به فضا نيز انرژی بسيار زیادی صرف می شود مثﻼ در مورد شاتل فضایی حدود نيم ميليون گـالون ســوخت مایع مصرف شد تا شاتل بروی مدار گرد نصب شود.در مورد تمامی موشک ها و فضا پيماهایی که به بـيرون از جــو 2012/12/26 http://www.2noor.com/Default.aspx?page=showarticle&articleid=2123 http://miraclesofthequran.persianblog.ir Page 3 of 3 زمين و فضا نيز فرستاده می شوند این مطلب کامﻼ صدق می کند و ميليـون هــا تـن انـرژی و هزینه صـرف انجـام گردش انسان در فضا می شود و احتماﻻ منظور قرآن نيز از نيروی عظيم این قدرت عظيم و تکنولوژی بشـر در قـرن 21 بوده است.


نام اصلی و تـــورکی شهرهای آزربایجان
دسته بندی : تاریخی,,
  • بازدید : (330)

نام اصلی و تـرکی شهرهای آزربایجان( آذربایجان) که امروزه به فارسی تغییر یافته است . ماکی = ماکو= Makı چالدران = قره عینی= Qəreyni سلماس = دیلمقان = Dilməqan اورمی = اورمیه = Urmiyə اشنویه = اوچ نووا(اوشنو) = Üç Nüva نقده = سولدوز = Sulduz میاندوآب = قوشاچای= Qoşaçay پیرانشهر = خانا = Xana مهاباد = سویوق بولاق = Soyuq Bulaq بوکان = بی کندی = Bəy Kəndı شاهین دژ = صائین قالا = SayinQala تکاب = تیکان تپه = TikanTəpə سردشت = ساری داش = SarıDaş هشترود = سرسکند = sərəskənd ارسباران = قاراداغ = qara dağ مشکین شهر = خیاو = xiyav آذرشهر = توفارقان = tufarqan


اسامی اسب ها بر حسب رنگشان درفرهنگ آذربایجان
دسته بندی : تاریخی,,
  • بازدید : (1420)

قاشقا آت............اسبی که پیشانیش سفید رنگ باشد قولا............اسبی که رنگ زرد روشن دارد تیس آت..........اسبی که وسط دو چشمش سفید باشد. توروق...........اسب سرخی که به سیاهی بزند. ابرش..........اسبی که دو یا سه رنگ داشته باشد بول آت.........اسبی که ساق پاهایش سفید باشد. بوزآت.........اسبی که خاکستری باشد بوکرول..........اسبی که کمرش سفید باشد آلاباجاق.........اسبی که پاهای عقبش سفید رنگ باشد آغ آت........... اسبی که سفید رنگ باشد چیبار.......... اسبی که پوستش لکه های غیر از رنگ اصلی داشته باشد ابلق آت ..........اسبی که پوستش چندین رنگ داشته باشد ودر آذر بایجان بد یمن است و سوار آن نمی شوند.


چهارشنبه سوری در آذربایجان
  • بازدید : (241)

