- بازدید : (698)
اللّهین مهربان وباغیشلیان آدی ویاد
لیلاب باستان
مدتی بود که ناخواسته علاقمند بودم تا در مورد فرهنگ .دین وتمدّن زبان مادری خود اطلاعاتی رابه دست آورم .امّا وقتی شروع به تحقیق کردم موضوع برایم جالب شد. قدمت تاریخی لیلاب باستان طبق نظر جواد هیئت به7000سال ق.م وطبق نظر بعضی از مورخین به 3000سال ق.م میباشد . ولی آنچه مسلم وقطعی است ساکنان اولیّه لیلاب باستان اوغورها بودند .
اوغورها
اوغورها از لحاظ دینی به خدای آسمان وبالا مرتبه(گوگ تانری)اعتقاد داشتند واز لحاظ تاریخی اولین ومتمدن ترین امپراتوری ترکان راپایه گذاری کردند .
مستندات مربوط به لیلاب باستان
گورستان اوغورها(گوورقبری):در جنوب غربی روستای لیلاب گورستانی وجود داردکه ساکنان اهالی روستای لیلاب به آن گوور قبری می گویند واین نام مخف کلمات گوی+اوغور+قبری میباشد که به معانی گوی(آسمانی )واوغور(ترکان باستانی باخط مخصوص خود:خط اوغوری_در کتاب های پارسی از آنها به اویغوری نام برده شده است)
ثبت در آثار ملّی: 26367
قلعه ی لیلاب:در شمال روستای لیلاب قلعه وجود دارد ولی متاسفانه به دست یک دسته افراد سود جو به کلی تخریب شده است ولی آنچه مسلم است در اطراف قلعه تپه هایی به شکل برج نگهبانی وجود دارد که حاکی از نظامی بودن آن است ودو چشمه به شکل قنات یکی در سمت شمال شرقی به یوخاری گلی ودیگری در سمت شمال غربی به نام آشایی گلی وجود دارد که به صورت کاملآ حرفه ای و به شکل قنات از کوهای اطراف به آن محل آبکشی شده است
ثبت در آثار ملی: ۲۶۴۱۳
کوش دیبی وسیغا کوچه سی:درشمال غربی لیلاب ودر قسمت شرقی گورستان اغورها این دو اثر باستانی قراردارند در کوش دیبی (ابتدای کوچگاه)برروی سنگهای آن دومجسمه ی عقاب یکی در شرق ویکی در غرب واقع شده است وهمچنین در قسمت شرقی آن سنگ نگاره ای است که برروی آن تصویر شتریا گوزن نقاشی شده است وامّا سیغا کوچه سی درست در سمت شمال کوش دیبی واقع شده است به نظر بعضی از اهالی روستا در زمانهای نه چندان دور از سیغا کوچه سی آب را به شکل کانال برای مصارف کشاورزی میبردند ولی متاسفانه هیچ اقدام ملی برای کشف رمز وراز این منطقه باستانی صورت نگرفته است.
ثبت در آثار ملی:
داش کسن تپه سی وچانگل:در سمت شمال غرب لیلاب باستا ن تپه ای است که برفراز آن کتیبه است که به خط اوغور نوشته شده است ودرسمت شمالی تپه چانگل(ریزشگاه سنگ )قراداردکه دراین قسمت سنگ ها را به اشکال مختلف برش میدادند
- زمان انتشار: چهار شنبه 17 مهر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (218)
وجود علم فراتر از عقل در قرآن |
در یکی از آیات گفته شده: "ما دو دریا داریم که خود بین آن دو را حایلیم". آیا میتونه منظور از این دو دریا مثلا" اقیانوس منجمد شمالی و اقیانوس آرام باشه؟
آیا موارد علمی دیگری هم در قرآن وجود دارد چه در حد عقل و یا فراتر از عقل باشد؟
قرآن کتاب علم تجربی صرف اعم از زمین شناسی ، کیهان شناسی ، زیست شناسی ، جنین شناسی و ... نیست؛ بلکه کتاب معرفت و هدایت است و به تناسب به گوشه هایی از این علوم به اجمال اشاراتی دارد که با پیشرفت علم و کشف این حقایق پنهان از فهم و علم بشر ، به عظمت این کتاب که در عصر جاهلیت قدیم به این حقایق اشاره کرده ، پی برده می شود. در یکی از آیه های قرآن آمده: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيان؛ (1) دو دريا را پيش راند تا به هم رسيدند، ميانشان حجابى است تا به هم در نشوند». در این که منظور از این دو دریا چیست؟ اختلاف نظر وجود دارد. علامه طباطبایی منظور را دریاهای روی زمین از یک طرف و دریاهای زیر زمینی از طرف دیگر می داند و می نویسد: قابل قبولترين تفسيرى كه در باره اين دو آيه كردهاند اين است كه: مراد از دو دريا دو درياى معين نيست، بلكه دو نوع دريا است، يكى شور كه قريب سه چهارم كره زمين را در خود فرو برده، كه بيشتر اقيانوسها و درياها را تشكيل مىدهد، و يكى هم درياهاى شيرين است كه خداى تعالى آنها را در زير زمين ذخيره كرده و به صورت چشمهها از زمين مىجوشد، و نهرهاى بزرگ را تشكيل مىدهد، و مجددا به درياها مىريزد، اين دو جور دريا يعنى درياهاى روى زمين و درياهاى داخل زمين همواره به هم اتصال دارند، هم در زير زمين و هم در روى زمين، و در عين اينكه" يلتقيان- برخورد و اتصال دارند" نه اين شورى آن را از بين مىبرد و نه آن شيرينى اين را، چون بين آن دو حائل و مانعى است كه نمىگذارد در وضع يك ديگر تغييرى بدهند، و آن مانع، خود مخازن زمين و رگههاى آن است، كه نه مىگذارد درياى شور به درياى شيرين تجاوز نموده، و آن را مثل خود شور كند، و در نتيجه زندگى جانداران را تهديد نمايد، و نه درياى شيرين به درياى شور تجاوز نموده بيش از اندازه از زمين بجوشد، و زياده از اندازه به دريا بريزد، و دريا را شيرين سازد، و در نتيجه مصلحتى را كه در شورى آب درياها است كه يا تصفيه هوا است و يا مصالحى ديگر از بين ببرد. و نيز به طور دائم درياهاى شور، درياهاى شيرين را از اين راه كمك مىكند، كه آب خود را به ابرها داده، و ابرها آن را بر زمين مىبارد، و زمين باران را در خود فرو برده مخازن خود را پر مىكنند، و همين مخازن هم درياهاى شور را كمك نموده، همانطور كه گفتيم از زمين مىجوشد و به صورت نهرهاى كوچك و بزرگ به دريا مىريزد. (2) تفسیر نمونه در رد این نظر و ارائه نظر دیگر می نویسد: گفتهاند: منظور از اين دو دريا درياى فارس و درياى روم است، در حالى كه امروز مىدانيم اين هر دو دريا آب شور دارد و برزخى در ميان آن دو نيست. يا اينكه گفتهاند: منظور درياى آسمان است و درياى زمين كه اولى شيرين و دومى شور است، در حالى كه مىدانيم دريايى در آسمان وجود ندارد جز ابرها و بخاراتى كه از اقيانوسهاى زمين برمىخيزد يا اينكه گفتهاند: منظور از درياى شيرين آبهاى زيرزمينى است كه با آب هاى درياها مخلوط نمىشود و برزخ ميان اين دو ديوارهاى اين مخازن است. در حالى كه مىدانيم در زيرزمين چيزى به صورت دريا كمتر يافت مىشود، بلكه ذرات آب در لابلاى ذرات خاك و شن مرطوب مخفى و پنهان است هنگامى كه در نقطهاى چاه مىكنند اين رطوبتها تدريجا جمع شده و آب ظاهر مىگردد، بعلاوه لؤلؤ و مرجان كه در آيات بعد به آن اشاره شده که در هر دو دریا هست و از هر دو استخراج می شود ، از آبهاى زيرزمينى و آب های آسمان به دست نمىآيد. پس منظور از اين دو دريا چيست؟ رودخانههاى عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مىريزند معمولا دريايى از آب شيرين در كنار ساحل تشكيل مىدهند و آب شور را به عقب مىرانند و عجب اينكه تا مدت زيادى اين دو آب شيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمىشوند. در مسافرت با هواپيما در مناطقى كه اين رودخانهها به دريا مىريزند منظره درياهاى آب شيرين و شور كه در كنار هم قرار دارند و از هم جدا هستند به خوبى از بالا نمايان است، و هنگامى كه كناره اين آبها به يكديگر مخلوط شوند آبهاى شيرين تازه جاى آنها را مىگيرند، به طورى كه اين دو درياى جدا از هم دائما جلب توجه مىكند. (3) در باره اين دو دريا تفسير جالب ديگرى از ناحيه بعضى گفته شده كه منظور از آن احتمالا جریان "رود های دریایی" مانند "گلف استریم" (رود خانه دریایی ای که است عظيم از سواحل آمريكاى مركزى حركت مىكند و سراسر اقيانوس اطلس را مىپيمايد و به سواحل اروپاى شمالى مىرسد. (4) عجب اينكه اين رودهاى عظيم دريايى با آبهاى اطراف خود كمتر آميخته مىشوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مىپيمايند و مصداق" مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ" را به وجود مىآورند! و از آن جالبتر اينكه در محل برخورد اين آبهاى گرم با آبهاى سرد مجاور، پديدهاى رخ مىدهد كه براى انسان بسيار پر سود است، زيرا در محل تقاطع اين آبهاى گرم و سرد يك نوع حالت بى حسى يا مرگ دستجمعى براى حيوانات ذرهبينى كه در ميان آب معلق هستند به وجود مىآيد، و از اين راه ماده غذايى فراوان و بى حساب جمع مىشود كه سبب جلب دستههاى بزرگ ماهيان مىگردد، و به اين ترتيب اين منطقه يكى از بهترين مناطق صيد ماهى در كره زمين است. (5) بنا بر این آیه اشاره به دو دریایی می کند که کنار هم هستند و با هم یکی نشده اند و اقیانوس ها دریاهای جدا از هم هستند که با تنگه هایی به هم وصل می شوند و ظاهرا نمی توان آن ها را مصداق این دو دریا دانست. مطالب علمی در قرآن زیاد است که باید به تفاسیر علمی مراجعه کنید. پی نوشت ها: 1. الرحمن (55) آیه 19-20. 2. علامه طباطبایی ، المیزان ، ترجمه موسوی همدانی ، پنجم ، قم ، انتشارات اسلامی ، 1374 ش ، ج19 ، ص166-167. 3. مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، - ، تهران ، دار الکتب الاسلامیه ، 1374 ش ، ج23 ، ص 124 -125. 4. همان ، ص 131. 5. همان ، ص 132
- زمان انتشار: سه شنبه 16 مهر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (338)
بسم الله الرحمن الرحيم
روايات صحيح السند «مهدويت» از طريق اهل البيت عليهم السلام
مقدمه
اعتقاد به مهدويت و منجي آخر الزمان، يکي از اعتقاداتي است که تمام مسلمانان بر قبول آن اتفاق دارند و تأکيد دارند که شخصي در آخر الزمان از نسل حضرت زهرا سلام الله عليها قيام خواهد کرد و زمين را که پر از ظلم و جور شده است، از عدل و داد آكنده ميسازد.
متأسفانه در اين اواخر ديده شده است که برخي از علماي وهابي در اين مسأله تشکيک کرده و ميگويند که روايات مهدويت از طريق اهل تسنن با سند صحيح نقل نشده است؛ بلکه حد اکثر «حسن» هستند. به همين خاطر اثبات اصل مهدويت ممکن نيست و تشکيک در آن اشکالي ندارد.
برخي ديگر پارا فراتر گذاشته و ادعا کردند که حتي از طريق شيعه نيز اصل مهدويت قابل اثبات نيست و هيچ روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد.
گاهي نيز ادعا کردهاند که حتي يک روايت صحيح وجود ندارد که امام حسن عسکري عليه السلام صاحب فرزند شده باشند.
در پاسخ به اين شبهه واهي که بيشتر بيسوادي و عناد گويندهاش را ثابت ميکند، بر آن شديم تا مقالهاي در اين زمينه تهيه نماييم تا چهره واقعي شبهه افکنان براي مردم منصف و متدين آشکارتر شود.
از ديدگاه ما، روايات مهدويت چه از طريق اهل تسنن و چه از طريق اهل البيت عليهم السلام، با سندهاي صحيح و بلکه به صورت متواتر نقل شده است.
ما در ابتدا تصريحات بزرگان اهل سنت و حتي وهابي را در باره «تواتر احاديث مهدويت» نقل و سپس به موضوع احاديث شيعيان در اين زمينه خواهيم پرداخت.
تواتر أحاديث مهدويت از ديدگاه اهل تسنن ووهابيت
تعداد زيادي از علماء و بزرگان اهل تسن و حتي وهابي تصريح کردهاند که احاديث مهدويت متواتر هستند و حتي برخي از آنها گفتهاند که منکران حضرت مهدي عليه السلام کافر هستند. ما به جهت اختصار به چند مورد اشاره ميکنيم:
علامه قرطبي: احاديث مهدويت صحيح و متواتر هستند
قرطبي، تفسير پرداز شهير اهل سنت در تفسير خود در ذيل آيه مبارکه 33 از سوره توبه: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!» مينويسد:
وقال السدي: ذاك عند خروج المهدي لا يبقى أحد إلا دخل في الإسلام أو أدى الجزية وقيل: المهدي هو عيسى فقط وهو غير صحيح لأن الأخبار الصحاح قد تواترت على أن المهدي من عترة رسول الله صلى الله عليه وسلم فلا يجوز حمله على عيسى.
