تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
لیلاب سرزمین زیباییها
مراجع حل اختلاف کارگر و کارفرما
دسته بندی : حقوقی, ,,
  • بازدید : (292)

 

 

 

            تاریخ انتشار : 30-01-1392

 

مراجع حل اختلاف کارگر و کارفرما

1-نقش سازش در حل و فصل اختلافات کارگری؟ آیا سازش طرفین در جریان رسیدگی در مراجع حل اختلاف قانونی است؟

 

یکی از طرقی که به دعوی پایان می دهد و بعضی آنرا بهترین طریق پایان دعوی می دانند سازش است. اصولاً محاکم بر اساس دلایل ابرازی طرفین  اعلام حق می نمایند و ممکن است شخص واقعاً محق باشد ولی دلایل نداشته باشد و یا نتواند دلایل خود را ارائه نماید و در نتیجه حکم محکمه علیه او صادر گردد. از آنجا که اصحاب دعوی خود بیشتر و بهتر به حقوق واقعی خود واقفند، اگر عواملی آنها را به سازش تشویق نماید صاحب حق از حق خود استفاده نموده و دعوی نیز به نحو مطلوبی خاتمه خواهد یافت. دعاوی کارگری و کارفرمائی نیز از این حکم کلی مستثنی نیستند، بویژه اینکه با عنایت به نقش روابط حسنه کارگر و کارفرما در ادامه حیات کارگاه و افزایش کمیت و بهبود کیفیت تولید و یا خدمات کارگاه، سازش کارگر و کارفرما از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است. لازم به تذکر است که سازش محتاج به قواعد و ترتیبات خاصی نبوده و طرفین در هر زمان و در هر مرحله از اختلاف می توانند آنرا به سازش ختم نمایند.

2- از آنجا که در ماده 157 قانون کار پیش بینی شده است که اختلافات کارگری در وهله نخست از طریق سازش حل و فصل می شوند، در مواردی که در این زمینه اقدامی نشده آیا رسیدگی به اختلاف در مراجع حل اختلاف مغایر با حکم ماده مزبور نخواهد بود؟

 

مراجعه کارگر و یا کارفرما به واحد کار و امور اجتماعی و تسلیم دادخواست، اصولاً به این معنی است که سازش مذکور در ماده 157 قانون کار حاصل نشده و شاکی خواستار رسیدگی در مرجع قانونی است. متذکر می گردد برای واحد کار و امور اجتماعی و یا مراجع حل اختلاف در قانون کار و آیین نامه های مربوط هیچگونه تکلیفی در زمینه لزوم کسب اطلاع از طرفین در خصوص سازش و اینکه اصولاً مذاکراتی در این باره صورت گرفته یا نه پیش بینی نشده است.

3-چگونگی خاتمه دادن به اختلاف به طریق سازش و نقش مراجع رسیدگی کننده قانون کار در این زمینه و تنظیم گزارش اصلاحی توسط مراجع مزبور؟

 

در مواقعی که طرفین دعوی مستقیماً و یا از طریق میانجی گری شخص ثالث در هر مرحله از رسیدگی به توافق می رسند می توانند یا به دفاتر اسناد رسمی مراجعه و شروط خود را برای سازش اعلام و سند رسمی تنظیمی را به مرجع رسیدگی تقدیم نمایند و یا اینکه مستقیماً در جلسه رسیدگی شرط و شروط خود را اعلام و از مرجع درخواست نمایند که طبق شرایط اعلامی گزارش اصلاحی تنظیم گردد که در حالت اخیر مرجع مراتب سازش و شروط طرفین را در صورتجلسه خود درج و بر اساس تقاضای آنان گزارش اصلاحی تنظیم و شکایت را مختومه اعلام می دارد. گزارش اصلاحی مزبور بین طرفین و وراث و قائم مقام آنان نافذ و معتبر خواهد بود. مستند تنظیم گزارش اصلاحی و لازم الاجرا بودن آن می تواند ماده 184 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی باشد.