آداب و رسوم های چهارشنبه سوری در آذربایجان چهارشنبه سوری آخرین شب چهارشنبه سال محسوب می شود که در میان آذربایجانی ها با نامهای “ایل آخیر چارشنبه”، “تورپاق چارشنبه سی”، “یئر چارشنبه سی” و … خوانده می شود. به کار رفتن واژه های یئر(زمین) و توپراق(خاک) به این خاطر است که معتقد بوده اند که در این روز زمین تکان خورده و خاک نفس گرفته و برای کشاورزی و … مساعد می شود. این روز آیین و آداب و رسوم و شادی های خاص خود و زیادی دارد و اتفاقات زیادی در این روز می افتد. آشتی کنان، اسفند دود کردن، مراسم شال اندازی برای گرفتن تحفه از این مراسمات است. - یکی از جالب ترین رسوم این است که پشت در خانه مردم می روند و مکالمات اهالی خانه را به منزله طالع سال بعد خود می پندارند. به همین دلیل همه سعی می کنند که در این شب صحبت های شیرین و خیری داشته باشند تا شخص طالع خوبی را در سال آینده برای خود ببیند. - در شب چهارشنبه سوری به روی هم آب یا گلاب می پاشند و معتقدند آب پاشیدن، زندگی را با سعادت قرین می کند. - از دیگر رسوم ضروری این شب، فرستادن خُنچه از منزل داماد به منزل عروس است. در این خنچه معمولاً میوه، شیرینی، گلدانهای پرگل، ماهی و خلعت(پارچه) برای خانواده ی عروس و خود عروس گذارده می شود. - دختران دم بخت هنگام پریدن از روی آتش می خوانند: «آتیل باتیل چارشنبه، بختم آچیل چارشنبه» - در این شب به ملاقات افراد مسن و ریش سفیدان فامیل می روند. - درارسبارن (قره داغ)هم، مردم پیش از طلوع آفتاب روز چهارشنبه، دسته جمعی به کنار رودخانه می روند، آتشی بر می افروزند و جوانان در آنجا به سوارکاری می پردازند و هنگام بازگشت، زنان ظرف هایشان را از آب رودخانه پر می کنند و به خانه می آورند و آب آن را به دور و برخانه می پاشند که با این کار، سال جدید، سالی سرشار از روشنی و زلالی و پاکی خواهد بود. البته آداب زیادی می توان برای این روز برشمرد که فقط به بعضی از آنها اشاره شد


شعر تورکم
دسته بندی : فرهنگی,شعر تورکم,,
  • بازدید : (497)

بوشئعر 1384 اینجی ایلده یازیلیب و اوستاد «یحیی شیدا» جنابلارینا ایتحاف اولونوب.

 

«سرداده» تخلص عنوانیدیر.

 

تورکم

 

تورکم نه دئسن آز اولار آزاده لیگیمده ن

 

ائللرده دوشوب سس یئنه دیلداده لیگیمده ن

 

بیرگوزگویه بنظر اوره گیم ساده یم امما

 

هرنه چکیره م من چکیره م ساده لیگیمده ن

 

حرییتیمین درسینه بابک اولوب اوستاد

 

باشیم اوجادیر بیرده کی اؤفتاده لیگیمده ن

 

«شیدا» بیزیم ائللرده نه چوخ باقرو ستار

 

دوشمان چکینیر هرزمان آماده لیگیمده ن

 

تورک ائللرینین ایندی اؤمیدی بیزیک آنجاق

 

قوی درس آلا دونیاهامی «سرداده» لیگیمده ن


معنای ایواز در حماسه ی کور اوغلو

در اسطوره حماسی کوراوغلو از ایواز و حسن کُرد اوغلو فرزند خوانده و فرزند کوراوغلو در اصل خود بابک خرمدین (حسن) منظور بوده است: ایواز (به اوستایی یعنی دانای رهبری) عنوان و لقب خود بابک خرمدین بوده است. کور اوغلو (فرزند نیرومند کوهستان یا فرزند قوچ وحشی) عناوین مشترک بابک و جاویدان رهبران خرمدینان بوده اند. گرچه حماسه کور اوغلو در وجه غالب خود متعلق به بابک خرمدین صاحب قهرمان مقاوت ملی چملی بل (بذ مه آلود) است. داستان کور شدن مهتر اسبان به عنوان پدر کوراوغلو مربوط اسطوره دیرینه ای است که در مورد کتک خوردن یک مهتر اسبان از اربابش در عهد مادها است -که بنا به خبر کتسیاس طبیب و مورخ دربار پادشاهان میانی هخامنشی پرورده- وی کورش (قوچ وحشی) برای انتقام گیری از مقصرین این واقعه قیام موفقیت آمیزی میکند. در تصنیفهای حماسه کوراوغلو از این مفاهیم از زبان کوراوغلو در معرفی خویش به عنوان “کوراوغلویام قوچاق اوغلو قوچام من” (من دلیری به سان قوچ وحشی فرزند قوچ وحشی کوهستانها هستم) یاد شده است.