سدي گفته: اين وعده خداوند در زمان خروج حضرت مهدي عليه السلام تحقق مييابد، همان زماني که کسي باقي نميماند؛ مگر اين که مسلمان ميشود يا جزيه پرداخت ميکند.
گفته شده است که مهدي، همان عيسي عليه السلام است نه کس ديگري. اين سخن درست نيست؛ زيرا روايات صحيح به صورت متواتر نقل شده است که مهدي عليه السلام از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است؛ پس جايز نيست که آن را بر عيسي عليه السلام حمل کنيم.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج8، ص122، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
سفاريني الحنبلي: روايات مهدويت متواتر معنوي است و منکر آن کافر
محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي متوفاى1188هـ در کتاب لوامع الأنوار البهيۀ، تصريح ميکند که روايات مهدويت متواتر معنوي است، او از فرزندان فاطمه زهرا سلام الله عليها است و سپس ميگويد که بر اساس روايات، هر کس منکر حضرت مهدي عليه السلام شود، کافر است:
ومنها : أي من أشراط الساعة التي وردت بها الأخبار وتواترت في مضمونها الآثار أي من العلامات العظمى وهي أولها أن يظهر «الإمام» المقتدى بأقواله وأفعاله «الخاتم» للأئمة فلا إمام بعده كما أن النبي صلي الله عليه وسلم هو الخاتم للنبوة والرسالة فلا نبي ولا رسول بعده....
وأما نسبه فإنه من أهل بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم.
ثم إن الروايات الكثيرة والأخبار الغزيرة ناطقة أنه من ولد فاطمة البتول ابنة النبي الرسول صلى الله عليه وسلم ورضي عنها وعن أولادها الطاهرين، وجاء في بعض الأحاديث أنه من ولد العباس والأول أصح...
قال بعض حفاظ الأمة وأعيان الأئمة أن كون المهدي من ذريته صلى الله عليه وسلم مما تواتر عنه ذلك فلا يسوغ العدول ولا الالتفات إلى غيره....
قد كثرت الأقوال في المهدي حتى قيل لا مهدي إلا عيسى، والصواب الذي عليه أهل الحق أن المهدي غير عيسى وأنه يخرج قبل نزول عيسى عليه السلام، وقد كثرت بخروجه الروايات حتى بلغت حد التواتر المعنوي وشاع ذلك بين علماء السنة حتى عد من معتقداتهم.
وقد روى الإمام الحافظ ابن الإسكاف بسند مرضي إلى جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم «من كذب بالدجال فقد كفر ومن كذب بالمهدي فقد كفر»...
فالإيمان بخروج المهدي واجب كما هو مقرر عند أهل العلم ومدون في عقائد أهل السنة والجماعة وكذا عند أهل الشيعة أيضا لكنهم زعموا أنه محمد بن الحسن العسكري كما تقدم.
خروج حضرت مهدي عليه السلام يکي از علامتهاي قيامت است که روايات در اين باره وارد شده است و مضمون اين روايات متواتر است. يکي از علامتهاي بزرگ قيامت و نخستين آنها اين است که امامي ظهور ميکند که لازم است به گفتار و کردار او اقتدا شود، او خاتم امامت است و هيچ امامي پس از او نخواهد آمد؛ همانطوري که رسول خدا صلي الله عليه وآله خاتم نبوت و رسالت بود و هيچ نبي و رسولي بعد از او نخواهد آمد.
اما نسب او: به درستي که او از خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله است. زيرا روايات بسياري در اين باره وارد شده است که ثابت ميکند او از نسل فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله است. در برخي از روايات آمده است که او از نسل عباس است؛ ولي روايات دسته اول صحيحتر هستند.
بعضي از حفاظ و سرشناسان ائمه گفتهاند: اين که حضرت مهدي از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است، به صورت متواتر نقل شده است؛ پس جايز نيست که ما از آن عدول و به ديگر اقوال توجه کنيم.
در باره حضرت مهدي ديدگاههاي متعددي وجود دارد؛ تا جايي که برخي گفتهاند: مهدي همان عيسي است. اما نظر درست که پيروان حق آن را قبول دارند، اين است که مهدي غير از حضرت عيسي عليه السلام است، او قبل از نزول عيسي خروج ميکند. روايات در اين باره بسيار زياد است؛ به طوري که به حد تواتر معنوي ميرسد. اين روايات در علماي اهل سنت منتظر شده و از اعتقادات آنها شده است.
امام و حافظ ابن اسکاف با سند مقبول از جابر بن عبد الله نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: هر کس (خروج) دجال را تکذيب کند، کافر شده است، هر کس (خروج) حضرت مهدي عليه السلام را تکذيب کند، به درستي که کافر شده است
پس ايمان به خروج مهدي واجب است؛ چنانچه اهل عمل بر همين اعتقاد هستند و از اعتقادات اهل سنت و جماعت نيز به شمار ميرود. همانطوري که شيعيان نيز بر اين مسأله اعتقاد دارند؛ اما گمان کردهاند که حضرت مهدي همان محمد بن الحسن العسکري عليهما السلام است.
السفاريني الحنبلي، محمد بن أحمد بن سالم (متوفاى1188هـ)، لوامع الأنوار الهيۀ وسواطع الأسرار الأثريۀ، ج2، ص70، 83، ناشر: المکتب الإسلامي.
أبو الحسين الآبري: روايات مهدويت متواتر هستند:
أبو الحسين محمد بن الحسين الآبري السجستاني متوفاي 363هـ در کتاب مناقب الامام الشافعي تصريح کرده است که روايات مهدويت متواتر است. مزي در تهذيب الکمال و ابن قيم الجوزيه در کتاب المنار المنيف نوشتهاند:
قال أبو الحسن الابري: قد تواترت الاخبار استفاضت بكثرة رواتها عن المصطفى صلى الله عليه وسلم، يعني في المهدي، وأنه من أهل بيته، وأنه يملك سبع سنين ويملا الأرض عدلا، وأنه يخرج عيسى بن مريم فيساعده على قتل الدجال بباب لد بأرض فلسطين، وإنه يؤم هذه الامة، وعيسى صلوات الله عليه يصلي خلفه.
ابو الحسن الابري گفته: روايات به صورت متواتر و از طريق راويان متعدد از رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره حضرت مهدي عليه السلام نقل شده است که او از اهل بيت آن حضرت است، هفت سال حکومت ميکند و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد، او همان کسي است که حضرت عيسي به همراه او خروج کرده و او را در کشتن دجال در دروازهاي که در سرزمين فلسطين وجود دارد، ياري ميکند. او امام اين امت خواهد شد و عيسي پشت سر او نماز ميخواند.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج25، ص 149، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ج 1، ص 142، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
محمد بن علي الشوکاني: روايات مهدويت بدون شک متواتر هستند
علامه محمد بن علي الشوکاني کتابي با عنوان «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح» دارد، در اين کتاب تصريح کرده است که روايات مهدويت بدون شک متواتر است. محمد بن جعفر کتاني در کتاب نظم المتناثر سخنان شوكاني نقل كرده است:
وللقاضي العلامة محمد بن علي الشوكاني اليمني رحمه الله رسالة سماها التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح قال فيها والأحاديث الواردة في المهدي التي أمكن الوقوف عليها منها خمسون حديثا في الصحيح والحسن والضعيف المنجبر وهي متواترة بلا شك ولا شبهة بل يصدق وصف التواتر على ما دونها على جميع الاصطلاحات المحررة في الأصول وأما الآثار عن الصحابة المصرحة بالمهدي فهي كثيرة أيضا لها حكم الرفع إذ لا مجال للاجتهاد في مثل ذلك اه.
قاضي علامه محمد بن علي الشوکاني يمني رسالهاي دارد که عنوان او را «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح» گذاشته است. در اين کتاب گفته: احاديثي که در باره حضرت مهدي عليه السلام که امکان دسترسي به آنها وجود دارد، پنجاه روايت است که برخي از آنها صحيح، برخي حسن و تعداد ديگري ضعيفي است که ضعف آنها قبل جبران است. بدون شک و ترديد اين روايات متواتر است. بلکه گاهي به روايتي که کمتر از روايات مهدويت بوده، بنابر تمام مبناهايي که در علم اصول وجود دارد، متواتر گفته شده است.
اما روايتي که از صحابه آمده و در آن به مهدي تصريح شده است، زياد هستند که به همه آنها حکم مرفوع (روايتي که صحابي از پيامبر نقل ميکند) داده ميشود؛ زيرا محال است که آنها در چنين مسألهاي اجتهاد کرده باشند.
الكتاني، ابوعبد الله محمد بن جعفر (متوفاى: 1345 هـ)، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ج1، ص227، تحقيق: شرف حجازي، ناشر: دار الكتب السلفية - مصر.
محمد بن جعفر الکتاني: ابن خلدون اشتباه کرده، روايات مهدويت متواتر است
محمد بن جعفر کتاني در کتاب نظم المتناثر در رد کلام ابن خلدون مينويسد که روايات مهدويت متواتر است؛ پس انکار آن شايسته نيست:
وتتبع ابن خلدون في مقدمته طرق أحاديث خروجه مستوعبا لها على حسب وسعة فلم تسلم له من علة لكن ردوا عليه بأن الأحاديث الواردة فيه على اختلاف رواياتها كثيرة جدا تبلغ حد التواتر وهي عند أحمد والترمذي وأبي داود وابن ماجه والحاكم والطبراني وأبي يعلى الموصلي والبزار وغيرهم من دواوين الإسلام من السنن والمعاجم والمسانيد وأسندوها إلى جماعة من الصحابة.
فإنكارها مع ذلك مما لا ينبغي والأحاديث يشد بعضها بعضا ويتقوى أمرها بالشواهد والمتابعات وأحاديث المهدي بعضها صحيح وبعضها حسن وبعضها ضعيف وأمره مشهور بين الكافة من أهل الإسلام على ممر الأعصار وأنه لا بد في آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البيت النبوي يؤيد الدين ويظهر العدل ويتبعه المسلمون ويستولي على الممالك الإسلامية ويسمى بالمهدي.
ابن خلدون در مقدمه خودش طريقهاي روايات خروج حضرت مهدي عليه السلام را به اندازه توان خودش تحقيق کرده و هيچ روايتي را بدون اشکال نمانده است؛ ولي علماء سخن او را کرده و گفتهاند که روايات وارده در اين زمينه با اختلافاتي که دارد، بسيار زياد است و به حد تواتر ميرسد. اين روايات را احمد، ترمذي، ابو داود، ابن ماجه، حاکم، طبراني، ابو يعلي، بزار و ديگران در کتابهاي سنن، معاجم و مسانيد نقل کردهاند و آنها را به گروهي از صحابه نسبت دادهاند.
بنابراين انکار آنها شايسته نيست و اين احاديث با توجه به شواهد و متابعاتي که دارد، همديگر را تقويت ميکنند. برخي از احاديث مهدويت صحيح، برخي حسن و برخي ضعيف هستند. مسأله مهدويت بين تمام مسلمانان در تمام زمانها مشهور است که حتما در آخر الزمان مردي از اهل البيت رسول خدا صلي الله عليه وآله ظهور ميکند، دين را تقويت و عدالت را آشکار ميکند. مسلمانان او را همراهي کرده و بر تمام ممالک اسلامي حکومت خواهد کرد و «مهدي» ناميده ميشود.
الكتاني، ابوعبد الله محمد بن جعفر (متوفاى: 1345 هـ)، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ج1، ص227، تحقيق: شرف حجازي، ناشر: دار الكتب السلفية - مصر.
عظيم آبادي: احاديث مهدي منتظر متواتر است
شمس الحق عظيم آبادي در کتاب عون المعبود، پس از نقل کلام محمد بن علي شوکاني و ديگر علماي اهل سنت در اين باره، مينويسد:
فتقرر بجميع ما سقناه أن الأحاديث الواردة في المهدي المنتظر متواترة والأحاديث الواردة في الدجال متواترة والأحاديث الواردة في نزول عيسى عليه السلام متواترة
پس با تمام آن چيزهايي که ما برشمرديم، ثابت ميشود که احاديث وارد شده در باره مهدي منتظر، متواتر هستند، همچنين احاديث دجار و نزول عيسي عليه السلام متواتر هستند.
العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاى1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داوود، ج 11، ص308، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.
بن باز مفتي اعظم عربستان: هر کس منکر مهدويت شود، کافر است
عبد العزيز بن باز مفتي اعظم سابق عربستان سعودي، يکي از چهرههاي شرسناس وهابيت در زمان معاصر از کساني است که اعتقاد به مهدويت را پذيرفته و احاديث آن را متواتر دانسته است:
فأمر المهدي أمر معلوم والأحاديث فيه مستفيضة بل متواترة متعاضدة، وقد حكى غير واحد من أهل العلم: تواترها، كما حكاه الأستاذ في هذه المحاضرة، وهي متواترة تواترا معنويا لكثرة طرقها واختلاف مخارجها وصحابتها ورواتها وألفاظها، فهي بحق تدل على أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق...
