- بازدید : (166)
40 پرسش و پاسخ درباره قیام امام حسین(ع) با توجه به روایات مختلف، ظاهراً تعداد شهدای کربلا بیشاز هفتاد و دو نفر است پس چرا همواره از عدد هفتاد و دو نفر به عنوان تعداد شهدای کربلا نام میبرند؟
روایات مشهوری است، که اسلام را (دینالهی) 1000 نفر حفظ کردند. که 313 نفر یاران پیامبر در جنگ بدر بودند و 313 نفر صحابه امام زمان(عج) و 313 نفر یاران طالوت بودند، و بقیه یاران حضرت اباعبدالله(ع) بودند، مانده اعداد از 1000 نفر را گفتهاند صحابه خالص اباعبدالله(ع) بهجز بنیهاشم بودهاند. نکته قابلتوجه این است که اگر با 18 نفر بنی هاشم جمع شوند با یاران اماممساوی میشود.
در زیارت ناحیه 10 نفر بیشتر از عدد مشهور 72 نفر است. در زیارت رجبیه جز 82 نفر کسانی دیگری نیز هستند. در نتیجه تعداد یاران قطعاً بیشاز 72 نفر خواهد بود. امام سجاد(ع) یاران اباعبدالله را در روز عاشورا 145 نفر معرفی کرده است، که تعدادی از آنها زنده میمانند، احتمالاً عدد 72 صحابه حضرت اباعبدالله بهجز بنیهاشم باشند ، جز کسانی که بعد از کربلا یا پیشاز کربلا به شهادت رسیدند مانند هانی، مسلم و…
چرا امامحسین(ع) مانند برادرش امامحسن(ع) صلح نکرد؟
یکی از دلایل اینکه امام با یزید صلح نکرد، این بود که یزید با معاویه کاملاً متفاوت بود. اگر معاویه برخی از شئون را حفظ میکرد، یزید هیچچیزی را حفظ نمیکرد. یزد« شاربَ الخمر مُعلِمً بالفسق و قاتلالنفس المحترمه» ، یعنی هم قاتل است، هم فساد علنی دارد وهم شرب خمر دارد و« مثل لایبُالُ» ،مثل منی هرگز صلح نمیکند، یزید علناً قصد کشتن اباعبدلله (ع) را کرده بود. بنابراین اباعبدلله (ع) چاره ای جز نپذیرفتن صلح نداشت. کما این که جابربن عبدالله انصاری وقتی گفت، چرا مثل برادرت حسن (ع)صلح نمیکنی، فرمود: اگر پیامبر بیاید و با تو سخن بگوید میپذیری ، در یک عالم مشاهده و مکاشفه ایشان میفرماید هر چیزی فرزندم تصمیم بگیرد تصیم من است.
فضای عصر امامحسین(ع) قابل مقایسه با امامحسن(ع) نبود. پساز شهادت امامحسن(ع) تا عصر یزد 10 سال فاصله است و امامحسین(ع) ده سال در زمان معاویه زندگی کرده است و قیام نکرده است. معلوم است که شرایط و زمینههای زندگی او مثل عصر امام مجتبی (ع) بوده است.
اگر یزید از امامحسین(ع) تقاضای بیعت نمیکرد، آیا باز هم آن حضرت قیام میکرد؟
بیشک یزد با شخصیت و با جهتگیریهای سیاسی خاصی که داشت، هرگز امامحسین (ع) در مقابل اعمال او ساکت و آرام نمینشست، کما این که در یکی از سخنرانیهای خودش که در آغاز حرکت دارد فرمود: من از زبان رسولخدا شنیدم که هر کسی پادشاه ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده و«ونا منشأ لا حد الله» عهد خدا را شکسته است و بر علیه او برنخیزد، خداوند او را با آن ظالم مشهور می کند. بنابراین در فرهنگ ابا عبدالله سازشکاری با شخصی مثل یزید محال بود.امام قطعاً درمقابل یزید مقاومت میکند.«من مرا تا سلطاناً بی اورمتهل حرام الله»
آیا یزید قصد کشتن امامحسین(ع) را داشت یا فقط بیعت آن حضرت را میخواست؟
آن چه که مشخص و مسلم است، در مدینه بیعت میخواست اما در زمانی که ا مامحسین(ع) در مجلس ولید آمد، امام حسین (ع) با زیرکی و ترفند خاصی فرمود که مسئله را به فردا بگذارید تا مردم هم باشند، من می دانم که دوست نداری که این جا در شهر وقتی کسی نیست با تو بیعت کنم، بگذار فردا باشد.اما مروان متوجه شد و گفت اگر حسین از مجلس بیرون برود، نه او را خواهی یافت و نه او بیعت خواهد کرد. پس او را در همینجا به قتل برسان.امام با زیرکی خاصی از قبل کسانی را اطراف دارالعماره قرار داده بود و گفته بود تا صدای من بلند شد بریزید در آنجا. وقتی آنها ریختند،عوامل یزید هیچ اقدامی نمیتوانستند بکنند.
امّا امام در مکه زمانی که قصد طواف دارد، متوجه میشود که مأمورانی از طرف یزید قصد کشتنش را دارند، زیر احرام شمشیر بستهاند و چون امام نمیخواست حرمت خانه خدا شکسته شود، در این حال امام فرمود: من از خانه کعبه دور میشوم، و اگر قرار است خونم ریخته شود، اگر یک وجب هم دور از خانه خدا باشد بهتر است. حضرت اباعبدالله نخواست حرمت خانه خدا شکسته شود.
در حادثه کربلا چند نفر از سپاه یزید به امامحسین(ع) پیوستند؟ ظاهراً غیر از حربنریاحی افراد دیگری هم بودند؟
تعداد کسانی که به حضرت اباعبدالله پیوستند بیشاز 12 نفر بودند، جز حضرت حّر، فرزند حضرت حرّ ، علی هم به او پیوست و شهید شد. ابوالفتوح آخرین نفری است که از سپاه عمرسعد به اباعبدالله میپیوندد، آن هم پساز شهادت اباعبدالله، پساز فریاد زینب، آیا در میان شما مسلمانی وجود ندارد، ابوالفتوح و دو برادرش میجنگند و به شهادت میرسند.
یکدسته، کسانی هستند که اصلاً از کوفه به قصد پیوستن به اباعبدالله (ع) در سپاه عمرسعد آمدند، چون راهها را بسته بودند. نمیتوانستند بیایند.امّا بعضیها متحول شدند، از جمله حضرت حر و ابوالفتوح بودند.
آیا پساز شهادت امامحسین(ع)، افراد دیگری هم در همان روز به شهادت رسیدند؟ این افراد چند نفر بوده و چه کسانی هستند؟
بعداز حضرتاباعبدالله (ع)کسانی در سپاه خودش به شهادت رسیدند. یکی از آنها کسی است که زخمی میشود به اسم روید بن ابی المتاع است، افتاده زمین و بیهوش شده، خنجری در میآورد میجنگد و به شهادت میرسد.
دیگر حفخاذ بن محند راصبی است که از بصره حرکت کرده برای یاری امام، وقتی میرسد که کربلا تمام شده است، و میشنود که حسین (ع) را کشتند، شمشیر میکشد و پساز کشتن چند نفر از سپاه کفر به شهادت میرسد. کسانی هم داریم که یکسال پساز کربلا به علت زخمهای وارده شهید میشوند. مجموعاً آثاری که خودم استخراج کردهام ، برایم روشن شده که 136 نفر شهدای کربلا بودند، طبق زیارتنامههای موجود و منابع موثق فهرست تهیه شده است.
امامحسین(ع) چند سفیر قبلاز حرکت خودشان به سمت کوفه اعزام کردند؟ این افراد چه کسانی هستند؟
اولین سفیر ابا عبدالله الحسین (ع) مسلم بن عقیل است.دو سفیر دیگر هم دارد، قیس بن مسهر سیداوی و دیگری عبدالله بن یقطر یا بقتر یا بُختُر که برادر رضاعی ابا عبدالله الحسین (ع) بوده است.
در کاروان اسرای کربلا، غیر از حضرتسجاد(ع) چند مرد و کودک پسر وجود داشت و این افراد چه کسانی بودند؟
84 نفر مجموعه قافله اسرا بودند که بخشی در کوفه جدا میشوند، مثل بعضی از شهدای کربلا که همراه کاروان ابا عبدالله در حرکت بود، مانند مادر عَمربنجناده ، قمر، مادر عبدالهبن عُمیر ، مثل زن زُهیر.
85 از خانواده حضرت امامحسین(ع) 19 نفر زن بودند، یک تعداد از اینها زخمی بودند مثل حسن مثنی فرزند امامحسن مجتبی(ع) ، در کوفه میماند به علت جراحات زیاد، بقیه کودکان، زنان و دختربچهها که بزرگترین آنها امام سجاد(ع) بود و بقیه کودک بودند.
چرا امامحسین(ع) با آن که میدانست کشته میشود، اهل بیت خود را به کربلا برد؟
انقلاب کربلا را نباید با معیارهای عادی تبیین کرد و چون یک حادثه تمام و کامل است، باید در این عالیترین الگو همه حاضر باشند، باید کودک باشد، زن باشد، تا کودکان و زنان الگو داشته باشند. اگر زمینهای برا ی انتقال پیام نبود،کربلا بدون اینها کامل نمیشد.
سر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود.
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود.
امام حسین (ع) فرمود، خدا اراده کرده است خانواده مرا اسیر ببیند. اسارت قسمتی از نهضت کربلا بوده است. قصه صبوری زینب(س) ، فاطمه صغری (س) و …
چرا یزید میخواست قبلاز حرکت امامحسین(ع) از مکه، آن حضرت را در آن شهر و دیار ترور کند؟
یزید بزرگترین مانع خود را امامحسین(ع) میدید. یزید عنصری نبود که اهل تفکر و منطق باشد. بهترین راه این بود که بهخاطر بیعت مردم کوفه، حسین(ع) را در مکّه به شهادت برساند و ماجرا را جوری مسخ کند، چون میدانست مردم کوفه نامه نوشتند و ممکن است مردم کوفه قیام کنند و نتواند در آنجا به مقصود خود برسد، تصمیم گرفت در مکه کار را تمام بکند و قائله را تمام کند و به اسم کسانی دیگر که شناخته شده نبودند تمام کند و یا به عنوان دعوای فردی مطرح کند.
چرا حربنیزید ریاحی زودتر از روز عاشورا به کاروان امامحسین(ع) ملحق نشد؟
حربنیزید ریاحی احساس روشنی در خود داشت و به حقانیت امام ایمان داشت، ولی هنوز رشتههای تعلق را سست نکرده بود تا از سپاه عبیداللهبنزیاد بریده شود. از طرف دیگر تصور میکرد اگر در صحنه باشد بتواند بدون جنگ و خونریزی مسئله را پایان دهد و قصد داشت امام را متقاعد کند که برگردد. اما روز تاسوعا دید قصه کاملاً جدی است و گفت من احساس کردم دیگر راه کاملاًبسته است. و به عمرسعد گفت ای عمر تو با حسین میجنگی؟ گفت: آری میجنگم و هیچ پیروایی هم ندارم که بر اجساد آنها اسب بتازانم. وقتی دید نمیشود مسئله را به شیوه سیاسی یا با مماشات حل کرد ، تصمیم خود را گرفت و به یاران امام پیوست.
چه عواملی باعث شد تا حربنیزید ریاحی به امامحسین(ع) بپیوندد؟
خداوند نوعی هدایت برای او ایجاد کرد. انسانها دو دستهاند، یا سالک مجذوباند یا مجذوب سالکاند. سالک مخدوب کسی است که خود راه میرود و خدا دستش را میگیرد و مجذوب سالک کسی است که خدا دستش را میگیرد تا راه بیفتد، گاهی اوقات با یک الهام انسان از جا کنده میشود.
حرّ در آخرین لحظات تصمیماش فهمید که خداوند چه تقدیری را برایاش چیده است. زمانی حر تصمیم گرفت به اباعبدالله بپیوندد که ترفیع درجه گرفته بود، از فرماندهی 1000 نفر به 4000 نفر رسیده بود. در موقعیت بالاتری که به دست آورد به آن پشتپا زد.
چرا امامحسین(ع) در شب عاشورا که لشکر عمر سعد قصد حمله بهآن حضرت را داشت، از آنان مهلت خواست تا جنگ را به تعویق بیاندازند؟
امام میخواست آمادگی روانی یارانش را به نهایت برساند. فرمود «انی احب الصلوه» بهآنها بگو من عاشق عبادتام و میخواهم امروز دوستانم و یارانم زمینه رشد روحی و روانی را داشته باشند و هم چنین خواست خانواده خودش را آماده کند و اگر کسی میخواهد برگردد یا از سپاه عمرسعد به امام بپیوندد این فرصت را داشته باشد.
اطلاعات و آمار واقعه کربلا و روز عاشوار توسط چه کسانی نقل شده و تا چه حد صحت دارد؟
از چند جهت و از چند منبع اطلاعات رسیده است .از خیل کسانی که در کنار امام بودند و زنده ماندهاند یاران امامحسین(ع)، ناظران صحنه بودهاند.
دسته دوم اطلاعات در عصر مختار به دست آمد. مختار وقتی قاتلان و ظالمان را دستگیر کرد پیش از آن که آنها را به قتل برساند میگفت : بگویید در کربلا چه کردید، آنها گزارش میدادند.
نکته سوم، اصلاً در خود سپاه عمرسعد گزارشگرانی وجود داشتند که معروفترین آنها حمیدبنمسلم است که گزارش مینوشت. اطلاعات از این سه طریق نوشته شده است و ثبت و ضبط شده است.
آخرینبار که آب به خیمههای امامحسین(ع) رسید چه زمانی بود و این کار توسط چه کسانی انجام شد؟
تا روز ششم آب بود. روز هفتم امام حفر چاه میکند، آب وجود دارد بعداً عمرسعد تهدید میکند و امام چاه را میبندد، و از روز هفتم آب نبوده ولی به نظر میرسد در شب نهم و حتی شب عاشورا هم آب بوده است، در شب عاشورا ابا عبدالله دستور داد مشکها را آب کردند و آوردند که از این آب برای غسل استفاده کردند شبانه دعا خواندند، اما آب مصرفی دیگر نبوده است. در روز عاشورا کاملاً آب قطع بوده است.
جنگ روز عاشورا توسط چه کسی آغاز شد؟
جنگ از صبح روز عاشورا که به نظر میرسد که حدود ساعت 9 تا 5/9 صبح است توسط عمرسعد آغاز شد. و فریاد زد ای لشکریان خدا سوار شوید، میخواهم شما را به بهشت ببرم. خودش اولین تیر را رها کرد .پسازآن 10000 چوبه تیر به سمت یاران امام پرتاب کردند که هیچ تن از یاران نبود که تیر نخورده باشد و پس از آن جنگ تنبهتن شروع شد.
اولین شهید روز عاشورا کیست؟
درباره اولین شهید روز عاشورا چند قول وجود دارد،چون در اولین لحظات، بیشاز 40 نفر شهید شدند، که تعیین اولین شهید بسیار مشکل است. اما در جنگ تن به تن میگویند اولین شهید عبدالله بن عمیر است که خودش و همسرش شهید شدند. بعضیها گفتهاند حربنیزید ریاحی اولین شهید است، اولین شهید از بنیهاشم علیاکبر(ع) است.
در صحنه کربلا چند زن به شهادت رسیدند؟
دختر ام وهب همسر عبدالله بن عمیر اولین زن شهید بود.
از خاندان امامحسین(ع) در کربلا چند نفر به شهادت رسیدند؟
از خانواده حسین(ع) 5 برادر شهید شدند که چهار برادر حضرت ابوالفضل العباس(ع)، عبدالله و جعفر و عثمان بودند، یکی هم ابا بکر است که حضورش تردیده کردهاند.که اگر ایشان هم آنجا باشند 5 برادر شهید شدهاند. از فرزندانش حضرت علیاصغر(ع) است. حضرت علیاکبر(ع) است که شهید شدند. در بعد از کربلا محسن یا مُحَسّین به شهادت میرسد و سقط میشود ودر پای کوه جوشن در سوریه دفن میشود و بعضیها معتقدند که عبداله رضی غیر از علیاصغر(ع) است، طفلی بوده که در کربلا متولد میشود و ظاهراً دو روزه یا سه روزه بوده وشهید میشود.
آیا حضرت علیاکبر(ع) از امامسجاد(ع) بزرگتر بود؟
حضرت علیاکبر همان طور که با اسمش است فرزند بزرگ اباعبدالله بودند، ایشان در کربلا حدود 27 سال داشتند و برادرشان امامسجاد(ع) حدود 23 ساله بودند.
فرزند ارشد علی اکبر است امام سجاد (ع) علی اوسط و علی اصغر فرزند کوچک بودند.
آیا صحت دارد که امامباقر(ع) هم در روز عاشورا در کربلا حضور داشتند؟ اگر چنین است آن حضرت چند سال داشت؟
بله ، بعضی از اقوال هست که امام باقر(ع) بوده و دلیل قطعی هم داریم برای این امر، همانطور که در شهر شام امام محمّد باقر را میبینیم و به نظر میرسد تازه به 5 سالگی رسیده است.
دفن شهدا در کربلا توسط چه کسانی و در چه زمانی انجام شد؟
بعداز حادثه کربلا تا روز بعدش سپاه عمرسعد در کربلاست و غروب روز یازدهم قافله اسرا را از کربلا حرکت میدهند. عمرسعد کشته شدگان خود را دفن میکند، خودش نماز میخواند و از کربلا میروند، اجساد شهدای کربلا میمانند. قبیله بنیریاح حضرت حر را میبرند ویک مقدار دورتر دفن میکنند، اما روز سوم امامسجاد(ع) خودشان میآیند، چون بنابر اعتقاد ما شیعیان در دفن امام باید امام بعدی حضور داشته باشند، امام سجاد (ع) میآید و به شناسایی اجساد بدون سر میپردازند. قبیله بنیاسد که آمدند بدنها را نمیشناسند، امام سجاد(ع) همه را شناسایی میکنند، و همه شهدا را در قبر بزرگی که آماده شده میچینند، و بعد حضرت امامحسین(ع) را جداگانه دفن میکند و حضرت ابوالفضل (ع) را در کنار علقمه دفن میکند .
آخرین کسی را که دفن کردند جَون بود، جون غلام ابوذر بود، میگویند یک هفته بعد که بدنش را پیدا کردند بوی خوش می داد و معطر بود، جون از امام حسین (ع) خواسته بود که او را دعا کند تا پس از مرگ بدنش زیبا و معطر شود.
آیا دشمنان سرهای تمام شهدا را از پیکر آنان جدا کردند؟
همه را خیر. سر حضرت حر را جدا نکردند. سر حسن مثنی را جدا نکردند،چون هنوز زنده بود و یک نفر آمد شفاعت کرد ،آشنایی داشت با حسن مثنی و او را برد و بعداً زنده ماند.
ولی آنقدر که مشخص است هفتاد و دو تن، هفتاد و دو سر است.
مدفن حضرت زینب(س) کجاست؟
در مورد مزار حضرت زینب اختلاف اقوال بین مصر و شام زیاد است. بسیاری میگویند، در تبعید در مصر از دنیا میرود، ولی به نظر میرسد قول درستتر این باشد که در برگشت به شام برای دیدار آشنایان از جمله همسرش عبدالله بن جعفر که آن جا بود و در شام از دنیا میرود و قبر ایشان در شام است.
اولین زائر قبر امامحسین(ع) چه کسی است؟
جابر بن عبدالله اولین کسی است که در روز اربعین به زیارت ابا عبدالله الحسین (ع) میآید، واولین کسی که در کربلا ساکن شد و در آنجا خانه برگزید، سیدابراهیم مجاب بود.
اولینبار توسط چه کسانی و در چه تارخی برای مزار امامحسین(ع) ضریح و بارگاه درست شد؟
بعد از کربلا با فاصله بسیار کمی قبر اباعبدالله(ع) شاخص میشود ،آنجا را آماده میکنند. آن طور که از تاریخ معلوم است یک درخت سدری نزدیک قبر امامحسین(ع) بوده، کم کم آنجا آبادانی میشود به طوری که گروههای انقلابی برای آغاز حرکت خودشان میآمدند و از آنجا حرکت خود را آغاز میکردند. مثل گروه توابین و …مانند جریان حضرت مختار . در زمان متوکل تصمیم گرفتند قبر اباعبدالله را تخریب کنند حتی دستور داد شخم بزنند و آب ببندند تا قبر امام (ع) گم شود اما شیعیان علامتگذاری کردند، و قبر ابا عبدالله (ع) محفوظ ماند .
ضریح فعلی حضرت امامحسین(ع) چه زمانی و توسط چه کسانی ساخته و نصب شد؟
در عصر صفویه به طور جدی ضریح و بارگاه ساخته شد و در دوران قاجار شرایط فعلی تثبیت شد، در عصر ناصرالدین شاه جدیتر بود به طوری که ناصرالدین شاه خود به کربلا رفت.
سرهای شهدای کربلا در کجا دفن شده است؟
بعد از انتقال سرهای شهدا ، از کوفه به شام، سرها را در چند نقطه دفن کردند، به طور مشخص در محلی است که بابالصغیر گفتهاند ، 16 سر از سرهای شهدا ی کربلا در آنجا است، علامه حسن امین اعتقاد دارد که 4 سر آنجا هست، سر حضرت ابوالفضل العباس، علی اکبر، قاسم و حضرت حبیب را ایشان مسلم میداند.
قسمت دیگر تحتعنوان رأسالحسین وجود دارد که تعدادی از سرها آنجا دفن شدهاست . به نظر میرسد که در چند نقطه این سرها را دفن کردهاند.
برای زیارت قبر امامحسین(ع) ثوابهای مختلفی از سوی امامان و بزرگان دینی ما نقل شده است. چرا میان این ثوابها تفاوت وجود دارد؟ به طور مثال یک حدیث گفته که زیارت امامحسین(ع) برابر یک حج و دیگری ثواب چند حج را نقل کرده است.
عمدتاً اینها برای تشویق است و هم برای تجدید عهد، هم برای بازسازی معنوی خود، نوعی باب معرفت باز میشود، ائمه را بهتر میشناسند، اینها به تناسب افراد متفاوت ممکن است متفاوت باشد. ممکن است کسی برود و پاداشی را نداشته باشد.
شخص مسلمان در چند مکان میتواند نماز خود را کامل بخواند، حتی اگر مسافر باشد. آیا حرم امامحسین(ع) هم جزو این مکانهاست؟
نکته لطیف این است که ما در سفر نمازمان قصر است . در جایی گفتهاند نماز ما تمام است گویی آنجا در خانه خود هستید مانند کعبه ، مسجد کوفه. در کنار مزار اباعبدالله انسان مختار است گویی خانه خود انسان است تا احساس بیگانگی نکند.
در واقعه کربلا چند کودک و نوجوان به شهادت رسیدند. این شهدا چه کسانی هستند؟
آمار دقیقی که من کار کردهام و اسامیشان را آوردهام 31 نفر هستند، 31 نفر نوجوانان و جوانان کربلا هستند، البته بعضیها زنده میمانند.
کوچکترین شهید کربلا چه کسی است و چند سال داشت؟
عبدالله رضی که در کربلا متولد شد. دو روزه یا سه روزه بود، و اگرکودک سقط شده را در نظر بگیریم به عنوان شهید تازه متولد شده است.
سالمندترین شهید کربلا کیست؟
حبیب بن مظاهر اسدی است، ظاهراً سناش حدود 80 سال است و عابث هم هست که سناش حدود 78 سال است که چند نفر از شهدای کربلا از صحابه پیامبر بودند.
مقام شهدای کربلا با کدام گروه از شهدای اسلام برابری میکند؟
با هیچکس مقایسه نشدهاند، اباعبدالله فرمود من از یارانم وفادارتر و خوبتر نمیشناسم. به خدا همهشان را آزمودم، آنها را جز سنگهای صبور و ستبر کوهستان نیافتم. اینان آنچنان به مرگ شیفتهاند که کودک به سینه مادر.
واقعه عاشورا کدام روز از هفته اتفاق افتاد؟
ورود امامحسین(ع) به کربلا از روز پنجشنبه دوم محرم بود و شهادت امامحسین(ع) روز عاشورا، جمعهای بوده که 21 مهر ماه محرم سال 59 شمسی است.
چرا در میان امامان و بزرگان دین اسلام، تنها روز چهلم و اربعین را برای امامحسین(ع) میگیرند؟
کتابی است به نام خصائصالحسینیه، از آقای شیخجعفر شوشتری( ره)، که خصوصیات امامحسین(ع) را گفته است. این کتاب ویژگیهایی از امام حسین (ع) را برشمرده که هیچ جا نیامده است، در آن اربعین مکرر امامحسین(ع) را توضیح داده است. تنها کسی که اربعین دارد، لبیک دارد، امام حسین(ع) است. تنها کسی که اربعین مکرر دارد، چون اباعبدالله مکرر است.کل اسلام متبلور شده در وجود ابا عبدالله و اساس ما، بودن ما، زیستن ما، و بقای اسلام ریشه در فرهنگ ابا عبدالله دارد.
آیا عبدالله که نام یکی از کودکان امامحسین(ع) است همان علیاصغر است؟
عبدالله داریم به نام عبدالله رضی، یعنی عبدالله شیرخوار، به نظر میرسد غیر از علیاصغر(ع) است.
آیا امامحسین(ع) یار ایرانی هم داشت؟
به طور روشن نمیتوانیم بگوییم که در کربلا، اباعبدالله یار ایرانی داشته باشد. اما من اسلم ترکی را به احتمال بسیار زیاد ایرانی میدانم و من یک چهره میشناسم که اولین شهید کربلا ایرانی است، زمانی که حضرت مسلم را دستگیر کردند و به دارالعماره میبردند فقط یک نفربه یاری مسلم میشتابد، یک آهنگر اردبیلی بود و مسلم را میبیند با پتک آهنگری حمله میکند و تیر بارانش میکنند. پس اولین شهید از مجموعه شهدای کربلا ایرانی و اردبیلی بوده است.
در منابع هست که یک طبیب ایرانی به امامزینالعابدین(ع) کمک کرد؟ این مسئله صحت داردیا خیر؟
اینها را یک مقدار با تردید باید گفت، طبیبهای ایرانی در عصر ائمه فعال بودهاند، دانشگاه جندیشاپور اهواز از امیرالمؤمنین دعوت کردند در شورای علمی خودشان تصمیم میگیرند علی (ع) را دعوت کنند برای تدریس شیمی به آن دانشگاه بیایند، چون شنیده بودند که علی(ع) یک بیمار جذامی را با آهن مداوا کرده است. پس بعید نیست که پزشکان ایرانی با اباعبدالله ارتباط داشته باشند.
امامحسین(ع) از شهادت مسلم آگاه بود یا خیر؟
خبر شهادت مسلم پساز حرکت ایشان به امامحسین(ع) رسید. در روز هشتم ذیالحجه درست زمانی که اباعبدالله حرکت میکند، مسلم به شهادت رسیده است. اما چند منزل پساز حرکت امام خبر به ایشان میرسد. به نظر میرسد اصلیترین محل دریافت خبر در منزل سوم است، به حضرت در آنجا خبر میدهند که مسلک و هانی را شهید کردهاند.
- زمان انتشار: پنج شنبه 30 مهر 1394
-
نظرات()
- بازدید : (90)
لیست اسامی یاران امام حسین(ع) و شهدای کربلا و یاران نهضت حسینی
اسامی شهدای کربلا از یاران حسین علیه السلام طبق روایاتی که نگارنده از لابلای کتب تاریخ به دست آوردهام از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بدین شرح ذکر شده است:
فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام):
1ـ ابو بکر بن علی (که شهادت وی با شک و تردید ذکر شده است)
2ـ عمر بن علی
3ـ محمد الاصغر بن علی
4ـ عبد الله بن علی
5ـ عباس بن علی
6ـ محمد بن العباس بن علی
7ـ عبد الله بن العباس بن علی
8ـ عبد الله الاصغر
9ـ جعفر بن علی
10ـ عثمان بن علی
(فرزندان امام حسن):
11ـ قاسم بن حسن
12ـ ابو بکر بن حسن
13ـ عبد الله بن حسن
14ـ بشر بن حسن
(فرزندان امام حسین):
15ـ علی بن الحسین الاکبر
16ـ عبد الله الرضیع
17ـ ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده و تعداد دیگری نیز بدان اضافه کرده است) .
(فرزندان عبد الله بن جعفر):
18ـ محمد بن عبد الله بن جعفر
19ـ عون بن عبد الله بن جعفر
20ـ عبید الله بن عبد الله بن جعفر
(فرزندان عقیل بن ابی طالب):
21ـ مسلم بن عقیل
22ـ جعفر بن عقیل
23ـ جعفر بن محمد بن عقیل (نام وی را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است) .
24ـ عبد الرحمن بن عقیل
25ـ عبد الله الاکبر بن عقیل
26ـ عبد الله بن مسلم بن عقیل
27ـ عون بن مسلم بن عقیل
28ـ محمد بن مسلم بن عقیل
29ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل
30ـ احمد بن محمد الهاشمی (هر چند که در میان کتب تاریخی نامی از این شخص برده نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکری به میان نیامده اما وی را نیز ابن شهر آشوب آورده است).