 

آنجا که کوراوغلو، پهلوان ایواز را از پدرش می گیرد و با خود به چنلی بل (بذ مه آلود) می آورد و سردسته ی پهلوانان می کند، گویای همان واقعه نخستین بر خورد جاویدان و بابک است که جاودان وی را جوانی با استعداد تشخیص می دهد در هنگام فروش دامهایش؛ بابک جوان را از مادرش گرفته و به کوهستان می برد و او را سردسته ی قیامیان میکند. کوراوغلو پسر مردی است که چشمانش را حسن خان (منظور افشین خان) درآورده و بابک نیز مادری دارد که از یک چشم نا بینا شده است. از نام حسن کُرد اوغلو (حسن فرزند مرد دامدار و چوبان) هم بی شک خود همین بابک خرمدین (حسن) منظور است که به عنوان پسر خوانده جاودان به بذ مه آلود (چملی بل) برده شده است. لذا از آن کوراوغلوی بی فرزند که نمی توانسته است صاحب فرزند شود نه بابک خرمدین خواننده آوازهای حماسی و تنبور نواز بلکه پدر خوانده وی جاویدان منظور بوده است.

آیواز جلد: شماره۲، مقاله : ۵۶۰ (دایره المعارف بزرگ اسلامی دبا): آیواز، یا عَیواض‌ (در کتابهای‌ قدیم‌)، عنوانى‌ برای‌ پیشخدمتان‌ در خانه‌های‌ اعیان‌ قدیم‌، در ادوار اخیر امپراتوری‌ عثمانى‌، که‌ متصدی‌ کارهای‌ آشپزخانه‌ و تهیه‌ و خرید نیازمندیهای‌ روزانه‌ از بازار بودند. این‌ پیشخدمتان‌ بیشتر از ارمنیان‌ِ وان‌ و گاهى‌ از کردان‌ مى‌بودند. آیوازها لباسى‌ از نیم‌ تنه‌ و جلیقه‌ و شلوار ارغوانى‌ رنگ‌ و جورابهای‌ پشمى‌ به‌ رنگهای‌ گوناگون‌ مى‌پوشیدند، کفش‌ سیاه‌ به‌ پا مى‌کردند، حوله‌ای‌ سفید بر دوش‌ مى‌افکندند، لنگى‌با راههای ‌پهن ‌به ‌کمر مى‌بستند و کلاهى‌سرخ‌ (فَس‌) که‌ به‌ دور آن‌ پارچه‌ای‌ رنگین‌ مى‌پیچیدند، بر سر مى‌نهادند. اصل‌ واژه آیواز دانسته‌ نیست‌. برخى‌ آن‌ را از واژه عربى‌ «عوض‌» دانسته‌اند، اما از لحاظ معنى‌، مناسبتى‌ میان‌ آیواز و «عوض‌» نیست. وظیفه آیوازها آوردن‌ طعام‌ از آشپزخانه‌ به‌ اتاق‌ میهمانى‌ در خوانچه‌ها بر روی‌ سر، زغال‌ گذاشتن‌ بر منقلها و روشن‌ کردن‌ آنها، تمیز کردن‌ و پر ساختن‌ چراغها و خرید نیازمندیها بود. ظاهراً این‌ عمل‌ اخیر درآمد خوبى‌ هم‌ برای‌ آیوازها و هم‌ برای‌ کاسبان‌ بازار داشت‌ که‌ یک‌ مثل‌ ترکى‌ گواه‌ آن‌ است‌: «آیواز قصاب‌ هَپ‌ بیر حساب‌» (حساب‌ و درآمد قصاب‌ و آیواز یکى‌ است‌). ‌