وقد اطلعت على كثير من أحاديثه فرأيتها كما قال الشوكاني وغيره، وكما قال ابن القيم وغيره: فيها الصحيح وفيها الحسن، وفيها الضعيف المنجبر، وفيها أخبار موضوعة، ويكفينا من ذلك ما استقام سنده، سواء كان صحيحا لذاته أو لغيره، وسواء كان حسنا لذاته أو لغيره، وهكذا الأحاديث الضعيفة إذا انجبرت وشد بعضها بعضا فإنها حجة عند أهل العلم. فإن المقبول عندهم أربعة أقسام: صحيح لذاته، وصحيح لغيره، وحسن لذاته، وحسن لغيره.
هذا ما عدا المتواتر، أما المتواتر فكله مقبول سواء كان تواتره لفظيا أو معنويا، فأحاديث المهدي من هذا الباب متواترة تواترا معنويا، فتقبل بتواترها من جهة اختلاف ألفاظها ومعانيها وكثرة طرقها وتعدد مخارجها، ونص أهل العلم الموثوق بهم على ثبوتها وتواترها.
وقد رأينا أهل العلم أثبتوا أشياء كثيرة بأقل من ذلك، والحق أن جمهور أهل العلم - بل هو اتفاق منهم - على ثبوت أمر المهدي، وأنه حق، وأنه سيخرج في آخر الزمان.
أما من شذ عن أهل العلم في هذا الباب فلا يلتفت إلى كلامه في ذلك.
مسأله مهدويت، يک مسأله قطعي است و احاديث در اين زمينه مستفيضه و بلکه متواتر هستند و همديگر را تقويت ميکنند. چندين نفر از اهل علم تواتر آن را بازگو کردهاند؛ چنانچه استاد در همين مجلس نيز آن را حکايت کرد.
اين روايات متواتر معنوي است؛ زيرا طرق آن بسيار زياد، ناقلين از صحابه وديگران زياد است و با االفاظ متعدد نقل شده است؛ پس به درستي دلالت ميکنند که آمدن اين شخص وعده داده شده، قطعي و خروج او حق است.
من روايات مهدويت را زياد مطالعه کردم؛ پس آنها را همانطور يافتم که شوکاني و ديگران گفتهاند، همان طور که ابن قيم و ديگران گفتهاند: برخي از روايات آن صحيح و برخي ديگر حسن هستند. همچنين در ميان آنها روايت ضعيف که قابل جبران است وجود دارد و احاديث جعلي نيز ديده ميشود. براي ما آن رواياتي که سندش استقامت دارند، کفايت ميکنند، چه صحيح لذاته باشد يا صحيح لغيره. چه حسن لذاته باشد و چه حسن لغيره. همچنين اگر احاديث ضعيف جبران شوند و همديگر را تقويت کنند، از ديدگاه اهل علم حجت هستند؛ زيرا از ديدگاه علما روايات مقبول چند دسته هستند: ا. صحيح لذاته؛ 2. صحيح لغيره؛ 3. حسن لذاته و حسن لغيره.
آن چه گفته شد، بدون در نظر گرفتن تواتر آن است؛ اما روايات متواتر همگي آنها پذيرفته شده است؛ چه تواتر لفظي باشد و چه تواتر معنوي؛ پس احاديث مهدي از اين باب است و تواتر معنوي دارند؛ پس با توجه به تواتر آنها و اختلاف در الفاظ و معاني و کثرت طرق و مخارجش پذيرفته ميشوند. اهل علم که به آنها اعتماد ميشود، بر متواتر بودن آنها تصريح کردهاند
گاهي ميبينيم که اهل علم، چيزهاي زيادي را قبول ميکنند، با اين که سندهاي آنها کمتر از احاديث مهدويت هستند. حق اين است که عموم اهل علم و بلکه تمام آنها اتفاق دارند که مسأله مهدي ثابت است، اين مسأله حق است و او در آخر الزمان خروج خواهد کرد؛ اما سخن افراد شاذ از اهل علم در اين باره، ارزش توجه کردن ندارد.
ابن باز، عبد العزيز بن عبد الله، مجموع فتاوي ومقالات متنوعه، الجزء الرابع، ص98 ـ 99، جمع وترتيب: دکتر محمد سعد الشويعر، ناشر: موقع بن باز.
http://www.binbaz.org.sa/mat/8222
و بازهم در جاي ديگر تأکيد ميکند که روايات مهدويت متواتر است و هر کس انکار کند، کافر است:
إنكار الدجال ونزول عيسى عليه السلام
يوجد لدينا رجل ينكر المسيح الدجال والمهدي ونزول عيسى عليه السلام ويأجوج ومأجوج ولا يعتقد في شيء منها، ويدعي عدم صحة ما ورد في ذلك من أحاديث، مع العلم بأنه لا يفقه شيئاً في علم الحديث ولا في غيره، وقد نوقش في هذه الأمور من قبل علماء ولكنه يزعم أن كل الأحاديث الواردة في هذه الأمور مكذوبة على النبي صلى الله عليه وسلم ودخيلة على الإسلام، وهو يصلي ويصوم ويأتي بالفرائض. فما حكمه؟ وفقكم الله.
مثل هذا الرجل يكون كافراً والعياذ بالله؛ لأنه أنكر شيئاً ثابتاً عن رسول الله عليه الصلاة والسلام، فإذا كان بين له أهل العلم ووضحوا له ومع هذا أصر على تكذيبها وإنكارها فيكون كافراً؛ لأن من كذَّب الرسول صلى الله عليه وسلم فهو كافر، ومن كذَّب الله فهو كافر، وقد صحت وتواترت هذه الأخبار عن رسول الله عليه الصلاة والسلام في نزول المسيح ابن مريم من السماء في آخر الزمان، ومن خروج يأجوج ومأجوج وخروج الدجال في آخر الزمان، ومن مجيء المهدي، كل هذا الأربعة ثابتة: المهدي في آخر الزمان يملأ الأرض قسطاً بعد أن ملئت جوراً، ونزول المسيح ابن مريم، وخروج الدجال في آخر الزمان، وخروج يأجوج ومأجوج، كل هذا ثابت بالأحاديث الصحيحة المتواترة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، فإنكارها كفر وضلال نسأل الله العافية والسلامة.
فالدجال والمسيح ابن مريم ويأجوج ومأجوج؛ هؤلاء الثلاثة ليس فيهم شك ولا ريب تواترت فيهم الأخبار عن الرسول صلى الله عليه وسلم، وأما المهدي فقد تواترت فيه الأخبار أيضاً، وحكى غير واحد أنها تواترت عن النبي صلى الله عليه وسلم، لكن لبعض الناس فيها إشكال وتوقف، فقد يتوقف في كفر من أنكر المهدي وحده فقط.
أما من أنكر الدجال أو المسيح ابن مريم أو يأجوج ومأجوج فلا شكَّ في كفره ولا توقف وإنما التوقف في من أنكر المهدي فقط، فهذا قد يُقال بالتوقف في كفره وردته عن الإسلام؛ لأنه قد سبقه من أشكل عليه ذلك؛ والأظهر في هذا والأقرب في هذا كفره، وأما ما يتعلق بيأجوج ومأجوج والدجال والمسيح ابن مريم فقد كفر نسأل الله العافية.
سؤال کننده: در اين جا افرادي ديده ميشود که دجال، مهدي و نزول عيسي و يأجوج و مأجوج را منکر ميشود و به هيچ يک از آنها اعتقاد ندارند و ادعا ميکنند که روايات وارد شده در اين زمينهها صحت ندارد؛ با اين که اين افراد در باره علم حديث و ديگر علوم تخصص ندارند. گاهي از جانب علماء نيز مناقشه ميشود و آنها خيال ميکنند که احاديث وارد شده در اين زمينهها دروغ بر پيامبر است و وارد اسلام شده است؛ در حالي که اين افراد نماز ميخوانند، روزه ميگيرند و واجبات را نيز انجام ميدهند. حکم اين مسأله چيست؟
پاسخ بن باز: چنين شخصي کافر است؛ زيرا او چيزي را انکار کرده است که از رسول خدا صلي الله عليه وآله ثابت شده است؛ پس اگر اهل علم آن را توضيح دهند و مسأله را روشن کنند؛ در عين حال اصرار بر تکذيب و انکار اين روايات داشته باشد، کافر است؛ زيرا کسي که رسول خدا را تکذيب کند، کافر است. کسي که خداوند را تکذيب کند، کافر است.
روايات نزول مسيح پسر مريم در آخر الزمان از آسمان، خروج يأجوج و مأجوج، خروج دجال در آخر الزمان و آمدن مهدي با سند صحيح و به صورت متواتر نقل شده است. هر کدام از اين چهار مورد قطعي است: مهدي در آخر الزمان زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ پس از آن که پر از جور ميشود. همچنين نزول عيسي بن مريم، خروج دجال در آخر الزمان و خروج يأجوج و مأجوج. همه اين موارد با سندهاي صحيح و متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده است؛ پس انکار اين موارد کفر و گمراهي است. از خداوند عافيت و سلامت خواستاريم.
پس دجال، مسيح پسر مريم و يأجوج و مأجوج قطعي است و شکي در آن نيست. ترديدي نيست که روايات در اين باره از رسول خدا صلي الله عليه وآله متواتر است. اما در باره مهدي نيز روايات متواتر است، چندين نفر تواتر آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله حکايت کردهاند؛ ولي بعضي از مردم در آن اشکال گرفته و توقف کردهاند. پس تنها در کفر کسي که مهدي را انکار کند توقف کردهاند.
اما کسي که دجال يا مسيح بن مريم و يا يأجوج و مأجوج را انکار کند، شکي در کفر او نيست و هيچ توقفي نميشود؛ توقف تنها در منکر مهدي است. در اين باره گاهي در کفر و ارتدادش از اسلام توقف شده است؛ زيرا کساني در گذشته به آن اشکال گرفتهاند؛ اما نظر بهتر و نزديکتر به حق اين است که منکر مهدي نيز کافر است؛ اما آن چه متعلق به يأجوج و مأجون و دجال و مسيح است، به درستي که کافر شده است. از خداوند عافيت ميطلبيم.
بن باز، عبد العزيز بن عبد الله، فتاوي نور علي الدرب، الجزء الأول، ص355-356
http://www.binbaz.org.sa/mat/21563
بنابراين ترديدي نيست که روايات مهدويت از ديدگاه اهل سنت و حتي وهابيت متواتر است؛ اما کساني که در اين باره تشکيک ميکنند و ميگويند روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد، تنها بيسوادي و بياطلاعي خود را به رخ همگان ميکشند و جز آبرو ريزي براي خود، به اعتقاد مهدويت نميتوانند هيچگونه خدشهاي وارد سازند.
چهل حديث صحيح در باره مهدويت از طريق اهل البيت عليهم السلام
روايات مهدويت از طريق اهل البيت عليهم السلام فوق تواتر است و حتي ميتوان ادعا کرد که در هيچ زمينهاي به اندازه مهدويت روايت نقل نشده باشد. حتي کتابهاي مستقلي در اين زمينه نوشته شده است که بهترين نمونه آن را ميتوان کتاب کمال الدين و تمام النعمه نوشته محدث بزرگ و افتخار شيعه، مرحوم شيخ صدوق معرفي کرد.
همچنين حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني حفظه الله کتابي با عنوان «منتخب الأثر» تأليف کردهاند که يکي از بهترين کتابها در اين موضوع به شمار ميرود.
<p dir="rtl" class="MsoNormal" style="text-align: justify; marg
- زمان انتشار: سه شنبه 16 مهر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (227)
مناظره اعتقادى امیرالمؤ منین على علیه السلام با خلیفه اوّل پیرامون ولایت
امام صادق علیه السلام روایت فرمود :
آنگاه که امیرالمؤ منین علیه السلام را از حقّ مسلّم خود محروم ساختند و امر خلافت بر ابابکر استقرار یافت .