یاران امام از غیر بنی هاشم که در واقعه کربلا به شهادت رسیدهاند به ترتیب حروف الفبا
1ـ ابراهیم بن الحصین الاسدی
2ـ ابو الحتوف بن الحارث الانصاری
3ـ ابو عامر النهشلی
4ـ ادهم بن امیه العبدی
5ـ اسلم الترکی (آزاد شده حسین ع)
6ـ امیة بن سعد الطایی
7ـ أنس بن الحارث الکاهلی
8ـ أنیس بن معقل الاصبحی
9ـ بریر بن خضیر الهمدانی
10ـ بشر بن عبد الله الحضرمی
11ـ بکر بن حی التیمی
12ـ جابر بن الحجاج التیمی
13ـ جبلة بن علی الشیبانی
14ـ جنادة بن الحارث السلمانی
15ـ جنادة بن کعب الانصاری
16ـ جندب بن حجیر الخولانی
17ـ جون (آزاد شده ابی ذر)
18ـ جوین بن مالک التمیمی
19ـ الحارث بن امرئ القیس الکندی
20ـ الحارث بن نبهان (آزاد شده حمزه)
21ـ الحباب بن الحارث
22ـ الحباب بن عامر الشعبی
23ـ حبشی بن قاسم النهمی
24ـ حبیب بن مظهر الاسدی
25ـ الحجاج بن بدر السعدی
26ـ الحجاج بن مسروق الجعفی
27ـ الحر بن یزید الریاحی
28ـ الحلاس بن عمرو الراسبی
29ـ حنظلة بن اسعد اشبامی
30ـ حنظلة بن عمرو الشیبانی
31ـ رافع (آزاد شده مسلم الازدی)
32ـ زاهر بن عمرو الکندی (آزاد شده عمرو بن حمق)
33ـ زهیر بن لبشر الخثعمی
34ـ زهیر بن سلیم الازدی
35ـ زهیر بن القین البجلی
36ـ زیاد بن عریب الصائدی
37ـ سالم (آزاد شده بنی المدینه الکلبی)
38ـ سالم (آزاد شده عامر عبدی)
39ـ سعد بن الحارث الانصاری
40ـ سعد (آزاد شده علی بن ابی طالب ع)
41ـ سعد (آزاد شده عمرو بن خالد صیداوی)
42ـ سعید بن عبد الله الحنفی
43ـ سلمان بن مضارب البجلی
44ـ سلیمان (آزاد شده حسین ع)
45ـ سوار بن منعم النهمی
46ـ سوید بن عمرو بن ابی المطاع
47ـ سیف بن الحارث بن سریع الجابری
48ـ سیف بن مالک العبدی
49ـ شبیب (آزاد شده حارث جابری)
50ـ شوذب (آزاد شده بنی شاکر)
51ـ الضرغامة بن مالک
52ـ عائذ بن مجمع العائذی
53ـ عالبس بن ابی شبیب الشاکری
54ـ عامر بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن بشامة بن ذهل بن جدعان بن سعد بن قطرة بن طی
55ـ عامر بن مسلم العبدی
56ـ عباد بن المهاجر الجهنی
57ـ عبد الأعلی بن یزید الکلبی
58ـ عبد الرحمن الارحبی
59ـ عبد الرحمن بن عبد ربه الانصاری
60ـ عبد الرحمن بن عروة الغفاری
61ـ عبد الرحمن بن مسعود التیمی
62ـ عبد الله بن ابی بکر (چنان که جاحظ در کتاب الحیوان آورده وی از کسانی است که در واقعه کربلا به شهادت رسیده است)
63ـ عهد الله بن بشر الخثعمی
64ـ عبد الله بن عروة الغفاری
65ـ عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبی
66ـ عبد الله بن یزید العبدی
67ـ عبید الله بن یزید العبدی
68ـ عقبة بن سمعان
69ـ عقبة بن الصلت الجهنی
70ـ عمارة بن صلخب الازدی
71ـ عمران بن کعب بن حارثة الاشجعی
72ـ عمار بن حسان الطائی
73ـ عمار بن سلامة الدالانی
74ـ عمرو بن عبد الله الجندعی
75ـ عمرو بن خالد الازدی
76ـ عمرو بن خالد الصیداوی
77ـ عمرو بن قرظة الانصاری
78ـ عمرو بن مطاع الجعفی
79ـ عمرو بن جنادة الانصاری
80ـ عمرو بن ضبیعة الضبعی
81ـ عمرو بن کعب ابو ثمامة الصائدی
82ـ قارب (آزاد شده حسین ع)
83ـ قاسط بن زهیر التغلبی
84ـ القاسم بن حبیب الازدی
85ـ کردوس التغلبی
86ـ کنانة بن عتیق التغلبی
87ـ مالک بن ذودان
88ـ مالک بن عبد الله بن سریع الجابری
89ـ مجمع الجهنی
90ـ مجمع بن عبید الله العائذی
91ـ محمد بن بشیر الحضرمی
92ـ مسعود بن الحجاج التیمی
93ـ مسلم بن عوسجه الاسدی
94ـ مسلم بن کثیر الازدی
95ـ مقسط بن زهیر التغلبی
96ـ منجح (آزاد شده امام حسن ع)
97ـ الموقع بن ثمامة الاسدی
98ـ نافع بن هلال الجملی
99ـ نصر (آزاد شده علی ع)
100ـ النعمان بن عمرو الراسبی
101ـ نعیم بن عجلان الانصاری
102ـ واضح الرومی (آزاد شده حارث سلمانی)
103ـ وهب بن حباب الکلبی
104ـ یزید بن ثبیط العبدی
105ـ یزید بن زیاد بن مهاصر الکندی
106ـ یزید بن مغفل الجعفی
چنانچه سی تن از بنی هاشم را به این تعداد که ذکر شد اضافه کنیم.تعداد شهدای کربلا به 136 نفر میرسد و چون قیس بن مسهر صیداوی و عبد الله بن بقطر و هانی بن عروة را نیز جزء آنها قرار دهیم تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.
منبع: سیره معصومان
- زمان انتشار: چهار شنبه 1 مهر 1394
-
نظرات()
- بازدید : (108)
- زمان انتشار: چهار شنبه 1 مهر 1394
-
نظرات()
- بازدید : (80)
در این گزارش کوتاه، خبر چند منبع کهن تاریخی را در باره شهادت امام حسین علیه السلام که پس از همه یاران و جوانان اهل بیتاش به شهادت رسید، مرور می کنیم.
زمانی که تمامی یاران و اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیدند، دشمن قصد کشتن آن حضرت را کرد. تا این لحظه، کسی جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روی، بسیاری از کوفیان مایل نبودند قاتل آن حضرت شناخته شوند. این بود که نوبت به سنان دیوانه و شمر کثیف و خولی بدذات رسید.
چند گزارش را در این باره نقل می کنیم:
ابن سعد می گوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردی نزد امام آمد و آب به او داد. در همان حال حُصَین بن نُمَیر تیری رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جاری شد. آن حضرت با دست خونها را پاک میکرد و در همان حال خدا را ستایش میکرد. (ویحمدالله). آن گاه به سوی فرات به راه افتاد. مردی از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسی پیدا کند. گروهی میان ایشان و آب ایستادند، در حالی که امام در برابرشان ایستاده بود و در باره آن مرد فرمود: اللهم أظْمِئه. خدایا او را از تشنگی بمیران. آن مرد ابانی، تیری به سوی امام رها کرد که به دهان حضرت خورده، خون آلود شد. آن مرد اندکی بعد، فریاد زد که تشنه است و هرچه آب میخورد باز احساس تشنگی میکرد تا آن که مرد.(طبری: 5 / 450).
بلاذری همین نقل را در باره تیر زدن به دهان مبارک امام آورده و می افزاید: امام حسین علیه السلام سر بر آسمان برداشت و فرمود: الّلهم إنّی أشکو إلیک ما یفعل بی.(انساب الاشراف: 3 /201).
ابن سعد میافزاید: زمانی که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمیآمد مگر آن که باز میگشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاعتر از وی نبود و حسین بن علی چون یک جنگجوی شجاع با آنان میجنگید، [او در حالی که عمامه مشکی بر سر داشت و موهای خود را نیز رنگ سیاه زده بود، چون یک جنگجوی شجاع می جنگید: ترجمة الامام الحسین: 73] بر هر طرف یورش میبرد، و افراد مانند بزی از برابر شیر میگریختند.
ابن سعد در ادامه آن گزارش مینویسد: ساعاتی از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن علی بودند؛ اما کسی برای کشتن وی اقدام نمیکرد. (دینوری می نویسد: در این وقت امام حسین علیه السلام نشسته بود و اگر میخواستند میتوانستند، او را بکشند جز این که هر قبیلهای بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگری بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند: اخبار الطوال: 258) در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسی که به امام حسینعلیه السلام نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمی بود که ضربتی بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگری بر گردن آن حضرت زده، او نقش بر زمینش کرد. آن گاه سنان بن انس نخعی پیش آمد و ضربهای بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزهاش را در سینه امام حسین علیه السلام فرو کرد. در این وقت بود که امام روی زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین علیه السلام را جدا کند، در حالی که خولی بن یزید اصبحی هم همراهش بود. وی سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.(ترجمة الامام الحسین: 75).
وی در جای دیگری مینویسد که سنان بن انس نخعی امام حسین علیه السلام را کشت و خولی بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.(همان، 75، انساب الاشراف: 3/218)
شیخ مفید می نویسد: زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام ضربتی زد و پس آن ضربتی بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزهای بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آن گاه خولی رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولی داد تا به عمر بن سعد برساند.(ارشاد: 2/112)
ابن سعد می افزاید: زخمهای بدن امام حسینعلیه السلام را که شمارش کردند، سی و سه مورد بود، در حالی که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگی در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو مینویسد: وقتی امام حسینعلیه السلام به شهادت رسید، شمشیر او را قلانس نَهشلی و شمشیر دیگرش را جمیع بن خَلْق اودی برد. لباس (سِروال [ شلوار ] و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمی، و قیس بن اشعث بن قیس کندی برداشتند که بعدها به این قیس، قیسِ قطیفه میگفتند! نعلین امام را اسود بن خالد اودی، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنُس آن حضرت را مالک بن بشیر کندی، برداشتند.
بلاذری خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام را چنین مینویسد: وقتی اجازه استفاده از آب فرات را به امام نداده و تیر به دهان مبارکشان زدند، (و در خبر دینوری باز تیری به گردن ایشان زدند که امام آن را بیرون کشید)(اخبار الطوال: 258) شمر همراه ده نفر از کوفیان به سوی محل استقرار خیمه و خرگاه امام آمد. امام بدان سوی رفت، اما آنان میان وی و خیمهگاه فاصله انداختند. امام فرمود: إن لم یکن لکم دینٌ فکونوا فی أمر دنیاکم احرارا. اگر دین ندارید، در دنیای خویش آزاد مرد باشید؛ و مانع از تعرّض لئیمان و سفیهان خود از اهل و خاندان من شوید. شمر گفت: ای پسر فاطمه! این سخنت را میپذیرم. آن گاه با پیاده نظام بر امامحسین علیه السلام حمله کرد که در میان آنان ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفی، خولی بن یزید اصبحی، قشعم بن عمرو جعفی - کسی که از علی علیه السلام کناره گرفته بود - صالح بن وهب یَزَنی، و سنان بن اَنَس نخعی بودند. شمر آنان را تحریض بر کشتن امام حسین علیه السلام میکرد. ابتدا از ابوالجنوب خواست تا حمله برد. او گفت: چرا خودت نمیروی؟ شمر خشمگین گفت: به من چنین میگویی؟ ابوالجنوب گفت: میخواهم نوک نیزهام را در چشم تو فرو کنم. شمر از برابر او کنار رفت، چرا که ابوالجنوب مردی شجاع بود. آن گاه شمر همراه پنجاه نفر از پیاده نظام بر امام یورش برد. حسین از هر طرف به سوی آنان میتاخت و جمعیت آنان را می شکافت تا آن که او را محاصره کردند. باز با آنان میجنگید تا آنان را از خود دور کرد.
در این وقت، بحر [یا: أبجر] بن کعب بن عبیدالله بر امام حمله برد. وقتی با شمشیر بالای سر امام رسید، بچهای از بچههایی که همراه امام حسینعلیه السلام بود نزدیک آمد که امام حسین علیه السلام او را به بغل گرفت. این بچه به بحر گفت: ای فرزند خبیثه! عموی مرا میکشی؟ آن مرد ملعون شمشیر خود را فرود آورد و بچه که دستش را بالا گرفته بود، دستش قطع شده به پوستی آویزان شد. امام حسین علیه السلام همچنان به این سوی آن سوی میتاخت، در حالی که لباسی پوستین به تن داشت و عمامهای بر سر. مردم نیز که او شجاع مییافتند، مانند بزی از برابر [ گرگ ] شیر میگریختند.
مدتی بدینسان گذشت و هر مردی که برای کشتن حسین به او روی میآورد، از کشتن آن حضرت صرف نظر میکرد؛ چرا که نمیخواست قتل او را بر عهده گیرد.
در این وقت مردی که او را مالک بن بشیر کندی میگفتند - و فردی جسور بوده و اقدام بر این امر برایش مهم نبود - نزد امام آمد و شمشیری بر سر آن حضرت زد، به طوری که برُنسی که بر سر امام بود، نیمه شد، شمشیر به سر رسید و خون جاری گردید؛ در آن حال بُرنس حضرت خونآلود شد. امام برنس را کناری انداخت و کلاهخودی بر سر گذاشت و در حق آن مرد نفرین کرد. (لا أکلتَ و لا شربتَ و حَشَرَک الله مع الظالمین). مرد کِندی، بُرنس را برداشت و گویند که تا آخر عمر فقیر ماند و دستش شل بود.
در این وقت زینبعلیها السلام خطاب به عمر سعد گفت: ای عمر! ابوعبدالله کشته می شود و تو نگاه میکنی؟ عمر سعد به گریه افتاد و رویش را برگرداند.
شمر در میان مردم فریاد زد: شما را چه شده است که بیتفاوت در برابر این مرد ایستادهاید؟ منتظر چه هستید؟ مادرتان در عزایتان بگرید، او را بکشید. آن گاه همه حاضران از اطراف یورش بردند و زرعة بن شریک تمیمی ضربتی بر
بازوی چپ امام زد و ضربهای دیگر بر گردن آن حضرت. آنگاه از اطراف امام دور شدند، در حالی که امام حسین علیه السلام با صورت روی زمین افتاده بود.
در این وقت، سنان بن انس بن عمرو نخعی آمد و نیزهای بر آن حضرت زد. آنگاه سنان به خولی بن یزید گفت: سرش را جدا کن. خولی خواست چنین کند، احساس ضعف کرده، دستش لرزید. سنان به او گفت: خدا بازوانت را بشکند. خودش از اسب پایین آمد و سر امام حسین علیه السلام را جدا کرد. (دینوری مینویسد: خولی رفت تا سر را جدا کند، دستش لرزید، برخاست. آنگاه برادرش شبل بن یزید آمد و سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرده به برادرش خولی داد.)(اخبار الطوال: 258)
حسین پیش از آن چندان شمشیر و نیزه خورده بود که جای 33 طعنه نیزه و 34 ضربت شمشیر بر بدنش بود. برخی گویند که خولی با اجازه سنان سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرد.(انساب: 3/202 - 204)
روایت ابن اعثم از شهادت امام حسین علیه السلام قدری متفاوت با دیگران بوده و مطالبی در آن است که در مآخذ کهن دیگر نیامده است. امام پس از شهادت یاران و اهل بیت، عازم میدان میشود. رجزی خواند و به معرفی خود و خاندانش پرداخت: ( أنا بن علیّ الخیر من آل هاشم / کفانی بهذا مفخر حین أفخر / و جدّی رسول اللّه أکرم من مشی / و نحن سراج اللّه فی الخلق أزهر / و فاطمة أُمّی سلالة أحمد / و عمّی یدعی ذا الجناحَیْن جعفر / و فینا کتاب اللّه أنزل صادقا / وفینا الهُدی و الوحی و الخیر یذکر / و نحنُ أمان الأرض للناس کلّهم / نصول بهذا فی الأنام و نفخر / و نحن وُلاة الحوض نسقی ولاتنا / بکأس رسول اللّه ما لیس ینکر / و شیعتنا فی النّاس أکرم شیعة / و مبغضنا یوم القیامة یخسر) تعابیری که در این رجز آمده، گرچه میتواند مربوط به آن زمان باشد، اما این احتمال هم وجود دارد که بعدها سروده شده باشد و در واقع زبان حال باشد.
ابن اعثم میافزاید: امام حسین علیه السلام مبارز طلبید. هر کسی که از چهرههای سرشناس آمد، کشته شد. تا آن که شمر با قبیله بزرگی - قبیلة عظیمه - آمد. (این همان آمدن شمر همراه عدهای از پیاده نظام است که در منابع دیگر آمده است) امام با آنان جنگید تا این که میان او و خیمهگاهش فاصله انداختند. امام حسینعلیه السلام به دشمن گفت: یا شیعة آل ابیسفیان! إن لمیکن لکم دین و کنتم لاتَخافون المعاد فکونوا أحرارًا فی دنیاکم. در خواست امام این بود که سپاه دشمن متعرض زنان و کودکان نشوند. شمر پذیرفت. بار دیگر بر امام حسینعلیه السلام حمله میکردند و او میجنگید. چند بار درخواست آب کرد؛ یک بار هم به سمت فرات رفت که مانع شدند. آنگاه ابوالجنوب جُعْفی تیری به صورت امام زد که خون بر صورت و محاسن آن حضرت جاری گشت. آن حضرت سر بر آسمان بلند کرده نفرین کرد. آنگاه مانند شیری خشمگین بر دشمن یورش برد و به هر کس میرسید او را با شمشیر به روی زمین میانداخت. تیرها بود که از هر طرف به سمت امام روان بود و به سینه او میخورد. امام در همان حال سخن از روزی به میان میآورد که خداوند انتقام او را از آنان بگیرد؛ آن گونه که میان خود آنان اختلاف افتاده، خونها ریخته شود و عذاب الهی بر آنان فرود آید.
شمر به یارانش می گفت: منتظر چه هستید؛ تیرها او را از نفس انداخته است. بر او یورش برید، مادرهایتان به عزایتان بنشیند. در این وقت از هر سوی حمله کردند به طوری که ضربات شمشیر او را از پای درآورد. در این وقت زُرْعة بن شریک تمیمی ضربتی بر دست چپ آن حضرت زد. عمرو بن طلحه جعفی هم ضربت سختی - ضربة منکرة - بر گردن آن حضرت نواخت. سنان بن انس نیز تیری به گردن آن حضرت زد و صالح بن وهب یَزَنی هم ضربتی بر پایین کمر آن حضرت فرود آورد. حضرت از اسب به زمین افتاد و روی زمین نشست. تیر را از گردنش درآورد و هرچه دستش پر از خون میشد آن را به صورت و محاسن میمالید و میفرمود: هکذا حتی ألقی ربّی بِدَمی مغصوبا علی حقّی. عمر بن سعد نزدیک آمد و به یارانش گفت: بروید و سرش را جدا کنید. نصر بن خرشبة الضبابی با پای خود به امام زد، به طوری که آن حضرت از پشت روی زمین افتاد. نصر آمد و محاسن حضرت را گرفت. حضرت فرمود: تو همان سگی هستی که من به خواب دیدم. آن مرد که خشمگین شده بود با شمشیر بر گلوی حسین میزد و رجز میخواند. عمر بن سعد خشمگین شد و به مردی گفت: از اسب فرود آی و سرش را جدا کن. در این وقت خولی بن یزید اصبحی آمد و سر حضرت را جدا کرد. اسود بن حنظله شمشیر حضرت را برداشت؛ جعفر بن وبر حضرمی لباس حضرت را گرفت. یحیی بن عمرو حرمی شلوار حضرت را برد. جابر بن زید ازدی عمامه آن حضرت برداشت و مالک بن بشر کندی زره را گرفت. در این وقت ابری تاریک همه جا را گرفت و باد سرخی وزیدن آغاز کرد که در آن چشم چشم را نمیدید؛ به طوری که کوفیان تصور کردند عذاب نازل شده است. اندکی گذشت تا هوا آرام گرفت. اسب امام حسینعلیه السلام که از دست کوفیان گریخته بود، این بار آمد، سرش را در خون امام حسین علیه السلام گذاشت و برگشته به سمت خمیهگاه رفته، شیهه میکشید.
وقتی خواهران حسین و دختران و اهل بیت نگاهشان به اسب افتاد که بدون صاحب آمده، شیون و فریادشان به آسمان رفت. دشمن آمد تا آن که خیمه را محاصره کرد. شمر گفت تا زیور و زینت زنان را از آنان بگیرند. آنان داخل خیمه شده هرچه بود بردند. حتی با پاره کردن گوشهای ام کلثوم، گوشوارههای او را برداشتند. آنگاه دشمن از خیمهگاه خارج شد و آن را آتش زد.(الفتوح: 213 - 220)
از حُمید بن مسلم ازدی نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت میکردند ... بعد عمر سعد فریاد زد: کسی به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسی چیزی از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزی پس نداد. عمر سعد عدهای از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسی آسیب به آنان نرساند.(ارشاد: 2/112 - 113)
بلاذری می ویسد: پس از شهادت امام حسینعلیه السلام، هر آنچه بر تن حسین بود، غارت کردند. قیس بن اشعث بن قیس کندی قطیفه امام را برداشت که او قیسِ قطیفه نامیدند. نعلین او را اسود نامی از بنیاود برداشت؛ شمشیرش را مردی از بنی نهشل بن دارم برد. آنگاه آنچه از لباس و حلّه و شتر در خیمه گاه بود غارت کردند. بیشتر لباسها و حله را رحیل [!] بن زهیر جعفی و جریر بن مسعود حضرمی و اسید بن مالک حضرمی بردند. ابوالجنوب جعفی هم شتری را برده، بعدها از آن آب کشی میکرد و نامش را حسین گذاشته بود! در این وقت، ملحفههای زنان را از سر آنان کشیدند که عمر بن سعد مانع آنان شد. (ابن سعد مینویسد: مردی عراقی در حالی که گریه میکرد لباس فاطمه دختر امام حسینعلیه السلام را از او میگرفت. فاطمه به او گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: لباس دختر پیامبرصلی الله علیه وآله را از او بگیرم، اما گریه نکنم! فاطمه گفت: خوب رها کن! گفت: میترسم شخصی دیگری آن را بگیرد!)(ترجمة الامام الحسین:78) (به نقل شیخ مفید، أبجر بن کعب نیز که از جمله کسانی بود که ضربات شمشیر بر امام حسینعلیه السلام زد، پس از شهادت امام حسینعلیه السلام بخشی از لباس حضرت را برد.)(ارشاد: 2/111) آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا برای پایمال کردن جسد امام حسین علیه السلام با اسب آماده شوند. دوازده نفر برای این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین علیه السلام را خورد کردند.(طبری: 5/454 - 455)
بلاذری گوید: برخی از پیران ما از اهل کوفه بر تلّی نشسته بودند، گریه میکردند و گفتند: خدایا نصرتت را بر حسین فرود آر. من به آنان گفتم: یا أعداء الله! ألا تنزلون فتنصرونه؟ ای دشمنان خدا! آیا از این تپه پایین نمیروید و یاریش کنید؟ (انساب الاشراف: 3/225)
- زمان انتشار: چهار شنبه 1 مهر 1394
-
نظرات()
- بازدید : (306)
وقتی امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، دشمنان بی رحم که به خاطر دنیا به جنگ حسین علیه السلام آمده بودند، آنچه بدست آوردند، غارت کردند، حتی لباس آن حضرت را به یغما برده و پیکر غرقه به خون آن بزرگوار را برهنه، روی خاک گرم کربلا گذاشتند.
بحر بن کعب، لباس قسمت پائین آن حضرت را ربود و برد. اخنس بن مرثد، عمامه آن حضرت را برد. اسود بن خالد، نعلین آن بزرگوار را ربود و برد. بجدل بن سلیم، انگشت آن حضرت را به خاطر ربودن انگشترش، برید.
عمر سعد، زره آن مظلوم را برد. جمیع بن خلق، شمشیرش را ربود. سپس گروه گروه، به خیمه ها حمله کردند و وحشیانه به غارت پرداختند، آنچه بود ربودند، تا آنجا که نوشته اند:
حتی جعلوا ینتزعون ملحفه المرئه علی ظهرها.
دختران و بانوان خاندان رسالت علیه السلام از خانه ها بیرون ریختند، ودستجمعی برای کشتگانشان، نوحه سرایی می کردند و می گریستند. (1)
نقل شده: پیراهن آنحضرت را ربودند شمردند بیش از صد و ده مورد از آن بر اثر ضربه نیر و نیزه و شمشیر، پاره و سوراخ شده بود.
(2)
نیز نقل شده: هنگامی که دشمن برای غارت خیام هجوم آورد، عاتکه دختر حضرت مسلم علیه السلام که هفت سال داشت، زیر دست و پای آنها قرار گرفته و به شهادت رسید. (3)
(4)
فرمود: من در کربلا (5) خردسال بودم و در پایم خلخال طلا بود، با بانوان حرم در خیمه بودیم، (ناگهان جمعی برای غارت خیمه ها به خیمه آمدند) مردی بر من هجوم کرد و کوشش می کرد که تا خلخال پای مرا در آورد و به یغما ببرد، در این حال گریه می کرد.
به او گفتم: چرا گریه می کنی ای دشمن خدا؟
گفت: چگونه گریه نکنم با اینکه زیور دختر رسولخدا صلی الله علیه و اله و سلم را غارت می کنم؟
گفتم: بنابراین مرا رها کن و زیور مرا بیرون نیاور.
گفت: «می ترسم اگر من این کار را نکنم، غیر از من فردی بیاید و این زیور را برای خود برباید» (با این منطق، خلخال مرا ربود).
مادرم افزود: آنچه در خیمه ها بود همه را غارت کردند، حتی چادرها را که بانوان به کمرشان بسته بودند، می کشیدند و می بردند. (6)
زینب علیها السلام گفت: کنار خیمه ایستاده بودم. ناگاه مردی کبود چشم به سوی خیمه آمد (و آن خولی بود) و آنچه در خیمه یافت، ربود، امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود، آن نامرد آن پوست را آنچنان کشید که امام سجاد روی خاک زمین افتاد، سپس او به من متوجه شد و مقنعه ام را کشید و گوشواره ام را از گوشم بیرون آورد که که گوشم پاره شد، در عین حال گریه می کرد، گفتم: تو غارت می کنی در عین حال گریه می کنی؟ گفت: برای مصائبی که بر شما اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم وارد شده، گریه می کنم.
گفتم: خداوند دستها و پاهایت را قطع کند و در آتش دنیا قبل از آخرت بسوزاند.
هنگامی که مختار روی کار آمد و به دستور او خولی را دستگیر کرده و نزدش آوردند، مختار به او گفت: تو در کربلا چه کردی؟
جواب داد: به خیمه علی بن الحسین (امام سجاد علیه السلام ) رفتم، روسری و گوشواره زینب علیها السلام را کشیدم و ربودم، مختار گریه کرد و گفت:
در این هنگام زینب علیها السلام چه گفت: خولی جواب داد: گفت خدا دستها و پاهایت را قطع کند و تو را در آتش دنیا قبل از آخرت بسوزاند، مختار گفت سوگند به خدا، خواسته او را برمی آورم، آنگاه دستور داد دستها و پاهای خولی را بریدند و او را آتش زدند. (7)
علامه مجلسی می گوید: در بعضی از کتب دیدم، فاطمه صغری (دختر امام حسین علیه السلام گفت: کنار در خیمه ایستاده بودم و بدنهای پاره و پاره پدر و اصحاب شهید را روی خاک می نگریستم که سواران بر آن پیکرها می تاختند، در این فکر بودم که چه بر سر ما خواهد آمد، آیا ما را می کشند یا اسیر می کنند؟ ناگاه سواری از دشمن را دیدم به سوی بانوان آمد. باگره نیزه آنها را می زد و چادر و روسری آنها را می کشید و غارت می کرد، و آنها فریاد می زدند:
واجداه، وا ابتاه، وا علیاه، وا حسیناه، وا حسناه و ...
بسیار پریشان بودم و بدنم می لرزید، به عمه ام ام کلثوم پناه بردم، در این هنگام دیدم ظالمی به سوی من می آید، فرار کردم و گمان می کردم که از دست او نجات می یابم، ولی دیدم پشت سرم می آید، تا به من رسید با کعب نیزه بر بین شانه ام زد، به صورت بر زمین افتادم، گوشواره ام را کشید و گوشم را درید، گوشواره و مقنعه ام را ربود، خون از ناحیه گوش بر صورت و سرم جاری شد، و بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم دیدم عمه ام نزد من است و گریه می کند و می فرماید: «برخیز به خیمه برویم، ببینیم بر بانوان حرم و برادر بیمارت چه گذشت برخاستم و گفتم:
یا عمتاه! هل من خرقه استربها راسی عن اعین النظار.
زینب صلی الله علیه و اله و سلم فرمود:
یا بنتاه! عمتک مثلک.
به خیمه بازگشتیم دیدیم آنچه در خیمه بود غارت کرده اند، و برادرم امام سجاد علیه السلام به صورت بر زمین افتاده است، و از شدت گرسنگی و تشنگی و دردها قدرت نشستن ندارد، ما برای او گریه کردیم و او برای ما». (8)
عمر سعد کنار خیمه ها آمد و فریاد کشید: «ای اهلبیت حسین علیه السلام از خیمه ها بیرون آئید».
آنها به فریاد او اعتناء نکردند.
عمر سعد بار دیگر فریاد کشید از خیمه ها بیرون بیائید.
زینب صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: ای عمر! دست از ما بردار.
عمر سعد گفت: ای دختر علی علیه السلام بیرون بیائید تا شما را اسیر نمائیم.