دانسته‌ نیست‌ از چه‌ زمانى‌ استخدام‌ ارمنیان‌ به‌ عنوان‌ «آیواز» در خانه‌های‌ اعیان‌ ترک‌ معمول‌ شده‌ است‌. در حکمى‌ که‌ از سوی‌ سلطان‌ عثمانى‌ در ۱۱۶۴ق‌/۱۷۵۱م‌ به‌ چاووش‌ باشى‌ صادر شده‌، آمده‌ است‌: چندی‌ است‌ در خانه‌های‌ رجال‌ دولت‌، برخى‌ از ارمنیان‌ اهل‌ ذمه‌ به‌ عنوان‌ خدمتکار و شرابدار و متصدی‌ کار خرید دیده‌ مى‌شوند. این‌ اهل‌ ذمه‌ در عین‌ آنکه‌ شراب‌ مى‌خورند و دست‌ به‌ دزدی‌ مى‌زنند، به‌ شفاعت‌ اربابان‌ خود از ادای‌ «جزیه‌» معاف‌ مى‌شوند. بنابراین‌ حکم‌، باید به‌ جای‌ ایشان‌ خدمتکاران‌ مسلمان‌ برگزیده‌ شوند. در این‌ حکم‌ نام‌ یونانیان‌ نیز آمده‌ است‌ و دانسته‌ نیست‌ که‌ یونانیان‌ تا چه‌ اندازه‌ به‌ عنوان «آیواز» استخدام‌ مى‌شده‌اند. «آیواز» (عیوان‌ یا عیوض‌) به‌ عنوان‌ نام‌ خاص‌ مردان‌ نیز متداول‌ است‌، چنانکه‌ نام‌ یکى‌ از مردان ‌برجسته ‌در ‌ داستان‌عامیانه «کوراوغلو» عیوض‌ است‌، وی‌ پسر قصابى (از گرجستان‌ یا اورفه‌ یا اسکدار، به‌ روایات‌ مختلف‌) است.‌ که‌ کوراوغلو او را از پدر مى‌رباید و او بعدها از یاران‌ شجاع‌ و دلیر کوراوغلو مى‌گردد، و نیز آیواز در خیمه‌ شب‌ بازیهای‌ قراگز، یکى‌ از چهره‌های‌ معروف‌ و سرشناس‌ است‌ که‌ گاهى‌ سبدی‌ در بازار و گاهى‌ زنبیلى‌ در پشت‌ دارد و نامش‌ سرکیس‌ است‌ و با لهجه ارمنیان‌ وان‌ سخن‌ مى‌گوید.

مآخذ عباس‌ زریاب خویی‌: IA. ; 2 EI

 


کوراوغلو همان بابک خرمدین است
  • بازدید : (829)

در آذربایجان، قوی‌ترین حماسه و داستان، سر گذشت کوراغلو می‌باشد. شباهت‌های بسیار این داستان با سرگذشت تاریخی بابک خرمدین قابل تأمل است. حتی اگر کوراغلو، همان بابک خرمی نباشد، باید پذیرفت که شخصیت کوراغلو تحت تاثیرِ شخصیت بابک ساخته و پرداخته شده است.

 

- حوزه فعالیت هر دوی اینان، سرزمین آذربایجان بوده است.

 

- مورخین، مادر بابک را زنی نوشته‌اند که از یک چشم کور بوده است (الفهرست- ابن‌ندیم) و کوراغلو از پدری‌ست که او نیز نابینا می‌گردد.

 

- پایگاه عملیاتی هر دو کوه‌های صعب‌العبور است.

 

- هر دو از اقوامی مانند: ارمنی، گرجی، کرد، لزگی و ... در مبارزاتشان یاری می‌جسته‌اند.

 

- شخصیت زن در هر دو جنبش بسیار محترم و پرقدرت است. شخصیت "نگار" زن کوراغلو، شباهت بسیاری به شخصیت "خرمه" زن جاویدان‌ابن‌شهرک دارد که پس از مرگ او با خواستگاری از بابک، همسر او می‌شود و هموست که با استفاده از اتوریته خود، بابک را به رهبری خرمدینان برمی‌گزیند..

 

اتوریته نگار بر پهلوانان کوراغلو (دلی‌لر)، همان اتوریته زن جاویدان را به یاد می‌آورد.

 

در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام نوشته " حسن الفاخوری و خلیل الجر" آمده است که در میان خرمدینان سخن از تساوی حقوق زن و مرد را بوضوح می‌توان دید.