ابابکر خواست در برابر آن حضرت بر این عمل خلاف خود عذر بیاورد ، لذا در خلوت به حضور آن حضرت رسید و شروع به عذر تراشى کرد و گفت :
(یا ابالحسن ، به خدا سوگند، مرا در کار خلافت میل و رغبتى نبود و نه آن اعتمادى را که امّت به آن محتاجند در خود مى بینم ، و نه نیروى مالى دارم و نه عشیره زیادى ، و نه خود را به این مقام از دیگران سزاوارتر مى دانم .)حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
اگر مسئله چنین است ، پس چه چیز تو را به این کار وادار نموده است ؟
خلیفه اوّل گفت :
حدیثى از پیامبر شنیده ام که فرمود :خداوند امّت مرا به گمراهى جمع نمى کند ، چون اجماع مردم را دیدم از گفتار پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم پیروى کردم و هرگاه مردم را مخالف این امر مى دانستم ، هرگز این مقام را قبول نمى کردم .امام على علیه السلام فرمود :
از زبان پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم نقل کردى که خداوند امّت مرا به گمراهى جمع نمى کند،
آیا من هم فردى از امّت بودم یا نه ؟
آیا گروه دیگرى که از خلافت و بیعت امتناع داشتند ، مانند : سلمان ، عمّار، ابوذر ، مقداد ، سعد بن عباده و جمعى از انصار که با او بودند ، آیا از امّت بودند یا نه ؟
خلیفه اوّل گفت :
آرى شما و همه ایشان از امّت بودید.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
پس در این صورت حدیث پیامبرعلیه السلام را چگونه براى خلافت خود دلیل و مدرک مى دانى ؟
در حالى که ایشان با خلافت تو مخالف بودند،
و در میان امّت براى آنها عیب و نقص نمى باشد و از یاران ممتاز پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم هستند.خلیفه اوّل گفت :
من تا خاتمه کار خلافت از مخالفت ایشان بى اطّلاع بودم ، وقتى هم که با خبر شدم ، ترسیدم ، اگر خودم را کنار بِکِشَم مردم از دین برگردند.حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود :
بگو کسى که شایسته این مقام است چه خصوصیّاتى را باید داشته باشد؟
خلیفه اوّل گفت :
خیرخواهى ، وفا ، عدم چاپلوسى ، نیک سیرتى ، آشکار ساختن عدالت ، عالم بودن به کتاب و فصل الخطاب ، داشتن زهد در دنیا و بى رغبتى نسبت به آن ، اخذ نمودن حقّ مظلوم از ظالم و ستمگر و در این امر دور و نزدیک یکسان است . (بعد خلیفه اوّل ساکت شد.)حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
سبقت در اسلام و قرابت با پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم چطور ؟
خلیفه اوّل گفت :
آرى باید سبقت در اسلام و قرابتش با پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم مسلّم باشد.امام على علیه السلام فرمود :
تو را به خدا سوگند مى دهم ابابکر! صفاتى را که گفتى ، آیا در وجود خود مى یابى ، یا در وجود من ؟
خلیفه اوّل گفت :
در وجود تو یا ابالحسن .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
تو را به خدا، آیا دعوت رسول خدا را ، نخست من اجابت کردم یا تو.خلیفه اوّل گفت :
البتّه تو .1
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود :
آیا سوره برائت را من در مراسم حج به مشرکین ابلاغ کردم یا تو؟
خلیفه اوّل گفت :
بلى تو قرائت کردى .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا در موقع هجرت پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم من جان شیرین خویش را سِپَر آن حضرت قرار دادم یا تو؟
خلیفه اوّل گفت :
الحَقّ که تو بودى .امام على علیه السلام فرمود :
آیا در روز غدیر (( بنا به فرموده پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم )) من مولاى تو و همه مسلمانان شدم ، یا تو ؟
خلیفه اوّل گفت :
بله تو .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا در آیه زکات ولایتى که با ولایت خدا و پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم هم ردیف آمده مربوط به تو است یا به من ؟
خلیفه اوّل گفت :
مربوط به تو است .امام على علیه السلام فرمود :
آیا حدیث منزلت که از پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم وارد شده (( اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى ))2 درباره من بوده یا درباره تو ؟
خلیفه اوّل گفت :
البتّه درباره تو .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم براى مباهله مشرکینِ نصارا با اهل و فرزندان من به سوى آنها خارج شد یا با تو و فرزندانت ؟
خلیفه اوّل گفت :
با تو و فرزندانت خارج شد .امام على علیه السلام فرمود :
آیه تطهیر 3 درباره من و اهل بیت من نازل شده یا درباره تو و اهل بیت تو؟
خلیفه اوّل گفت :
یقینا براى تو و اهل بیت تو نازل گردید.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا در زیر عبا (کساء) من و همسرم فاطمه و فرزندانم به دعاى پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم تاءیید شدیم ، یا تو ؟
خلیفه اوّل گفت :
تو و فرزندانت بودید .امام على علیه السلام فرمود :
آیا من صاحب آیه (( یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافُونَ یَوْما کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیرا)4 هستم یا تو هستى ؟
خلیفه اوّل گفت :
البتّه توئى .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا تو بودى آنکه آفتاب براى او برگشت تا او نماز خود را خواند سپس غروب نمود ، یا من بودم ؟
خلیفه اوّل گفت :
تو بودى .امام على علیه السلام فرمود :
آیا تو بودى آنکه در روز اُحُد از جانب آسمان او را چنین ندا دادند :
(( لا فَتى اِلاّ عَلِىُّ ، لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالفَقار )) یا من بودم ؟
خلیفه اوّل گفت :
البتّه تو بودى .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا تو بودى آنکه در روز خیبر رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم پرچمش را به دست او داد، و خداوند با دست او قلعه خیبر را گشود یا من بودم ؟
خلیفه اوّل گفت :
تو بودى .امام على علیه السلام فرمود :
آیا تو بودى که با کشتن ((پهلوان نامى عرب )) عَمر بن عَبْدَوُدْ ، غُصّه و اندوه را از چهره پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم و مسلمین زایل کرد یا من بودم ؟
خلیفه اوّل گفت :
کارِ تو بود .
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم تو را به سوى طایفه جِن ماءموریّت داد یا من را ؟
خلیفه اوّل گفت :
یا على ! تو بودى .امام على علیه السلام فرمود :
آیا آن کَس که پیامبر خداصلى الله علیه و آله و سلم او را براى تزویج دخترش فاطمه سلام الله علیها برگزید و فرمود : خدا او را در آسمان براى تو تزویج کرده است ، من هستم یا تو؟
خلیفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا حَسَن و حسین علیهما السلام دو نواده و ریحانه پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم آنگاه که فرمود:
(( آن دو سیّد جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان بهتر از آنهاست )) ، آن پدر منم یا تو؟
خلیفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .امام على علیه السلام فرمود :
آیا برادر تو است آنکه به وسیله دو بال زینت یافت و در بهشت با فرشتگان پَر مى زنَد ، یا برادر من است ؟5
خلیفه اوّل گفت :
برادر تو است .حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا تو ضامن پرداخت قَرض پیامبر خداصلى الله علیه و آله و سلم بودى ((که در میان مردم ندا مى داد: آنکه از صاحبان وام ، مدّت وامشان پایان یافته بیاید از من دریافت کند)) ، یا من بودم ؟6
خلیفه اوّل گفت :
تو بودى .امام على علیه السلام فرمود :
آیا من هستم آنکه پیامبر خداصلى الله علیه و آله و سلم مرا به جنگِ ناکثین ، قاسطین و مارقین با تاءویل قرآن خبر داد یا تو؟
خلیفه اوّل گفت :
آرى تو هستى .
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود :
آیا آنگاه که پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم مى خواست آن مرغ بریان را که احسان کرده بودند ، میل کند ، عرض کرد :
(( خدایا محبوبترین خَلق خود را براى خوردن این طعام پیش من بفرست ))، همان لحظه من رسیدم و از آن غذا خوردم ، یا تو ؟7
خلیفه اوّل گفت :
تو بودى .امام على علیه السلام فرمود :
آیا منم که پیامبر خداصلى الله علیه و آله و سلم به علم قضا و فصل الخطاب دلالت نمود و فرمود : عَلِىٌّ اَقْضاکُمْ ، یا تو ؟
- زمان انتشار: دو شنبه 8 مهر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (273)
فهرست نظرات |
41 | نام و نام خانوادگي: اكبر - تاريخ: 02 شهريور 92 - 10:49:13 راستي يك سوال ىيطر هم ىاشتم ىر باره همان روايت امام صادق و دست كشيدن به اركان كعبه، شما فرموديد كه علما فرموده اند از باب تقيه بوده، مگر انجا در چه شزايطي بوده اند كه امام تقيه كرده اند، يعني علت بر تقيه چه بوده و اگر مي شود متن عربي او دو توجيه خود را هم بگذاريد ممنون مي شوم متن عربي نظريه علامه حلي و شيخ طوسي راستي بقيه سوالات من را هم فراموش نكنيد يا علي و ياز هم تشكر مي كنم جواب نظر: با سلام
دوست گرامي
منظور از تقيّه امام صادق عليه السلام، تقيه فقهى بوده است است كه امام عليه السلام در مورد احكام فقهى به جهت تقيّه، حكمى را پنهان نموده و يا خلاف آن را اظهار مى نمايد كه به «تقيّه در حكم» نيز معروف است. بيشترين موارد تقيّه در اين خصوص در روايات آن حضرت وجود دارد .اما عواملى باعث صدور روايات تقيّه اى از آن حضرت شد چند چيز است :الف: تقيّه از حكومت در دوران هشام و منصور.ب: مختلف بودن اصحاب امام صادق عليه السلام از جهت مذهب كه در مواردى حضرت، طبق مذهب فقهى سئوال کنندگان جواب مى داد.ج: حفظ جان اصحاب خود و موارد ديگر متن کلام علامه حلي چنين است: فإنّها محمولة على التقيّة، و لهذا فعله الصادق عليه السّلام، فدلّ على أنّ قوله كان في معرض التقيّة.
شيخ طوسي نيز گويد: وَ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَسْتَلِمْهُمَا لِأَنَّهُ لَيْسَ فِي اسْتِلَامِهِمَا مِنَ الْفَضْلِ وَ التَّرْغِيبِ فِي الثَّوَابِ مَا فِي اسْتِلَامِ الرُّكْنِ الْعِرَاقِيِّ وَ الْيَمَانِيِّ وَ لَمْ يَقُلْ إِنَّ اسْتِلَامَهُمَا مَحْظُورٌ أَوْ مَكْرُوهٌ وَ لِأَجْلِ مَا قُلْنَاهُ حَكَى جَمِيلٌ أَنَّهُ رَأَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَسْتَلِمُ الْأَرْكَانَ كُلَّهَا فَلَوْ لَمْ يَكُنْ جَائِزاً لَمَا فَعَلَهُ ع.
موفق باشيد
|
- زمان انتشار: دو شنبه 8 مهر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (435)
بسم الله الرحمن الرحيم
تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت
حديث غدير ، برترين دليل شيعه بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام است كه با سندهاي صحيح و به صورت متواتر از طريق شيعه و سني نقل شده است ؛ اما در عين حال برخي از علماي اهل سنت كه اعتراف به چنين مطلبي برايشان ناگوار و پذيرش چنين حقيقتي سخت بوده ، چشمان خود را بسته و صحت آن را زير سؤال بردهاند !
از جمله ابن حزم اندلسي ظاهري كه با دفاع از ابن ملجم مرادي ، عداوت خود با امير مؤمنان عليه السلام را علني كرده است ، در كتاب الفصل خود مينويسد :
وأما من كنت مولاه فعلى مولاه فلا يصح من طريق الثقات أصلاً .
حديث: من كنت مولاه... به هيچ وجه از طريق افراد ثقه تاييد نشده است.
ابن حزم اندلسي ، علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد (متوفاي548 هـ) ، الفصل في الملل والأهواء والنحل ، ج 4 ، ص 116 ، ناشر : مكتبة الخانجي – القاهرة .
و ابن تيميه حراني (متوفاي728هـ) نيز كه در انكار فضائل اهل بيت عليهم السلام زبانزد عام و خاص است در منهاج السنة مينويسد :
وأما قوله من كنت مولاه فعلي مولاه فليس هو في الصحاح لكن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس في صحته فنقل عن البخاري وإبراهيم الحربي وطائفة من أهل العلم بالحديث انهم طعنوا فيه وضعفوه ... .
حديث: من كنت مولاه... در كتب روائي صحيح شش گانه آورده نشده است ، بعضي از دانشمندان آن را روايت كردهاند ؛ ولي در صحت آن دچار اختلاف شدهاند ، از بخاري و ابراهيم حربي وگروهي ديگر از اهل دانش نقل شده است كه آنان اين حديث را تضعيف كردهاند .
إبن تيمية الحراني ، أبو العباس أحمد بن عبد الحليم ، منهاج السنة النبوية ، ج 7 ، ص 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406 .
و سعد الدين تفتازاني (متوفاي791هـ) در جواب از حديث غدير مينويسد :
والجواب منع تواتر الخبر فإن ذلك من مكابرات الشيعة كيف وقد قدح في صحته كثير من أهل الحديث ولم ينقله المحققون منهم كالبخاري ومسلم والواقدي .
جواب ما اين است كه حديث غدير متواتر نيست و اين از زورگوييهاي شيعه است ، ؛ زيرا بسياري از علما و محققين علم حديث ؛ از جمله بخاري ، مسلم و واقدي در صحتش اشكال كرده و آن را نقل ننمودهاند .
التفتازاني ، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله ، شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 2 ، ص 290 ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان ، الطبعة : الأولى ، 1401هـ - 1981م .
نقد و بررسي :
براي روشن شدن حقيت مطلب و نيز براي سنجش ارزش سخن ابن حزم ، ابن تيميه و تفتازاني كافي است كه به اعترافات علما و دانشمندان نام آور اهل سنت كه در علم حديث و رجال خبره فن هستند ، در باره حديث غدير اشاره شود . طبيعي است كه با اثبات صحت و يا تواتر حديث غدير و ورود آن در صحاح سته اهل سنت ، ميزان تقوي و انصاف اين دو دانشمند سني براي همگان روشن خواهد شد .
ما در ابتدا تواتر حديث غدير را از زبان بزرگان سني نقل و سپس تعدادي از أسناد آن را كه علماي رجال سني به صحت آنها اعتراف كردهاند ، خواهيم آورد .
اعترافات علماي اهل سنت بر تواتر حديث غدير :
حديث غدير نه تنها سندش صحيح است ؛ بلكه بسياري از بزرگان اهل سنت تواتر آن را پذيرفتهاند كه ما به نام چند تن از آنان اشاره ميكنيم :
1 . شمس الدين ذهبي (متوفاي748هـ) :
ذهبي ، دانشمند شهير سني و از اركان علم رجال اهل سنت كه او را پيشواي جرح و تعديل ناميدهاند ، در موارد مختلف به تواتر حديث غدير اعتراف كرده است . وي در سير اعلام النبلا كه از معتبرترين كتابهاي اهل سنت در علم رجال است ، در ترجمه محمد بن جرير طبري ، صاحب تفسير و تاريخ مينويسد :
قلت: جمع طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء رأيت شطره فبهرني سعة رواياته وجزمت بوقوع ذلك .