زینب صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: از خدا بترس، آنقدر به ما ستم نکن.
عمر سعد گفت: چاره ای جز اسیر شدن ندارید.
زینب سلام الله علیها فرمود: ما به اختیار خود بیرون نمی آئیم.
عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش آورده و خیمه ها را آتش زدند، آنگاه بانوان حرم و کودکان با پای برهنه از خیمه های بیرون آمدند، و به سوی بیابان روی خارهای مغیلان می گریختند، در حالیکه دامن دخترکی آتش گرفته بود.
حمید بن مسلم (یکی از سربازان دشمن ) می گوید: به سوی آن دخترک رفتم تا آتش دامنش را خاموش کنم، او خیال کرد قصد آزار او را دارم، پا به فرار گذاشت وقتی که به او رسیدم: گفت: ای مرد، راه نجف کدام است؟
گفتم: نجف را برای چه می خواهی؟
گفت: من یتیم و غریبم، می خواهم به قبر جدم علی مرتضی علیه السلام پناه ببرم. (9)
(گر چه قبر مقدس علی علیه السلام تا عصر هارون الرشید مخفی بوده است، ولی ممکن است مقصود طفل تحریک حس ترحم دشمن و یا ابلاغ انتساب خود به امیرمؤمنان علیه السلام بوده و یا اینکه بودن قبر در صحرای نجف، روشن بوده ولی محل آن مشخص نبوده است).
در بعضی از مقاتل آمده: هنگامی که خیام را آتش زدند، زینب علیها الله سلام نزد امام سجاد علیه السلام آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمه ها را آتش زدند، ما چه کنیم؟
امام فرمود:
علیکن بالفرار
همه بانوان و کودکان در حالیکه گریان بودند و فریاد می زدند، فرار کردند و سر به بیابانها نهادند، ولی زینب سلام الله علیها باقی ماند و کنار بستر امام سجاد علیه السلام به آنحضرت می نگریست، و امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن می گوید: بانوی بلند قامتی را کنار خیمه ای دیدم، در حالیکه آتش در اطراف آن خیمه شعله می کشید، آن بانو گاهی به طرف راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه می کرد و دستهایش را بر اثر شدت ناراحتی بهم می زد، و گاهی وارد آن خیمه می شد، و بیرون می آمد، با سرعت نزد او رفتم و گفتم: ای بانو مگر شعله آتش را نمی بینی چرا مانند سایر بانوان فرار نمی کنی؟
گریه کرد و فرمود:
یا شیخ ان لنا علیلا فی الخیمه و هو لا یتمکن من الجلوس و النهوض فکیف افارقه ...
اینان که طبل خاتم جنگ می زنند دیگر چرا به خیمه ما سنگ می زنند غارتگران درون خیامند و کودکان از ترسشان بدامن من چنگ می زنند بر چهره های خسته و مات پریده رنگ با سیلی خشونتشان رنگ می زنند قلب حسان بیاد شهیدان کربلاست در هر کجا که قافله ها زنگ می زنند
پی نوشتها:
1- ترجمه لهوف، ص 130 و 131.
2- مثیر الاحزان ابن نما ص 55 -56.
3- معالی السبطین ج 2 / ص 227.
4- بحار ج 5 / ص 60.
5- ظاهرا منظور از این فاطمه، همانست که در سفر کربلا با حسن مثنی ازدواج کرد، شاید در این هنگام حدود ده سال یا اندکی یا بیشتر داشته است، و جریان ازدواج او قبلا در شرح حال حسن مثنی (ذیل عنوان فرزندان امام حسن علیه السلام ) ذکر شد.
6- امالی صدوق مجلس 31 - بحار ج 45 - ص 45.
7- منتخب طریحی و الوقایع خیابانی (محرم) ص 170.
8- بحار ج 45 ص 60 -61.
9- تذکره الشهداء ص 358 - 359 الوقایع و الحوادث ج 3 ص 249 به نقل از انوار الشهاده (جریان آتش زدن خیمه ها در لهوف ص 132 و در بحار ج 45 ص 58 و در نفس المهموم ص 202 آمده است).
- زمان انتشار: چهار شنبه 1 مهر 1394
-
نظرات()
- بازدید : (105)
نحوه مبارزه و شهادت حضرت عباس(ع) در روز عاشورا |
رویش نیوز: « عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام» در سال 26 هجری متولد شد. مادرش ام البنین بود. عباس بن علی چهارده سال با پدرش امیرالمؤمنین و بقیه عمر خویش را در کنار دو برادرش زندگی کرد و هنگام شهادت سی و چهار سال از عمر شریفش گذشته بود. او در شجاعت بی نظیر بود و چنان بلندبالا بود که هنگامی که بر اسب سوار می شد، پای مبارکش به زمین می رسید.
نحوه رشادت و شهادت عباس بی علی(ع) در روز عاشورا عباس بن علی علیه السلام هنگامی که تنهایی امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد، نزد او رفت و گفت:«آیا رخصت می دهی تا به میدان روم؟» لشگر کوفه راه را بر او بستند و از هر طرف او را محاصره کردند. عباس با آنها پیکار می کرد و این رجز را می خواند:« هنگامی که مرگ فریاد زند، از مرگ هرگز نمی هراسم تا هنگام مقابله با شجاعان دشمن، آنان را با شمشیر به زیر افکنم. من نفس خود را نگهبان پسر پیامبر کردهام. من عباسم که سقایی می کنم و در روز ملاقات بیم از مرگ ندارم.» یکی از سپاهیان کوفه به نام « نوفل ازرق » دست راست او را از بدن جدا کرد. عباس علیه السلام مشک را بر دوش چپش نهاد و پرچم را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:« والله ان قطعتم یمینی انّی احامی ابداً عن دینی و نحن امام صادق الیقین نجل النبّی الطّاهر الامین»؛ (به خدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، همواره حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است و فرزند پیامبر امین است. » پس از مدتی یکی از سپاهیان کوفه که در پشت درخت خرما کمین کرده بود، با شمشیر مچ دست چپ او را جدا کرد. عباس علیه السلام مشک را به سینه خود چسباند و این رجز را خواند:« ای نفس! از کافران نهراس و به رحمت خدا شاد باش. اینان ستمگرانه دست چپم را قطع کردند. پروردگارا آنها را به لهیب آتش بسوزان.» پس مشک را به دندان گرفت. آن گاه تیری بر مشک خورد و آب های آن ریخت. در روز عاشورا پس از آن که عمودی آهنین بر فرق مبارک عباس علیه السلام فرود آمد و او از اسب بر زمین افتاد و فریادزنان برادرش را صدا زد، امام حسین علیه السلام خود را بر بالینش رساند و با دیدن حال او فرمود:« اکنون کمرم شکست و راه چاره به رویم بسته شد.» و با دیدن چشم تیر خورده و تن در خون طپیده عباس بر روی زمین در کنار فرات، خم شد و در کنار او نشست و گریست تا عباس جان سپرد.
امام حسین(ع) و حرم در عزای عباس(ع) پس از شهادت عباس بن علی علیه السلام، امام حسین علیه السلام به سپاه دشمن حمله کرد و از راست و چپ بر آنان شمشیر می زد و سپاهیان کوفه از مقابلش می گریخت. امام می فرمود:« کجا فرار می کنید؟ شما برادرم را کشتید! کجا فرار می کنید؟ شما بازوی مرا شکستید!»
حضرت عباس(ع) در کلام ائمه(علیهم السلام) امام سجاد علیه السلام فرمود:« خدا عمویم عباس را رحمت کند! او خود را فدای برادرش حسین علیه السلام نمود. از جان خود گذشت و هر دو دستش قطع شد. خداوند همانند جعفر طیّار به او دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند، و فرمود: عباس نزد خدای متعال مقامی دارد که تمام شهدا در قیامت به آن غبطه میخورند.» * حضرت ابوالفضل (ع) در بیان امام صادق علیهالسلام امام صادق علیه السلام فرمود:« عمویم، عباس بن علی، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم و پایدار داشت و در رکاب امام حسین علیه السلام جهادی نیکو کرد تا به شهادت رسید.» حضرت امام صادق علیهالسلام همواره از عمویش عباس علیهالسلام تجلیل به عمل مىآورد و با درود و ستایشهاى عطرآگین از ایشان یاد مىکرد و مواضع قهرمانانهاش در روز عاشورا را بزرگ مىداشت. از جمله سخنانى که امام درباره قمر بنى هاشم(ع) فرموده است، اینکه: «عمویم عباس بن على (علیهالسلام) بصیرتى نافذ و ایمانى محکم داشت. همراه برادرش حسین جهاد کرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت...» (ذخیرة الدارین، ص 123 به نقل از عمدة الطالب) امام صادق علیهالسلام از برترین صفات مجسم در عمویش که مورد شگفتى اوست چنین نام مىبرد: 1- «تیزبینى» تیزبینى، پیامد استوارى رأى و اصالت فکر است و کسى بدان دست پیدا نمىکند، مگر پس از پالودگى روان، خلوص نیت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى. تیز بینى از آشکارترین ویژگیهاى ابوالفضل العباس علیهالسلام بود. از تیزبینى و تفکر عمیق بود که حضرت به تبعیت از امام هدایت و سیدالشهداء امام حسین علیهالسلام برخاست و بدین گونه به قله شرف و کرامت دست یافت و خود را بر صفحات تاریخ، جاودانه ساخت. پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پایدار است و انسان آنها را بزرگ مىشمارد، در برابر شخصیت بى مانند حضرت که بر قلههاى انسانیت دست یافته است سر بر زمین مىساید و کرنش مىکند. 2- «ایمان استوار» یکى دیگر از صفات بارز حضرت، ایمان استوار و پولادین اوست. از نشانههاى استوارى ایمان حضرت، جهاد در کنار برادرش بود که هدفش جلب رضایت پروردگار متعال به شمار مىرفت و همانطور که در رجزهایش روز عاشورا بیان داشت از این جانبازى کمترین انگیزه مادى نداشت و همین دلیلى گویاست بر ایمان استوار حضرت. 3- «جهاد» با حسین علیهالسلام فضیلت دیگرى که امام صادق علیهالسلام براى عمویش، قهرمان کربلا، عباس علیهالسلام نام مىبرد، جهاد تحت فرماندهى سالار شهیدان، سبط گرامى پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و آقاى جوانان بهشت است. جهاد در راه آرمان برادر، بزرگترین فضیلتى بود که حضرت ابوالفضل بدان دست یافت و نیک از عهده آزمایش به درآمد و در روز عاشورا قهرمانیهایى از خود نشان داد که در دنیاى دلاورى و شجاعت بى مانند است ...
* حضرت ابوالفضل (ع) در بیان حضرت مهدی علیهالسلام حجت خدا و بقیة الله الاعظم، امام زمان (عج) در بخشى از سخنان زیباى خود درباره عمویش عباس (ع) چنین مىگوید: «سلام بر ابوالفضل، عباس بن امیرالمؤمنین، همدرد بزرگ برادر که جانش را فداى او ساخت و از دیروز بهره فردایش را برگزید، آنکه فدایى برادر بود و از او حفاظت کرد و براى رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش، «یزید بن رقاد» و «حیکم بن طفیل طایى» را لعنت کند...» (المزار، محمد بن مشهدى، از بزرگان قرن ششم) امام عصر - عجل الله تعالى فرجه - صفات والاى ریشهدار در عمویش، قمر بنى هاشم و مایه افتخار عدنان را چنین بر مىشمارد و مىستاید: 1- همدردى و همگامى با برادرش سید الشهداء (ع) در سختترین و دشوارترین شرایط تا آنجا که این همگامى و همدلى ضرب المثل تاریخ شد. 2- فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتندارى و یارى امام هدایت و نور. 3- فدا کردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت، امام حسین (ع). 4- حفاظت از برادر مظلومش با خون خود. 5- کوشش براى رساندن آب به برادر و اهل بیتش هنگامى که نیروهاى ستمگر و ظالم، مانع از رسیدن قطرهاى آب به خاندان پیامبر (ص) شده بودند.
منابع:
|
- زمان انتشار: چهار شنبه 1 مهر 1394
-
نظرات()
- بازدید : (86)
تغییر رنگ تربت کربلا در روز عاشورا
تربت امام حسین (ع) در موره آستان مقدس حسینی از رنگ طبیعی به رنگ قرمز تغییر رنگ می دهد که این اتفاق
همزمان با روز عاشورا به وقوع می پیوندد
تصاویر نمایش داده شده این اتفاق بزرگ را که تغییر رنگ تربت پاک قبر امام حسین (ع) است را به صورت اینترنتی به
تصویر کشیده است که از رنگ طبیعی به رنگ قرمز تغییر می باید و این اتفاق عظیم در ساعت ۱۰:۱۵ روز عاشورا
اتفاق می افتد
و این اتفاق بزرگ مؤکدا در روایات آمده است که از ام سلمه روایت شده است
حافظ الطبرانی در کتاب (المعجم الکبیر) از ام سلمه نقل کرده است:
امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در دستان پیامبر مشغول بازی بودند که جبرییل نازل می شود و به پیامبر می
فرماید “ای محمد امت تو بعد از تو پسرانت را می کشند” هنگامی که حسین در دستان پیامبر بود، پیامبر گریست و
حسین را در آغوش کشید و سپس فرمود: “این خاک امانت نزد شما باشد”
و پیامبر فرمود “نفرین باد بر غم و اندوه”
و پیامبر به ام سلمه فرمود: “ای ام سلمه زمانی که این خاک همانند خون شد بدان پسرم (امام حسین (ع)) را به
شهادت رسانده اند.”
و سپس ام سلمه آن تربت را در شیشه ای قرار داد. و هر روز به آن نگاه می کرد و در یکی از روزها رنگ خاک تغییر
کرد و این تحولی بس عظیم بود.
- زمان انتشار: دو شنبه 22 تير 1394
-
نظرات()
- بازدید : (90)
رئیس ستاد بازسازی عتبات گفت: در کفالعباس در عمق هفت تا هشت متری در حفاری به فلزات اکسیده (تجمعی از فلزات اکسیده در خاک) رسیدیم که بدون شک همان نیزه شکستههای بوده است. اینجا صحنههای کربلا کاملاً برای ما مجسم است. به گزارش پارس به نقل از تسنیم، کسانی که توفیق تشرفهای متعدد به عتبات عالیات را دارند، شاهد تغییرات محسوس و قابل توجهی در حرمهای شریف بودهاند و در طی زیارت قدر مسلم مهندسان، معماران، کاشی کاران، هنرمندان و ... زیادی را مشغول کار مشاهده کردهاند.
معمولاً هنگام مشاهده افرادی که توفیق خدمت به حرمهای شریف ائمه(ع) را یافتهاند، این سؤال به ذهن مردم میآید که طی این خدمت آیا شاهد عنایات خاصی از سوی ائمه(ع) بودهاند و یا خاطره ویژهای از این خدمت دارند یا خیر.
ما هم کنجکاو دریافت پاسخ این پرسش بودیم، بر همین اساس مصاحبه با حسن پلارک، رئیس ستاد بازسازی عتبات عالیات را به دریافت این پرسش اختصاص داده از وی خواستیم از خاطرههای خاصی که این مدت مشاهده کرده، برای ما تعریف کنند.
پلارک با اشاره به اینکه نمیخواهد در این خصوص از عنایتهای خاص به افراد سخن بگوید، گفت: دکتر ساحلی، استاد دانشگاه و دارای سه دکتری از کشور آمریکا است. وی در رشتههای ژئوفیزیک، باستان شناسی و تاریخ تحصیل کرده و برای گمانهزنی در کربلا در بحث ژئوفیزیک با ما همکاری دارد و متبرع نیز هست.
کربلا؛ تنهایی جایی در جهان که آب سربالا حرکت میکند
ایشان با محاسبات ژئوتکنیک میگفت که تنها نکتهای از جهان که آب در آن باز میگردد و برعکس حرکت میکند کربلا است(آب رو به بالا حرکت میکند). آب از طرف خیمهگاه تا جلوی حرم آقا ابوالفضل(ع) میآید و از آنجا میچرخد و به حالت سرگردان به شدت روبه بالا حرکت میکند. چون آب نمیخواهد به حرم وارد شده و باعث تخریب حرم شود اگر چه سطح آب در خود حرم بالا است.
دکتر صالحی به ما می گفت که وقتی این حرکت آب را بررسی کردیم دیدیم این حرکت آب طبیعتاً ماسه بادیهای زیر حرم را با خود میبرد و شنها را از زیر حرم تخلیه کرده است پس چرا این سازه (حرم امام حسین(ع)) تخریب نمیشود و و پایین نمیآید؟
تا اینکه در ستاد متوجه شدیم دو سال پیش برای تقویت ستونهای زیر حرم بتن تزریق شده است. مسئولان این کار می گفتند آن زمان هر قدر بتن تزریق می کردیم می دیدم باز هم نیاز است و پر نمیشود تا اینکه 20 برابر حد نیاز بتن تزریق کردیم؛ بعدها متوجه شدیم این بتنها جای ماسهبادیها را گرفته و مانع تخریب سازه شده است.
صحنههای مجسم کربلا؛ نیزه شکستههای روز عاشورا را پیدا کردیم
پلارک خاطرهای دیگر برای ما تعریف کرد و گفت: در کفالعباس در عمق هفت تا هشت متری در حفاری به فلزات اکسیده (تجمعی از فلزات اکسیده در خاک) رسیدیم که بدون شک همان نیزه شکستههای بوده است. اینجا صحنههای کربلا کاملاً برای ما مجسم است.
در حرم امام حسین(ع) برای ترفیع گنبد ناچار بودیم 200 تن بار برگنبد فعلی اضافه کنیم که طبیعتاً باید ستونها تقویت میشد تا این بار را تحمل کنند همزمان با این کار تصمیم گرفتیم ستونها را لاغر کنیم تا فضای اطراف ضریح بیشتر شود. طرحهای مختلفی برای این مسئله ارائه شد و ما برای اطمینان از موفقیت طرح ها نمونه ستونهای حرم را ساختیم و همان اندازه وزن بر روی آن گذاشتیم و امتحان کردیم تا در نهایت به طرح فعلی که با تکنیکهای برتر دنیا طراحی شده است رسیدیم که توسط دو شیعه متعهد ایرانی مدرس در آمریکا (دو برادر پروفسور بنان) ارائه شده بود.
وقتی آب در حرم امام حسین(ع) به مرخصی میرود
اما یکی از مشکلات اساسی ما بعد از دو سال مطالعه بالا بودن سطح آبهای زیرزمینی در حرم امام حسین(ع) بود، یعنی یک متر و نیم از بالای ستونهای حرم حضرت سیدالشهدا(ع) وقتی حفاری می شد به آب میرسیدیم و این مشکل بزرگی برای انجام پروژه بود اما به محض شروع عملیات تا هشت متر حفاری، ذرهای با آب بر نخوردیم، انگار آب یکدفعه مرخصی رفته است تا ما کارمان را انجام دهیم و دوباره بازگردد. همین باعث شده زمانبندی ساخت هر ستون که شش ماه پیشبینی شده بود به سه ماه کاهش پیدا کند چون دیگر آب مزاحمتی برای ما ندارد.
جالب اینکه وقتی چند سال پیش سنگ حرم را عوض میکردیم حتی در عمق یک متری هم به آب میخوردیم اما اکنون خبری از آب نیست که نیست و اینها از معجزاتی است که اکنون در کارمان مشاهده میکنیم. البته بچههایی که مخلصانه کار میکنند کراماتی را مشاهده میکنند و نصیبشان میشود.
از رئیس ستاد بازسازی عالیات در مورد آرزوهایش سؤال کردیم پاسخ داد: اتمام صحن حضرت زهرا(س) که اگر همینگونه پیش برود تا یک سال و نیم دیگر آماده است. این صحن از مسجدالنبی(ص) هم بزرگتر است و با ساخت آن حرم امام علی(ع) 20 برابر بزرگتر میشود، اتمام صحن حضرت زینب(س) که 180 هزار متر است. شش سال هم برای این طرح زمان دیده شده که سعی میکنیم پنج ساله ساخته شود، در کاظمین هم صحن صاحبالزمان 70 هزار متر است که با صحن امام رضا(ع) 80 هزار متر میشود و سعی میکنیم که سه ساله ساخته شود. در سامرا نیز که غریب و مظلوم است شعاع 300 متری اطراف حرم را دیدهایم و در حال تملک هستیم و امیدواریم ظرف پنج تا شش سال آینده طرح توسعه سامرا را هم به اتمام برسانیم.
البته من هم یک کارگر و کارمند هستم و وقتی همه این کارها تمام شود به اسم جمهوری اسلامی ایران و مردم خواهد بود چرا که مردم کار کردهاند. بسیاری از افرادی که با ما کار میکنند علیرغم مشکلات مالی یک ریال از ما حقوق نمیگیرند. برخی مشکل مالی ندارند و رایگان کار میکنند اما عدهای مشکل مالی دارند اما باز هم برای اجر و ذخیره آخرت کار میکنند.
به خصوص وقتی مردم میروند و میبینند که کار خوب پیش رفته و اصولی صورت میگیرد تمایل پیدا میکنند که توسط ستاد بازسازی عتبات عالیات به حرم ها کمک کنند به خصوص ایرانیان مقیم آمریکا و اروپا هم مدام به ما سر میزنند.
مثلاً در مناقصه تأمین سنگ صحن حضرت زهرا(س) کنسرسیومی متشکل از چند شرکت برنده شدند. خواست ما، سنگ و اجرای باکیفیت، طرحهای پیچیده، ستونهای گرد دارای پایه ستون و بالای ستون و سیستمهای تهویه از پایین مثل مسجد النبی(ص) بود که آخرین قیمتی که به آن رسیدم 95 میلیارد تومان بود. ما در همه قراردادهای خود این بند را داریم که در صورت پیدا شدن متبرع بخشهای تبرعی از قرارداد حذف میشود.
ظرف حدود 40 روز بعد از اعلام برنده مناقصه شرکت آذرنوش استان مرکزی که بزرگترین کارخانه سنگبری در ایران است، به صورت متبرعی انجام 60 میلیارد تومان این پروژه را متقبل شد و هزینه این پروژه به 25 میلیارد تومان کاهش یافت.
ما هم به عنوان امانتدار مردم از اهل بیت (ع) میخواهیم به ما طول عمر بدهند که این امانتهای مردم را به سرانجام برسانیم و تحویل صاحبانشان بدهیم.
آیا ما ایرانی ها بقیع را بازسازی خواهیم کرد؟
آیا بازسازی بقیع از آرزوهای شما نیست؟ پلارک پاسخ داد: حتی صحبت کردن در این مورد هم سخت است و نفس آدم را بند میآورد. این کار از پاداشهای بزرگ اهل بیت(ع) میتواند باشد که البته مطمئن هستم محقق خواهد شد اما قصه بقیع مثل قصه ظهور است که من این دو را از هم منفک نمیدانم. ما امیدواریم که ظهور زودتر محقق شود و هر زمان این اتفاق افتاد قصه بقیع حل خواهد شد.
و آیا باز هم ما ایرانیها آن را خواهیم ساخت؟ پلارک گفت: تا آقا چه کسی را لایق بداند، ما امیدواریم که قسمت ما ایرانیها و همین بچههایی که عتبات را می سازند، باشد.
تا زمانی که شیعه هست کار ستاد بازسازی ادامه دارد
از رئیس ستاد بازسازی عتبات عالیات سؤال کردیم: آیا وقتی توسعه حرمهای عتبات تمام شد، کار ستاد پایان مییابد و باید تعطیل شود؟
پلارک پاسخ داد: تا شیعه هست ستاد کار دارد و به هر حال یکی از وظایف ستاد جمعآوری نذورات است اما این حجم کار را نخواهد داشت. تعمیرات، مرمت، سازماندهی نذورات مردم، نماینده ایرانیان در عتبات بودن و ارائه کمک مشاوره در عتبات ادامه خواهد داشت.
پلارک در پاسخ به این سؤال که آیا از وقتی این سمت را بر عهده گرفته اید انتظارات اطرافیان زیاد نشده است؟ گفت: خیر. تمام توقعاتی که قبلاً مردم از ما داشته اند همچنان باقی است البته اغلب درخواست زیارت دارند که ما آنها را راهنمایی می کنیم به سازمان حج و زیارت. مسئولان هم انتظار دارند تحفههای ویژه به آنها بدهیم.
زمانی حتی عکس حرم شش گوشه امام حسین(ع) را نداشتیم اما اکنون!
آخرین حرفهای پلارک یک توصیه به مردم ایران و همه شیعیان جهان بود. وی گفت: من می خواهم حرفی به مردم و شیعیان بزنم. یک سفره پرکرامت پهن شده است. ما در ایران قریب به 50 سال دسترسیمان به حرم های ائمه (ع) کوتاه بوده و آرزوی ما این بود که عکس ضریح امام حسین(ع) را ببینیم یعنی فقط شنیده بودیم که قبر امام حسین(ع) شش گوشه است اما حتی عکس آن را ندیده بودیم. در زمان جنگ بچه های قرارگاه رمضان نفوذی به کربلا رفته بودند و مهری از کربلا آورده بودند این مهر در جنگ غوغا کرده بود و در یگانها می چرخید.
اما امروز اهل بیت به شیعیان و عاشقانشان یک فرصتی داده اند که من فکر می کنم به پاس فداکاری شیعیانشان و زحمات امام و حضرت آقا و خون شهدا این پاداش را به ما داده شده است.
هر کسی به هر طریق که می تواند نباید این فرصت را از دست بدهد. زیارت امام علی(ع)، زیارت امام حسین(ع) و ... شفاعت در روز قیامت است. با توجه به شرایط منطقه معلوم نیست مردم ایران این فرصت را اینگونه همیشه در دسترس داشته باشند. این بزرگواران نه تنها راه را برای زیارت باز کرده اند بلکه حرم و خانهشان را در اختیار ما قرار دادند و این افتخار ماست که خانه هایشان را جارو بکشیم و تمیز کنیم. نباید در این کار کوتاهی کنیم و این فرصت را از دست بدهیم.
- زمان انتشار: سه شنبه 16 تير 1394
-
نظرات()
- بازدید : (349)
حرمله چرا به جای علی اصغر، امام حسین را با تیر نزد
براي رسيدن به پاسخ به ناچار بايد به عنوان مقدمه اشارهاي به برخي واقعيتهاي تاريخي مربوط به آن عصر نمود:
نكته اول: در تاريخ آمده است كه در جنگهاي زمان قديم دو عامل باعث شكست يك لشكر ميشد. يكي سقوط پرچم و ديگري كشته شدن فرمانده. اين مسئله را به دفعات ميتوان در كتابهاي تاريخي ملاحظه نمود.
به عنوان مثال كشته شدن پيدر پي پرچمدارانِ مشركانِ قريش در جنگ احد باعث، تزلزل روحيه و شكستشان گرديد. لذا است كه پيامبر در بسياري از جنگها پرچم لشكر را به دست اميرالمومنين علي (ع) ميداد. يا در واقعه عاشورا امام حسين (ع)، اباالفضل العباس را پرچمدار لشكر خويش نمود.
نكته دوم: گاه برخي اشياء، پرچم و نماد يك لشكر قرار ميگرفت. مثلا در جنگ «جمل»، پرچم و نماد ايستادگي لشكر طلحه و زبير، «شتر عايشه» بود. لشكريان مادامي كه ميديدند اين شتر پا برجاست، سرسختانه ميجنگيدند، لذا اميرالمومنين براي پايان دادن به غائله جنگ دستور داد لشكريانش با تمام توان به سمت شتر حمله كنند و آن را از پاي درآورند. پس از انجام اين كار بود كه لشكر طلحه و زيبر پراكنده شدند.[1] همچنين معاويه در جمعآوري نيرو براي جنگ با اميرالمومنين علي (ع) به نيرنگ متوسل شده و نماد و پرچم خويش را پيراهن خونين عثمان (پيراهني كه عثمان هنگام كشته شدن آن را به تن داشت) قرار داد تا بدين وسيله عواطف و احساسات مردم را به جوش آورد و آنان را در اين راه با خود، همراه سازد.
در روز عاشورا نيز علياصغر، نماد مظلوميت و آخرين پرچم امام حسين (ع) بود. حضرت براي اينكه تعداد حاضران در صحنه نبرد (با تنها نوه آخرين پيامبر خدا (ص) كاهش يابد و افرادي كه در قتل ايشان شركت داشتند) به حداقل ممكن برسد و بدين طريق با ترك صحنه شهادت ايشان از عذاب الهي نجات يابند، علياصغر را بر روي دستان خويش بلند كرد و ضمن تهييج عواطف و احساسات آنان با بيان اين جمله: «يا قوم ان لم ترحموني فرحموا هذا الطفل الصغير اما ترنهوا كيف يتلظي عطشانا» لشكر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل كشاند. در تاريخ آمده است: پس از ديدن اين حالت لشكر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهي برخي بيدار و اعتراض دستهاي ديگر نيز بلند شد. ايجاد چنين حالتي در لشكر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد، طفل يا پدرش را نشانه بگيرد و از قضا تير حرمله درست بر گلوي علي اصغر مينشيند. لذا پاسخ به اين پرسش كه: چرا حرمله خود امام حسين را با تير هدف قرار نداد، همينجا مشخص ميگردد، كه در آن لحظه علياصغر باعث تزلزل لشكر و مخالفت آنان با ادامه جنگ شده بود. جنگي كه تنها هدفش به شهادت رساندن امام حسين (ع) بود، داشت بدون رسيدن به اين هدف پايان مييافت و امام نيز با بلند كردن علي اصغر بر روي دستانش، داشت به هدفش كه پراكنده كردن دشمن و آلوده نكردن دستشان به خون امام زمان و نوه پيامبرشان و جهنمي نكردنشان بود، ميرسيد. پس هدف از بيان جمله: «يا قوم ان لم ترحموني» التماس از دشمن براي دريافت مقدار اندكي آب يا اينكه: به من رحم كنيد و مرا نكشيد، نيست، بلكه نجات (حتي) يك انسان از عذاب الهي است. كه حضرت با انجام اين عمل موفق به آن شدند و برخي صحنه نبرد را ترك كردند.