 

- در آرمان‌هاشان شباهت بسیاری وجود دارد. هر دو جنبش عاری از تعصبات قومی و نژادی هستند.

 

*    *    *

 

رحیم رئیس‌نیا در کتاب کوراغلیِ خود در صفحات ۱۵۰ و ۱۵۱، از پرتو نائلی نقل می‌کند که:

 

« کوراغلیِ اصلی از ناحیۀ بولو برخاسته و ... در لشکرکشی "ئوزدمیر اوغلو پاشا" به قفقاز و آذربایجان شرکت داشته است

 

سوال‌برانگیز نیست که چرا باید مردم آذربایجان یک مهاجم بیگانه و متجاوز به سرزمین‌شان را اینگونه دوست دارند؟ کسی که خود خون آذربایجانیان را ریخته است؟

 

کوراوغلو‌هایی که در کتاب مزبور بطوری واقعی قلمداد شده‌اند، هیچیک رهبر یک جنبش گسترده و وسیع نبوده‌اند. در اسناد به دست آمده در بارۀ کوراغلی‌های ترکیه، از شخصیتی مانند "نگار" که از قدرتی بیش از قدرت کوراغلو در نزد پهلوانان برخوردار است، اثری نمی‌بینیم.

 

داستان کوراغلو باید در سرزمینی بوقوع پیوسته باشد که زبان ترکی در آنجا، جانشین زبانی از خانوادۀ زبان‌های ایرانی شده باشد. یعنی جایی مانند "آذربایجان" که در آنجا زبان ترکی جانشین زبان "آذری" شده است.

 

نام واقعی کوراوغلو "روشن" است، "نگار" و "پولاد" دو شخصیت اصلی داستان هستند. نام هر سه‌تن جزو نام‌های اصیل ایرانی‌ست و حال آنکه اگر داستان محصول اوضاع آسیای صغیر می‌بود، این نام‌ها یا باید ترکی میبودند یا رومی. چرا که در ترکیه کنونی زبان ترکی جانشین زبان "رومی" شد و در میان نام‌های عناصر تشکیل‌دهندۀ داستان، اثری از نام‌های رومی دیده نمی‌شود.

 

به نظر می‌رسد ریشۀ ایرانی داستان، یعنی واقعۀ "بابک خرمدین" در آذربایجان، بعدها خود را با زبان ترکیِ مسلط شده، پیوند می‌زند تا هم در چنبره زبان "آذری" محدود نمانده و با آن زبان از یادها نرود و هم با پوشش داستانی بتواند یک واقعه تاریخی را هر چه بیشتر به میان مردمان برده و از فراموش شدنش پیشگیری کند.

 

 

 


مطالبی در مورد بابک خرمدین
  • بازدید : (717)

خواجه نظام الملک طوسی(سنی ضد شیعه):اصل مذهب خرم دینان وشیعیان یکی است.                                                   دکتر علی شریعتی:ازمیان رهبران دوقرن اول اسلامی بابک تنها شخصی است که از میان توده ی مردم برخاسته است.                                                                                                                                مسعودی در مروج الذهب:نام اصلی بابک حسن و برادرش عبدالله بود حسن چون ترک بود نمی توانست به فارسی روان حرف بزند بابک از دو کلمه بای بک به معنی بیگ بزرگ است.                                                                                                                                  چرا بابک از نگاه برخی مورخین کافر است:1:تاریخ را همیشه فاتحین نوشته اند وفاتح جنگهای22ساله خلفای عباسی بودند                   2:به اعتقاد اهل تسنن محاربه باحاکم ولو ظالم باشد حرام وکفر است.        3:متأسفانه بابک با لشکریان عرب نمی جنگید به عبارتی خلیفه ی عباسی برای مقابله با بابک قشون خود را ازایرانیان تهیه می کرد وشاید علت اینکه امام صادق(ع)سیاست ابومسلم خراسانی وامام رضا(ع) سیاست بابک را نپذیرفت این باشد که مسلمانان به دست مسلمانان کشته شوند.