محمد بن جرير طبري اسناد روايت غدير خم را در چهار جلد جمع آوري كرده است كه من قسمتي از آن را ديدم و از گستردگي روايات آن شگفت زده شدم و يقين كردم كه اين اتفاق افتاده است .
الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز ، سير أعلام النبلاء ، ج 14 ، ص 277 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط و محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة التاسعة ، 1413 هـ .
و در تذكرة الحفاظ و بازهم در ترجمه محمد بن جرير طبري مينويسد :
محمد بن جرير بن يزيد بن كثير الامام العلم الفرد الحافظ أبو جعفر الطبري أحد الأعلام وصاحب التصانيف من أهل آمل طبرستان أكثر التطواف ... . ولما بلغه ان بن أبي داود تكلم في حديث غدير خم عمل كتاب الفضائل وتكلم على تصحيح الحديث .
قلت رأيت مجلدا من طرق الحديث لابن جرير فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق .
من يك جلد از كتاب أسناد حديث غدير را كه ابن جرير نوشته بود را ديدم و از زياد بودن أسناد آن گيج و مبهوت شدم .
الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز ، تذكرة الحفاظ ج 2 ، ص 710 ، رقم : 728 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الأولى .
ابن كثير دمشقي سلفي (متوفاي774هـ) كه ازشاگردان ذهبي به شمار ميرود ، به نقل از استادش مينويسد :
قال : وصدر الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قاله ، وأما : «اللهم وال من والاه» فزيادة قوية الاسناد .
ذهبي گفت : اين حديث به صورت متواتر نقل شده است و من يقين كردم كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نيز سندش قوي است .
ابن كثير الدمشقي ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر القرشي ، السيرة النبوية ، ج 4 ، ص 426 و البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 214 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .
و شهاب الدين آلوسي (متوفاي1270هـ) صاحب روح المعاني كه جايگاه ويژهاي در نزد وهابيها دارد ، در تفسيرش مينويسد :
وعن الذهبى أن «من كنت مولاه فعلى مولاه» متواتر يتقين أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قاله وأما اللهم وال من والاه فزيادة قوية الاسناد .
حديث : «من كنت مولاه فعلي مولاه» متواتر است و به يقين سخن رسول خدا است ؛ اما ادامه آن كه رسول خدا فرمود : خدايا دوست بدار هر كه علي را دوست دارد ، نيز سندش قوي است ... .
الألوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 6 ، ص 195 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .
ترجمه ذهبي :
ابن ناصر الدين از مشاهير قرن نهم ، (متوفاي842 هـ ) در باره شخصيت ذهبي ميگويد :
الشيخ الامام الحافظ الهمام مفيد الشام ومؤرخ الاسلام ناقد المحدثين وإمام المعدلين والمجرحين شمس الدين ... الدمشقي ابن الذهبي الشافعي .
امام ، حافظ (كسي كه بيش از صد هزار حديث حفظ باشد) مورّخ واسلام شناس ، منتقد بر اهل حديث ، پيشوا در جرح و تعديل راويان ومؤلفان ، شمس الدين ذهبي.
إبن ناصر الدين الدمشقي ، محمد بن أبي بكر ، الرد الوافر ، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1393 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : زهير الشاويش .
و در جاي ديگري از همين كتابش ميگويد :
وكان آية في نقد الرجال عمدة في الجرح والتعديل عالما بالتفريع والتأصيل إماما في القراءات فقيها في النظريات له دربة بمذاهب الأئمة وأربابا المقالات قائما بين الخلف بنشر السنة ومذهب السلف .
در نقد رجال حديث يگانه بود و در جرح وتعديل راويان حديث استاد و در استفاده فروع از اصول دانشمند و در دانش قرائتهاي قرآن پيشوا و در آراء و انظار فقيه بود . راه ورود به مذاهب چهار گانه و پيشواي همه انديشه ها بود، يك تنه در ميان معاصرانش به نشر و تبليغ سنت و مذهب سلفي گري همت گمارد .
الرد الوافر ، ج 1 ، ص 31 .
و ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852هـ) در الدرر الكامنة مينويسد :
قرأت بخط البدر النابلسي في مشيخته كان علامة زمانه في الرجال وأحوالهم حديد الفهم ثاقب الذهن وشهرته تغني عن الإطناب فيه .
من نوشتهاي بدر نابلسي را كه در شرح حال اساتيدش آورده است خواندن كه در باره ذهبي گفته بود : وي در دانش رجال و حالات راويان و نويسندگان دانش فراوان داشت ، تيز فهم و ذهني قوي داشت ، شهرت و آوازه او ما را از توصيف بيشتر بي نياز مي كند .
ابن حجر عسقلاني ، الحافظ شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن محمد ، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج 5 ، ص 68 ، تحقيق : مراقبة / محمد عبد المعيد ضان ، ناشر : مجلس دائرة المعارف العثمانية - صيدر اباد/ الهند ، الطبعة الثانية ، 1392هـ/ 1972م .
و جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ) در باره او مينويسد :
الذهبي الإمام الحافظ محدث العصر وخاتمة الحفاظ ومؤرخ الإسلام وفرد الدهر والقائم بأعباء هذه الصناعة شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان قايماز الركماني ثم الدمشقي .
ذهبي امام و حافظ ، حديث گوي زمان و آخرين نفر از حافظان ، مورخ اسلام و يگانه زمان و ... بود .
جلال الدين سيوطي ، عبد الرحمن بن أبي بكر ، طبقات الحفاظ ، ج 1 ، ص 521 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة الأولى ، 1403 هـ .
2 . ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هـ ) :
ابن حجر از دانشمندان معروف سني كه به همراه ذهبي يكي از دو ركن اساسي علم رجال اهل سنت به حساب ميآيد ، در شرح صحيح بخاري ، بسياري از سندهاي حديث غدير را صحيح و حسن ميداند :
واما حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جداً وقد استوعبها بن عقدة في كتاب مفرد وكثير من اسانيدها صحاح وحسان .
حديث : «من كنت مولاه فعلي مولاه» را ، ترمذي ونسائي با سند صحيح نقل كرده اند ، سندهاي بسياري دارد ، كه همه آنها را ابن عقده در كتاب مستقلي جمع آوري كرده است و بسياري از اسناد آن صحيح و يا حسن هستند .
ابن حجر عسقلاني ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي ، فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ج 7 ، ص 74 ، تحقيق : محب الدين الخطيب ، ناشر : دار المعرفة - بيروت .
و در تهذيب التهذيب كه يكي از كتابهاي معتبر رجالي اهل سنت به حساب ميآيد ، ميگويد كه بيش از هفتاد صحابي روايت غدير را نقل كردهاند :
وقد جمعه بن جرير الطبري في مؤلف فيه أضعاف من ذكر وصححه واعتنى بجمع طرقه أبو العباس بن عقدة فأخرجه من حديث سبعين صحابيا أو أكثر .
ابن جرير حديث غدير را از طرق گوناگون در كتاب مستقلي ، با تصحيح آن جمع آوري كرده است ، وكسي كه به اسناد آن توجه خاص كرده است ، ابن عقده است ، وي اين حديث را از زبان بيش از هفتاد صحابي نقل كرده است .
ابن حجر عسقلاني ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي ، تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 297 ، ناشر : دار الفكر - بيروت ، الطبعة الأولى ، 1404 - 1984 .
ترجمه ابن حجر عسقلاني :
هاشمي مكي ، از مشاهير قرن نهم هجري و از همدورههاي ابن حجر ، او را اينگونه ميستايد :
أحمد بن علي بن محمد بن محمد بن علي بن محمود بن أحمد بن أحمد بن العسقلاني المصري الشافعي الإمام العلامة الحافظ فريد الوقت مفخر الزمان بقية الحفاظ علم الأئمة الأعلام عمدة المحققين خاتمة الحفاظ المبرزين والقضاة المشهورين أبو الفضل شهاب الدين ...
ابن حجر عسقلاني مصري شافعي مذهب ، پيشواي دانشمند ، حافظ (صد هزار حديث) ، يگانه روزگار، افتخار زمان ، باقي مانده از حافظان حديث ، سرآمد پيشوايان بزرگ ، محقق عمده ، پايان بخش حافظان ، قاضي مشهور ...
الهاشمي المكي ، الحافظ أبو الفضل تقي الدين محمد بن محمد بن فهد (متوفاي871هـ) ، لحظ الألحاظ بذيل طبقات الحفاظ ، ج 1 ، ص 326 ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .
3 . ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ) :
ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة كه آن را عليه مذهب شيعه نگاشته است به كثرت اسناد حديث غدير اعتراف كرده و ميگويد :
أنه حديث صحيح لا مرية فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد و طرقه كثيرة جدا ومن ثم رواه ستة عشر صحابيا وفي رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه وسلم ثلاثون صحابيا وشهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر وسيأتي وكثير من أسانيدها صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح في صحته .
در صحت حديث غدير شكي نيست ؛ زيرا گروهي مانند : ترمذي ، نسائي و احمد آن را با سند نقل كرده اند ، اسناد اين حديث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روايت كرده اند ، و در نقلي كه احمد دارد مي گويد : سي نفر از اصحاب در زمان خلافت علي عليه السلام وقتي كه علي از آنان در خواست گواهي بر شنيدن اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله نمود ، شهادت دادند كه آن را از پيامبر شنيدهاند .
بيشتر سندهاي اين حديث صحيح و حسن است و سخن كسي كه بر سند آن بخواهد ايراد ميگيرد ، ارزش توجه ندارد .
ابن حجر الهيثمي ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 1 ، ص 106ـ 107 ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي و كامل محمد الخراط ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان ، الطبعة الأولى ، 1417هـ - 1997م .
ترجمه ابن حجر هيثمي :
عبد القادر العيدروسي (متوفاي 1037 هـ) در باره او ميگويد :
وفيها [سنة أربع وسبعين بعد التسعمائة ] في رجب توفي الشيخ الإمام شيخ الإسلام خاتمة أهل الفتيا والتدريس ناشر علوم الامام محمد بن إدريس الحافظ شهاب الدين أبو العباس أحمد بن محمد بن علي بن حجر الهيتمي السعدي الأنصاري بمكة ودفن بالمعلاة في تربة الطبريين وكان بحرا في علم الفقه وتحقيقه لا تكدره الدلاء وإمام الحرمين كما أجمع على ذلك العارفون وانعقدت عليه خناصر الملاء إمام اقتدت به الأئمة وهمام صار في إقليم الحجاز أمة مصنفاته في العصر آية يعجز عن الإتيان بمثلها المعاصرون ...
واحد العصر وثاني القطر وثالث الشمس والبدر من أقسمت المشكلات أن لا تتضح إلا لديه وأكدت المعضلات آليتها أن لا تتجلى إلا عليه لا سيما وفي الحجاز عليها قد حجر ولا عجب فإنه المسمى بابن حجر .
ابن حجر هيثمي دريائي از دانش فقه و تحقيق ، امام مدينه و مكه بود كه همه پيشوايان به وي اقتدا مي كردند ، در سرزمين حجاز از جهت آثار نمونهاي بود كه مثل و مانند نداشت ... .
العيدروسي ، عبد القادر بن شيخ بن عبد الله ، تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر ، ج 1 ، ص 258 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة الأولى ، 1405 .
4 . جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ) :
جلال الدين سيوطي ، مفسر ، اديب و محدث مشهور اهل سنت ، از كساني است كه حديث غدير را از احاديث متواتر ميداند . البته ما در كتابهايي كه از وي در اختيار داريم ، چنين مطلبي را نيافتيم ؛ ولي دو تن از بزرگان اهل سنت ، اين مطلب را از زبان وي نقل كردهاند كه همين براي ما كفايت ميكند .
حافظ عبد الرؤوف مناوي در شرح جامع الصغير سيوطي مينويسد :
( من كنت مولاه ) أي وليه وناصره ( فعلى مولاه ) ولاء الاسلام وسببه ان أسامة قال لعلي لست مولاي انما مولاي رسول الله فذكره ( حم ه عن البراء ) بن عازب ( حم عن بريدة ) بن الحصيب ( ت ن والضياء عن زيد بن أرقم ) ورجال أحمد ثقات بل قال المؤلف حديث متواتر .
راويان اين حديث مورد اعتماد هستند ؛ بلكه مؤلف (سيوطي) گفته است كه اين حديث متواتر است .
المناوي ، الإمام الحافظ زين الدين عبد الرؤوف ، التيسير بشرح الجامع الصغير ، ج 2 ص 442 ، (متوفاي1031هـ) ، ناشر : مكتبة الإمام الشافعي - الرياض ، الطبعة : الثالثة ، 1408هـ - 1988م .
و در فيض القدير كه اين كتاب نيز در شرح جامع الصغير سيوطي است ، مينويسد :
قال الهيثمي رجال أحمد ثقات وقال في موضع آخر رجاله رجال الصحيح وقال المصنف حديث متواتر
هيثمي گفته است كه راويان مسند احمد مورد اعتماد هستند و در جاي ديگر گفته كه روايان آن راويان صحيح بخاري هستند و مصنف (سيوطي) گفته است كه حديث غدير متواتر است .