4-امکان اعتراض به آرای مبتنی بر سازش هیأت تشخیص؟ اجرای گزارش اصلاحی که متعاقب سازش طرفین در مراجع حل اختلاف تنظیم می شود چگونه است؟

 

کلیه احکام صادره از ناحیه هیأتهای تشخیص، هر چند بر اساس سازش و توافق حاصله فی ما بین طرفین انشاء شده باشد ظرف مهلت قانونی قابل اعتراض و رسیدگی پژوهشی در هیأتهای حل اختلاف خواهند بود و در این زمینه استثنایی در مقررات قانونی پیش بینی نشده است بدیهی است چنانچه پس از حصول سازش، مرجع حل اختلاف صرفاً نسبت به درج شرایط آن سازش به ترتیبی که واقع شده در صورتجلسه اقدام و نسبت به تنظیم آنچه که اصطلاحاً گزارش اصلاحی نامیده می شود مبادرت نماید، گزارش مزبور مستند به ماده 184 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب فروردین 1379 مجلس شورای اسلامی نسبت به طرفین و وراث و قائم مقام آنها نافذ و معتبر بوده و مانند احکام دادگاههای دادگستری به موقع اجرا گذاشته می شود.

5-آیا آراء سازشی صادره از سوی هیأتهای تشخیص نیز قابل اعتراض و ارجاع  به هیأت حل اختلاف می باشد؟

 

کلیه آراء و تصمیمات متخذه هیأت های تشخیص ظرف مواعید مقرر در قانون کار قابل اعتراض و ارجاع به هیأت حل اختلاف بوده و آراء سازشی یا توافقی صادره نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.

6-چنانچه در جریان رسیدگی در مراجع حل اختلاف بین کارگر و یا کارفرما سازشی حاصل شود ولی بعداً کارفرما و یا کارگر از اجرای سازش حاصله امتناع نماید، آیا ذینفع می تواند اجرای آن را از واحد اجرای احکام دادگستری بخواهد؟

 

سازش و توافق که در جریان رسیدگی و در جلسات مراجع حل اختلاف بین طرفین حاصل می شود به منزله آراء مراجع مزبور بوده و طبق مفاد مواد 159 و 166 فصل نهم قانون کار به مرحله اجرا در خواهند آمد. بنا به مراتب فوق، در صورت توافق و سازش، نه فقط درج توافق حاصله در متن رای الزامی است بلکه جزئیات آن نیز می بایستی در متن رای مندرج در صورتجلسه مرجع قید گردد.

7-آیا مراجع حل اختلاف می بایست به تسویه حسابهای ارائه شده از سوی کارفرما که در جلسات رسیدگی تسلیم می شود ترتیب اثر داده و آن را مورد توجه قرار دهند؟

 

کلیه تسویه حسابهائی که در جریان رسیدگی به یک پرونده به مراجع حل اختلاف ارائه می گردد چنانچه از سوی کسی که تسویه حسابهای مذکور علیه او ابراز  می شود مورد انکار قرار نگیرد (شخص خط یا مهر یا امضاء منتسب به خود را انکار نکند) و یا مجعول اعلام نشود (شخص مدعی ساختگی بودن آن نشود) با عنایت به تعریف موضوع ماده 1284 قانون مدنی سند و از ادله مهم اثبات دعوی بوده و در تصمیم و رای مراجع مورد توجه قرار می گیرد بدیهی است در صورت انکار، تکلیف اثبات صحت سند با صاحب (ارائه کننده) سند و در مورد جعل با مدعی جعل خواهد بود. به این ترتیب کارگران در هنگام امضاء تسویه حساب می باید به مفاد آن دقت لازم کرده و صرفاً در مقابل وجوه دریافتی به امضاء تسویه حساب مبادرت نمایند.

8-پرونده ای به دلیل شکایت یکی از اصحاب دعوی نسبت به رای هیأت تشخیص در هیأت حل اختلاف مطرح رسیدگی است ولی در جریان رسیدگی معترض از شکایت خود انصراف می دهد ادامه رسیدگی چگونه خواهد بود؟

 

در مواردی که پرونده ای صرفاً بر اساس اعتراض احد از طرفین به هیأت حل اختلاف ارجاع شده است در صورت انصراف معترض از اعتراض، هیأت فارغ از رسیدگی بوده و می باید مبادرت به صدور قرار سقوط شکایت نموده و پرونده را جهت اجرای مفاد رای هیأت تشخیص به واحد کار و امور اجتماعی اعاده نماید

9-در جریان رسیدگی به شکایت کارگران، کارفرما ضمن ارائه مدارک مدعی می‌شود که قسمتی از مطالبات کارگران را طی چند فقره چک تسویه حساب نموده است اما کارگران ادعای بلامحل بودن چک های دریافتی را دارند ادعاهای فوق چه اثری در نتیجه رسیدگی مراجع حل اختلاف خواهد داشت؟

 

در جریان رسیدگی مراجع حل اختلاف چنانچه کارگران از بابت موضوع خواسته مبلغی طی چک دریافت کرده باشند، در مورد آن قسمت از مطالبات که بابت آن چک صادر شده است، مراجع حل اختلاف مجاز به صدور رای نخواهند بود و کارگران در صورت بلامحل بودن چک های دریافتی می بایست به مراجع عام دادگستری مراجعه نمایند.