از تمام مطالب فوق كه بگذريم تذكر اين نكته بسيار ضروري است:
آيا ميدانستيد در مورد علياصغر، دو گزارش تاريخي ديگر نيز وجود دارد كه اكثر شبهههاي آن نامه در آن وجود ندارد؟
گزارش اول: بر اساس اين گزارش هنوز تعدادي از ياران امام زنده بودند و به همراه حضرت با دشمن ميجنگيدند.[2] (هر يك از ياران حضرت كه خسته ميشد لحظاتي از ميدان جنگ فاصله ميگرفت و به كنار خيمهها آمده، كمي استراحت ميكرد و مجددا باز ميگشت) احساس خستگي و تشنگي بر حضرت غلبه پيدا كرده بود. لذا براي رفع خستگي لحظاتي به كنار خيمهها بازگشتند. شخصي كودك شيرخوار ايشان را آورده و به ايشان داد (در بسياري از كتابهاي تاريخي علت اين مسئله و كسي كه كودك را به امام تحويل داده است، بيان نشده و تنها آمده است: شخصي كودكِ حضرت را در دامان ايشان گذاشت. در تعداد معدودي از منابع آمده است: كودك از شدت تشنگي ميگريست، لذا او را به امام دادند) در اين هنگام يكي از لشكريان دشمن تيري را به سمت آن دو پرتاب كرد. تير به گلوي طفل شيرخوار اصابت كرد به گونهاي كه گويا طفل را سر بريدهاند.[3]
گزارش دوم: بر خلاف گزارشهاي قبلي كه غالبا توسط منابع اهلسنت نقل شدهاند، گزارشي كه اكنون خدمت شما ارائه ميشود توسط يكي از قديميترين كتابهاي نوشته شده به دست شيعيان ثبت گرديده است. بر طبق اين گزارش: حضرت خسته از جنگ به كنار خيمهها آمد. همسر آن حضرت به نام رباب در همان روز عاشورا كودكي را به دنيا آورده بود كه حضرت او را نديده بود. لذا او را آوردند و به حضرت دادند تا حضرت كودكش را ببيند و در گوش او اذان بگويد كه ناگهان تيري به سمت ايشان آمد و به گلوي طفل خورد به گونهاي كه گويا سر طفل را بريدهاند.[4]
________________________________________
[1] . ر.ك: شيخ مفيد، الجمل، قم، مكتبه الداوري، بيتا.
[2] . شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص108.
[3] . طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص389؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص108.
[4] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج2، ص232.
- زمان انتشار: چهار شنبه 11 دی 1392
-
نظرات()
- بازدید : (179)
پاسخ :
اين كه سر امام حسين عليه السلام بر سر نيزه قرآن خوانده است ، از ضروريات تاريخ است كه هم علماي شيعه و هم علماي اهل سنت آن را به سند صحيح نقل كردهاند ؛ از جمله شيخ مفيد رحمت الله عليه در كتاب شريف و معتبر الإرشاد مينويسد :
عن زيد بن أرقم أنه قال : مر به علي وهو على رمح وأنا في غرفة ، فلما حاذاني سمعته يقرأ : ( أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) فقف - والله - شعري وناديت : رأسك والله - يا ابن رسول الله - أعجب وأعجب .
الإرشاد - الشيخ المفيد - ج 2 - ص 117 - 118
و نيز مرحوم محمد بن سليمان الكوفي مينويسد :
[ حدثنا ] أبو أحمد قال : سمعت محمد بن مهدي يحدث عن عبد الله بن داهر الرازي عن أبيه عن الأعمش : عن المنهال بن عمرو قال : رأيت رأس الحسين بن علي على الرمح وهو يتلو هذه الآية : * ( أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) * [ 9 / الكهف : : 18 ] فقال رجل من عرض الناس : رأسك يا ابن رسول الله أعجب ؟ .
مناقب الإمام أمير المؤمنين (ع) - محمد بن سليمان الكوفي - ج 2 - ص 267 .
همچنين ابن حمزه طوسي مينويسد :
عن المنهال بن عمرو ، قال : أنا والله رأيت رأس الحسين صلوات الله عليه على قناة يقرأ القرآن بلسان ذلق ذرب يقرأ سورة الكهف حتى بلغ : * ( أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) * فقال رجل : ورأسك - والله - أعجب يا ابن رسول الله من العجب . 274 / 2 –
وعنه ، قال : أدخل رأس الحسين صلوات الله عليه دمشق على قناة ، فمر برجل يقرأ سورة الكهف وقد بلغ هذه الآية * ( أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) * فأنطق الله تعالى الرأس ، فقال : أمري أعجب من أمر أصحاب الكهف والرقيم .
الثاقب في المناقب - ابن حمزة الطوسي - ص 333 .
و قطب الدين راوندي نيز مينويسد :
عن المنهال بن عمرو قال : أنا والله رأيت رأس الحسين عليه السلام حين حمل وأنا بدمشق ، وبين يديه رجل يقرأ الكهف ، حتى بلغ قوله : ( أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) ، فأنطق الله الرأس بلسان ذرب ذلق ، فقال : أعجب من أصحاب الكهف قتلي وحملي .
الخرائج والجرائح - قطب الدين الراوندي - ج 2 - ص 577 .
و ابن شهر آشوب مينويسد :
روى أبو مخنف عن الشعبي انه صلب رأس الحسين بالصيارف في الكوفة فتنحنح الرأس وقرأ سورة الكهف إلى قوله : ( انهم فتية آمنوا بربهم وزدناهم هدى فلم يزدهم إلا ضلالا ) . وفي أثر انهم لما صلبوا رأسه على الشجرة سمع منه : ( وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون ) . وسمع أيضا صوته بدمشق يقول : لا قوة إلا بالله . وسمع أيضا يقرأ : ( ان أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) ، فقال زيد بن أرقم : أمرك أعجب يا ابن رسول الله .
مناقب آل أبي طالب - ابن شهر آشوب - ج 3 - ص 218 .
و علي بن يونس عاملي مينويسد :
قرأ رجل عند رأسه بدمشق ( أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) فأنطق الله الرأس بلسان عربي : أعجب من أهل الكهف قتلي وحملي .
الصراط المستقيم - علي بن يونس العاملي - ج 2 - ص 179
و سيد هاشم البحراني نيز مينويسد :
فوقفوا بباب بني خزيمة ساعة من النهار ، والرأس على قناة طويلة ، فتلا سورة الكهف ، إلى أن بلغ في قراءته إلى قوله تعالى : * ( أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) * . قال سهل : والله إن قراءته أعجب الأشياء .
مدينة المعاجز - السيد هاشم البحراني - ج 4 - ص 123
مرحوم علامۀ مجلسي رحمت الله عليه در كتاب شريف بحار الأنوار ، بابي را به همين مطلب اختصاص داده است .
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 45 - ص 121
و از علماي اهل سنت ، ابن عساكر در كتاب تاريخ مدينه دمشق مينويسد :
نا الأعمش نا سلمة بن كهيل قال رأيت رأس الحسين بن علي رضي الله عنهما على القناة وهو يقول " فسيكفيكهم الله وهو السميع العليم .
تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 22 - ص 117 – 118 .
و محقق كتاب در پاورقي آن مينويسد :
وزيد بعدها في م : قال أبو الحسن العسقلاني : فقلت لعلي بن هارون انك سمعته من محمد بن أحمد المصري ، قال : الله اني سمعته منه ، قال الأنصاري فقلت لمحمد بن أحمد : الله انك سمعته من صالح ؟ قال : الله إني سمعته منه ، قال جرير بن محمد : فقلت لصالح : الله انك سمعته من معاذ بن أسد ؟ قال : الله اني سمعته منه ، قال معاذ بن أسد : فقلت للفضل : الله انك سمته من الأعمش ؟ فقال : الله اني سمعته منه ، قال الأعمش : فقلت لسلمة بن كهيل : الله انك سمعته منه ؟ قال : الله اني سمعته منه بباب الفراديس بدمشق ؟ مثل لي ولا شبه لي ، وهو يقول : ( فسيكفيكهم الله وهو السميع العليم ) .
و همچنين ابن عساكر در جائي ديگر از همين كتاب مينويسد :
عن المنهال بن عمرو قال أنا والله رأيت رأس الحسين بن علي حين حمل وأنا بدمشق وبين يدي الرأس رجل يقرأ سورة الكهف حتى بلغ قوله تعالى " أم حسبت أن أصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا " قال فأنطق الله الرأس بلسان ذرب فقال أعجب من أصحاب الكهف قتلي وحمل .
تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 60 - ص 369 – 370 .
بنابراين ، با اين همه مدارك معتبري كه در اين باره وجود دارد ، شكي در صحت خبر قرآّن خواندن سر مبارك امام حسين عليه السلام باقي نميماند .
به دليل طولاني نشدن و نيز اتقان مطلب ، اصل متن عربي روايات آورده است . ترجمه آن با خودتان .
موفق باشيد
- زمان انتشار: سه شنبه 19 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (266)
توضيح سؤال:
از ديدگاه شيعيان، كربلا برترين مكان در روى زمين و برتر از بيت الله الحرام است و عناوينى همچون: «أفضل بقاع الأرض» «أرض الله المختارة» «حرم الله ورسوله» «قبلة الإسلام» «في تربتها شفاء» و... به وفور در روايات شيعيان يافت مىشود و ثابت مىكند كه از ديدگاه شيعه، كربلا ارزش بيشترى نسبت به كعبه دارد و كعبه براى آنها اهميت و ارزش چندانى ندارد، زيارت كربلا به مراتب ثواب بيشترى نسبت به زيارت خانه خدا دارد.
حتى در اين باره اشعارى نيز سرودهاند كه همين معنا را مىرساند؟
ومن حديث كربلاء والكعبة لكربلاء بانَ عُلُوُّ الرُّتّبَه
در جاى ديگر آمده:
هي الطفوفُ فَطُفْ سبعًا بمغناها فما لمكةَ معنًى مثل معناها
أرضٌ ولكنها السبعُ الشدادُ لها دانتْ وطأطأَ أعلاها لأَدْناها
خوشحال خواهيم شد كه پاسخ اين مطالب را به صورت واضح و روشن برايم ارسال كنيد.
خلاصه شبهه:
از مجموع گفتار فوق سه شبهه اساسى استخراج مىشود:
شبهه اول: چرا شيعيان به كعبه اهميت نمىدهند؟
شبهه دوم: چرا شيعيان به كربلا «قبلةالاسلام» مىگويند؟
شبهه سوم: چرا از ديدگاه شيعيان كربلا برتر از كعبه است؟
ما تلاش مىكنيم كه در اين مقاله به اين سه شبهه به صورت مختصر پاسخ دهيم.
شبهه اول: عدم اهميت كعبه از ديدگاه شيعه
يكى از شبهاتى را كه در گفتار سؤال كننده مطرح شده اين است كه از ديدگاه شيعه، خانه خداوند اهميت چندانى ندارد؛ بلكه كربلا ارزش بيشترى دارد و زيارت آن نيز ثواب افزونتر نسبت به خانه خداست؛ در حالى از ديدگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام، كعبه اهميت فراوانى دارد و براى زيارت آن اهميت بسيارى قائل هستند.
پاسخ؛ كعبه در نظر شيعيان اهميت ويژه دارد
بىترديد مكان هاى كعبه و كربلا، در ميان مذاهب اسلامى داراى حرمت و مقدس است. شيعيان با پيروى از امامان معصوم براى كعبه جايگاه خاص و حرمت ويژه را قائل هستند.
براى اثبات اين موضوع، مواردى را كه نشانه اهميت كعبه از ديدگاه شيعيان است؛ ذكر مىكنيم:
نشانه هاي اهميت كعبه از نظر شيعه
الف: قبله در بسياري از امور، مورد توجه است:
براى اثبات اهميت كعبه از نظر شيعيان كافى است فتاواى فقهاء را در باب نماز واجب و مستحب و مراسم احتضار، نماز و تدفين ميت، و ذبح حيوانات مرور كنيم كه در تمامى اين موارد و موارد ديگر توجه به سوى قبله را كه همان كعبه است شرط صحت و قبولى اعمال و يا مستحب مىدانند. در اين مورد نظر عدهاى از فقهاء را متذكر مىشويم:
1. شيخ طوسي(ره)
شيخ طوسى يكى از استوانه هاى علمى و فقهى شيعه، شناخت قبله را براى انجام امورى كه ذكر شد؛ واجب مىداند و در پايان تصريح مىكند كه قبله همان كعبه است:
معرفة القبلة واجبة للتوجه إليها في الصلوات، واستقبالها عند الذبيحة، وعند احتضار الأموات ودفنهم. والتوجه إليها واجب في جميع الصلوات فرائضها وسننها مع التمكن وعدم الاعتذار. والقبلة هي الكعبة.
شناخت قبله براى انجام نماز به سوى آن و رو به قبله قرار دادن ذبيحه و شخص محتضر و دفن اموات واجب است. مواجهه به قبله در تمام نماز هاى واجب و مستحب در صورت تمكن و نبود عذر واجب است و قبله همان كعبه است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، النهايةفي مجرد الفقه والفتاوى، ص 62، انتشارات قدس محمدي، قم
شيخ در مبسوط نيز همين مطالب را آورده است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، المبسوط ج1، ص 77
2. قاضي ابن براج(ه)
قاضى ابن براج مىنويسد:
القبلة هي الكعبة، والعلم بها واجب مع التمكن للتوجه إليها في فرائض الصلاة وسننها، واحتضار الموتى من الناس، وغسلهم، والصلاة عليهم، ودفنهم والذبائح.
قبله همان كعبه است. جهت رو به قبله انجام دادن نمازهاى واجب و مستحب و رو به قبله بودن مردم در حال احتضار و انجام غسل و نماز بر ميت و دفن آن و ذبيحه، علم به قبله واجب است.
القاضي ابن البراج، عبد العزيز بن البراج الطرابلسي(متوفاي481) المهذب، ج 1، ص 84 تحقيق: مؤسسة سيد الشهداء العلمية / إشراف: جعفر السبحاني، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم
كعبه و قبله در نظر شيعه آن چنان از اهميت ويژه برخوردار است كه گذشته از مسائل عبادى در مسايل تغذيه نيز قبله و كعبه دخالت دارد. چنانچه سخنان شيخ طوسى و ابن براج، بيانگر همين مطلب بود.
اما سخن سيد مرتضى علم الهدى جهت نشان دادن اهميت مطلب در نظر شيعه، شنيدنى است:
ومما انفردت به الإمامية القول: بإيجاب استقبال القبلة عند الذبح مع إمكان ذلك، وخالف باقي الفقهاء في وجوبه وأنه شرط في الذكاة.
رو به قبله بودن ذبيحه در صورت امكان از مطالبى است كه تنها اماميه قائل به وجوب آن است. اما بقيه فقهاء (از غير اماميه) در وجوب و شرط بودن آن در تذكيه ذبيحه، مخالفت كردهاند.
المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، الانتصار، ص 405 تحقيق و نشر: مؤسسة النشرالإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم،1415
ب: حج در صورت استطاعت، واجب است:
يكى از مواردىكه اهميت كعبه را از نظر شيعيان ثابت مىكند مراسم عبادى حج است كه در هرسال جمعيت انبوهى از حاجيان را، شيعيان تشكيل مىدهند.
براى اين كه اهميت حج و كعبه در اين قسمت روشن شود به چند مورد در رابطه با حج اشاره مىشود:
1. تأخير حج واجب، جائز نيست:
گذشته از آيات، روايات زيادى در باره اين فريضه الهى آمدهاست كه دليل بر وجوب حج و اهميت آن از نظر شيعه است در اهميتش همين بس اگر شخص مستطيع حج را بدون عذر ترك كند؛ كافر است. و يا بدون عذر آن را به تأخير اندازد و بميرد؛ بر طريقه دين يهودى و نصرانى مردهاست. از ميان انبوه روايات، به سه روايت در اين مورد اشاره مىشود:
روايت اول:
كلينى با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل كردهاست:
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ فِيهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ- يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّا.
هر كس بميرد و بدون موانع مانند: موانع قهرى، عوارض جسمى و بسته شدن راه توسط ستمگرى، به حج خانه خدا نرفته باشد، به سيرت يهود و نصارى خواهد مرد.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي،ج4، ص 268 ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دوم:
در موثقه ابى بصير نيز آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍعَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ- وَمَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَأَضَلُّ سَبِيلًا فَقَالَ: ذَلِكَ الَّذِي يُسَوِّفُ نَفْسَهُ الْحَجَّ يَعْنِي حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمَوْت.
ابى بصير مىگويد: از امام صادق عليه السلام در باره اين آيه «اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است» پرسيدم حضرت فرمود: او آن كسى است كه حج را به تأخير مىاندازد تا مرگش فرا رسد.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي،ج4، ص269 ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت سوم:
رسول خدا صلى الله عليه وآله در ضمن يك روايت طولانى به امام على عليه السلام فرمود:
يَا عَلِيُّ تَارِكُ الْحَجِّ وَهُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّا.
اى علي! كسى كه مستطيع باشد و حج را انجام ندهد، كافر است. خداوند در باره حج مىفرمايد: و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بىنياز است. اى علي! كسى كه حج را به تأخير اندازد تا بميرد، خداوند او را در قيامت يهودى و يا نصرانى محشور نمايد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381 هـ) منلايحضرهالفقيه ج4، ص368، ح5762، بَابُ النَّوَادِرِ، ناشر: جماعة المدرسين، قم، طبعة الثانية1404هـ
2. هيچ عمل ديگر جايگزين حج نميشود؛ (بدل ندارد)
از نظر روايات، حج بيت الله داراى آثار تربيتى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى است كه اين آثار فقط با رفتن در آن جا به دست مىآيد. بنا براين از نظر فقه شيعه اگر كسى مستطيع بود و عذرى برايش پيش آمد و يا قبل از انجام حج از دنيا رفت با اين كه بر انجام آن وصيت نكرده باشد، بايد به نيابت از او حج را بجا آورد و انجام هرگونه اعمال مستحبى يا واجب ديگر نمىتواند جايگزين آن شود و اين دليل ديگر بر اهميت حج و عظمت كعبه است. از ميان روايات فراوان به دو روايت در اين باره اشاره مىشود:
روايت اول:
كلينى در حديث صحيح محمد بن مسلم، از امام باقر عليه السلام نقل مىكند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ كَانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ فَلَمْ يَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ فَلْيُجَهِّزْ رَجُلًا مِنْ مَالِهِ ثُمَّ لْيَبْعَثْهُ مَكَانَهُ.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: امير المؤمنين عليه السلام مىگفت: اگر كسى مستطيع باشد، و براى او مرضى يا عارضهاى رخ دهد كه نتواند به زيارت حج برود، بايد شخص ديگرى را به هزينه خود براى انجام حج به جاى خود اعزام نمايد.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج4، ص 273 ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دوم:
كلينى روايتى ديگرى را باسند صحيح نقل مىكند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ رِفَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ رَجُلٍ يَمُوتُ وَلَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَلَمْ يُوصِ بِهَا أَ يُقْضَى عَنْهُ قَالَ: نَعَمْ.
از امام صادق عليه السلام در مورد مردى كه پيش از انجام حجة الاسلام بميرد و بر انجام آن وصيت هم نكرده باشد پرسيده شد؛ آيا از طرف او قضا كند يا نه؟ حضرت فرمود: بلي.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 4 ص 277، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
3. زيارت كربلا، همانند كعبه واجب نيست
از جمله مواردى كه اهميت كعبه را ثابت مىكند اين است كه زيارت كعبه در نظر شيعيان واجب است؛ اما زيارت كربلا همانند كعبه واجب نيست؛ بلكه در بعضى مواقع مستحب مؤكد است و اگر زيارت حضرت واجب مىبود فقهاء شيعه بر وجوب آن فتوا مىدادند.
علامه حلى مىفرمايد:
مسألة 770: تستحب زيارة الحسين عليه السلام، لقول الباقر عليه السلام: مروا شيعتنا بزيارة قبر الحسين عليه السلام، فإن إتيانه يزيد في الرزق ويمد في العمر ويدفع مواقع السوء، وإتيانه مفترض على كل مؤمن يقر(له) بالإمامة من الله.
وتستحب زيارته في يوم عرفة وفي أول يوم من رجب ونصفه ونصف شعبان وليلة القدر وليلة الفطر وليلة الأضحى ويوم عاشوراء ويوم العشرين من صفر وفي كل شهر، للروايات المتواترة فيه.
زيارت امام حسين با توجه به اين روايت مستحب است: كه امام باقر عليه السلام فرمود: شيعيان ما را به زيارت مضجع شريف امام حسين امر كنيد؛ زيرا زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد و عمر را طولانى كرده و امورى كه بدى و شر را جلب مىكنند دفع مىنمايد.
و زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از طرف حق تعالى دارد واجب و لازم است.
و زيارت امام حسين در روز عرفه، روز اول و نصف ماه رجب و نيمه شعبان و شب قدر و شب عيد فطر و قربان و روز عاشورا و وروز بيستم صفر و در هر ماه مستحب است و در اين باره روايت متواتر وجود دارد.
العلامة الحلي، الحسن بن يوسف المطهر، (المتوفا 726 ق) تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 454، تحقيق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة الأولى- 4171 ه
گرچه در روايت كلمه «مفترض» آمده ولى اين به معناى واجب نيست؛ بلكه به معناى سنت مؤكد و مستحب مؤكد است و اين هم به خاطر آثارى است كه در زيارت آن حضرت مترتب است كه بخشى از آن در اين روايت ذكر شدهاست.
در روايت صحيح السند ابن قولويه نقل كرده كه امام صادق عليه السلام به ابن ابى يعفور فرمود:
وَاللَّهِ لَوْ أَنِّي حَدَّثْتُكُمْ بِفَضْلِ زِيَارَتِهِ وَبِفَضْلِ قَبْرِهِ لَتَرَكْتُمُ الْحَجَّ رَأْساً وَمَا حَجَّ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَيْحَكَ أَ مَا تَعْلَمُ- أَنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ بِفَضْلِ قَبْرِهِ كَرْبَلَاءَ حَرَماً آمِناً مُبَارَكاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَ مَكَّةَ حَرَماً قَالَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فَقُلْتُ لَهُ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَلَى النَّاسِ حِجَّ الْبَيْتِ وَلَمْ يَذْكُرْ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَقَالَ وَإِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَإِنَّ هَذَا شَيْءٌ جَعَلَهُ اللَّهُ هَكَذَا أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ أَبِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام حَيْثُ يَقُولُ إِنَّ بَاطِنَ الْقَدَمِ أَحَقُّ بِالْمَسْحِ مِنْ ظَاهِرِ الْقَدَمِ وَلَكِنَّ اللَّهَ فَرَضَ هَذَا عَلَى الْعِبَادِ أَ وَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمَوْقِفَ لَوْ كَانَ فِي الْحَرَمِ كَانَ أَفْضَلَ لِأَجْلِ الْحَرَمِ وَلَكِنَّ اللَّهَ صَنَعَ ذَلِكَ فِي غَيْرِ الْحَرَم.
به خدا سوگند اگر فضليت زيارت امام حسين عليه السلام را براى شما بيان كنم يك نفر از شما به حج نخواهد رفت، مگر نمى دانى كه خداوند قبل از اين كه مكه را حرم خويش قرار دهد، كربلا را حرم خود قرار داده است؟!
ابن ابى يعفور مىگويد: به حضرت گفتم: پس چرا خداوند (در قرآن) حج خانه خود را بر مردم واجب گردانيده ولى نامى از زيارت امام حسين عليه السلام نبرده است؟
حضرت فرمود: خداوند متعال اين چنين خواسته است مگر نشنيده اى كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود در وضو مسح كردن زير پا، شايسته تر از روى پا هست ولى خداوند مسح روى پا را واجب ساخته است. مگر نمى دانى كه ميقات و محل احرام اگر در حرم بود به خاطر جايگاه حرم افضل بود؛ ولى خداوند ميقات را خارج از حرم قرار داده است
القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (المتوفي 368 ه ق) كامل الزيارات، ص 449، التحقيق: الشيخ جواد القيومي، الناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، المطبعة مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة الأولى1417
غير از موارد فوق، موارد ديگرى هم داريم كه وجوب حج و اهميت كعبه را در مكتب تشيع ثابت مىكند.
4. زيات كربلا، با اهميت كعبه هيچگونه تضادي ندارد:
همانطوريكه اشاره شد زيارت كربلا واجب نيست؛ اما اگر كسى آن را نذر كند واجب خواهد شد؛ همانطورى كه اگر كسى حج را نذر كند بر او واجب مىشود؛ ولى اين واجب شدن زيارت كربلا، هيچگونه منافات و تضادى با وجوب حج و اهميت كعبه ندارد.
برخى از فقهاى معاصر همانند آيات عظام امام خمينى، گلپايگانى، سيستانى و صافى فتوا دادهاند كه اگر كسى نذر كند كه به حج و يا به زيارت امام حسين عليه السلام برود، در صورتى واجب هست كه ضررى متوجه وى نشود:
لو نذر أن يحج أو يزور الحسين (عليه السلام) ماشيا انعقد مع القدرة وعدم الضرر.
الموسوي الخميني، السيد روح الله (متوفاي1409هـ) تحرير الوسيلة، ج 2، ص 121، ناشر: دار الكتب العلمية، چاپخانه: مطبعة الآداب - النجف الأشرف 1390هـ، توضيحات: مؤسسة مطبوعاتي إسماعيليان - قم
الگلپايگاني، السيد محمد رضا الموسوي (متوفاي 1414)، هدايةالعباد، ج 2، ص 197، الناشر: دار القرآن الكريم، قم، الطبعةالأولى 1413
السيستاني، السيد علي الحسيني( معاصر)، منهاج الصالحين، ج 3، ص 235، ناشر: مكتب آية الله العظمى السيد السيستاني، چاپخانه: مهر ـ قم، الطبعة الاولي 1414
الصافي الگلپايگاني، الشيخ لطف الله، هداية العباد، ج 2، ص 252، الناشر: دار القرآن الكريم، المطبعة سپهر، الطبعة الأولى 1416هـ
روى اين جهت است كه فقهاى بزرگ شيعه، رفتن به كربلا و زيارت امام حسين عليه السلام را حتى در صورت خطر و ضرر قابل تحمل جايز مىدانند.
از محضر برخى از مراجع عظام تقليد به اين شكل سؤال شده است:
سؤال 1292: الأمور المستحبة إذا ترتب عليها الضرر، فهل يجوز فعلها أم لا؟ مثلا لو كان الذهاب إلى زيارة الإمام الحسين عليه السلام مشيا على الأقدام يؤدي إلى ورم القدمين أو مرض قد يطول شهرا مثلا، فهل يجوز في مثل هذه الحالة أم لا؟
در صورتى كه انجام كارهاى مستحبى مانند پياده رفتن به زيارت امام حسين عليه السلام باعث ضرر به انسان شود مثل اين كه پاى انسان متورم شود و يا مريض شود به طورى كه يك ماه طول بكشد، اين چنين زيارت جايز هست يا خير؟
الخوئي: ما لم يكن الضرر المؤدي إليه مما يحتمل أن يؤدي إلى هلاك النفس فلا بأس بالعمل به.
حضرت آيت الله العظمى خوئى (ره) پاسخ داده: اگر ضررى كه متوجه انسان مىشود باعث مرگ نشود، اشكال ندارد.
التبريزي: ما لم يكن الضرر الهلاك أو الضرر المحسوب من الجناية على النفس، فلا بأس به، والله العالم.
حضرت آيت الله العظمى تبريز (ره) پاسخ داده: اگر ضرر موجب هلاكت و نابودى نشود ويا باعث نابودى يكى از اعضاى انسان نشود، اشكال ندارد.
التبريزي، الميرزا جواد، صراط النجاة، (استفتاءات لآية الله العظمى الخوئي، مع تعليقة وملحق لآية الله العظمى التبريزي) ج 2، ص 418، الناشر: دفتر نشر برگزيده، المطبعة: سلمان الفارسي، الطبعة الأولى 1416 ه
نتيجه:
با توجه به مواردى كه ذكر شد اين نتيجه به دست مىآيد كه كعبه از ديدگاه شيعيان اهميت ويژه دارد و زيارت كربلا همانند حج واجب نيست؛ اما اگر كسى زيارت كربلا را نذر كند در صورتى واجب مىشود كه قدرت بر انجام آن داشته باشد و هيچگونه ضررى متوجه او نشود. زيارت كربلا در اين فرض، هرگز با وجوب حج و اهميت كعبه منافات ندارد و با هم در تعارض نيست.
بنابر اين از اين جا روشن مىشود كه سخن «عدم اهميت كعبه در نظر شيعه» يك اتهام واهى و دروغ آشكار است.
شبهه دوم: كربلا قبله اسلام
شبهه دوم اين است كه از ديدگاه شيعيان؛ كربلا «قبلةالاسلام» است؛ در حالى كه مسلمانان يك قبله بيشتر ندارند.