المناوي ، الإمام الحافظ زين الدين عبد الرؤوف ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج 6 ص 218 ، ناشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر ، الطبعة : الأولى ، 1356هـ .
و ابراهيم بن محمد حسيني (متوفاي1120 هـ) از علماي سني مذهب قرن دوازدهم نيز اين مطلب را تأييد ميكند :
من كنت مولاه فعلي مولاه
أخرجه الإمام أحمد ومسلم عن البراء بن عازب رضي الله عنه وأخرجه أحمد أيضا عن بريدة بن الحصيب رضي الله عنه وأخرجه الترمذي والنسائي والضياء المقدسي عن زيد بن رقم رضي الله عنه قال الهيثمي رجال أحمد ثقات وقال في موضع آخر رجاله رجال الصحيح .
وقال السيوطي حديث متواتر . سببه أن أسامة قال لعلي لست مولاي إنما مولاي رسول الله (ص) فقال النبي (ص) : «من كنت مولاه فعلي مولاه» .
اين حديث را امام احمد ومسلم از براء بن عازم نقل كرده اند و احمد مجدداً آن را از بريده بن حصيب و ترمذي و نسائي و ضياء مقدسي از زيد بن ارقم آن را نقل كره اند، هيثمي مي گويد: رجال سند احمد همه ثقه هستند و در مورد ديگري گفته است راويان آن راويان صحيح بخاري هستند .
سيوطي مي گويد: حديث غدير متواتر است.
علت ايراد اين حديث آن است كه اسامه به علي گفت : تو مولاي من نيستي ؛ بلكه مولاي من پيامبر است ، رسول خاد صلي الله عليه وآله پس از شنيدن اين سخن فرمود : هر كس من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است .
الحسيني ، ابراهيم بن محمد ، البيان والتعريف في أسباب ورود الحديث الشريف ، ج 2 ، ص 230 ، ح1577 ، تحقيق : سيف الدين الكاتب ، ناشر : دار الكتاب العربي - بيروت – 1401هـ .
ترجمه سيوطي :
نجم الدين العزيز در كتاب الكواكب السائرة ، سيوطي را اين گونه معرفي ميكند :
عبد الرحمن بن أبي بكر الأسيوطي: عبد الرحمن بن أبي بكر بن محمد بن أبي سابق الدين بكر بن عثمان بن محمد بن خضر بن أيوب بن محمد ابن الشيخ همام الدين، الشيخ العلامة، الإمام، المحقق، المدقق، المسند، الحافظ شيخ الإسلام جلال الدين أبو الفضل ابن العلامة كمال الدين الأسيوطي، الخضيري، الشافعي صاحب المؤلفات الجامعة، والمصنفات النافعة، وألف المؤلفات الحافلة الكثيرة الكاملة الجامعة، النافعة المتقنة، المحررة، المعتبرة نيفت عدتها على خمسمائة مؤلف
وكان أعلم أهل زمانه بعلم الحديث وفنونه، ورجاله، وغريبه، واستنباط الأحكام منه، وأخبر عن نفسه أنه يحفظ مئتي ألف حديث. قال: ولو وجدت أكثر لحفظته. قال: ولعله لا يوجد على وجه الأرض الان أكثر من ذلك
استاد علامه ، پيشوا ، محقق ، دقيق ، حافظ ( كسي كه صد هزار حديث حفظ است)، صاحب كتابهاي جامع و تأليفات سودمند ، كسي كه بيش از پانصد كتاب مفيد و ارزشمند نوشته است ، دانا ترين فرد در دانش حديث و فنون آن ، اهل استنباط احكام و كسي كه خودش گفته است : دويست هزار حديث را حفظ هستم و اگر بيشتر مي يافتم باز هم حفظ مي كردم ، كه البته شايد اكنون بيش از اين حديث وجود نداشته باشد.
الغزي ، نجم الدين محمد بن محمد ، الكواكب السائرة بأعيان المئة العاشرة ، ج 1 ص 142 ، (متوفاى1061هـ) .
5 . أبو حامد غزالي (متوفاي505هـ) :
غزالي ، دانشمند نامور و شهير قرن ششم كه ذهبي از از او با عنوان اعجوبه زمان ياد ميكند ، در باره حديث غدير و پيماني كه خليفه دوم در آن روز بست و تنها چند روز بعد از غدير آن را به باد فراموشي سپرد ، مينويسد :
واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا .
از خطبههاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم ، علي مولا و سرپرست او است . عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت :
«افتخار ، افتخار اي ابوالحسن ، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي.»
اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشيها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمينهاي ديگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد و [مصداق اين آيه قرآن شد :]
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى كردند .
الغزالي ، أبو حامد محمد بن محمد ، سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ج 1 ، ص 18 ، باب في ترتيب الخلافة والمملكة ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ 2003م .
ترجمه أبو حامد غزالي :
علامه شمس الدين ذهبي در ترجمه او مينويسد :
الغزالي الشيخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زين الدين أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسي الشافعي الغزالي صاحب التصانيف والذكاء المفرط ... ثم بعد سنوات سار إلى وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مكبا على العلم
غزالي استاد پيشوا و درياي علم ، نشانه اسلام ، اعجوبه زمان ، صاحب كتابها وانساني با هوش فراوان و زيرك... بود .
پس از سالها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت ، فرصت وعلم ودانش روزگار را سپري كرد ... .
سير أعلام النبلاء ، ج 19 ، ص 322 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .
و در جلد 14 ، ص 202 از همين كتاب با استفاده از حديث نبوي او را يكي از احياگران دين ميداند و مي نويسد :
وقال الحاكم سمعت حسان بن محمد يقول كنا في مجلس ابن سريج سنة ثلاث وثلاث مئة فقام إليه شيخ من أهل العلم فقال أبشر أيها القاضي فإن الله يبعث على رأس كل مئة سنة من يجدد يعني للأمة أمر دينها وإن الله تعالى بعث على رأس المئة عمر بن عبدالعزيز وبعث على رأس المئتين محمد بن إدريس الشافعي ...
قلت وقد كان على رأس الأربع مئة الشيخ أبو حامد الاسفراييني وعلى رأس الخمس مئة أبو حامد الغزالي وعلى رأس الست مئة الحافظ عبد الغني ...
حاكم مي گويد : از حسان بن محمد شنيدم كه مي گفت : در سال 303هـ در مجلس ابن سريج بودم ، پير مردي دانشمند بر خواست و گفت : بشارت اي قاضي ! خداوند در هر صد سال كسي را مي فرستد كه احياگر دين است ، عمربن عبد العزيز اولين است و در صد سال دوّم محمد بن ادريس شافعي است...
من مي گويم در صد سال چهارم ابو حامد اسفراييني است و در صد سال پنجم غزالي و در صد سال ششم حافظ عبد الغني است ، و...
6 . ملا علي قاري (متوفاي1014هـ) :
ملا علي هروي ، معروف به هروي ، صاحب كتاب معتبر مرقاة المفاتيح در باره حديث غدير و تواتر آن ميگويد :
أن هذا حديث صحيح لا مرية فيه ، بل بعض الحفاظ عده متواتراً إذ في رواية أحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه وسلم ثلاثون صحابيا وشهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته .
حديث غدير بدون شك صحيح است ؛ بلكه بعضي از حافظان آن را متواتر دانسته اند ؛ چون در نقل احمد آمده است :
اين حديث را در زمان خلافت علي عليه السلام بعد از اختلافي كه در باره آن پيش آمد، سي تن از اصحاب شهادت دادند كه آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده اند.
محمد القاري ، علي بن سلطان ، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، ج 11 ، ص 248 ، تحقيق : جمال عيتاني ، ناشر : دار الكتب العلمية – لبنان / بيروت ، الطبعة الأولى ، 1422هـ - 2001م .
ترجمه ملا علي قاري :
عاصمي مكي (متوفاي1111هـ ) در باره او مينويسد :
الشيخ الملا على القارى بن سلطان بن محمد الهروى الحنفى الجامع للعلوم العقلية والنقلية والمتضلع من السنة النبوية أحد جماهير الأعلام ومشاهير أولى الحفظ والأفهام ولد بهراة ورحل إلى مكة وتديرها أخذ عن خاتمة المحققين العلامة ابن حجر الهيثمى .
ملا علي قاري حنفي مذهب در علوم عقلي و نقلي جامع بود و سنت نبوي را به درستي مي شناخت ، او يكي از دانشمندان بزرگ و نام آوران زمان و داراي قدرت حافظه و صاحب فهم بود .
العاصمي المكي ، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي ، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي ، ج 4 ، ص 402 ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود و علي محمد معوض ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م .
- زمان انتشار: یک شنبه 7 مهر 1392
-
نظرات()
أصحاب در صحاح
با ياري خداوند متعال و عنايت ولي اللّه الاعظم روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء اينك هفتمين نوشتارمان را با نام «أصحاب در صحاح» تقديم حضور خوانندگان محترم مينماييم.
در بررسيهي قبل دانستيم كه صاحبان صحاح، خدا و رسولش را چگونه معرفي كرده و درباره اهل بيت پاك رسول خدا عليهمالسلام چه مطالبي نوشتهاند و نيز دانستيم كه درباره خلفي ثلاث و نيز عايشه چه گفتهاند. حال در اين بررسي خواهيم دانست كه اينان درباره أصحاب، برخلاف آنچه كه در ميان اهل سنّت شايع است، مطالبي را مطرح كردند كه شايد باور كردنش بري عوام آسان نباشد و اين به خاطر آن است كه علمي آنها بري پيروان خود نميگويند كه بعض أصحاب چه ميكردند و چگونه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ميآزردند و حتي آن حضرت را به خشم و غضب ميآوردند. اينان نميدانند كه أصحاب بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چگونه غرق مادّيات شده و بجي توجه به آخرت به دنيا روي آوردند و بر سر مال و مقام به نزاع برخاستند و حق را از مسير خود منحرف كرده و با باطل پيوند نمودند.
رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم أصحاب خويش را به پيروي از اهل بيت پاكش عليهمالسلام فرا ميخواند و ميفرمود كه تنها راه نجات، چنگ زدن به ريسمان قرآن و عترت است ولي آنها اين سفارش را ناديده گرفته و حتّي با آنان به جنگ برخاستند و علمي اهل سنت نيز توجيهگر رفتار و كردارشان گشته و با نقل رواياتي دامن آنها را از هر خطايي پاك نمودند.
با يكي از علمي وهّابي در مدينه بحثي داشتم و ميگفتم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم معاويه و پيروانش را كه به جنگ امير المؤمنين عليهالسلام رفتند «فئه باغيه»(1) ناميد. او گفت كه اينان جهت خونخواهي عثمان قيام كردند. گفتم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود آنان «فئه باغيه» ميباشند و تو ميگويي كه قيامشان به حقّ بوده است؟ حرف تو را قبول كنم يا فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را؟ او همچنان كلام خود را تكرار ميكرد! گوئيا چنين سؤالي را كه جوابش بسيار روشن است از او نپرسيدم! آري، آنها اينگونه با مردم سخن ميگويند و عوام بيخبر از تاريخ نيز آن را ميپذيرند.
به يك سنّي گفتم كه عايشه در جمل به جنگ امير المؤمنين عليهالسلام رفت. او اصلاً نميدانست كه واقعهي به نام جمل در تاريخ وجود دارد و نميتوانست باور كند. البته وقتي علمي آنها چيزي نگويند عوام چه خبر دارند! بعض از توجيهگران نيز ميگويند كه اينان همه، أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودند و ما را نرسد كه درباره أصحاب چيزي بگوئيم!
عدّهي نيز مانند «ابن أبي الحديد معتزلي» ميگويند كه أصحاب جمل اهل دوزخند غير از عايشه و طلحه و زبير، زيرا اينان توبه كردند! طلحه كه در جنگ كشته شد. زبير هم فقط از معركه خود را كنار كشيد. از عايشه نيز توبهي سراغ نداريم. لابد بعد از مرگ توبه كردند!
هدف ما از نقل اين مطالب اين است كه اگر خوانندگان محترم به نقل از صحيحترين كتابهي روايي اهل سنت مطالبي در بدگويي أصحاب مشاهده كنند، تعجب نكنند كه چگونه اهل سنت همه أصحاب را عادل ميدانند! چون يا عوام بيخبرند يا عالم درباري و مزدورند يا توجيهگر رفتار أصحاب. البتّه انگشتشمار با انصافي نيز در ميان آنها وجود دارند كه قائل به عدالت همه أصحاب نيستند بلكه بعض از آنها را مطابق رواياتي كه ميآيد، اهل دوزخ ميدانند.
مطالب اين نوشتار برگرفته از شش كتاب روايي اهل سنّت است كه در ميان آنها معروف است به «صحاح ستّه»
(1) «فئه باغيه» يعني گروه ستمگر و متجاوز و اين نامي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به معاويه و پيروان او داده است. آنجا كه هنگام حفر خندق به عمّار فرمود: ترا «فئه باغيه» ميكشند، و عمّار در جنگ صفّين به دست «أبو الغاديه» به شهادت رسيد.
(3)
يعني صحيحهي ششگانه و آنها عبارتند از:
1. صحيح بخاري، تأليف: «محمد بن إسماعيل بخاري» متوفي 256 هجري، 9 جزء در 3 مجلد.