10-مقررات مربوط به ابلاغ در آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار به چه ترتیبی می باشد؟

 

ماده 7 آیین نامه- ابلاغ دعوتنامه ها و پیوست های آنها توسط واحد کار و اموراجتماعی محل و از طریق مأمور ابلاغ در نشانی اعلام شده از سوی خواهان به عمل خواهد آمد.

 

مأمور ابلاغ مکلف است حداقل 3 روز قبل از تاریخ تشکیل جلسه دعوتنامه و پیوست های آن را به شخص خوانده یا نماینده و یا به یکی از بستگان وی تحویل داده، ضمن درج نام و نام خانوادگی گیرنده دعوت نامه و اخذ امضاء یا اثر انگشت گیرنده در نسخه ثانی برگ ابلاغ، آن را با درج مشخصات خود امضاء نموده و به واحد کار و امور اجتماعی عودت دهد.

 

برابر تبصره یک از ماده 7 آیین نامه، در صورت امتناع خوانده، نماینده یا بستگان وی از دریافت دعوت نامه یا خودداری از امضای نسخه ثانی، مراتب در دعوتنامه یا نسخه ثانی آن قید و موضوع به گواهی مأمور ابلاغ خواهد رسید.

 

حسب تبصره 2 ماده 7 آیین نامه، در صورتی که هیچکدام از افراد فوق در محل حاضر نباشند، مأمور ابلاغ باید با نصب اعلامیه ای حاوی مواد زیر در محل نشانی خوانده مراتب را در نسخه ثانی دعوتنامه قید و آن را امضاء و اعاده نماید.

 

1- نام و نام خانوادگی خواهان و خوانده

 

2- محل حضور و نام مرجع حل اختلاف

 

3- تاریخ جلسه با ذکر سال و ماه و روز و ساعت

 

4- تاریخ روزی که مأمور برای ابلاغ به محل مراجعه کرده است

 

بر اساس تبصره 3 از ماده 7 آیین نامه فوق، ابلاغ دعوت نامه از طریق نمابر (دورنگار)، به شرط آنکه شماره نمابر قبلاً توسط مخاطب دعوتنامه به طور کتبی به واحد کار و اموراجتماعی محل اعلام شده باشد بلامانع است دراین صورت ارسال نمابر باید به تأیید مأمور مربوط رسیده باشد.

 

منطبق با ماده 8 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار، اگر کارگر یا کارآموز پس از قطع رابطه کار با کارفرما یا پس از تعطیل دایم کارگاه در حوزه اداره کار و امور اجتماعی محل دیگری اقامت داشته باشند بنا به درخواست ذینفع، دعوتنامه به اداره کار و امور اجتماعی محل اقامت آنان ارسال و ابلاغ توسط اداره مذکور صورت خواهد گرفت.

 

طبق ماده 9 آیین نامه چنانچه هر کدام از طرفین دعوی محل اقامت خود را که قبلاً اعلام داشته و یا قبلاً ابلاغی در آن محل به وی صورت گرفته تغییر دهد باید نشانی محل جدید خود را به واحد کار و امور اجتماعی اطلاع دهد در غیر اینصورت ابلاغ به نشانی قبلی قانونی محسوب می گردد.

11-ابلاغ دادخواست در خارج از کشور چگونه انجام می شود؟

 

مطابق ماده 71 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی ابلاغ دادخواست در خارج از کشور بوسیله مامورین سیاسی یا کنسولی ایران بعمل   می آید. مأمورین مزبور دادخواست و ضمایم آنرا به وسیله مامورین سفارت و یا هر وسیله ای که امکان داشته باشد برای خوانده می فرستند و مراتب را از طریق وزارت امور خارجه به اطلاع دادگاه می رسانند. در صورتی که در کشور محل اقامت خوانده، مامورین سیاسی یا کنسولی نباشند، این اقدام را وزارت امور خارجه بطریقی که مقتضی بداند انجام می دهد.