پاسخ:
كربلا با داشتن فضائل، از ديدگاه شيعه «قبله» نيست!
در اين كه زمين كربلا، يك سرزمين مقدس و با فضيلت است، شك و ترديدى نيست و اين شرافت و قداست را از وجود پيكرهاى پاك شهيدان به ويژه سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام كه در آن مكان مقدس مدفونند، كسب كرده است. روايات زيادى در فضيلت خاك كربلا وارد شده است كه آنها را در پاسخ به سؤال سوم مفصلاً خواهيم آورد.
از نظر شيعيان، كربلا با داشتن اين همه فضيلت و ويژگيها در برابر كعبه، قبله مسلمين نيست تا در عباداتش رو به سوى او نمايند؛ بلكه تنها قبله مسلمانان، همان كعبه است. وحدت قبله نيز از امورى مسلم و از ضروريات دين اسلام و در نزد جميع اهل اديان و ملل، از جمله شيعيان، يك امر معروف و پذيرفته شده است.
تصريحات دوتن از علماى برجسته شيعه (شيخ طوسى و قاضى ابن براج) را در ذيل پاسخ سؤال نخست آورديم. بنا بر اين، القاء اين شبهه نيز، اتهام بيش نيست.
شبهه سوم: چرا كربلا برتر كعبه است؟
شبهه سوم اين است كه در باره كربلا تعبيراتى همانند: «أفضل بقاع الأرض»، «أرض الله المختارة»، «حرم الله ورسوله» و «في تربتها شفاء» كه در روايات فراوان آمده؛ از ديدگاه شيعه، نشانگر برترى كربلا بر كعبه است.
پاسخ اجمالي
اولاً: طبق روايات صحيح و موثق، كربلا برتر از كعبه است؛ زيرا كربلا داراى ويژگيهايى است كه در كعبه نيست. علاوه بر آن، طبق همان روايات، وجود و آفرينش كعبه وابسته به كربلا است و خدواند خطاب به زمين كعبه فرموده: اگر كربلا نمىبود؛ تو را و آن خانهاى را كه در بر دارى، خلق نمىكردم. و همين سخن در برترى كربلا بر كعبه كافى است.
ثانياً: اگر در نظر شما كعبه برتر از مكانهاى ديگر است؛ پس چرا گروهى از اهل سنت همانند مالكى ها و برخى مردم بصره، مدينه را برتر از مكه مىدانند؟
پاسخ تفصيلي اول؛ آفرينش كعبه وابسته به كربلا است
براى اثبات برترى كعبه و كربلا بر يكديگر بايد فضايل ويژه هر كدام و مشترك آن دو را بررسى كرد و در نهايت بين آنها مقايسه انجام داد تا نتيجه به دست بيايد.
الف) روايات فضائل مشترك
رواياتى كه فضائل مشترك كعبه و كربلا را بيان مىكنند فراوان است و در اينجا به بعضى از موارد آن اشاره مىشود:
1. هردو، «حرم الله و حرم رسول» است
در منابع شيعى تعدادى از روايات صحيح بيانگر اين مطلب است كه علاوه بر مكه معظمه «عنوان حرم الله وحرم رسوله» بر اماكن مقدس مدينه، كربلا و كوفه نيز اطلاق شده است:
روايت اول: در باره مكه، مدينه و كوفه
در اين روايت صحيح، امام صادق عليه السلام، بر هريك از مكانهاى مقدس: مكه، مدينه و كوفه، تعبيرهاي: «حرم الله وحرم رسوله و حرم اميرالمؤمنين» را اطلاق كرده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَغَيْرُهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَّادٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَكَّةُ حَرَمُ اللَّهِ وَحَرَمُ رَسُولِهِ وَحَرَمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الصَّلَاةُ فِيهَا بِمِائَةِ أَلْفِ صَلَاةٍ وَالدِّرْهَمُ فِيهَا بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَالْمَدِينَةُ حَرَمُ اللَّهِ وَحَرَمُ رَسُولِهِ وَحَرَمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا الصَّلَاةُ فِيهَا بِعَشَرَةِ آلَافِ صَلَاةٍ وَالدِّرْهَمُ فِيهَا بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَالْكُوفَةُ حَرَمُ اللَّهِ وَحَرَمُ رَسُولِهِ وَحَرَمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الصَّلَاةُ فِيهَا بِأَلْفِ صَلَاةٍ وَالدِّرْهَمُ فِيهَا بِأَلْفِ دِرْهَمٍ.
امام صادق فرمود: مكه حرم خدا و رسول خدا و امير المؤمنين است نماز در آن برابر صد هزار نماز و صدقه يك درهم در آن برابر با صد هزار درهم است. و مدينه حرم خدا و رسول خدا و امير المؤمنين است نماز در آن برابر ده هزار نماز و صدقه يك درهم برابر ده هزار درهم در غير آن است و كوفه حرم خدا و رسول خدا و حرم اميرالمؤمنين است نماز در آن برابر هزار نماز و يك درهم صدقه در آن برابر هزار درهم در غير آن است.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي،ج 4، ص 586، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دوم؛ در باره مكه، مدينه و كوفه
طبق اين روايت صحيح، حرم خدا، رسول خدا صلى الله عليه وآله و امير المؤمنين عليه السلام به ترتيب مكه، مدينه و كوفه است.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ حَسَّانَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صلي الله عليه وآله مَكَّةُ حَرَمُ اللَّهِ وَالْمَدِينَةُ حَرَمُ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَالْكُوفَةُ حَرَمِي لَايُرِيدُهَا جَبَّارٌ بِحَادِثَةٍ إِلَّا قَصَمَهُ اللَّه.
امير المؤمنين على عليه السلام فرموده است، مكه حرم خدا، مدينه حرم رسول خدا و كوفه حرم من است. هيچ ستمگرى به فكر ستم در آن نمىافتد، مگر آنكه خداوند پشتش را در هم مىشكند.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الكافي،ج4، ص563، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش
روايت سوم؛ در باره مكه و مدينه
طبق اين روايت صحيح، مكه حرم الله و مدينه حرم رسول خدا است:
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله إِنَّ مَكَّةَ حَرَمُ اللَّهِ
- زمان انتشار: جمعه 8 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (191)
توضيح سؤال:
از ديدگاه شيعيان، كربلا برترين مكان در روى زمين و برتر از بيت الله الحرام است و عناوينى همچون: «أفضل بقاع الأرض» «أرض الله المختارة» «حرم الله ورسوله» «قبلة الإسلام» «في تربتها شفاء» و... به وفور در روايات شيعيان يافت مىشود و ثابت مىكند كه از ديدگاه شيعه، كربلا ارزش بيشترى نسبت به كعبه دارد و كعبه براى آنها اهميت و ارزش چندانى ندارد، زيارت كربلا به مراتب ثواب بيشترى نسبت به زيارت خانه خدا دارد.
حتى در اين باره اشعارى نيز سرودهاند كه همين معنا را مىرساند؟
ومن حديث كربلاء والكعبة لكربلاء بانَ عُلُوُّ الرُّتّبَه
در جاى ديگر آمده:
هي الطفوفُ فَطُفْ سبعًا بمغناها فما لمكةَ معنًى مثل معناها
أرضٌ ولكنها السبعُ الشدادُ لها دانتْ وطأطأَ أعلاها لأَدْناها
خوشحال خواهيم شد كه پاسخ اين مطالب را به صورت واضح و روشن برايم ارسال كنيد.
خلاصه شبهه:
از مجموع گفتار فوق سه شبهه اساسى استخراج مىشود:
شبهه اول: چرا شيعيان به كعبه اهميت نمىدهند؟
شبهه دوم: چرا شيعيان به كربلا «قبلةالاسلام» مىگويند؟
شبهه سوم: چرا از ديدگاه شيعيان كربلا برتر از كعبه است؟
ما تلاش مىكنيم كه در اين مقاله به اين سه شبهه به صورت مختصر پاسخ دهيم.
شبهه اول: عدم اهميت كعبه از ديدگاه شيعه
يكى از شبهاتى را كه در گفتار سؤال كننده مطرح شده اين است كه از ديدگاه شيعه، خانه خداوند اهميت چندانى ندارد؛ بلكه كربلا ارزش بيشترى دارد و زيارت آن نيز ثواب افزونتر نسبت به خانه خداست؛ در حالى از ديدگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام، كعبه اهميت فراوانى دارد و براى زيارت آن اهميت بسيارى قائل هستند.
پاسخ؛ كعبه در نظر شيعيان اهميت ويژه دارد
بىترديد مكان هاى كعبه و كربلا، در ميان مذاهب اسلامى داراى حرمت و مقدس است. شيعيان با پيروى از امامان معصوم براى كعبه جايگاه خاص و حرمت ويژه را قائل هستند.
براى اثبات اين موضوع، مواردى را كه نشانه اهميت كعبه از ديدگاه شيعيان است؛ ذكر مىكنيم:
نشانه هاي اهميت كعبه از نظر شيعه
الف: قبله در بسياري از امور، مورد توجه است:
براى اثبات اهميت كعبه از نظر شيعيان كافى است فتاواى فقهاء را در باب نماز واجب و مستحب و مراسم احتضار، نماز و تدفين ميت، و ذبح حيوانات مرور كنيم كه در تمامى اين موارد و موارد ديگر توجه به سوى قبله را كه همان كعبه است شرط صحت و قبولى اعمال و يا مستحب مىدانند. در اين مورد نظر عدهاى از فقهاء را متذكر مىشويم:
1. شيخ طوسي(ره)
شيخ طوسى يكى از استوانه هاى علمى و فقهى شيعه، شناخت قبله را براى انجام امورى كه ذكر شد؛ واجب مىداند و در پايان تصريح مىكند كه قبله همان كعبه است:
معرفة القبلة واجبة للتوجه إليها في الصلوات، واستقبالها عند الذبيحة، وعند احتضار الأموات ودفنهم. والتوجه إليها واجب في جميع الصلوات فرائضها وسننها مع التمكن وعدم الاعتذار. والقبلة هي الكعبة.
شناخت قبله براى انجام نماز به سوى آن و رو به قبله قرار دادن ذبيحه و شخص محتضر و دفن اموات واجب است. مواجهه به قبله در تمام نماز هاى واجب و مستحب در صورت تمكن و نبود عذر واجب است و قبله همان كعبه است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، النهايةفي مجرد الفقه والفتاوى، ص 62، انتشارات قدس محمدي، قم
شيخ در مبسوط نيز همين مطالب را آورده است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، المبسوط ج1، ص 77
2. قاضي ابن براج(ه)
قاضى ابن براج مىنويسد:
القبلة هي الكعبة، والعلم بها واجب مع التمكن للتوجه إليها في فرائض الصلاة وسننها، واحتضار الموتى من الناس، وغسلهم، والصلاة عليهم، ودفنهم والذبائح.
قبله همان كعبه است. جهت رو به قبله انجام دادن نمازهاى واجب و مستحب و رو به قبله بودن مردم در حال احتضار و انجام غسل و نماز بر ميت و دفن آن و ذبيحه، علم به قبله واجب است.
القاضي ابن البراج، عبد العزيز بن البراج الطرابلسي(متوفاي481) المهذب، ج 1، ص 84 تحقيق: مؤسسة سيد الشهداء العلمية / إشراف: جعفر السبحاني، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم
كعبه و قبله در نظر شيعه آن چنان از اهميت ويژه برخوردار است كه گذشته از مسائل عبادى در مسايل تغذيه نيز قبله و كعبه دخالت دارد. چنانچه سخنان شيخ طوسى و ابن براج، بيانگر همين مطلب بود.
اما سخن سيد مرتضى علم الهدى جهت نشان دادن اهميت مطلب در نظر شيعه، شنيدنى است:
ومما انفردت به الإمامية القول: بإيجاب استقبال القبلة عند الذبح مع إمكان ذلك، وخالف باقي الفقهاء في وجوبه وأنه شرط في الذكاة.
رو به قبله بودن ذبيحه در صورت امكان از مطالبى است كه تنها اماميه قائل به وجوب آن است. اما بقيه فقهاء (از غير اماميه) در وجوب و شرط بودن آن در تذكيه ذبيحه، مخالفت كردهاند.
المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، الانتصار، ص 405 تحقيق و نشر: مؤسسة النشرالإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم،1415
ب: حج در صورت استطاعت، واجب است:
يكى از مواردىكه اهميت كعبه را از نظر شيعيان ثابت مىكند مراسم عبادى حج است كه در هرسال جمعيت انبوهى از حاجيان را، شيعيان تشكيل مىدهند.
براى اين كه اهميت حج و كعبه در اين قسمت روشن شود به چند مورد در رابطه با حج اشاره مىشود:
1. تأخير حج واجب، جائز نيست:
گذشته از آيات، روايات زيادى در باره اين فريضه الهى آمدهاست كه دليل بر وجوب حج و اهميت آن از نظر شيعه است در اهميتش همين بس اگر شخص مستطيع حج را بدون عذر ترك كند؛ كافر است. و يا بدون عذر آن را به تأخير اندازد و بميرد؛ بر طريقه دين يهودى و نصرانى مردهاست. از ميان انبوه روايات، به سه روايت در اين مورد اشاره مىشود:
روايت اول:
كلينى با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل كردهاست:
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ فِيهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ- يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّا.
هر كس بميرد و بدون موانع مانند: موانع قهرى، عوارض جسمى و بسته شدن راه توسط ستمگرى، به حج خانه خدا نرفته باشد، به سيرت يهود و نصارى خواهد مرد.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي،ج4، ص 268 ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دوم:
در موثقه ابى بصير نيز آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍعَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ- وَمَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَأَضَلُّ سَبِيلًا فَقَالَ: ذَلِكَ الَّذِي يُسَوِّفُ نَفْسَهُ الْحَجَّ يَعْنِي حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمَوْت.
ابى بصير مىگويد: از امام صادق عليه السلام در باره اين آيه «اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است» پرسيدم حضرت فرمود: او آن كسى است كه حج را به تأخير مىاندازد تا مرگش فرا رسد.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي،ج4، ص269 ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت سوم:
رسول خدا صلى الله عليه وآله در ضمن يك روايت طولانى به امام على عليه السلام فرمود:
يَا عَلِيُّ تَارِكُ الْحَجِّ وَهُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّا.
اى علي! كسى كه مستطيع باشد و حج را انجام ندهد، كافر است. خداوند در باره حج مىفرمايد: و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بىنياز است. اى علي! كسى كه حج را به تأخير اندازد تا بميرد، خداوند او را در قيامت يهودى و يا نصرانى محشور نمايد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381 هـ) منلايحضرهالفقيه ج4، ص368، ح5762، بَابُ النَّوَادِرِ، ناشر: جماعة المدرسين، قم، طبعة الثانية1404هـ
2. هيچ عمل ديگر جايگزين حج نميشود؛ (بدل ندارد)
از نظر روايات، حج بيت الله داراى آثار تربيتى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى است كه اين آثار فقط با رفتن در آن جا به دست مىآيد. بنا براين از نظر فقه شيعه اگر كسى مستطيع بود و عذرى برايش پيش آمد و يا قبل از انجام حج از دنيا رفت با اين كه بر انجام آن وصيت نكرده باشد، بايد به نيابت از او حج را بجا آورد و انجام هرگونه اعمال مستحبى يا واجب ديگر نمىتواند جايگزين آن شود و اين دليل ديگر بر اهميت حج و عظمت كعبه است. از ميان روايات فراوان به دو روايت در اين باره اشاره مىشود:
روايت اول:
كلينى در حديث صحيح محمد بن مسلم، از امام باقر عليه السلام نقل مىكند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ كَانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقُولُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ فَلَمْ يَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ فَلْيُجَهِّزْ رَجُلًا مِنْ مَالِهِ ثُمَّ لْيَبْعَثْهُ مَكَانَهُ.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: امير المؤمنين عليه السلام مىگفت: اگر كسى مستطيع باشد، و براى او مرضى يا عارضهاى رخ دهد كه نتواند به زيارت حج برود، بايد شخص ديگرى را به هزينه خود براى انجام حج به جاى خود اعزام نمايد.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج4، ص 273 ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دوم:
كلينى روايتى ديگرى را باسند صحيح نقل مىكند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ رِفَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ رَجُلٍ يَمُوتُ وَلَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَلَمْ يُوصِ بِهَا أَ يُقْضَى عَنْهُ قَالَ: نَعَمْ.
از امام صادق عليه السلام در مورد مردى كه پيش از انجام حجة الاسلام بميرد و بر انجام آن وصيت هم نكرده باشد پرسيده شد؛ آيا از طرف او قضا كند يا نه؟ حضرت فرمود: بلي.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 4 ص 277، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
3. زيارت كربلا، همانند كعبه واجب نيست
از جمله مواردى كه اهميت كعبه را ثابت مىكند اين است كه زيارت كعبه در نظر شيعيان واجب است؛ اما زيارت كربلا همانند كعبه واجب نيست؛ بلكه در بعضى مواقع مستحب مؤكد است و اگر زيارت حضرت واجب مىبود فقهاء شيعه بر وجوب آن فتوا مىدادند.
علامه حلى مىفرمايد:
مسألة 770: تستحب زيارة الحسين عليه السلام، لقول الباقر عليه السلام: مروا شيعتنا بزيارة قبر الحسين عليه السلام، فإن إتيانه يزيد في الرزق ويمد في العمر ويدفع مواقع السوء، وإتيانه مفترض على كل مؤمن يقر(له) بالإمامة من الله.
وتستحب زيارته في يوم عرفة وفي أول يوم من رجب ونصفه ونصف شعبان وليلة القدر وليلة الفطر وليلة الأضحى ويوم عاشوراء ويوم العشرين من صفر وفي كل شهر، للروايات المتواترة فيه.
زيارت امام حسين با توجه به اين روايت مستحب است: كه امام باقر عليه السلام فرمود: شيعيان ما را به زيارت مضجع شريف امام حسين امر كنيد؛ زيرا زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد و عمر را طولانى كرده و امورى كه بدى و شر را جلب مىكنند دفع مىنمايد.
و زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از طرف حق تعالى دارد واجب و لازم است.
و زيارت امام حسين در روز عرفه، روز اول و نصف ماه رجب و نيمه شعبان و شب قدر و شب عيد فطر و قربان و روز عاشورا و وروز بيستم صفر و در هر ماه مستحب است و در اين باره روايت متواتر وجود دارد.
العلامة الحلي، الحسن بن يوسف المطهر، (المتوفا 726 ق) تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 454، تحقيق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة الأولى- 4171 ه
گرچه در روايت كلمه «مفترض» آمده ولى اين به معناى واجب نيست؛ بلكه به معناى سنت مؤكد و مستحب مؤكد است و اين هم به خاطر آثارى است كه در زيارت آن حضرت مترتب است كه بخشى از آن در اين روايت ذكر شدهاست.
در روايت صحيح السند ابن قولويه نقل كرده كه امام صادق عليه السلام به ابن ابى يعفور فرمود:
وَاللَّهِ لَوْ أَنِّي حَدَّثْتُكُمْ بِفَضْلِ زِيَارَتِهِ وَبِفَضْلِ قَبْرِهِ لَتَرَكْتُمُ الْحَجَّ رَأْساً وَمَا حَجَّ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَيْحَكَ أَ مَا تَعْلَمُ- أَنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ بِفَضْلِ قَبْرِهِ كَرْبَلَاءَ حَرَماً آمِناً مُبَارَكاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَ مَكَّةَ حَرَماً قَالَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فَقُلْتُ لَهُ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَلَى النَّاسِ حِجَّ الْبَيْتِ وَلَمْ يَذْكُرْ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَقَالَ وَإِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَإِنَّ هَذَا شَيْءٌ جَعَلَهُ اللَّهُ هَكَذَا أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ أَبِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام حَيْثُ يَقُولُ إِنَّ بَاطِنَ الْقَدَمِ أَحَقُّ بِالْمَسْحِ مِنْ ظَاهِرِ الْقَدَمِ وَلَكِنَّ اللَّهَ فَرَضَ هَذَا عَلَى الْعِبَادِ أَ وَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمَوْقِفَ لَوْ كَانَ فِي الْحَرَمِ كَانَ أَفْضَلَ لِأَجْلِ الْحَرَمِ وَلَكِنَّ اللَّهَ صَنَعَ ذَلِكَ فِي غَيْرِ الْحَرَم.
به خدا سوگند اگر فضليت زيارت امام حسين عليه السلام را براى شما بيان كنم يك نفر از شما به حج نخواهد رفت، مگر نمى دانى كه خداوند قبل از اين كه مكه را حرم خويش قرار دهد، كربلا را حرم خود قرار داده است؟!
ابن ابى يعفور مىگويد: به حضرت گفتم: پس چرا خداوند (در قرآن) حج خانه خود را بر مردم واجب گردانيده ولى نامى از زيارت امام حسين عليه السلام نبرده است؟
حضرت فرمود: خداوند متعال اين چنين خواسته است مگر نشنيده اى كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود در وضو مسح كردن زير پا، شايسته تر از روى پا هست ولى خداوند مسح روى پا را واجب ساخته است. مگر نمى دانى كه ميقات و محل احرام اگر در حرم بود به خاطر جايگاه حرم افضل بود؛ ولى خداوند ميقات را خارج از حرم قرار داده است
القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (المتوفي 368 ه ق) كامل الزيارات، ص 449، التحقيق: الشيخ جواد القيومي، الناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، المطبعة مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة الأولى1417
غير از موارد فوق، موارد ديگرى هم داريم كه وجوب حج و اهميت كعبه را در مكتب تشيع ثابت مىكند.
4. زيات كربلا، با اهميت كعبه هيچگونه تضادي ندارد:
همانطوريكه اشاره شد زيارت كربلا واجب نيست؛ اما اگر كسى آن را نذر كند واجب خواهد شد؛ همانطورى كه اگر كسى حج را نذر كند بر او واجب مىشود؛ ولى اين واجب شدن زيارت كربلا، هيچگونه منافات و تضادى با وجوب حج و اهميت كعبه ندارد.
برخى از فقهاى معاصر همانند آيات عظام امام خمينى، گلپايگانى، سيستانى و صافى فتوا دادهاند كه اگر كسى نذر كند كه به حج و يا به زيارت امام حسين عليه السلام برود، در صورتى واجب هست كه ضررى متوجه وى نشود:
لو نذر أن يحج أو يزور الحسين (عليه السلام) ماشيا انعقد مع القدرة وعدم الضرر.
الموسوي الخميني، السيد روح الله (متوفاي1409هـ) تحرير الوسيلة، ج 2، ص 121، ناشر: دار الكتب العلمية، چاپخانه: مطبعة الآداب - النجف الأشرف 1390هـ، توضيحات: مؤسسة مطبوعاتي إسماعيليان - قم
الگلپايگاني، السيد محمد رضا الموسوي (متوفاي 1414)، هدايةالعباد، ج 2، ص 197، الناشر: دار القرآن الكريم، قم، الطبعةالأولى 1413
السيستاني، السيد علي الحسيني( معاصر)، منهاج الصالحين، ج 3، ص 235، ناشر: مكتب آية الله العظمى السيد السيستاني، چاپخانه: مهر ـ قم، الطبعة الاولي 1414
الصافي الگلپايگاني، الشيخ لطف الله، هداية العباد، ج 2، ص 252، الناشر: دار القرآن الكريم، المطبعة سپهر، الطبعة الأولى 1416هـ
روى اين جهت است كه فقهاى بزرگ شيعه، رفتن به كربلا و زيارت امام حسين عليه السلام را حتى در صورت خطر و ضرر قابل تحمل جايز مىدانند.
از محضر برخى از مراجع عظام تقليد به اين شكل سؤال شده است:
سؤال 1292: الأمور المستحبة إذا ترتب عليها الضرر، فهل يجوز فعلها أم لا؟ مثلا لو كان الذهاب إلى زيارة الإمام الحسين عليه السلام مشيا على الأقدام يؤدي إلى ورم القدمين أو مرض قد يطول شهرا مثلا، فهل يجوز في مثل هذه الحالة أم لا؟
در صورتى كه انجام كارهاى مستحبى مانند پياده رفتن به زيارت امام حسين عليه السلام باعث ضرر به انسان شود مثل اين كه پاى انسان متورم شود و يا مريض شود به طورى كه يك ماه طول بكشد، اين چنين زيارت جايز هست يا خير؟
الخوئي: ما لم يكن الضرر المؤدي إليه مما يحتمل أن يؤدي إلى هلاك النفس فلا بأس بالعمل به.
حضرت آيت الله العظمى خوئى (ره) پاسخ داده: اگر ضررى كه متوجه انسان مىشود باعث مرگ نشود، اشكال ندارد.
التبريزي: ما لم يكن الضرر الهلاك أو الضرر المحسوب من الجناية على النفس، فلا بأس به، والله العالم.
حضرت آيت الله العظمى تبريز (ره) پاسخ داده: اگر ضرر موجب هلاكت و نابودى نشود ويا باعث نابودى يكى از اعضاى انسان نشود، اشكال ندارد.
التبريزي، الميرزا جواد، صراط النجاة، (استفتاءات لآية الله العظمى الخوئي، مع تعليقة وملحق لآية الله العظمى التبريزي) ج 2، ص 418، الناشر: دفتر نشر برگزيده، المطبعة: سلمان الفارسي، الطبعة الأولى 1416 ه
نتيجه:
با توجه به مواردى كه ذكر شد اين نتيجه به دست مىآيد كه كعبه از ديدگاه شيعيان اهميت ويژه دارد و زيارت كربلا همانند حج واجب نيست؛ اما اگر كسى زيارت كربلا را نذر كند در صورتى واجب مىشود كه قدرت بر انجام آن داشته باشد و هيچگونه ضررى متوجه او نشود. زيارت كربلا در اين فرض، هرگز با وجوب حج و اهميت كعبه منافات ندارد و با هم در تعارض نيست.
بنابر اين از اين جا روشن مىشود كه سخن «عدم اهميت كعبه در نظر شيعه» يك اتهام واهى و دروغ آشكار است.
شبهه دوم: كربلا قبله اسلام
شبهه دوم اين است كه از ديدگاه شيعيان؛ كربلا «قبلةالاسلام» است؛ در حالى كه مسلمانان يك قبله بيشتر ندارند.
پاسخ:
كربلا با داشتن فضائل، از ديدگاه شيعه «قبله» نيست!
در اين كه زمين كربلا، يك سرزمين مقدس و با فضيلت است، شك و ترديدى نيست و اين شرافت و قداست را از وجود پيكرهاى پاك شهيدان به ويژه سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام كه در آن مكان مقدس مدفونند، كسب كرده است. روايات زيادى در فضيلت خاك كربلا وارد شده است كه آنها را در پاسخ به سؤال سوم مفصلاً خواهيم آورد.
از نظر شيعيان، كربلا با داشتن اين همه فضيلت و ويژگيها در برابر كعبه، قبله مسلمين نيست تا در عباداتش رو به سوى او نمايند؛ بلكه تنها قبله مسلمانان، همان كعبه است. وحدت قبله نيز از امورى مسلم و از ضروريات دين اسلام و در نزد جميع اهل اديان و ملل، از جمله شيعيان، يك امر معروف و پذيرفته شده است.
تصريحات دوتن از علماى برجسته شيعه (شيخ طوسى و قاضى ابن براج) را در ذيل پاسخ سؤال نخست آورديم. بنا بر اين، القاء اين شبهه نيز، اتهام بيش نيست.
شبهه سوم: چرا كربلا برتر كعبه است؟
شبهه سوم اين است كه در باره كربلا تعبيراتى همانند: «أفضل بقاع الأرض»، «أرض الله المختارة»، «حرم الله ورسوله» و «في تربتها شفاء» كه در روايات فراوان آمده؛ از ديدگاه شيعه، نشانگر برترى كربلا بر كعبه است.
پاسخ اجمالي
اولاً: طبق روايات صحيح و موثق، كربلا برتر از كعبه است؛ زيرا كربلا داراى ويژگيهايى است كه در كعبه نيست. علاوه بر آن، طبق همان روايات، وجود و آفرينش كعبه وابسته به كربلا است و خدواند خطاب به زمين كعبه فرموده: اگر كربلا نمىبود؛ تو را و آن خانهاى را كه در بر دارى، خلق نمىكردم. و همين سخن در برترى كربلا بر كعبه كافى است.
ثانياً: اگر در نظر شما كعبه برتر از مكانهاى ديگر است؛ پس چرا گروهى از اهل سنت همانند مالكى ها و برخى مردم بصره، مدينه را برتر از مكه مىدانند؟
پاسخ تفصيلي اول؛ آفرينش كعبه وابسته به كربلا است
براى اثبات برترى كعبه و كربلا بر يكديگر بايد فضايل ويژه هر كدام و مشترك آن دو را بررسى كرد و در نهايت بين آنها مقايسه انجام داد تا نتيجه به دست بيايد.