2. صحيح مسلم، تأليف: «مسلم بن حجّاج نيشابوري» متوفي 261 هجري، 5 جلد كه جلد پنجم آن فهرست ميباشد.
3. سنن ابن ماجه، تأليف: «محمد بن يزيد قزويني» متوفي 275 هجري، 2 جلد.
4. سنن أبي داود، تأليف: «أبو داود سليمان بن اشعث سجستاني» متوفي 275 هجري، 4 جلد در دو مجلد.
5. سنن ترمذي تأليف: «أبو عيسي محمّد بن عيسي بن سورة» متوفي 279 هجري، 5 جلد.
6. سنن نسائي، تأليف: «أبو عبد الرحمان أحمد بن شعيب بن عليّ نسائي» متوفي 303 هجري، 8 جلد در 4 مجلد.
در دادن نشاني، غير از جلد و صفحه، نام كتاب و باب مربوط را نيز نوشتيم تا آسانتر بتوان آن را يافت. شمارههي حديث، گرچه نوشته شده ولي ظاهرا بعض از چاپها با آنچه كه در اختيارمان ميباشد تفاوت دارد. ضمنا صحيح بخاري كه نزد ماست داري شماره حديث نيست (چاپ دار الجيل بيروت). غير از صحيح مسلم كه چاپ «دار احياء التراث العربي» است. بقيه يعني 4 سنن مذكور، چاپ دار الفكر بيروت است.
عموم اهل سنّت معتقدند كه روايات كتابهي فوق صحيح است مخصوصا دو كتاب أوّل كه معروف به صحيحين (دو صحيح) ميباشند و آن دو را مثل قرآن غير قابل خدشه ميدانند.
اگر خوانندگان محترم بررسيهي قبل ما را مطالعه كرده باشند بخوبي پي بردند كه اين عقيده صد در صد باطل است چنانچه بعض از دانشمندان اهل سنّت به بعض روايات آن دو كتاب إشكال گرفته و آنها را صحيح نميدانند.
در هر حال، ما هستيم و بررسي و تحقيق آنچه اهل سنّت بدان اعتقاد دارند. اميد است اين مجموعه نوشتهها بري اهل تحقيق و عموم جويندگان راه حقّ مفيد بوده باشد.
حسين طيّبيان ـ قم
(4)
اهل سنّت گرچه همه أصحاب را پاك و عادل و اهل بهشت دانسته و مقام و منزلتي فوق آنچه كه خود بدان معتقد بودند، برايشان قائلند، امّا بري بعض از آنها ارزش خاصّي قائل بوده و رواياتي نيز در عظمتشان نقل ميكنند.
شكّي نيست كه أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با ايمانشان و جهادشان به مال و جان و عدّهي نيز با اهدي خونشان، حقّ بزرگي به مسلمانان و بلكه به عالم انسانيّت دارند. اگر مجاهدتها و پايداريشان نبود هرگز پرچم اسلام برافراشته نميشد. خون پاك شهدي صدر اسلام بود كه درخت دين را آبياري كرد و ما هر چه داريم از بركت زحمات شبانهروزي آن عزيزان است.
اما اين را هم نبايد فراموش كنيم كه استقامت و پايداري در عقيده و ايمان و منحرف نگشتن از آن در اثر آزمايشات مختلف، سختتر از اصل ايمان است.
خداوند در ابتدي سوره عنكبوت ميفرمايد كه گمان نكنيد بدون امتحان شدن، ايمان شما پذيرفته ميشود. چنانچه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز هشدار ميداد كه بعد از من گمراه نشويد.
آيا داستان گوسالهپرستي بني اسرائيل بري مسلمانان نبايد درس عبرتي باشد؟ مگر خداوند از اينان به خاطر صبرشان در برابر آزار فرعون تجليل نكرد؟ (سوره اعراف، آيه 137) چه شد كه سرانجام كارشان آن شد كه شنيديد؟ آيا جز مردودي در امتحان الهي است؟
به روايات زير دقّت فرمائيد:
1. «عن أبي سعيد انّ النبي صلياللهعليهوسلم قال: لتتبعنّ سنن من قبلكم شبرا بشبر وذراعا بذراع حتّي لو سلكوا جُحر ضبّ لسلكتموه. قلنا يا رسول اللّه! اليهود والنصاري؟ قال: فمن؟»(1)
2. «عن أبي هريرة عنه صلياللهعليهوسلم : لا تقوم الساعة حتّي تأخذ امّتي بأخذ القرون قبلها شبرا بشبر وذراعا بذراع. فقيل يا رسول اللّه! كفارس وروم؟ فقال: ومن الناس إلاّ أولئك؟»(2)
3. «عن عبد اللّه بن عمر و قال: قال رسول اللّه صلياللهعليهوسلم ليأتينّ علي امّتي ما اتي علي بني اسرائيل حذو النعل بالنعل...».(3)
(1) صحيح بخاري، ج 4، ص 206، كتاب بدء الخلق، باب ما ذكر عن بني اسرائيل، و ج 9، ص 126، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنّة، باب قول النبي صلياللهعليهوسلم لتتّبعن سنن من كان قبلكم.
يعني: شما روش گذشتگان را مو به مو پيروي خواهيد كرد تا آنجا كه اگر آنان داخل لانه چلپاسه شدند شما هم داخل ميشويد.
معلوم است كه غرض حضرت بيان پيروي كامل است.
حديث فوق را مسلم نيز در جلد 4 صحيح، صفحه 2054 نقل كرده است. (كتاب العلم، باب 3، حديث 6).
(2) صحيح بخاري، ج 9، همان.
يعني: قيامت برپا نميشود تا آنكه امّت من از گذشتگان پيروي كنند. گفته شد: آيا (مراد از گذشتگان) روم و ايران است؟ فرمود: غير از آنها كيست؟
(3) سنن ترمذي ج 5، ص 26، كتاب الايمان، باب 18، ح 2641.
يعني: امّتم مو به مو از رفتار بني اسرائيل پيروي ميكنند.
(5)
نمونه بسيار روشن آن واقعهي كه در سال هفتم هجري يعني سالي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سوي خيبر ميرفت اتفاق افتاد. دقّت كنيد:
«عن أبي واقد الليثي انّ رسول اللّه صلياللهعليهوسلم لمّا خرج إلي خيبر مرّ بشجرة للمشركين يقال لها ذات انواط(1) يعلّقون عليها اسلحتهم فقالوا: يا رسول اللّه! اجعل لناذات انواط. كما لهم ذات انواط. فقال النبي صلياللهعليهوسلم : سبحان اللّه! هذا كما قال قوم موسي: اجعل لنا الها كما لهم آلهة. والذي نفسي بيده لتركبنّ سنّة من كان قبلكم».(2) قال أبو عيسي: هذا حديث حسن صحيح، اينان كساني بودند كه در حدود 7 سال، فقط در مدينه، در دامن اسلام پرورش يافتند. آيا انتظار داريم كساني كه با زور شمشير و از ترس مرگ در سال هشتم ـ سال فتح مكّه ـ اسلام آوردند، و در دو سال باقيمانده نيز عموما محضر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را درك نكردند، بعد از رحلت آن بزرگوار آنچنان در مسير حقّ ثبات قدم داشته باشند كه از هر خطائي مصون بوده و متّصف به صفت عدالت، آنهم در بالاترين درجه آن گردند؟
مگر همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جزء أصحاب نبودند؟ آنان ـ و لا اقل بعض از آنها ـ چه كردند كه آن حضرت يكماه از آنان قهر بود؟
در نوشتار قبل ـ عايشه در صحاح ـ خوانديم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مطابق نقل صاحبان صحاح، حفصه را طلاق داد و سپس رجوع كرد. او چه كرده بود كه صبرِ كوهِ صبر، تمام شد؟ و نيز خوانديم كه حضرتش بيش از دو ماه با زينب قهر بود. او چه كرده بود؟ ووو... .
بخاري نقل ميكند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دستهي را به فرماندهي مردي از انصار به جنگي اعزام كرد و دستور داد كه از آن مرد اطاعت كنند. آن فرمانده به علّتي كه در روايت ذكر نشده، بر آنان غضب كرد و گفت: آيا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دستور نداد كه از من اطاعت كنيد؟ گفتند: آري. گفت: پس هيزم جمع كنيد. چون جمع شد دستور داد كه آتش بيفروزيد و بعد دستور داد داخل آتش شويد. عدّهي خواستند داخل آن شوند و دستهي جلوي آنها را گرفتند و گفتند: ما بري فرار از آتش به سوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمديم. اينان در كشاقوس اين امر بودند كه آتش خاموش شد و غضب فرمانده نيز فرو نشست و چون خبر به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد فرمود: اگر آنان داخل آتش ميشدند تا روز قيامت در آن بودند. اطاعت در معروف است(3) (نه در معصيت و گناه).
(1) در پاورقي در معني ذات انواط چنين آمده است: «ذات انواط: شجرة ذات تعاليق تعلق بها سيوفهم ويعكفون عليها كما كان يفعل المشركون». يعني درختي كه داري آويزگاههايي است كه شمشيرهايشان را بدان ميآويختند و آن را عبادتگاهشان قرار ميدادند آنچنانكه مشركين انجام ميدادند.
(2) سنن ترمذي ج 4، ص 412، كتاب الفتن، باب 18، ح 2180.
خلاصه معني حديث اين است كه أصحاب رسول خدا صلياللهعليهوسلم در سال هفتم هجرت پس از تعاليم گوناگون از حضرتش خواستند كه برايشان ذات انواط (كه در پاورقي قبل معني آن گذشت) قرار دهد كه رسول خدا صلياللهعليهوسلم فرمود: اين مشابه همان است كه أصحاب موسي عليهالسلام از آن حضرت خواستند كه بري آنها بتي قرار دهد همانند بتهي بت پرستان، و لذا فرمود: شما نيز از روش پيشينيان پيروي خواهيد كرد.
(3) ج 5 صحيح، ص 4 ـ 203، مغازي، باب بعث خالد بن وليد إلي بني جذيمة.
متن عربي آن چنين است:
«عَنْ عَلِيٍّ رضي اللّه عنه قَالَ بَعَثَ النَّبِيُّ صلياللهعليهوسلم سَرِيَّةً فَاسْتَعْمَلَ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ، وَأَمَرَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ، فَغَضِبَ فَقَالَ أَلَيْسَ أَمَرَكُمُ النَّبِيُّ صلياللهعليهوسلم أَنْ تُطِيعُونِي. قَالُوا بَلَي. قَالَ فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا. فَجَمَعُوا، فَقَالَ أَوْقِدُوا نَارًا. فَأَوْقَدُوهَا، فَقَالَ ادْخُلُوهَا. فَهَمُّوا، وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يُمْسِكُ بَعْضًا، وَيَقُولُونَ فَرَرْنَا إِلَي النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم مِنَ النَّارِ. فَمَا زَالُوا حَتَّي خَمَدَتِ النَّارُ، فَسَكَنَ غَضَبُهُ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ «لَوْ دَخَلُوهَا مَا خَرَجُوا مِنْهَا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ، الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ».
(6)
وقتي در حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرماندهي كه او را حضرتش برگزيده بود به خاطر غضبش چنين جنايتي را ميخواست مرتكب شود، آيا به كساني كه برگزيده آن حضرت نبودند پس از رحلت آن بزرگوار ميتوان اعتماد كرد؟
صاحبان صحاح بالاتّفاق نوشتهاند كه مردي انصاري (كه سنن نسائي و مسند أحمد ـ در ج 1 مسند، ح 1419 ـ او را كسي معرّفي ميكنند كه در غزوه بدر شركت داشت و به اصطلاح، «بدري» بود.) با زبير در مسأله آبياري نخل اختلاف داشتند و چون از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قضاوت خواستند حضرتش به نفع زبير حكم كرد. آن مرد با اعتراض گفت: چون پسر عمّه تو است؟ (چنين حكم كردي يعني طرف فاميلت را گرفتي در حالي كه حق با من است).
زبير ميگويد كه آيه 65 از سوره نساء به همين مناسبت نازل شده است.(1)
مسلم از عايشه روايت ميكند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عملي را انجام داد و اجازه داد كه آن را انجام دهند ولي عدّهي از أصحاب حاضر به انجام آن عمل نشده و از آن اكراه داشتند و چون خبر به آن حضرت رسيد در غضب شد طوري كه آثار غضب در چهره آن بزرگوار نمايان شد و سپس چنين فرمود: چرا عدّهي از آنچه به من اجازه داده شد از انجام آن اكراه دارند! به خدا قسم من از آنها به خدا (و دستوراتش) داناتر بوده و بيشتر از آنها از خدا ميترسم.(2)
(1) الف ـ صحيح بخاري، ج 3، ص 145 و 146، باب في الشرب، باب سكر الانهار و دو باب بعد، و ص 245، كتاب الشهادات، باب ما جاء في الاصلاح بين الناس وباب إذا اشار الامام بالصلح... وج 6، ص 58، تفسير سوره نساء.
ب ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 1829، كتاب الفضائل، باب 36، ح 129.
ج ـ سنن ترمذي ، ج 5، ص 223، تفسير سوره نساء، ح 3027.
د ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 7، مقدّمه، ح 15، وج 2، ص 829، كتاب الرّهون، باب 20، ح 2480.
ه ـ سنن أبي داود، ج 3، ص 315، كتاب الاقضية، باب ابواب من القضاء، ح 3637.