الف) روايات فضائل مشترك
رواياتى كه فضائل مشترك كعبه و كربلا را بيان مىكنند فراوان است و در اينجا به بعضى از موارد آن اشاره مىشود:
1. هردو، «حرم الله و حرم رسول» است
در منابع شيعى تعدادى از روايات صحيح بيانگر اين مطلب است كه علاوه بر مكه معظمه «عنوان حرم الله وحرم رسوله» بر اماكن مقدس مدينه، كربلا و كوفه نيز اطلاق شده است:
روايت اول: در باره مكه، مدينه و كوفه
در اين روايت صحيح، امام صادق عليه السلام، بر هريك از مكانهاى مقدس: مكه، مدينه و كوفه، تعبيرهاي: «حرم الله وحرم رسوله و حرم اميرالمؤمنين» را اطلاق كرده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَغَيْرُهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَّادٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَكَّةُ حَرَمُ اللَّهِ وَحَرَمُ رَسُولِهِ وَحَرَمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الصَّلَاةُ فِيهَا بِمِائَةِ أَلْفِ صَلَاةٍ وَالدِّرْهَمُ فِيهَا بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَالْمَدِينَةُ حَرَمُ اللَّهِ وَحَرَمُ رَسُولِهِ وَحَرَمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا الصَّلَاةُ فِيهَا بِعَشَرَةِ آلَافِ صَلَاةٍ وَالدِّرْهَمُ فِيهَا بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَالْكُوفَةُ حَرَمُ اللَّهِ وَحَرَمُ رَسُولِهِ وَحَرَمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الصَّلَاةُ فِيهَا بِأَلْفِ صَلَاةٍ وَالدِّرْهَمُ فِيهَا بِأَلْفِ دِرْهَمٍ.
امام صادق فرمود: مكه حرم خدا و رسول خدا و امير المؤمنين است نماز در آن برابر صد هزار نماز و صدقه يك درهم در آن برابر با صد هزار درهم است. و مدينه حرم خدا و رسول خدا و امير المؤمنين است نماز در آن برابر ده هزار نماز و صدقه يك درهم برابر ده هزار درهم در غير آن است و كوفه حرم خدا و رسول خدا و حرم اميرالمؤمنين است نماز در آن برابر هزار نماز و يك درهم صدقه در آن برابر هزار درهم در غير آن است.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي،ج 4، ص 586، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
روايت دوم؛ در باره مكه، مدينه و كوفه
طبق اين روايت صحيح، حرم خدا، رسول خدا صلى الله عليه وآله و امير المؤمنين عليه السلام به ترتيب مكه، مدينه و كوفه است.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ حَسَّانَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صلي الله عليه وآله مَكَّةُ حَرَمُ اللَّهِ وَالْمَدِينَةُ حَرَمُ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَالْكُوفَةُ حَرَمِي لَايُرِيدُهَا جَبَّارٌ بِحَادِثَةٍ إِلَّا قَصَمَهُ اللَّه.
امير المؤمنين على عليه السلام فرموده است، مكه حرم خدا، مدينه حرم رسول خدا و كوفه حرم من است. هيچ ستمگرى به فكر ستم در آن نمىافتد، مگر آنكه خداوند پشتش را در هم مىشكند.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الكافي،ج4، ص563، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش
روايت سوم؛ در باره مكه و مدينه
طبق اين روايت صحيح، مكه حرم الله و مدينه حرم رسول خدا است:
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله إِنَّ مَكَّةَ حَرَمُ اللَّهِ
- زمان انتشار: جمعه 8 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (275)
بيحسين، شراب و نماز يكي است
دكتر علي شريعتي
خواهران، برادران!
اكنون شهيدان مردهاند، و ما مردهها زنده هستيم. شهيدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستيم، آنها كه گستاخي آن را داشتند كه ـ وقتي نميتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب كنند، رفتند، و ما بيشرمان مانديم، صدها سال است كه ماندهايم. و جا دارد كه دنيا بر ما بخندد كه ما ـ مظاهر ذلت و زبوني ـ بر حسين(ع) و زينب(س) ـ مظاهر حيات و عزت ـ ميگرييم، و اين يك ستم ديگر تاريخ است كه ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزيزان باشيم.
امروز شهيدان پيام خويش را با خون خود گذاشتند و روي در روي ما بر روي زمين نشستند، تا نشستگان تاريخ را به قيام بخوانند.
در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاريخ ما، تشيع، عزيزترين گوهرهايي كه بشريت آفريده است، حيات بخش ترين مادههايي كه به تاريخ، حيات و تپش و تكان ميدهد، و خدايي ترين درسهايي كه به انسان ميآموزد كه ميتواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و ميراث همه اين سرمايههاي عزيز الهي به دست ما پليدان زبون و ذليل افتاده است.
ما وارث عزيزترين امانتهايي هستيم كه با جهادها و شهادتها و با ارزشهاي بزرگ انساني، در تاريخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اينهمه هستيم، و ما مسؤول آن هستيم كه امتي بسازيم از خويش، تا براي بشريت نمونه باشيم. «وكذالك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا» خطاب به ماست.
ما مسئول اين هستيم كه با اين ميراث عزيز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ايمانمان و كتابمان، امتي نمونه بسازيم تا براي مردم جهان شاهد باشيم و شهيد باشيم و پيامبر(ص) براي ما نمونه و شهيد باشد.
رسالتي به اين سنگيني، رسالت حيات و زندگي و حركت بخشيدن به بشريت، بر عهده ماست، كه زندگي روزمرهمان را عاجزيم!
خدايا! اين چه حكمت است؟
و ما كه در پليدي و منجلاب زندگي روزمره جانوريمان غرقيم، بايد سوگوار و عزادار مردان و زنان و كودكاني باشيم كه در كربلا براي هميشه، شهادتشان و حضورشان را در تاريخ و در پيشگاه خدا و در پيشگاه آزادي به ثبت رساندهاند.
خدايا اين باز چه مظلوميتي بر خاندان حسين؟
اكنون شهيدان كارشان را به پايان رساندهاند. و ما شب شام غريبان ميگرييم، و پايانش را اعلام ميكنيم و ميبينيم چگونه در جامعه گريستن بر حسين (ع)، و عشق به حسين (ع)، با يزيد همدست و همداستانيم؟ او كه ميخواست اين داستان به پايان برسد.
اكنون شهيدان كارشان را به پايان بردهاند و خاموش رفتهاند، همهشان، هر كدامشان، نقش خويش را خوب بازي كردهاند. معلم، مؤذن، پير، جوان، بزرگ، كوچك، زن، خدمتكار، آقا، اشرافي و كودك، هر كدام به نمايندگي و بهعنوان نمونه و درسي به همه كودكان و به همه پيران و به همه زنان، و به همه بزرگان و به همه كوچكان! مردني به اين زيبايي و با اينهمه حيات را انتخاب كردهاند.
اينها دو كار كردند، اين شهيدان امروز دو كار كردند، از كودك حسين (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاري قرآن تا آن معلم اطفال كوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خويشاوند يا بيگانه، و تا آن مرد اشرافي و بزرگ و باحيثيت در جامعه خود و تا آن مرد عاري از همه فخرهاي اجتماعي، همه برادرانه در برابر شهادت ايستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پيران و جوانان هميشه تاريخ بياموزند كه بايد چگونه زندگي كنند ـ اگر ميتوانند ـ و چگونه بميرند ـ اگر نميتوانند.
اين شهيدان كار ديگري نيز كردند: شهادت دادند با خون خويش ـ نه با كلمه ـ شهادت دادند، در محكمه تاريخ انسان. هر كدام به نمايندگي صنف خودشان. شهادت دادند كه در نظام واحد حاكم بر تاريخ بشري ـ نظامي كه سياست را و اقتصاد را و مذهب را و هنر را، و فلسفه و انديشه را و احساس را و اخلاق را و بشريت را همه را ابزار دست ميكند تا انسانها را قرباني مطامع خود كند و از همه چيز پايگاهي براي حكومت ظلم و جور و جنايت بسازد ـ همه گروههاي مردم و همه ارزشهاي انساني محكوم شده است.
يك حاكم است بر همه تاريخ، يك ظالم است كه بر تاريخ حكومت ميكند، يك جلاد است كه شهيد ميكند و در طول تاريخ، فرزندان بسياري قرباني اين جلاد شدهاند، و زنان بسياري در زير تازيانههاي اين جلاد حاكم بر تاريخ، خاموش شدهاند، و به قيمت خونهاي بسيار، آخور آباد كردهاند و گرسنگيها و بردگيها و قتل عامهاي بسيار در تاريخ از زنان و كودكان شده است، از مردان و از قهرمانان و از غلامان و معلمان، در همه زمانها و همه نسلها.
و اكنون حسين (ع) با همه هستياش آمده است تا در محكمه تاريخ، در كنار فرات شهادت بدهد:
شهادت بدهد به سود همه مظلومان تاريخ.
شهادت بدهد به نفع محكومان اين جلاد حاكم بر تاريخ.
شهادت بدهد كه چگونه اين جلاد ضحاك، مغز جوانان را در طول تاريخ ميخورده است.با علي اكبر (ع) شهادت بدهد!
و شهادت بدهد كه در نظام جنايت و در نظامهاي جنايت چگونه قهرمانان ميمردند. با خودش شهادت بدهد!
و شهادت بدهد كه در نظام حاكم بر تاريخ چگونه زنان يا اسارت را بايد انتخاب ميكردند و ملعبه حرمسراها ميبودند يا اگر آزاد بايد ميماندند بايد قافلهدار اسيران باشند و بازمانده شهيدان، با زينبش!
و شهادت بدهد كه در نظام ظلم و جور و جنايت، جلاد جائر بر كودكان شيرخوار تاريخ نيز رحم نميكرده است. با كودك شيرخوارش!
و حسين (ع) با همه هستياش آمده است تا در محكمه جنايت تاريخ به سود كساني كه هرگز شهادتي به سودشان نبوده است و خاموش و بي دفاع ميمردند، شهادت بدهد.
اكنون محكمه پايان يافته است و شهادت حسين (ع) و همه عزيزانش و همه هستياش با بهترين امكاني كه در اختيار جز خدا هست، رسالت عظيم الهياش را انجام داده است.
دوستان!
در اين تشيعي كه، اكنون به اين شكل كه ميبينيم درآمده است و هر كس بخواهد از آن تشيع راستين جوشان بيدار كننده، سخن بگويد، پيش از دشمن، به دست دوست قربانيش ميكنند، درسهاي بزرگ و پيامهاي بزرگ، و غنيمتهاي بسيار و ارزشهاي بزرگ و خدايي و سرمايههاي عزيز و روحهاي حيات بخش به جامعه و ملت و نژاد و تاريخ نهفته است.
يكي از بهترين و حياتبخشترين سرمايههايي كه در تاريخ تشيع وجود دارد، شهادت است.
ما از وقتي كه، بهگفته جلال «سنت شهادت را فراموش كردهايم، و به مقبرهداري شهيدان پرداختهايم، مرگ سياه را ناچار گردن نهادهايم» و از هنگامي كه به جاي شيعه علي (ع) بودن و از هنگامي كه بهجاي شيعه حسين (ع) بودن و شيعه زينب (س) بودن، يعني «پيرو شهيدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهيدان شدهاند و بس، در عزاي هميشگي ماندهايم!
چه هوشيارانه دگرگون كردهاند پيام حسين (ع) را و ياران بزرگ و عزيز و جاويدش را، پيامي كه خطاب به همه انسانهاست.
اين كه حسين (ع) فرياد ميزند ـ پس از اين كه همه عزيزانش را در خون ميبيند و جز دشمن و كينه توز و غارتگر در برابرش نميبيند ـ فرياد ميزند كه «آيا كسي هست كه مرا ياري كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ينصرني؟» مگر نمي داند كه كسي نيست كه او را ياري كند و انتقام گيرد؟ اين سؤال، سؤال از تاريخ فرداي بشري است و اين پرسش از آينده است و از همه ماست. و اين سؤال انتظار حسين (ع) را از عاشقانش بيان ميكند و دعوت شهادت او را به همه كساني كه براي شهيدان حرمت و عظمت قايلند اعلام مينمايد.
اما اين دعوت را، اين انتظار ياري از او را، اين پيام حسين (ع) را ـ كه «شيعه ميخواهد» و در هر عصري و هر نسلي، شيعه ميطلبد ما خاموش كرديم به اين عنوان كه به مردم گفتيم كه حسين (ع) اشك ميخواهد. ضجه ميخواهد و دگر هيچ، پيام ديگري ندارد. مرده است و عزادار ميخواهد، نه شاهد شهيد حاضر در همه جا و همه وقت و «پيرو».
آري، اين چنين به ما گفتهاند و ميگويند!
هر انقلابي دو چهره دارد: چهره اول: خون، چهره دوم: پيام.
و شهيد يعني حاضر، كساني كه مرگ سرخ را به دست خويش به عنوان نشان دادن عشق خويش به حقيقتي كه دارد ميميرد و به عنوان تنها سلاح براي جهاد در راه ارزشهاي بزرگي كه دارد مسخ ميشود انتخاب ميكنند، شهيدند حي و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پيشگاه خدا كه در پيشگاه خلق نيز و در هر عصري و قرني و هر زمان و زميني.
و آنها كه تن به هر ذلتي ميدهند تا زنده بمانند، مردههاي خاموش و پليد تاريخند، و ببينيد كه آيا كساني كه سخاوتمندانه با حسين (ع) به قتلگاه خويش آمدهاند و مرگ خويش را انتخاب كردهاند، در حالي كه صدها گريزگاه آبرومندانه براي ماندنشان بود، و صدها توجيه شرعي و ديني براي زنده ماندنشان بود، توجيه و تاويل نكردهاند و مردهاند، اينها زنده هستند؟ آيا آنها كه براي ماندشان تن به ذلت و پستي رها كردن حسين (ع) و تحمل كردن يزيد دادند؟ كدام هنوز زندهاند؟
هركس زنده بودن را فقط در يك لش متحرك نميبيند، زنده بودن و شاهد بودن حسين (ع) را با همه وجودش ميبيند، حس ميكند و مرگ كساني را كه به ذلتها تن دادهاند، تا زنده بمانند، ميبيند.
آنها نشان دادند، شهيد نشان ميدهد و ميآموزد و پيام ميدهد كه در برابر ظلم و ستم، اي كساني كه ميپنداريد: «نتوانستن از جهاد معاف ميكند»، و اي كساني كه ميگوييد: «پيروزي بر خصم هنگامي تحقق دارد كه بر خصم غلبه شود»، نه! شهيد انساني است كه در عصر نتوانستن و غلبه نيافتن، با مرگ خويش بر دشمن پيروز ميشود و اگر دشمنش را نميكشد، رسوا ميكند.
و شهيد قلب تاريخ است، همچنانكه قلب به رگهاي خشك اندام، خون، حيات و زندگي ميدهد. جامعهاي كه رو به مردن ميرود، جامعهاي كه فرزندانش ايمان خويش را به خويش از دست دادهاند و جامعهاي كه به مرگ تدريجي گرفتار است، جامعهاي كه تسليم را تمكين كرده است، جامعهاي كه احساس مسؤوليت را از ياد برده است، و جامعهاي كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاريخي كه از حيات و جنبش و حركت و زايش بازمانده است، شهيد همچون قلبي، به اندامهاي خشك مرده بيرمق اين جامعه، خون خويش را ميرساند و بزرگترين معجزه شهادتش اين است كه به يك نسل، ايمان جديد به خويشتن را ميبخشد.
شهيد حاضر است و هميشه جاويد.
كي غايب است؟
حسين (ع) يك درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نيمهتمام گذاشتن حج و به سوي شهادت رفتن است. حجي كه همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش براي احياي اين سنت، جهاد كردند. اين حج را نيمهتمام ميگذارد و شهادت را انتخاب ميكند، مراسم حج را به پايان نميبرد تا به همه حجگزاران تاريخ، نمازگزاران تاريخ، مؤمنان به سنت ابراهيم، بياموزد كه اگر امامت نباشد، اگر رهبري نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسين (ع) نباشد و اگر يزيد باشد، چرخيدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوي است. در آن لحظه كه حسين (ع) حج را نيمهتمام گذاشت و آهنگ كربلا كرد، كساني كه به طواف، همچنان در غيبت حسين، ادامه دادند، مساوي هستند با كساني كه در همان حال، بر گرد كاخ سبز معاويه در طواف بودند، زيرا شهيد كه حاضر نيست در همه صحنههاي حق و باطل، در همه جهادهاي ميان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، ميخواهد با حضورش اين پيام را به همه انسانها بدهد كه وقتي در صحنه نيستي، وقتي از صحنه حق و باطل زمان خويش غايبي، هركجا كه خواهي باش!
وقتي در صحنه حق و باطل نيستي، وقتي كه شاهد عصر خودت و شهيد حق و باطل جامعهات نيستي، هركجا كه ميخواهي باشد، چه به نماز ايستاده باشي، چه به شراب نشسته باشي، هر دو يكي است.
شهادت «حضور در صحنه حق و باطل هميشه تاريخ» است.
و غيبت؟!
آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شركت و شهادت غايب شدند، اينها همه با هم برابرند، هرسه يكياند:
چه آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست يزيد باشد و مزدور او، و چه آنهايي كه در هواي بهشت، به كنج خلوت عبادت خزيدند و با فراغت و امنيت، حسين (ع) را تنها گذاشتند و از درد سر حق و باطل كنار كشيدند و در گوشه محرابها و زاويه خانهها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهايي كه مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زيرا در آنجا كه حسين(ع) حضور دارد ـ و در هر قرني و عصري حسين (ع) حضور دارد ـ هركس كه در صحنه او نيست، هركجا كه هست، يكي است، مؤمن و كافر، جاني و زاهد، يكي است. اين است معنا اين اصل تشيع كه قبول هر عملي يعني ارزش هر عملي به امامت و به رهبري و به ولايت بستگي دارد! اگر او نباشد، همه چيز بيمعناست و ميبينيم كه هست.
و اكنون حسين حضور خودش را در همه عصرها و در برابر همه نسلها، در همه جنگها و در همه جهادها، در همه صحنههاي زمين و زمان اعلام كرده است، در كربلا مرده است تا در همه نسلها و عصرها بعثت كند.
و تو، و من، ما بايد بر مصيبت خويش بگرييم كه حضور نداريم.
آري، هر انقلابي دو چهره دارد؛ خون و پيام! رسالت نخستين را حسين(ع) و يارانش امروز گزاردند، رسالت خون را، رسالت دوم، رسالت پيام است. پيام شهادت را به گوش دنيا رساندن است. زبان گوياي خونهاي جوشان و تنهاي خاموش، در ميان مردگان متحرك بودن است. رسالت پيام از امروز عصر آغاز ميشود. اين رسالت بر دوشهاي ظريف يك زن، «زينب» (س)! ـ زني كه مردانگي در ركاب او جوانمردي آموخته است! ـ و رسالت زينب (س) دشوارتر و سنگينتر از رسالت برادرش.
آنهايي كه گستاخي آن را دارند كه مرگ خويش را انتخاب كنند، تنها به يك انتخاب بزرگ دست زدهاند، اما كار آنها كه از آن پس زنده ميمانند دشوار است و سنگين. و زينب مانده است، كاروان اسيران در پياش، وصفهاي دشمن، تا افق، در پيش راهش، و رسالت رساندن پيام برادر بر دوشش، وارد شهر ميشود، از صحنه برميگردد، آن باغهاي سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پيراهنش بوي گلهاي سرخ به مشام ميرسد، وارد شهر جنايت، پايتخت قدرت، پايتخت ستم و جلادي شده است، آرام، پيروز، سراپا افتخار، بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور، و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فرياد ميزند:
«سپاس خداوند را كه اين همه كرامت و اين همه عزت به خاندان ما عطا كرد: افتخار نبوت، افتخار شهادت...»
زينب رسالت رساندن پيام شهيدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زيرا پس از شهيدان او به جا مانده است و اوست كه بايد زبان كساني باشد كه به تيغ جلادان زبانشان برده است.
اگر يك خون پيام نداشته باشد، در تاريخ گنگ ميماند و اگر يك خون پيام خويش را به همه نسلها نگذارد، جلاد، شهيد را در حصار يك عصر و يك زمان محبوس كرده است. اگر زينب پيام كربلا را به تاريخ باز نگويد، كربلا در تاريخ ميماند، و كساني كه به اين پيام نيازمندند از آن محروم ميمانند، و كساني كه با خون خويش، با همه نسلها سخن ميگويند، سخنشان را كسي نميشنود. اين است كه رسالت زينب سنگين و دشوار است. رسالت زينب پيامي است به همه انسانها، به همه كساني كه بر مرگ حسين(ع) ميگريند و به همه كساني كه در آستانه حسين سر به خضوع و ايمان فرود آوردهاند، و به همه كساني كه پيام حسين(ع) را كه «زندگي هيچ نيست جز عقيده و جهاد» معترفند؛ پيام زينب به آنهاست كه:
«اي همه! اي هركه با اين خاندان پيوند و پيمانداري، و اي هركس كه به پيام محمد مؤمني، خود بينديش، انتخاب كن! در هر عصري و در هر نسلي و در هر سرزميني كه آمدهاي، پيام شهيدان كربلا را بشنو، بشنو كه گفتهاند: كساني ميتوانند خوب زندگي كنند كه ميتوانند خوب بميرند. بگو اي همه كساني كه به پيام توحيد، به پيام قرآن، و به راه علي (ع) و خاندان او معتقديد، خاندان ما پيامشان به شما، اي همه كساني كه پس از ما ميآييد، اين است كه اين خانداني است كه هم هنر خوب مردن را، زيرا هركس آنچنان ميميرد كه زندگي ميكند. و پيام اوست به همه بشريت كه اگر دين داريد، «دين» و اگر نداريد «حريت» ـ آزادگي بشر ـ مسؤوليتي بر دوش شما نهاده است كه به عنوان يك انسان ديندار، يا انسان آزاده، شاهد زمان خود و شهيد حق و باطلي كه در عصر خود درگير است، باشيد كه شهيدان ما ناظرند، آگاهند، زندهاند و هميشه حاضرند و نمونه عملاند و الگوياند و گواه حق و باطل و سرگذشت و سرنوشت انساناند.»
و شهيد، يعني به همه اين معاني.
هر انقلابي دو چهره دارد:
خون و پيام
و هركسي اگر مسؤوليت پذيرفتن حق را انتخاب كرده است و هر كسي كه ميداند مسؤوليت شيعه بودن يعني چه، مسؤوليت آزاده انسان بودن يعني چه، بايد بداند كه در نبرد هميشه تاريخ و هميشه زمان و همه جاي زمين ـ كه همه صحنهها كربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ بايد انتخاب كنند: يا خون را، يا پيام را، يا حسين بودن يا زينب بودن را، يا آنچنان مردن را، يا اينچنين ماندن را. اگر نميخواهد از صحنه غايب باشد.
عذر ميخواهم، در هر حال وقت گذشته است و ديگر فرصت نيست و حرف بسيار است و چگونه ميشود با يك جلسه، از چنين معجزهاي كه حسين در تاريخ بشر ساخته است و زينب پرداخته است، سخن گفت؟
آنچه ميخواستم بگويم حديث مفصلي است كه در اين مجمل ميگويم به عنوان رسالت زينب، «پس از شهادت» كه:
«آنها كه رفتند، كاري حسيني كردند.
- زمان انتشار: چهار شنبه 6 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (262)
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شیعیان، این تصویر که بهتازگی در شبکههای اجتماعی منتشر شده تا به حال میلیون ها بیننده داشته و اشک آنها را سرازیر کرده است. یکی از کودکان عراقی شرکتکننده در عزاداری سیدالشهداء(علیه السلام) در عالم کودکانه خود، سعی میکند با بطری آبش، طفل شیرخواره امام حسین(علیه السلام) را سیراب کند.
- زمان انتشار: سه شنبه 5 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (331)
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شیعیان به نقل از شیعه آنلاین، روز پنج شنبه این هفته، همزمان است با روز شهادت سید و سالار شهیدان، أبا عبدالله الحسین علیه السلام که روز عاشورا نامیده می شود.
این روز نزد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و پیروانشان و همه مسلمانانی که اهل بیت را دوست دارند، روز غم و اندوه به شمار می رود.
در روایت ها آمده که بنی أمیه بعد از به شهادت رساندن حضرت امام حسین علیه السلام که نوه پیامبر اکرم اسلام (ص) بود، به نشانه شادی روز عاشورا را روزه می گرفتند.
در همین حال “عبدالعزیز آل الشیخ” مفتی اعظم وهابی ها در عربستان سعودی نیز طی اظهاراتی پیروانش را به روزه گرفتن در روز عاشورای امسال دعوت کرد.
آل الشیخ که در مسجد “ترکی بن عبدالله” در مرکز ریاض پایتخت سعودی سخن می گفت، برای ترغیب هوادارانش به روزه گرفتن در روز عاشورا، به دروغ گفت: پیامبر نیز روز عاشورا روزه می گرفت.
گفتنی است پیروی مفتی وهابی آل سعود از بنی أمیه نشان دهنده نزدیکی تفکر و اعتقادات آنها به یکدیگر است.
قابل ذکر است، در حدیث شریفی در کتاب “سنن ترمذی” از حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم آمده: “أن رسول الله صلى الله علیه وسلم، أخذ بید حسن وحسین فقال: من أحبنی وأحب هذین وأباهما وأمهما، کان معی فی درجتی یوم القیامة” “رسول الله صلی الله علیه و سلم دست حسن و حسین را گرفت و گفت: هر کس من و این دو و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد، در قیامت در کنار من خواهد بود.
از سوی دیگر در کتاب “مستدرک صحیحین” که از دیگر کتب اهل سنت به شمار می رود، آمده: “عن سلمان قال: دخلت على أم سلمة وهی تبکی، فقلت: ما یبکیک؟.. قالت: رأیت رسول الله فی المنام یبکی، وعلى رأسه ولحیته التراب، فقلت: ما لک یا رسول الله؟.. قال: شهدت قتل الحسین آنفا” “سلمان گفت: بر أم سلمه وارد شدم و دیدم که گریه می کند، گفتم: چه چیزی تو را به گریه انداخت؟.. گفت: رسول الله را در خواب دیدم که گریه می کرد، و سر و محاسنش خاکی بود، گفتم: چه اتفاقی برایتان افتاده ای رسول الله؟.. گفت: صحنه قتل حسین در آینده را دیدم”.
- زمان انتشار: سه شنبه 5 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (261)
«قتیل العبرات» به چه معنا است؟
پاسخ اجمالی
کلمهی «العبرة» از ماده «ع ب ر» در زبان عربی به معنای اشک است.[۱] یکی از حالات جمع این کلمه «العبرات» است که مورد بحث ما نیز میباشد.
گفتار معروفی وجود دارد که امام حسین(ع) را به عنوان «کشته شدهی اشکها» یاد میکند. برای تبیین و فهم این کلام، روایاتی که این تعبیر در آن نقل شده بیان میشود.
آن صفتی که از امام حسین(ع) نقل شده و ایشان به خود استناد دادهاند، کلمهی اشک به صورت مفرد است که در جملاتی متفاوت نقل شده، از جمله: «من کشته شدهی اشک هستم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند، مگر اینکه در مصیبتم اشک میریزد».[۲]
«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلا استعبر»،[۳] کلمهی استعبر به معنای جاری شدن اشک است.[۴] بنابر این، معنای روایت چنین است: «من کشته شدهی اشک هستم، مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر اینکه اشک بر چشمانش جاری میشود».
اما به کار گیری «العبرة» به صورت جمع؛ یعنی «أنا قتیل العبرات» در متون حدیثی از امام حسین(ع) یافت نشد، بلکه امامان(ع) به ایشان لقب «قتیل العبرات» را دادهاند. به عنوان نمونه، در زیارت اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است: «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلَامُ عَلَى … وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ …».[۵]
همچنین در روایت دیگری به صورت مفرد نیز به ایشان خطاب شده است؛ امیر المؤمنین علی(ع) خطاب به امام حسین(ع) فرمودهاند: «یا عبرة کل مؤمن»؛[۶] ای اشک هر مؤمن.
اما در باب معنای «کشته شده اشکها»؛ احادیث فوق میتوانند معنای این تعبیر را به وضوح بیان دارند، به اینکه؛ امام کشته شدهای است که مؤمن یا هر شخص آزادهای این مصیبت را بشنود، محزون و گریان شود و اشکهایش جاری گردد. عالمان نیز چنین معنایی را برای این تعبیر آوردهاند؛ مانند اینکه طریحی میگوید: «معنای أنا قتیل العبره این است که این مصیبت وقتی بر کسی ذکر شود، آن شخص حالت حزن و اندوه را به خود میگیرد و اشک میریزد».[۷] علامه مجلسی میگوید: «قتیل العبرات؛ یعنی کشتهای که اشکها برای آن جاری میشود».[۸]
البته این معنایی است که از ظاهر متن و به حسب برخی از روایات به دست میآید. اما هیچگونه حصری بر این معنا نیست و میتوان معانی و تحلیلهای دیگری نیز عرضه داشت که بسیار آموزنده و نشانگر شخصیت امام حسین(ع)، قیام او و آنچه ایشان خواهان آن بوده است، باشد. به همین جهت، به بسیاری از معانی که بین علما و عموم مردم است نیز میتوان استناد کرد و تا زمانیکه آن معنا با این کلمات سازگار باشند و منافات با عقاید دیگر نداشته باشند، قابل پذیرش هستند.
[۱]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس صاحب الجوائب، احمد، ج ۴، ص ۵۳۲، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
[۲]. «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى»؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۱، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
[۳]. شیخ صدوق، الأمالی، ص۱۳۷، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ق.
[۴]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق و مصحح: مخزومى، مهدى، سامرائى، ابراهیم، ج ۲، ص ۱۲۹، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
[۵]. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حس ن، ج ۶، ص ۱۱۳، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۶]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، محقق و مصحح: امینی، عبد الحسین، ص ۱۰۸، دار المرتضویة، نجف اشرف، چاپ اول، ۱۳۵۶ش.
[۷]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج ۳، ص ۳۹۳، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
[۸]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۳۵۵، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
منبع: اسلام کوئست
- زمان انتشار: سه شنبه 5 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (323)
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شیعیان به نقل از ابنا، در مسیر نجف به کربلا و از میان پرچمهای مختلف که توسط زائران پیاده حرم حسینی حمل میشد، پرچم فرانسه توجه همگان را به خود جلب میکرد، به سراغ آن پرچم که رفتند، دیدند زنی مسیحی از فرانسه این پرچم را حمل میکند، وقتی از او درباره رفتن به زیارت امام حسین(ع) پرسیدند، گفت: من در زمان اشغال عراق به صورت داوطلبانه به نیروهای ائتلاف ملحق شدم.
در یکی از مراسم اربعین امام حسین(ع) از یکی از زائران که به صورت پیاده به کربلا میرفت پرسیدم: “آیا از اینکه از بصره به کربلا پیاده سفر میکنی خسته نمیشوی؟” گفت: “حاجتی از خدا دارم و میروم تا حاجتم را زیر گنبد حرم امام حسین(ع) از او بخواهم و یقین دارم که خداوند به برکت وجود امام حسین(ع) حاجتم را برآورده خواهد ساخت”.
این زن میافزاید: من دچار سرطان سینه شده بودم و پزشکان به من گفتند به محض رسیدن به فرانسه باید تن به عمل برداشتن سینه بدهم، آن روز من نذر کردم اگر از این بیماری شفا یابم با پای پیاده از نجف به کربلا به زیارت امام حسین(ع) بروم. وقتی به فرانسه رفتم، پزشکان دوباره مرا تحت معاینات پزشکی و آزمایشهای جدید قرار دادند اما در کمال ناباوری اثری از بیماری در من ندیدند. اینک که شما مرا میان زائران پیاده میبینید در واقع آمدهام که نذرم را ادا کنم.
- زمان انتشار: سه شنبه 5 آذر 1392
-
نظرات()
- بازدید : (325)
فلسفه قيام ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدينه و موضع گيري هاي ايشان در برابر حوادثي که در منزلگاه هاي ميان راه روي داده است مي توان يافت .
مدينه
زمان: نيمه دوم ماه رجب سال 60 هجري
حاکم وقت مدينه (وليد بن عتيقه) پس از مرگ معاويه دستور يافت تا از امام حسين (عليه السلام) براي يزيد بيعت بگيرد. حضرت فرمود: «... يزيد فردي است شرابخوار و فاسق که به ناحق خون مي ريزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بي گناه آلوده گرديده و شخصيتي همچون من با چنين مرد فاسدي بيعت نمي کند.»
وقتي مروان بن حکم بيعت با يزيد را از حضرت درخواست کرد امام حسين(عليه السلام) فرمود: اي دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنيدم که فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است اگر معاويه را بر فراز منبر من ديديد او را بکشيد.» و امت او چنين ديدند و عمل نکردند و اينک خداوند آنان را به يزيد فاسق گرفتار کرده است .
امام حسين(عليه السلام) در شب 28 رجب سال 60 هجري همراه با بيشتر خاندان خويش و بعضي ياران، پس از وداع با جدش پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از مدينه به طرف مکه حرکت کرد.
امام حسين(عليه السلام) هدف خروج از مدينه را در وصيتنامه اش چنين بيان مي کند:
... و جز اين نيست که براي اصلاح در ميان امت جدم خارج شدم. مي خواهم امر به معروف و نهي از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علي (عليه السلام) رفتار نمايم .
کسي که به سوي خدا دعوت کند عمل نيک انجام دهد و بگويد از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمي شود ... اگر در نوشتن نامه ات خير مرا آرزو کرده اي، خدا پاداش تو را بدهد.
مکه
زمان : از 3 شعبان تا 8 ذي الحجه 60 هجري
امام حسين(عليه السلام) در سوم شعبان به مکه رسيد و در خانه عباس بن عبدالمطلب سکني گزيد. مردم مکه و زائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به ديدار حضرت شرفياب مي شدند.
امام حسين(عليه السلام) پس از رسيدن دوازده هزار نامه از جانب کوفيان، مسلم بي عقيل را در روز 15 رمضان به عنوان نماينده خويش به سوي کوفه فرستاد.
امام حسين(عليه السلام) طي نامه هايي به مردم بصره و کوفه، سزاوارترين مردم براي خلافت و امامت را اهل بيت(عليهم السلام) معرفي کرد و ...
حضرت با رسيدن نامه مسلم بن عقيل مبني بر بيعت مردم کوفه با وي و از سوي ديگر براي حفظ حرمت خانه خدا - که تصميم به قتل آن حضرت، در آنجا گرفته بودند - حج را به عمره تبديل کرد و در هشتم ذي الحجه به رغم مخالفت بسياري از دوستان به سوي عراق روانه شد.
بخشي از آخرين سخنراني هاي حضرت در مکه:
ما اهل بيت به رضاي خدا راضي و خشنوديم ... هر کس مي خواهد در راه ما جانبازي کند و خون خويش را در راه لقاي پروردگار نثار نمايد، آماده حرکت با ما باشد .
صَفّاح
زمان: چهارشنبه 9 ذي الحجه 60 هجري
امام حسين(عليه السلام) در پاسخ به مخالفين حرکت به سوي عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب ديدم و به امر مهمي ماموريت يافتم و بايد آن را تعقيب کنم.»
در اين منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد و در جواب حضرت که از احوال مردم عراق جويا شده بود، گفت: دل هاي مردم با توست وليکن شمشيرشان با بني اميه است .
سخن امام حسين (عليه السلام) خطاب به فرزدق در اين منزلگاه:
اگر پيش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمت هايش شکر گوييم. اگر پيش آمدها طبق مراد نبود آن کس که نيتش حق و تقوا بر دلش حکومت مي کند، از مسير صحيح خارج نشود و ضرر نخواهد کرد.
ذات عِرق
زمان: دوشنبه 14 ذي الحجه 60 هجري
در اين منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر، همسر زينب (سلام الله عليها) امان نامه اي را از استاندار مدينه "عمروبن سعيد" که آن ايام در مکه به سر مي برد، گرفت و براي حضرت آورد که مضمون آن چنين بود: من تو را از ايجاد تفرقه بر حذر داشته و از هلاک شدن تو مي ترسم!! لذا به سوي من برگرد تا در امان من بماني!
حضرت در جواب چنين فرمود: کسي که به سوي خدا دعوت کند عمل نيک انجام دهد و بگويد از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمي شود ... اگر در نوشتن نامه ات خير مرا آرزو کرده اي، خدا پاداش تو را بدهد.
عبدالله پسران خويش (عون و محمد) را به خدمت در کنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش کرد و خود به سوي مکه بازگشت .
قسمتي از نامه امام به عمربن سعيد که در اين منزلگاه نوشت:
بهترين امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنيا خواهانيم تا در قيامت به ما امان بخشد.
حاجِر
زمان: سه شنبه 15 ذي الحجه 60 هجري
حضرت نامه اي را براي تعدادي از مردم کوفه توسط "قَيس بن مُسهِر" فرستاد و چنين نوشت: «نامه مسلم بن عقيل که حاکي از اجتماع شما در کمک و طلب حق ما بود به من رسيد خداوند به خاطر نصرت و ياريتان پاداش بزرگي نصيبتان کند ... هنگامي که فرستاده من "قيس" بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشيد، من همين روزها به شما مي رسم.»
"قيس" را در ميان راه دستگير کردند. او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند. سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبيدالله بردند. از او خواستند نام افرادي که به حسين (عليه السلام) نامه نوشته اند افشا کند و يا در برابر مردم به حسين(عليه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالاي قصر رفته و ضمن تمجيد از حضرت علي(عليه السلام) و فرزندانش و معرفي خويش، ابن زياد و يارانش را نفرين کرد و خبر از حرکت حضرت به سوي آنان داد و از مردم خواست دعوت امام حسين (عليه السلام) را اجابت کنند. لذا عبيدالله دستور داد او را از بالاي قصر به پايين انداختند و بدنش قطعه قطعه گرديد و اين چنين به شهادت رسيد .
از سخنان امام حسين(عليه السلام) در بين راه مکه تا کربلا:
«فَاِنّي لا اَرَي المَوت اِلاّ سَعادَة وَلَا الحَياةَ مَع الظّالِمينَ اِلاّ بَرَماً»؛ من مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمگران را جز ننگ نمي دانم.
خُزَيمِيّه
زمان: جمعه 18 ذي الحجه 60 هجري
امام و همراهان يک روز و يک شب در اين منزلگاه توقف کردند، عده اي پيوستن «زهير بن قين» به حسين (عليه السلام) را در اين منزلگاه گفته اند.
امام حسين(عليه السلام) خطاب به زينب کبري(عليهاالسلام) در اين منزلگاه مي فرمايد:
خواهرم! آنچه اراده مشيّت خدا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد .
زَرُود
زمان: دوشنبه 21 ذي الحجه 60 هجري
«زهير بن قين» که داراي عقيده عثماني بود، در آن سال مراسم حج را بجاي آورده و به کوفه باز مي گشت. ناخوشايندترين چيز نزد او فرود آمدن در يک محل با حسين (عليه السلام) بود. هر دو در اين منزلگاه به ناچار فرود آمدند. در حالي که زهير با همراهانش مشغول غذا خوردن بود، حضرت از طريق نماينده اي، "زهير" را به خيمه اش دعوت کرد، اما او تأملي کرد. همسرش به او گفت: «سبحان الله پسر رسول خدا ترا مي خواند و تو اجابت نمي کني!»
زهير با اکراه به سوي حضرت رفت. اما هنگام مراجعت از خيمه آن حضرت، آثار خوشحالي از چهره اش نمايان شد و به همراهان گفت: «من به حسين(عليه السلام) ملحق خواهم شد، هر کس ميل دارد در ياري فرزند پيامبر شرکت کند، با ما بيايد و هر کس با ما نيست با او وداع مي کنم.» لذا همسرش نيز او را رها نکرد و تا واقعه عاشورا و شهادت زهير، همراه کاروان حسيني بود.
امام حسين(عليه السلام) بعد از شهادت زهير فرمود:
اي زهير! خدا تو را از لطف و رحمت خويش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزينه و خوک لعنت نمايد .
ثَعلَبيّه
زمان: سه شنبه 22 ذي الحجه 60 هجري
امام شبانه وارد اين منزلگاه شد و خبر شهادت "مسلم بن عقيل" و هاني بن عروه را به وي دادند.
پس از آن حضرت فرمودند: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعون»؛ همه از خدائيم و به سوي او باز مي گرديم، پس از اينها زندگي سودي ندارد. آنگاه اشک به صورتش جاري شد و همراهان نيز گريه کردند.
نوشته اند: امام حسين(عليه السلام) با يارانش اتمام حجت کرد. اما گروهي که به طمع مال و مقام دنيا با امام آمده بودند، پس از اين خبر، از حضرت جدا شدند.
سخن امام حسين(عليه السلام) با مردي از اهل کوفه در اين منزلگاه:
به خدا سوگند که اگر تو را در مدينه ملاقات مي کردم، اثر جبرئيل را در خانه ما، و نزول او براي وحي به جدم را، به تو نشان مي دادم. اي برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند ...
زُباله
زمان: چهارشنبه 23 ذي الحجه 60 هجري
حضرت حسين(عليه السلام) در اين منزلگاه چنين فرمودند: شيعيان کوفه ما را بي يار و ياور گذاشته اند. هر کس از شما بخواهد، مي تواند بازگردد و از سوي ما حقي بر گردنش نيست .
امام حسين(عليه السلام) در جواب مردي که از آيه «يَومَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بَأِمامِهِم» پرسيده بود، فرمود:
پيشوايي، مردم را به راه راست دعوت کرد و گروهي اجابت کردند، و پيشوايي، مردم را به گمراهي دعوت کرد و گروهي اجابت کردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود.
بَطنُ العَقَبه
زمان: جمعه 25 ذي الحجه 60 هجري
از سخنان امام حسين(عليه السلام) در اين منزلگاه:
بني اميه مرا رها نکنند تا جان مرا بگيرند. هرگاه چنين کنند، خدا بر آنان کساني مسلط خواهد کرد که آنها را ذليل و خوار خواهد ساخت .
شَراف (و ذُو حُسَم)
زمان: شنبه 26 ذي الحجه 60 هجري
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در ميان راه و هنگام ظهر به لشکري برخوردند و امام حسين(عليه السلام) با سرعت و قبل از دشمن در منزل «ذُوحَسَم» مستقر شد. آنگاه امام(عليه السلام) فرمان داد تا لشکر دشمن و نيز اسبان آنان را سيراب کنند .
لشکر امام(عليه السلام) و لشکر دشمن به فرماندهي حُر، نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام سپاه حُر را چنين خطاب فرمود: «... ما اهل بيت سزاوارتر به ولايت و حکومت بر شما هستيم از مدعياني که بر اساس عدالت رفتار نمي کنند و در حق شما ستم روا مي دارند. اي مردم! من به سوي شما نيامدم مگر آن که دعوتم کرديد. پس اگر از آمدنم ناخشنوديد، بازگردم.»
تا حضرت خواست برگردد، حُر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزايت بنشيند! چه مي خواهي؟ حُر گفت: مأمورم که تو را به نزد عبيدالله بن زياد ببرم . حال اگر نمي پذيري، حداقل راهي را انتخاب کن که نه به کوفه باشد و نه به مدينه .
از سخنان حضرت در اين منزلگاه:
مگر نمي بينيد که به حق عمل نمي شود و از باطل پرهيز نمي شود. در اين حال سزاوار است که مؤمن، لقاي پروردگار را طلب کند.
بَيَضه
زمان: يکشنبه 27 ذي الحجه 60 هجري
لشکر امام حسين و حر که به موازات و نزديک همديگر حرکت مي کردند در اين محل فرود آمدند.
حضرت در اين منزلگاه لشکريان حرّ را مخاطب قرار داده، چنين فرمود: «بني اميه به فرمان شيطان از اطاعت خدا سرپيچي نموده و فساد کردند. حدود خدا را اجرا نکرده و بيت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند ... . شما به من نامه ها نوشتيد و گفتيد که با من بيعت کرده ايد، حال اگر به بيعت خويش با من پايبند بمانيد کار عاقلانه اي کرده ايد که من فرزند دخت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اسوه اي براي شما هستم. اگر بيعتتان را بشکنيد، سوگند به جانم! که از شما هم بعيد نيست، چرا که با پدرم علي(عليه السلام) و برادرم حسن و پسر عمويم مسلم پيمان شکني کرديد. بدانيد اگر چنين کنيد سعادت خودتان را از دست داده ايد.
از سخنان حضرت در اين منزلگاه:
اي مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگر، پيمان شکن، حلال کننده حرامها و مخالف با سنت رسول خدا را ببيند و در برابر او برنخيزد، جايگاهش با او در جهنم است .
عُذَيبُ الهِجانات
زمان: دوشنبه 28 ذي الحجه 60 هجري
چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنين توصيف کردند: «به اشراف کوفه رشوه هاي گزاف داده اند و اينک يک دل و يک زبان با تو دشمني مي ورزند و ساير مردم دلشان با توست. اما فردا شمشيرهايشان به روي تو کشيده مي شود.»
امام در اين باره آيه اي را تلاوت فرمودند که:
از ميان مؤمنان مرداني هستند بر سر پيمان خود با خدا ايستادگي کرده و به عهد خويش وفا کردند و به شهادت رسيدند و برخي در انتظار شهادت اند ... .
قصر بني مُقاتِل
زمان: چهارشنبه اول محرم 61 الحرام هجري
گروهي از اهل کوفه در اين منزلگاه خيمه زده بودند، حضرت از آنها پرسيد: آيا به ياري من مي آييد؟ بعضي گفتند دل ما رضايت به مرگ نمي دهد و بعضي گفتند: ما زنان و فرزندان زيادي داريم، مال بسياري از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت اين جنگ نداريم، لذا از ياري تو معذوريم .
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند.
امام حسين (عليه السلام) در اين منزل به عبيدالله جعفي چنين فرمود:
پس اگر ما را ياري نمي کني خداي را بپرهيز و از اين که جزو کساني باشي که با ما مي جنگند. سوگند به خدا اگر کسي فرياد ما را بشنود و ما را ياري نکند، او را به رو در آتش مي افکند.
نينوا ( و کربلا)
زمان: پنج شنبه دوم محرم الحرام 61 هجري
نينوا جايي است که حرّ دستور يافت حضرت را در بياباني بي آب و علف و بي دژ و قلعه فرود آورد. امام براي اقامت در محل مناسب تري، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزميني رسيد. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنيد، پس گريست و فرمود: پياده شويد، اينجا محل ريختن خون ما و محل قبور ماست، و همين جا قبور ما زيارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنين وعده داد .
عبيدالله بن زياد نامه اي بدين مضمون براي حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسيد. من از جانب يزيد بن معاويه مأمورم سر بر بالين ننهم تا تو را بکشم و يا به حکم من و حکم يزيد بن معاويه باز آيي! والسلام. امام(عليه السلام) فرمود: اين نامه را جوابي نيست! زيرا بر عبيدالله عذاب الهي لازم و ثابت است.
امام حسين (عليه السلام) چون نامه ابن زياد را خواند، فرمود:
«لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق؛ رستگار نشوند آن گروهي که خشنودي مردم را با غضب پروردگار خريدند. (خشنودي مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)
تعداد نظامياني که لباس و سلاح جنگي و حقوق از حکومت غاصب بني اميه گرفته و به جنگ امام حسين (عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند .
کربلا
زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجري
عمر بن سعد با لشکري چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد.
سخن امام حسين (عليه السلام) هنگام ورود به کربلا:
«اَلنّاسُ عُبيدُ الدُّنيا وَالدّينُ لَعِقٌ عَلي اَلسِنَتِهِم يَحوُطُونَهُ ما...؛ مردم، بندگان دنيا هستند و دين آنها جز سخن زبانشان نيست. تا آنگاه کا زندگيشان بچرخد، دنبال دين مي روند. و هرگاه بناي امتحان و آزمايش پيش آيد، دينداري بسيار اندک مي شود.
کربلا
زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجري
عبيدالله بن زياد در مسجد مردم را چنين خطاب کرد: «اي مردم! خاندان ابوسفيان را آزموديد و آنها را چنان که مي خواستيد يافتيد!! و يزيد را مي شناسيد که داراي رفتار و روشي نيکوست که به زير دستان احسان مي کند و بخشش هاي او بجاست! اکنون يزيد دستور داده تا بين شما پولي را تقسيم نمايم و شما را به جنگ با دشمنش حسين بفرستم.»
شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار جنگجو
يزيد بن رکاب با دو هزار جنگجو
حصين بن نمير با چهار هزار جنگجو
مضاير بن رهيه با سه هزار جنگجو
نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو براي جنگ با امام حسين (عليه السلام) اعلام آمادگي کرده و حرکت به سوي کربلا را آغاز کردند.
امام (عليه السلام) در پاسخ «قيس بن اشعث» که سفارش به بيعت با يزيد مي کرد، فرمود:
نه، به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمي گذارم، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمي کنم.
کربلا
زمان: يکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجري
نيروهاي پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد مي پيوندند.
عبيدالله عده اي را مأموريت داد تا در مسير به سوي کربلا بايستند و از حرکت کساني که به قصد ياري امام حسين(عليه السلام) از کوفه خارج مي شوند، جلوگيري کنند.
چون گروهي از مردم مي دانستند جنگ با امام حسين(عليه السلام) در حکم جنگ با خدا و پيامبر است در اثناي راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار مي کردند.
از سخنان امام حسين(عليه السلام) با لشکر دشمن:
هيهات ما به ذلت تن نخواهيم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز براي ما ذلت را نپسنديدند، دامن هاي پاکي که ما را پروريده، و سرهاي پر شور و مردان غيرتمند هرگز طاعت فرومايگان را بر کشته شدن مردانه ترجيح ندهند.
کربلا
زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجري
عمر بن سعد نامه اي را از عبيدالله دريافت مي دارد که مضمون آن چنين است: من از لشکر سواره و پياده چيزي را از تو فرو گذار نکردم، و توجه داشته باش که مأموراني برگزيده ام كه هر روز وضعيت را به من گزارش کنند.
حبيب بن مظاهر از حضرت اجازه مي گيرد تا نزد طايفه اي از بني اسد - که در آن نزديکي ها زندگي مي کردند - رفته و آنان را به ياري فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبيب نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان بريد و به ياري حسين بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آنِ شما باشد.» تعداد90 نفر بپا خواستند و حرکت کردند، اما در ميان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبيب به نزد حضرت رسيد و جريان را تعريف نمود. امام گفت:«لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ.»
نامه امام حسين(عليه السلام) از کربلا به برادرش محمد بن حنفيّه و بني هاشم:
... مثل اين که دنيا اصلاً وجود نداشته(اينگونه دنيا بي ارزش و نابود شدني است) و آخرت هميشگي و دائم بوده و هست.
حضرت "زهير بن قيس" را فرمانده راست سپاه، و حبيب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(عليه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خيمه ها نزديک مي شد، ولي حضرت تيري نينداخت چون مي فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با اين گروه باشم.»
کربلا
زمان: سه شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجري
تعداد نظامياني که لباس و سلاح جنگي و حقوق از حکومت غاصب بني اميه گرفته و به جنگ امام حسين (عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند .
عمر بن سعد نامه اي بدين مضمون از عبيدالله دريافت کرد که: سپاهيان خود را بين امام حسين (عليه السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بينداز به طوري که حتي قطره اي آب به امام(عليه السلام) نرسد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداري شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شريعه فرات مستقر کرد. يکي از آنها فرياد زد يا حسين! به خدا سوگند که قطره اي از اين آب را نخواهي آشاميد تا از عطش جان دهي!
حضرت فرمود: «خدايا! او را از تشنگي هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حميد بن مسلم مي گويد به چشم خود ديدم که نفرين امام حسين (عليه السلام) تحقق يافت.
امام حسين (عليه السلام) سپاه دشمن را اين چنين نفرين کرد:
بار خدايا! باران آسمان را از اينان دريغ کن، و بر ايشان تنگي و قحطي(همچون سال هاي قحطي يوسف در مصر) پديد آور، و آن غلام ثقي(حجاج بن يوسف) را بر ايشان بگمار تا جام زهر به ايشان بچشاند زيرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند(به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بيت و شيعيان مرا از اينان بگيرد.
کربلا
زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجري
هر لحظه تب عطش در خيمه ها افزون مي شد، امام حسين(عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عده اي، شبانه حرکت داد. آنها با يک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک ها را پر از آب کردند و به خيمه ها برگشتند.
ملاقات امام حسين(عليه السلام) با عمر بن سعد:
حضرت فرمود: «اي پسر سعد! آيا با من مقاتله مي کني و از خدا هراسي نداري؟»
ابن سعد گفت: «اگر از اين گروه جدا شوم خانه ام را خراب و اموالم را از من مي گيرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زياد بيمناکم.»
حضرت فرمود:
«تو را چه مي شود؟ خدا جان تو را به زودي در بستر بگيرد و تو را در روز قيامت نيامرزد ... گمان مي کني که به حکومت ري و گرگان خواهي رسيد؟ به خدا چنين نيست و به آرزويت نخواهي رسيد.»
سخن امام حسين (عليه السلام) با يارانش:
اي بزرگ زادگان! صبر پيشه کنيد که مرگ جر پلي نيست که شما را از سختي و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمت هاي هميشگي آن مي رساند.
کربلا
زمان: پنج شنبه نهم محرم الحرام 61 هجري
شمر خود را به خيام امام حسين(عليه السلام) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و ديگر فرزندان ام البنين، مي گويد: «براي شما از عبيدالله امان نامه گرفتم» آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشيم و پسر دختر پيامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسين(عليه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن يک شب را براي نماز، راز و نياز با خدا و تلاوت قرآن مهلت مي گيرد.
حفر خندق در اطراف خيام براي مقابله با شبيخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطي دشمن با خيام از سه طرف - که فقط از يک قسمت ارتباط برقرار باشد – و ياران امام در آنجا مستقر بودند. اين تدبير امام (عليه السلام) براي اصحاب بسيار سودمند بود، گروهي از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (عليه السلام) مي پيوندند.
سخن امام حسين (عليه السلام) خطاب به دشمن:
واي بر شما! چه زياني مي بريد اگر صداي مرا بشنويد؟! من شما را به يک راه راست مي خوانم، اما شما از همه فرامين من سر باز مي زنيد، چرا که شکم هاي شما از مال حرام پر شده و بر دل هاي شما مُهر شقاوت زده شده است .
کربلا
زمان: جمعه دهم محرم الحرام61 هجري
امام حسين(عليه السلام) با يارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنين سخن گفت: «... خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکيبايي را پيشه خود سازيد.»
حضرت "زهير بن قيس" را فرمانده راست سپاه، و حبيب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(عليه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خيمه ها نزديک مي شد، ولي حضرت تيري نينداخت چون مي فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با اين گروه باشم.»
عمر بن سعد تير را بر کمان نهاده و به سوي ياران امام انداخت و گفت: گواه باشيد که اول کسي بودم که به سوي لشکر حسين تير انداختم!
سپس سپاهيان عمر بن سعد تير بر کمان نهاده و از هر طرف ياران امام حسين(عليه السلام) را نشانه رفتند. امام(عليه السلام) فرمود: «ياران من! بپاخيزيد و به سوي مرگ (شهادت) بشتابيد، خدا شما را بيامرزد.»
در حمله اول چهار تن شهيد شدند و سپس ياران باقي مانده هر کدام به نوبت به تنهايي به ميدان رزم شتافته و به شهادت مي رسيدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بني هاشم رسيد و آنها نيز شربت شهادت را نوشيدند.
امام حسين(عليه السلام) که يکه و تنها مانده بود، نگاهي به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا مي کرد. حضرت براي وداع آخر به سوي خيمه ها آمد، آنگاه در حالي که شمشيرش را از غلاف بيرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نماياني کرد. دشمن از هر طرف وي را محاصره نمود، ناگاه تيري سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالي که يکصد و چند نشانه تير و نيزه بر پيکرش بود، نقش بر زمين گشت و روح مبارکش به ملکوت اعلي پيوست. اما شيون زنان، کودکان و حتي فرشتگان الهي بلند شد.
«و سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا اَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ»
منبع: کتاب مدينه تا کربلا، همراه سيدالشهداء،
- زمان انتشار: چهار شنبه 15 آبان 1392
-
نظرات()
- بازدید : (377)
از مدينه تا کربلا همراه با سيدالشهداء امام حسين عليه السلام
فلسفه قيام ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدينه و موضع گيري هاي ايشان در برابر حوادثي که در منزلگاه هاي ميان راه روي داده است مي توان يافت .
مدينه
زمان: نيمه دوم ماه رجب سال 60 هجري
حاکم وقت مدينه (وليد بن عتيقه) پس از مرگ معاويه دستور يافت تا از امام حسين (عليه السلام) براي يزيد بيعت بگيرد. حضرت فرمود: «... يزيد فردي است شرابخوار و فاسق که به ناحق خون مي ريزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بي گناه آلوده گرديده و شخصيتي همچون من با چنين مرد فاسدي بيعت نمي کند.»
وقتي مروان بن حکم بيعت با يزيد را از حضرت درخواست کرد امام حسين(عليه السلام) فرمود: اي دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنيدم که فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است اگر معاويه را بر فراز منبر من ديديد او را بکشيد.» و امت او چنين ديدند و عمل نکردند و اينک خداوند آنان را به يزيد فاسق گرفتار کرده است .
امام حسين(عليه السلام) در شب 28 رجب سال 60 هجري همراه با بيشتر خاندان خويش و بعضي ياران، پس از وداع با جدش پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از مدينه به طرف مکه حرکت کرد.
امام حسين(عليه السلام) هدف خروج از مدينه را در وصيتنامه اش چنين بيان مي کند:
... و جز اين نيست که براي اصلاح در ميان امت جدم خارج شدم. مي خواهم امر به معروف و نهي از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علي (عليه السلام) رفتار نمايم .
کسي که به سوي خدا دعوت کند عمل نيک انجام دهد و بگويد از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمي شود ... اگر در نوشتن نامه ات خير مرا آرزو کرده اي، خدا پاداش تو را بدهد.
مکه
زمان : از 3 شعبان تا 8 ذي الحجه 60 هجري
امام حسين(عليه السلام) در سوم شعبان به مکه رسيد و در خانه عباس بن عبدالمطلب سکني گزيد. مردم مکه و زائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به ديدار حضرت شرفياب مي شدند.
امام حسين(عليه السلام) پس از رسيدن دوازده هزار نامه از جانب کوفيان، مسلم بي عقيل را در روز 15 رمضان به عنوان نماينده خويش به سوي کوفه فرستاد.
امام حسين(عليه السلام) طي نامه هايي به مردم بصره و کوفه، سزاوارترين مردم براي خلافت و امامت را اهل بيت(عليهم السلام) معرفي کرد و ...
حضرت با رسيدن نامه مسلم بن عقيل مبني بر بيعت مردم کوفه با وي و از سوي ديگر براي حفظ حرمت خانه خدا - که تصميم به قتل آن حضرت، در آنجا گرفته بودند - حج را به عمره تبديل کرد و در هشتم ذي الحجه به رغم مخالفت بسياري از دوستان به سوي عراق روانه شد.
بخشي از آخرين سخنراني هاي حضرت در مکه:
ما اهل بيت به رضاي خدا راضي و خشنوديم ... هر کس مي خواهد در راه ما جانبازي کند و خون خويش را در راه لقاي پروردگار نثار نمايد، آماده حرکت با ما باشد .
صَفّاح
زمان: چهارشنبه 9 ذي الحجه 60 هجري
امام حسين(عليه السلام) در پاسخ به مخالفين حرکت به سوي عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب ديدم و به امر مهمي ماموريت يافتم و بايد آن را تعقيب کنم.»