و ـ سنن نسائي، ج 8، ص 251، كتاب آداب القضاء، باب 19، ح 5417.
«... رجل من الانصار خاصم الزبير عند النبي صلياللهعليهوسلم في شراج الحرّة الّتي يسقون بها النخل فقال الانصاري: سرّح الماء يمرّ فابي عليه. فاختصما عند النبي صلياللهعليهوسلم . فقال رسول اللّه صلياللهعليهوسلم : للزبير: اسق يا زبير ثمّ ارسل الماء إلي جارك. فغضب الانصاري فقال: ان كان ابن عمّتك؟ فتلوّن وجه رسول اللّه صلياللهعليهوسلم ثمّ قال: اسق يا زبير ثمّ احبس الماء حتّي يرجع إلي الجدر. فقال الزبير: واللّه انّي لا حسب هذه الآية نزلت في ذلك: «فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ». (سوره نساء آيه 60). معني آن با توجّه به بقيّه آيه چنين است: «به پروردگارت قسم اينان ايمان نميآورند (يعني ايمانشان ايمان واقعي نيست گرچه در ظاهر جزء مؤمنان ميباشند) مگر آنكه هنگام اختلاف و نزاع تو را داور قرار دهند و پس از آنكه تو حكم كردي (حتي) در دلشان نيز كدورت و نارضايتي از قضاوت تو وارد نشود و كاملاً تسليم باشند.
(2) صحيح مسلم، ج 4، ص 1829، كتاب الفضائل، باب 35، ح 127 و 128.
«عن عايشه قالت: صنع رسول اللّه صلياللهعليهوسلم امرا فترخّص فيه فبلغ ذلك ناسا من أصحابه فكأنّهم كرهوه و تنزّهوا عنه فبلغه ذلك [فغضب حتّي بان الغضب في وجهه] فقام خطيبا فقال: ما بال رجال بلغهم عنّي امر ترخّصت فيه فكرهوه وتنزّهوا عنه. فواللّه لانا اعلمهم بالله واشدّهم له خشية».
35 ـ كتاب الفضائل، باب عِلْمِهِ صلي الله عليه وسلم بِاللَّهِ تَعَالَي وَشِدَّةِ خَشْيَتِهِ.
«عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلياللهعليهوسلم أَمْرًا فَتَرَخَّصَ فِيهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ نَاسًا مِنْ أَصْحَابِهِ فَكَأَنَّهُمْ كَرِهُوهُ وَتَنَزَّهُوا عَنْهُ فَبَلَغَهُ ذَلِكَ فَقَامَ خَطِيبًا فَقَالَ «مَا بَالُ رِجَالٍ بَلَغَهُمْ عَنِّي أَمْرٌ تَرَخَّصْتُ فِيهِ فَكَرِهُوهُ وَتَنَزَّهُوا عَنْهُ فَوَاللَّهِ لأَنَا أَعْلَمُهُمْ بِاللَّهِ وَأَشَدُّهُمْ لَهُ خَشْيَةً».
(7)
آيا اسامي اينگونه أصحاب، كه با مخالفتهايشان حضرتش را به خشم ميآوردند معلوم است كه ما فقط روايتهي منقول از آنان را نپذيريم؟ آيا آنانكه در آخرين سال بلكه در آخرين ماههي زندگاني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از دستور آن حضرت در مورد برگرداندن نيّت از حجّ به عمره تمتّع سرپيچي كرده و حضرتش را به غضب آوردند از أصحاب نبودند؟ (مشروح آن را در جلد دوم «خلفا در صحاح» ملاحظه فرمائيد).
آيا بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم همه اين أصحاب بلافاصله عادل گشته و از هر گونه اشتباه و خطائي منزّه شدند؟
ترمذي مينويسد كه مردي از بني سُليم كه همراهش گلّه گوسفندي بود بر عدّهي از أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گذشت و بر آنها سلام كرد آنان گفتند كه اين مرد به خاطر اينكه در امان بماند سلام كرد (يعني دروغ ميگويد و مسلمان نيست) و لذا برخاستند و او را كشتند و گوسفندانش را گرفتند و...(1).
ميگويند همه آنانكه در بيعت رضوان حاضر بودند، از آنجا كه خداوند از آنها راضي شد، اهل بهشتند. آيا خود آنها چنين عقيدهي داشتند؟ به اين روايت دقّت كنيد:
«... قال: (مسيّب) لقيت البراء بن عازب فقلت طوبي لك، صحبت النبي صلياللهعليهوسلم وبايعته تحت الشجرة فقال يا ابن اخي ! انّك لا تدري ما احدثنا بعده».(2)
مسيّب ميگويد براء بن عازب را ديدم و گفتم خوشا به حالت با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مصاحبت داشتي و در بيعت شجره (بيعت رضوان) با آن بزرگوار بيعت كردي. او گفت: ي پسر برادرم! نميداني كه بعد از او چه كرديم!
معلوم ميشود خود آنها عقيده نداشتند كه آن بيعت آنان را آنچنان بيمه كرده باشد كه هر عملي انجام دهند رضايت و خشنودي خداوند به غضب و قهر او تبديل نخواهد شد. يعني ممكن است كه گاهي خدا و رسولش از گروهي به خاطر اعمال خوبشان راضي باشد ولي همين عدّه بعدها كاري كنند كه موجب ناخشنودي شود.
اگر همه أصحاب اهل بهشتند چرا عمر در آخرين لحظات عمر خود جزع و فزع كرده و آرزو داشت كه كاش زمين پر از طلا در اختيار او بود و آن را فدا ميداد تا از عذاب خدا در امان بماند؟ (مشروح آن را در جلد دوم «خلفا در صحاح» مطالعه فرمائيد). معلوم ميشود كه او هم از بيعت رضوان بيمه شدن همه أصحاب حتي خودش را نفهميد.
اگر اينان آنقدر كه اهل سنّت ميگويند هيچ عيب و نقصي ندارند چرا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آنهمه سفارش ميكرد كه بعد از من كافر نشويد؟(3) «لا ترجعوا بعدي كفّارا يضرب بعضكم رقاب بعض» يعني: (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به أصحاب
(1) جلد 5 سنن، ص 224، كتاب تفسير القرآن، باب 5 (تفسير سوره نساء)، ح 3030.
«... عن ابن عباس قال: مرّ رجل من بني سُليم علي نفر من أصحاب رسول اللّه صلياللهعليهوسلم ومعه غنم له فسلّم عليهم. قالوا: ما سلّم عليكم إلاّ ليتعوّذ منكم. فقاموا: فقتلوه واخذوا غنمه...».
(2) صحيح بخاري، ج 5، ص 159، مغازي، باب غزوة الحديبيّة و...
(3) الف ـ صحيح بخاري، ج 1، ص 41، كتاب العلم، باب الانصات للعلماء (در حجّة الوداع، و اين نشان از نگراني رسول خدا صلياللهعليهوآله حتّي در آخرين ماههي حيات خود بود كه نكند بعد از آن حضرت أصحاب راه كفر و ارتداد پيش گيرند)، و ج 2، ص 215 و 216، كتاب الحج، باب الخطبة ايّام مني و ج 5، ص 223 و 224، بعد از خاتمه مغازي، باب حجّة الوداع، و ج 8، ص 48، كتاب الادب، باب ما جاء في قول الرجل ويلك، وص 198، كتاب الحدود، باب ظهر المؤمن حمي إلاّ...، و ج 9، ص 3، ابتدي كتاب الديّات، باب قول اللّه تعالي ومن احياها...، و ص 63 و 64، كتاب الفتن، باب قول النبي صلياللهعليهوسلم : لا ترجعوا بعدي كفّارا (تقريبا همه روايات اين باب)، و ص 163، كتاب التوحيد، باب و كان عرشه علي الماء و... (لا ترجعوا بعدي ضلاّلاً).
ب ـ صحيح مسلم، ج 1، ص 82، كتاب الايمان، باب 29، ح 120.
(8)
فرمود:) بعد از من به كفر برنگرديد طوري كه عدّهي گردن دسته ديگر را بزند.
اينها همه به خاطر اين بود كه: دنيا انسان را ميفريبد و مال و مقام عامل گمراهي ميگردد. چنانچه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمود: «... ما اخاف عليكم ان تشركوا بعدي ولكن اخاف عليكم ان تنافسوا فيها».(1) يعني:... از مشرك شدن شما بعد از خودم نميترسم (كه شما به شرك روي نخواهيد آورد) ولي ميترسم كه دنيا زده شويد. (و به خاطر آن به گمراهي بيفتيد).
كار أصحاب به آنجا كشيد كه حذيفه ميگويد:
«انّ المنافقين اليوم شرّ منهم علي عهد النبي صلياللهعليهوسلم . كانوا يومئذ يسرّون واليوم يجهرون».
و در روايت بعد: «كان النفاق علي عهد النبي صلياللهعليهوسلم فامّا اليوم فانّما هو الكفر بعد الايمان».(2)
معني حديث أوّل چنين است:
امروزه شرّ منافقين از زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيشتر است (زيرا) در آن روز (نفاق خود را) مخفي ميداشتند و اكنون آشكار كردهاند.
روايت دوم:
نفاق مربوط به زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود و امّا امروز كفر بعد از ايمان است. (نه نفاق).
انس نيز ميگويد: «ما اعرف شيئا ممّا كان علي عهد النبي صلياللهعليهوسلم . قيل: الصلاة. قال: اليس ضيّعتم ما ضيّعتم فيها؟».
در روايت بعد زهري ميگويد: در دمشق وارد بر انس شدم در حالي كه ميگريست. گفتم: چرا گريه ميكني؟ گفت: «لا اعرف شيئا ممّا ادركت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيّعت».(3)
در روايت أوّل انس ميگويد كه از آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدان فرمود چيزي نميبينم. گفته شد: نماز. (يعني چنين نيست كه همه دستورات آن حضرت زير پا گذاشته شود و اين نماز است كه بر پا داشته ميشود. در حقيقت سؤال كننده حرف انس را قبول داشت، فقط ميخواست بگويد كه در ميان آن دستورات نماز باقي مانده است!) انس در جواب گفت: آيا نه اين است كه آن را نيز ضايع كرديد؟ (و كاملاً آن را بر پا نميداريد كه يكي از نمونههي ضايع كردن نماز، در أوّل وقت نخواندن آن است).
در روايت دوم انس در جواب زهري ميگويد: از آنچه كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود جز نماز (از أصحاب)
(1) صحيح بخاري، ج 2، ص 114، كتاب الجمعة، باب في الجنائز، باب الصلاة علي الشهيد، وج 4، ص 240، كتاب بدء الخلق، باب علامات النبوّة في الإسلام.
(2) صحيح بخاري، ج 9، ص 72، كتاب الفتن، باب إذا قال عند قوم شيئا ثمّ خرج فقال بخلافه.
(3) صحيح بخاري، ج 1، ص 141، كتاب الصلاة، باب تضييع الصلاة عن وقتها.
(9)
نميشناسم كه آن را نيز ضايع كردند.
حذيفه ميگويد: «كنّا مع رسول اللّه صلياللهعليهوسلم فقال: احصوا لي كم يلفظ الإسلام. قال: فقلنا: يا رسول اللّه! اتخاف علينا و نحن ما بين الستمائة إلي السبع مائة؟ قال: انّكم لا تدرون لعلّكم ان تبتلوا. قال: فابتلينا حتّي جعل الرجل منّا لا يصلّي إلاّ سرّا».(1) يعني: ما با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم. فرمود: برايم بشماريد چند نفر به زبان اسلام آوردند. گفتيم: يا رسول اللّه! آيا بر ما ميترسيد در حالي كه بين 600 تا 700 نفريم؟ فرمود: شما نميدانيد شايد امتحان شويد. آنگاه حذيفه افزود: و ما امتحان شديم تا جائي كه يكي از ما نماز نميخواند مگر مخفيانه.
روايات صحاح در اين زمينه زياد است ولي همين مقدار بري روشن شدن مقصود ما كافي است. البته عملاً هم تاريخ به خوبي نشان ميدهد كه أصحاب بعد از رحلت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم چگونه در دنيا و مادّيات غرق شدند و بري رسيدن به مقام بيارزش آن به جان هم افتادند.
از اينها گذشته آيا قرآن بري ما كافي نيست؟ آنجا كه ميفرمايد:
«وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّـنَ الاْءَعْرَابِ مُنَـفِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَي النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ »؛(2)
سوره توبه ـ كه آيه فوق از آن است ـ آخرين سورهي است كه كامل نازل شده(3) و چون آيات تخلّف چند نفر و عفو آنها در اين سوره بوده و اين نيز مربوط به غزوه موته ميباشد، و غزوه مزبور نيز در سال نهم هجري يعني تقريبا يك سال قبل از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم واقع شده معلوم ميشود كه تا آن سال عدّهي از أصحاب منافق بودهاند و به خاطر اينكه اين سوره عدّهي از آنها را مفتضح و رسوا نمود نام آن «فاضحة» يعني رسواكننده نقل شده است.(4)
آيا ميتوان پذيرفت عدّهي از أصحاب ساكن مدينه و اطراف آن تا آخرين سالهي عمر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منافق بوده، آنچنان نفاقي پنهاني كه حتّي به تعبير قرآن شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز آنان را نميشناخت و فقط خد
- زمان انتشار: یک شنبه 7 مهر 1392
-
نظرات()