در اين منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد و در جواب حضرت که از احوال مردم عراق جويا شده بود، گفت: دل هاي مردم با توست وليکن شمشيرشان با بني اميه است .
سخن امام حسين (عليه السلام) خطاب به فرزدق در اين منزلگاه:
اگر پيش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمت هايش شکر گوييم. اگر پيش آمدها طبق مراد نبود آن کس که نيتش حق و تقوا بر دلش حکومت مي کند، از مسير صحيح خارج نشود و ضرر نخواهد کرد.
ذات عِرق
زمان: دوشنبه 14 ذي الحجه 60 هجري
در اين منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر، همسر زينب (سلام الله عليها) امان نامه اي را از استاندار مدينه "عمروبن سعيد" که آن ايام در مکه به سر مي برد، گرفت و براي حضرت آورد که مضمون آن چنين بود: من تو را از ايجاد تفرقه بر حذر داشته و از هلاک شدن تو مي ترسم!! لذا به سوي من برگرد تا در امان من بماني!
حضرت در جواب چنين فرمود: کسي که به سوي خدا دعوت کند عمل نيک انجام دهد و بگويد از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمي شود ... اگر در نوشتن نامه ات خير مرا آرزو کرده اي، خدا پاداش تو را بدهد.
عبدالله پسران خويش (عون و محمد) را به خدمت در کنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش کرد و خود به سوي مکه بازگشت .
قسمتي از نامه امام به عمربن سعيد که در اين منزلگاه نوشت:
بهترين امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنيا خواهانيم تا در قيامت به ما امان بخشد.
حاجِر
زمان: سه شنبه 15 ذي الحجه 60 هجري
حضرت نامه اي را براي تعدادي از مردم کوفه توسط "قَيس بن مُسهِر" فرستاد و چنين نوشت: «نامه مسلم بن عقيل که حاکي از اجتماع شما در کمک و طلب حق ما بود به من رسيد خداوند به خاطر نصرت و ياريتان پاداش بزرگي نصيبتان کند ... هنگامي که فرستاده من "قيس" بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشيد، من همين روزها به شما مي رسم.»
"قيس" را در ميان راه دستگير کردند. او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند. سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبيدالله بردند. از او خواستند نام افرادي که به حسين (عليه السلام) نامه نوشته اند افشا کند و يا در برابر مردم به حسين(عليه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالاي قصر رفته و ضمن تمجيد از حضرت علي(عليه السلام) و فرزندانش و معرفي خويش، ابن زياد و يارانش را نفرين کرد و خبر از حرکت حضرت به سوي آنان داد و از مردم خواست دعوت امام حسين (عليه السلام) را اجابت کنند. لذا عبيدالله دستور داد او را از بالاي قصر به پايين انداختند و بدنش قطعه قطعه گرديد و اين چنين به شهادت رسيد .
از سخنان امام حسين(عليه السلام) در بين راه مکه تا کربلا:
«فَاِنّي لا اَرَي المَوت اِلاّ سَعادَة وَلَا الحَياةَ مَع الظّالِمينَ اِلاّ بَرَماً»؛ من مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمگران را جز ننگ نمي دانم.
خُزَيمِيّه
زمان: جمعه 18 ذي الحجه 60 هجري
امام و همراهان يک روز و يک شب در اين منزلگاه توقف کردند، عده اي پيوستن «زهير بن قين» به حسين (عليه السلام) را در اين منزلگاه گفته اند.
امام حسين(عليه السلام) خطاب به زينب کبري(عليهاالسلام) در اين منزلگاه مي فرمايد:
خواهرم! آنچه اراده مشيّت خدا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد .
زَرُود
زمان: دوشنبه 21 ذي الحجه 60 هجري
«زهير بن قين» که داراي عقيده عثماني بود، در آن سال مراسم حج را بجاي آورده و به کوفه باز مي گشت. ناخوشايندترين چيز نزد او فرود آمدن در يک محل با حسين (عليه السلام) بود. هر دو در اين منزلگاه به ناچار فرود آمدند. در حالي که زهير با همراهانش مشغول غذا خوردن بود، حضرت از طريق نماينده اي، "زهير" را به خيمه اش دعوت کرد، اما او تأملي کرد. همسرش به او گفت: «سبحان الله پسر رسول خدا ترا مي خواند و تو اجابت نمي کني!»
زهير با اکراه به سوي حضرت رفت. اما هنگام مراجعت از خيمه آن حضرت، آثار خوشحالي از چهره اش نمايان شد و به همراهان گفت: «من به حسين(عليه السلام) ملحق خواهم شد، هر کس ميل دارد در ياري فرزند پيامبر شرکت کند، با ما بيايد و هر کس با ما نيست با او وداع مي کنم.» لذا همسرش نيز او را رها نکرد و تا واقعه عاشورا و شهادت زهير، همراه کاروان حسيني بود.
امام حسين(عليه السلام) بعد از شهادت زهير فرمود:
اي زهير! خدا تو را از لطف و رحمت خويش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزينه و خوک لعنت نمايد .
ثَعلَبيّه
زمان: سه شنبه 22 ذي الحجه 60 هجري
امام شبانه وارد اين منزلگاه شد و خبر شهادت "مسلم بن عقيل" و هاني بن عروه را به وي دادند.
پس از آن حضرت فرمودند: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعون»؛ همه از خدائيم و به سوي او باز مي گرديم، پس از اينها زندگي سودي ندارد. آنگاه اشک به صورتش جاري شد و همراهان نيز گريه کردند.
نوشته اند: امام حسين(عليه السلام) با يارانش اتمام حجت کرد. اما گروهي که به طمع مال و مقام دنيا با امام آمده بودند، پس از اين خبر، از حضرت جدا شدند.
سخن امام حسين(عليه السلام) با مردي از اهل کوفه در اين منزلگاه:
به خدا سوگند که اگر تو را در مدينه ملاقات مي کردم، اثر جبرئيل را در خانه ما، و نزول او براي وحي به جدم را، به تو نشان مي دادم. اي برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند ...
زُباله
زمان: چهارشنبه 23 ذي الحجه 60 هجري
حضرت حسين(عليه السلام) در اين منزلگاه چنين فرمودند: شيعيان کوفه ما را بي يار و ياور گذاشته اند. هر کس از شما بخواهد، مي تواند بازگردد و از سوي ما حقي بر گردنش نيست .
امام حسين(عليه السلام) در جواب مردي که از آيه «يَومَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بَأِمامِهِم» پرسيده بود، فرمود:
پيشوايي، مردم را به راه راست دعوت کرد و گروهي اجابت کردند، و پيشوايي، مردم را به گمراهي دعوت کرد و گروهي اجابت کردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود.
بَطنُ العَقَبه
زمان: جمعه 25 ذي الحجه 60 هجري
از سخنان امام حسين(عليه السلام) در اين منزلگاه:
بني اميه مرا رها نکنند تا جان مرا بگيرند. هرگاه چنين کنند، خدا بر آنان کساني مسلط خواهد کرد که آنها را ذليل و خوار خواهد ساخت .
شَراف (و ذُو حُسَم)
زمان: شنبه 26 ذي الحجه 60 هجري
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در ميان راه و هنگام ظهر به لشکري برخوردند و امام حسين(عليه السلام) با سرعت و قبل از دشمن در منزل «ذُوحَسَم» مستقر شد. آنگاه امام(عليه السلام) فرمان داد تا لشکر دشمن و نيز اسبان آنان را سيراب کنند .
لشکر امام(عليه السلام) و لشکر دشمن به فرماندهي حُر، نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام سپاه حُر را چنين خطاب فرمود: «... ما اهل بيت سزاوارتر به ولايت و حکومت بر شما هستيم از مدعياني که بر اساس عدالت رفتار نمي کنند و در حق شما ستم روا مي دارند. اي مردم! من به سوي شما نيامدم مگر آن که دعوتم کرديد. پس اگر از آمدنم ناخشنوديد، بازگردم.»
تا حضرت خواست برگردد، حُر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزايت بنشيند! چه مي خواهي؟ حُر گفت: مأمورم که تو را به نزد عبيدالله بن زياد ببرم . حال اگر نمي پذيري، حداقل راهي را انتخاب کن که نه به کوفه باشد و نه به مدينه .
از سخنان حضرت در اين منزلگاه:
مگر نمي بينيد که به حق عمل نمي شود و از باطل پرهيز نمي شود. در اين حال سزاوار است که مؤمن، لقاي پروردگار را طلب کند.
بَيَضه
زمان: يکشنبه 27 ذي الحجه 60 هجري
لشکر امام حسين و حر که به موازات و نزديک همديگر حرکت مي کردند در اين محل فرود آمدند.
حضرت در اين منزلگاه لشکريان حرّ را مخاطب قرار داده، چنين فرمود: «بني اميه به فرمان شيطان از اطاعت خدا سرپيچي نموده و فساد کردند. حدود خدا را اجرا نکرده و بيت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند ... . شما به من نامه ها نوشتيد و گفتيد که با من بيعت کرده ايد، حال اگر به بيعت خويش با من پايبند بمانيد کار عاقلانه اي کرده ايد که من فرزند دخت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اسوه اي براي شما هستم. اگر بيعتتان را بشکنيد، سوگند به جانم! که از شما هم بعيد نيست، چرا که با پدرم علي(عليه السلام) و برادرم حسن و پسر عمويم مسلم پيمان شکني کرديد. بدانيد اگر چنين کنيد سعادت خودتان را از دست داده ايد.
از سخنان حضرت در اين منزلگاه:
اي مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگر، پيمان شکن، حلال کننده حرامها و مخالف با سنت رسول خدا را ببيند و در برابر او برنخيزد، جايگاهش با او در جهنم است .
عُذَيبُ الهِجانات
زمان: دوشنبه 28 ذي الحجه 60 هجري
چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنين توصيف کردند: «به اشراف کوفه رشوه هاي گزاف داده اند و اينک يک دل و يک زبان با تو دشمني مي ورزند و ساير مردم دلشان با توست. اما فردا شمشيرهايشان به روي تو کشيده مي شود.»
امام در اين باره آيه اي را تلاوت فرمودند که:
از ميان مؤمنان مرداني هستند بر سر پيمان خود با خدا ايستادگي کرده و به عهد خويش وفا کردند و به شهادت رسيدند و برخي در انتظار شهادت اند ... .
قصر بني مُقاتِل
زمان: چهارشنبه اول محرم 61 الحرام هجري
گروهي از اهل کوفه در اين منزلگاه خيمه زده بودند، حضرت از آنها پرسيد: آيا به ياري من مي آييد؟ بعضي گفتند دل ما رضايت به مرگ نمي دهد و بعضي گفتند: ما زنان و فرزندان زيادي داريم، مال بسياري از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت اين جنگ نداريم، لذا از ياري تو معذوريم .
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند.
امام حسين (عليه السلام) در اين منزل به عبيدالله جعفي چنين فرمود:
پس اگر ما را ياري نمي کني خداي را بپرهيز و از اين که جزو کساني باشي که با ما مي جنگند. سوگند به خدا اگر کسي فرياد ما را بشنود و ما را ياري نکند، او را به رو در آتش مي افکند.
نينوا ( و کربلا)
زمان: پنج شنبه دوم محرم الحرام 61 هجري
نينوا جايي است که حرّ دستور يافت حضرت را در بياباني بي آب و علف و بي دژ و قلعه فرود آورد. امام براي اقامت در محل مناسب تري، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزميني رسيد. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنيد، پس گريست و فرمود: پياده شويد، اينجا محل ريختن خون ما و محل قبور ماست، و همين جا قبور ما زيارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنين وعده داد .
عبيدالله بن زياد نامه اي بدين مضمون براي حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسيد. من از جانب يزيد بن معاويه مأمورم سر بر بالين ننهم تا تو را بکشم و يا به حکم من و حکم يزيد بن معاويه باز آيي! والسلام. امام(عليه السلام) فرمود: اين نامه را جوابي نيست! زيرا بر عبيدالله عذاب الهي لازم و ثابت است.
امام حسين (عليه السلام) چون نامه ابن زياد را خواند، فرمود:
«لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق؛ رستگار نشوند آن گروهي که خشنودي مردم را با غضب پروردگار خريدند. (خشنودي مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)
تعداد نظامياني که لباس و سلاح جنگي و حقوق از حکومت غاصب بني اميه گرفته و به جنگ امام حسين (عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند .
کربلا
زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجري
عمر بن سعد با لشکري چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد.
سخن امام حسين (عليه السلام) هنگام ورود به کربلا:
«اَلنّاسُ عُبيدُ الدُّنيا وَالدّينُ لَعِقٌ عَلي اَلسِنَتِهِم يَحوُطُونَهُ ما...؛ مردم، بندگان دنيا هستند و دين آنها جز سخن زبانشان نيست. تا آنگاه کا زندگيشان بچرخد، دنبال دين مي روند. و هرگاه بناي امتحان و آزمايش پيش آيد، دينداري بسيار اندک مي شود.
کربلا
زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجري
عبيدالله بن زياد در مسجد مردم را چنين خطاب کرد: «اي مردم! خاندان ابوسفيان را آزموديد و آنها را چنان که مي خواستيد يافتيد!! و يزيد را مي شناسيد که داراي رفتار و روشي نيکوست که به زير دستان احسان مي کند و بخشش هاي او بجاست! اکنون يزيد دستور داده تا بين شما پولي را تقسيم نمايم و شما را به جنگ با دشمنش حسين بفرستم.»
شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار جنگجو
يزيد بن رکاب با دو هزار جنگجو
حصين بن نمير با چهار هزار جنگجو
مضاير بن رهيه با سه هزار جنگجو
نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو براي جنگ با امام حسين (عليه السلام) اعلام آمادگي کرده و حرکت به سوي کربلا را آغاز کردند.
امام (عليه السلام) در پاسخ «قيس بن اشعث» که سفارش به بيعت با يزيد مي کرد، فرمود:
نه، به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمي گذارم، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمي کنم.
کربلا
زمان: يکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجري
نيروهاي پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد مي پيوندند.
عبيدالله عده اي را مأموريت داد تا در مسير به سوي کربلا بايستند و از حرکت کساني که به قصد ياري امام حسين(عليه السلام) از کوفه خارج مي شوند، جلوگيري کنند.
چون گروهي از مردم مي دانستند جنگ با امام حسين(عليه السلام) در حکم جنگ با خدا و پيامبر است در اثناي راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار مي کردند.
از سخنان امام حسين(عليه السلام) با لشکر دشمن:
هيهات ما به ذلت تن نخواهيم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز براي ما ذلت را نپسنديدند، دامن هاي پاکي که ما را پروريده، و سرهاي پر شور و مردان غيرتمند هرگز طاعت فرومايگان را بر کشته شدن مردانه ترجيح ندهند.
کربلا
زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجري
عمر بن سعد نامه اي را از عبيدالله دريافت مي دارد که مضمون آن چنين است: من از لشکر سواره و پياده چيزي را از تو فرو گذار نکردم، و توجه داشته باش که مأموراني برگزيده ام كه هر روز وضعيت را به من گزارش کنند.
حبيب بن مظاهر از حضرت اجازه مي گيرد تا نزد طايفه اي از بني اسد - که در آن نزديکي ها زندگي مي کردند - رفته و آنان را به ياري فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبيب نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان بريد و به ياري حسين بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آنِ شما باشد.» تعداد90 نفر بپا خواستند و حرکت کردند، اما در ميان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبيب به نزد حضرت رسيد و جريان را تعريف نمود. امام گفت:«لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ.»
نامه امام حسين(عليه السلام) از کربلا به برادرش محمد بن حنفيّه و بني هاشم:
... مثل اين که دنيا اصلاً وجود نداشته(اينگونه دنيا بي ارزش و نابود شدني است) و آخرت هميشگي و دائم بوده و هست.
حضرت "زهير بن قيس" را فرمانده راست سپاه، و حبيب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(عليه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خيمه ها نزديک مي شد، ولي حضرت تيري نينداخت چون مي فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با اين گروه باشم.»
کربلا
زمان: سه شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجري
تعداد نظامياني که لباس و سلاح جنگي و حقوق از حکومت غاصب بني اميه گرفته و به جنگ امام حسين (عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند .
عمر بن سعد نامه اي بدين مضمون از عبيدالله دريافت کرد که: سپاهيان خود را بين امام حسين (عليه السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بينداز به طوري که حتي قطره اي آب به امام(عليه السلام) نرسد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداري شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شريعه فرات مستقر کرد. يکي از آنها فرياد زد يا حسين! به خدا سوگند که قطره اي از اين آب را نخواهي آشاميد تا از عطش جان دهي!
حضرت فرمود: «خدايا! او را از تشنگي هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حميد بن مسلم مي گويد به چشم خود ديدم که نفرين امام حسين (عليه السلام) تحقق يافت.
امام حسين (عليه السلام) سپاه دشمن را اين چنين نفرين کرد:
بار خدايا! باران آسمان را از اينان دريغ کن، و بر ايشان تنگي و قحطي(همچون سال هاي قحطي يوسف در مصر) پديد آور، و آن غلام ثقي(حجاج بن يوسف) را بر ايشان بگمار تا جام زهر به ايشان بچشاند زيرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند(به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بيت و شيعيان مرا از اينان بگيرد.
کربلا
زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجري
هر لحظه تب عطش در خيمه ها افزون مي شد، امام حسين(عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عده اي، شبانه حرکت داد. آنها با يک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک ها را پر از آب کردند و به خيمه ها برگشتند.
ملاقات امام حسين(عليه السلام) با عمر بن سعد:
حضرت فرمود: «اي پسر سعد! آيا با من مقاتله مي کني و از خدا هراسي نداري؟»
ابن سعد گفت: «اگر از اين گروه جدا شوم خانه ام را خراب و اموالم را از من مي گيرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زياد بيمناکم.»
حضرت فرمود:
«تو را چه مي شود؟ خدا جان تو را به زودي در بستر بگيرد و تو را در روز قيامت نيامرزد ... گمان مي کني که به حکومت ري و گرگان خواهي رسيد؟ به خدا چنين نيست و به آرزويت نخواهي رسيد.»
سخن امام حسين (عليه السلام) با يارانش:
اي بزرگ زادگان! صبر پيشه کنيد که مرگ جر پلي نيست که شما را از سختي و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمت هاي هميشگي آن مي رساند.
کربلا
زمان: پنج شنبه نهم محرم الحرام 61 هجري
شمر خود را به خيام امام حسين(عليه السلام) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و ديگر فرزندان ام البنين، مي گويد: «براي شما از عبيدالله امان نامه گرفتم» آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشيم و پسر دختر پيامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسين(عليه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن يک شب را براي نماز، راز و نياز با خدا و تلاوت قرآن مهلت مي گيرد.
حفر خندق در اطراف خيام براي مقابله با شبيخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطي دشمن با خيام از سه طرف - که فقط از يک قسمت ارتباط برقرار باشد – و ياران امام در آنجا مستقر بودند. اين تدبير امام (عليه السلام) براي اصحاب بسيار سودمند بود، گروهي از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (عليه السلام) مي پيوندند.
سخن امام حسين (عليه السلام) خطاب به دشمن:
واي بر شما! چه زياني مي بريد اگر صداي مرا بشنويد؟! من شما را به يک راه راست مي خوانم، اما شما از همه فرامين من سر باز مي زنيد، چرا که شکم هاي شما از مال حرام پر شده و بر دل هاي شما مُهر شقاوت زده شده است .
کربلا
زمان: جمعه دهم محرم الحرام61 هجري
امام حسين(عليه السلام) با يارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنين سخن گفت: «... خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکيبايي را پيشه خود سازيد.»
حضرت "زهير بن قيس" را فرمانده راست سپاه، و حبيب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(عليه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خيمه ها نزديک مي شد، ولي حضرت تيري نينداخت چون مي فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با اين گروه باشم.»
عمر بن سعد تير را بر کمان نهاده و به سوي ياران امام انداخت و گفت: گواه باشيد که اول کسي بودم که به سوي لشکر حسين تير انداختم!
سپس سپاهيان عمر بن سعد تير بر کمان نهاده و از هر طرف ياران امام حسين(عليه السلام) را نشانه رفتند. امام(عليه السلام) فرمود: «ياران من! بپاخيزيد و به سوي مرگ (شهادت) بشتابيد، خدا شما را بيامرزد.»
در حمله اول چهار تن شهيد شدند و سپس ياران باقي مانده هر کدام به نوبت به تنهايي به ميدان رزم شتافته و به شهادت مي رسيدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بني هاشم رسيد و آنها نيز شربت شهادت را نوشيدند.
امام حسين(عليه السلام) که يکه و تنها مانده بود، نگاهي به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا مي کرد. حضرت براي وداع آخر به سوي خيمه ها آمد، آنگاه در حالي که شمشيرش را از غلاف بيرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نماياني کرد. دشمن از هر طرف وي را محاصره نمود، ناگاه تيري سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالي که يکصد و چند نشانه تير و نيزه بر پيکرش بود، نقش بر زمين گشت و روح مبارکش به ملکوت اعلي پيوست. اما شيون زنان، کودکان و حتي فرشتگان الهي بلند شد.
«و سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا اَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ»
منبع: کتاب مدينه تا کربلا، همراه سيدالشهداء،
- زمان انتشار: چهار شنبه 15 آبان 1392
-
نظرات()
- بازدید : (214)
بخشنده و بزرگوار
1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين آمد و عرض كرد: اى فرزندرسول خداصلىاللهعليهوآله من پرداخت ديهاى كامل را ضمانت كردهام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا مىكنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشندهتر نيافتم.
پس امام حسين به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مىكنم اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو مىدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را كه مىخواهى به تو مىدهم".
اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلىاللهعليهوآلهشنيدم كه مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هيچ)و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام عليه السلام پرسيد: "برترين اعمال چيست؟"
اعرابى گفت: ايمان به خدا.
حضرت سؤال كرد: "راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسين پرسيد: "زينت دهنده انسان چيست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: در اين صورت صاعقهاى از آسمان بر او فرود آيد و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آنحضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامي خواند: - چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش
آنگاه امام حسين عليه السلام خنديد و كيسهاى كه در آن هزار دينار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مىارزيد، بدو بخشيد و فرمود: "اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."(1)
2 - انس بن مالك گويد: پيش امام حسينعليه السلام بودم كه كنيز آنحضرتداخل شد و در حالى كه دستهاى گل براى آن حضرت آورده بود، به وى سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".
عرض كردم: او به شما با دستهاى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: "چون بهشما تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد".بهتر از تحيّت اين زن، آزاد كردنش بود".(2)
ياور ضعيفان
اين صفت در حقيقت به مثابه شاخهاى از صفات پسنديده بخشش و كرم آنحضرت است. زيرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به ديگران مهر مىورزد همچنان كه ابر بر زمين و خورشيد برديگر ستارگان مهربانى و محبّت مىبخشد.
1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن حضرت زخمى عميق مشاهدهكردند. به نظر مىرسيد كه اين زخم در اثر ضربت چند شمشير بر شانه آن حضرت پيدا شده است. كسانى كه اين زخم را ديدند دريافتند كه اين، زخمى عادى نيست. از امام سجادعليه السلام در اين باره پرسش كردند. آنحضرت پاسخ داد: "اين زخم در اثر حمل توبرهاى بود كه حسينعليه السلام آن را بردوش مىگرفت و به منزل بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مىبرد".(3)
3 - آنحضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامىخواند:
- چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش.
- پس بخشش، نابود كننده آن نعمت هاى رسيده نيست و بخل نمىتواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقيقت او پيش از آنكه گوينده خصال نيك باشد، عامل بدان هابود. داستان زير از همين ويژگى امام حسينعليه السلام حكايت مىكند.
امام حسين (ع)
شجاعت و دلاورى
ما شيعيان بر اين باوريم كه ائمه معصوم عليهم السلام به قلّه همه كمالات انسانى رسيده و در رسيدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرايط خاصّ اجتماعى كه هر يك از ائمه عليهم السلام در آن به سر مىبردهاند، موجب مىشده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرايط در آن نمود بيشترى پيدا كند.
بنابر اين مىتوان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوتاز ديگرى داشتهاند. صفت برجسته امام حسينعليه السلام، كه وى را از ديگر ائمه متمايز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آنحضرت است.
هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنههاى شگفت انگيز به خاطرمىآورد صحنههايى كه در آنها خون با اشك و بردبارى با مروّت و همدلىبا فداكارى آميخته بود، چهره قهرمان يكى از دلير مردان اين ميدان يعنىحسين بن علىعليه السلام در شكوهمندترين و درخشانترين شكل خود نمايانمىشود به گونهاى كه اگر از تواناييهاى جنگى آن حضرت كه آن را دست بهدست و سينه به سينه از پدران خويش به ارث برده بود آگاهى نداشتيم و ياآنكه در اين باره مدارك و اسناد قطعى تاريخى در دست نداشتيم و اگر براين باور و اعتقاد نبوديم كه رهبران معنوى مىبايست آيت خلقت و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسيارى از حقايق ثابتى كه عقل و انديشه و ضمير ما در برابر آنها سر تعظيم فرود آورده، گرفتار گمان و ترديد مىشديم.
امام حسينعليه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به ميدان نبرد گام مىنهاد و در ميان تاخت و تاز اسبان براى يافتن جسد صحابى يا هاشمىكه شهيد شده بود به جستجوى مىپرداخت. و چه بسا تا رسيدن بر سر جسد ياران خود درگيريهاى بس خونين ميان او و دشمنانش در مىگرفت.
هر يك از اين درگيريها و نبردها، خود يورشى بى همتا و دشوارمحسوب مىشد. مصيبت، خود از نيروى انسان و اراده او مىكاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعيف مىكند و توان او را كاهش مىدهدو گرماى شديد خود عامل ديگرى است كه تلاش بيشترى از وى مىطلبد.
شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسختترين حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين همه آنحضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند
تمام اين موارد، در روز عاشورا براى امام حسين به وجود آمده بود. امّابا اين حال او نيم زرهى در بركرده بود و با يورشهاى شجاعانه خويش بردشمن درنده خوى مىتاخت. همچون صاعقهاى بود كه چون فرود مىآمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاكوخون مىنشاند.
يكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مىگفت:
"هيچ كس را دليرتر از حسين نديدم. چون يورش مىآورد، دشمنان مانند حيوان ضعيفى كه از پيش روى شير مىگريزد، از مقابل او مىگريختند. بعلاوه اينكه فصيحتر از ايشان كسى وجود نداشت".
عقاد در اين باره مىنويسد: "در ميان نوع انسان هيچ كس دلدارتر ازحسينعليه السلام در روز عاشورا يافت نمىشود."(4)
بردبار حكيم:
1 - شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسختترين حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين همه آنحضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند.
2 - يكى از خادمان آنحضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ )(و آنهايى كه خشم و غضب خود فرو نشانند) امام فرمود: رهايش كنيد. خادم گفت: (وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)(و خداوند نيكو كاران را دوست مىدارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى كه پيش از اين به تو مىدادم، به تو خواهم داد".(5)
پي نوشت ها:
1 - اعيان الشيعه - سيّد محسن امين، ص40 - 29.
2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 - اعيان الشيعة، ج4، ص132.
4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص46.
5 - الفصول المهمّة، ص159.
- زمان انتشار: چهار شنبه 15 آبان 1392
-
نظرات()
- بازدید : (288)
زندگينامه امام حسين (ع)
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.
حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم
حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....
امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي (16) سخناني تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...
قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.
اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي نشان دهد، با حيله گري و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
آري ، مردي که وارث بي کرانگي نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.
پي نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگري هم گفته شده است ، ولي (1)
ما قول مشهور بين شيعه را نقل کرديم . ر. به . ک . اعلام الوري طبرسي ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر يزيد بن سکن انصاري باشد. ر. به . ک . اعيان (2)
الشيعه ، جزء ,11 ص .167
امالي شيخ طوسي ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبير بر وزن حسين ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام
ناميده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 اين سه کلمه در زبان عبري همان معني را
دارد که حسن و حسين و محسن در زبان عربي دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معاني الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامي درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براي سلامتي فرزند بسيار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشيعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافي ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 146- کمال الدين صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذي ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبي ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذي ، ج 5، ص 324- در اين قسمت رواياتي که در کتابهاي اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا براي آنها هم سنديت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزي ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضي از (14)
مورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگي امام حسين (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفيد، ص .173 (15)
رجال کشي ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است که حاجيها به "مني " بروند، و در آن زمان به (18)
اين حکم استحبابي عمل مي کردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
يکسره به عرفات مي روند.
کامل الزيارات ، ص 68به بعد - مشير الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزيارات ، ص .105 (21)
کامل الزيارات ، ص .101 (22)
کامل الزيارات ، ص .121 (23)
کامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفيد، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکري الحسين ، ج 1، ص ,152 به نقل از رياض الجنان ، چاپ بمبک ي ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آيه .22 (30)
تفسير عياشي ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسياسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعني ، ص 104به بعد، نقل به معني شده است . (34)
- زمان انتشار: چهار شنبه 15 آبان 1392
-
نظرات()
- بازدید : (397)
«حسين بيشتر از آب، تشنه لبيك بود، افسوس كه به جاي افكارش زخمهاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين دردش را بي آبي ناميدند.»
ای منتظران مهدی (عج) مراقب باشید .....!!
حسین (ع) را منتظرانش کشتند !!
- زمان انتشار: چهار شنبه 24 مهر 1398
-
نظرات()