12-در مواردی که طرفین قرارداد ایرانی هستند ولی محل کار خارج از کشور است آیا دعاوی آنها قابل طرح در مراجع حل اختلاف قانون کار ایران خواهد بود؟

 

طبق تبصره 4 ماده 3 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار، در مواردی که محل کار، در قرارداد کاری که طرفین آنها ایرانی هستند، خارج از کشور باشد در صورتی که حاکمیت مقررات کشور محل انجام کار نافذ یا مورد توافق طرفین نباشد و ترتیب دیگری نیز در قرارداد کار ذکر نشده باشد مقررات ایران نافذ بوده و محل اقامت خوانده در ایران محل تقدیم دادخواست خواهد بود.

13-چنانچه خواهان نتواند نشانی خوانده را معین نماید نحوه ابلاغ دادخواست چگونه خواهد بود؟

 

برابر ماده 73 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، در صورتی که خواهان نتواند نشانی خوانده را معین نماید یا با توجه به ماده 72 قانون مرقوم، پس از اخطار رفع نقص از تعیین نشانی اعلام ناتوانی کند بنا به درخواست خواهان و دستور دادگاه مفاد دادخواست یک نوبت در یکی از روزنامه های کثیرالانتشار به هزینه خواهان آگهی خواهد شد تاریخ انتشار آگهی تا جلسه رسیدگی نباید کمتر از یکماه باشد.

14-در دعاوی مربوط به ورشکسته و شرکت های منحل شده ابلاغ به چه نحوی انجام می شود؟

 

در دعاوی مربوط به ورشکسته، دادخواست و ضمایم آن به اداره تصفیه امور ورشکستگی یا مدیر تصفیه ابلاغ خواهد شد ضمناً در دعاوی مربوط به شرکت های منحل شده که دارای مدیر تصفیه نباشند، اوراق اخطاریه و ضمایم آن به آخرین مدیر قبل از انحلال در آخرین محلی که به اداره ثبت شرکتها معرفی شده است ابلاغ خواهد شد (تبصره های 2 و3 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی).

15-اگر خوانده یک موسسه یا سازمان دولتی و یا شهرداری باشد ابلاغ باید چگونه انجام شود؟

 

حسب ماده 75 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی در دعاوی راجع به ادارات دولتی و سازمانهای وابسته به دولت و موسسات مأمور خدمات عمومی و شهرداری ها و نیز موسساتی که تمام یا بخشی از سرمایه آنها متعلق به دولت است اوراق اخطاریه و ضمایم به رئیس دفتر مرجع مخاطب یا قائم مقام او ابلاغ و در نسخه اول رسید اخذ می شود. در صورت امتناع رئیس دفتر یا قائم مقام او از اخذ اوراق، مراتب در برگ اخطاریه قید و اوراق اعاده می شود. در این مورد استنکاف از گرفتن اوراق اخطاریه و ضمایم و ندادن رسید تخلف از انجام وظیفه خواهد بود و به وسیله مدیر دفتر دادگاه به مراجع صالحه اعلام و به مجازات مقرر در قانون رسیدگی به تخلفات اداری محکوم خواهد شد.   برابر تبصره ماده قانونی فوق الاشاره در دعاوی مربوط به شعب مراجع بالا یا وابسته به دولت اوراق اخطاریه و ضمایم به مسئول دفتر شعبه مربوط یا قائم مقام او ابلاغ خواهد شد.

 

  با توجه به ماده 76 قانون یاد شده در دعاوی راجع به سایر اشخاص حقوقی دادخواست و ضمایم آن به مدیر یا قائم مقام او با دارنده حق امضاء و در صورت عدم امکان به مسئول دفتر موسسه با رعایت مقررات مواد 68، 69 و72 این قانون ابلاغ خواهد شد. طبق تبصره یک از ماده مرقوم هرگاه ابلاغ اوراق دعوی در محل تعیین شده ممکن نگردد اوراق به آدرس آخرین محلی که به اداره ثبت شرکتها معرفی شده ابلاغ خواهد شد.

16-پس از ابلاغ رای هیأت تشخیص به کارگر و کارفرما که در دو تاریخ متفاوت صورت گرفته است برای لحاظ داشتن حق طرفین در استفاده از فرجه مقرر برای اعتراض به رای مرجع بدوی چه تمهیداتی لازم است؟

 

در خصوص مهلت اعتراض به احکام صادره از سوی هیأتهای تشخیص نظر به اینکه آراء صادره از هیأتهای تشخیص در مهلت مقرره قانونی از سوی هر یک از دو طرف قابل اعتراض و ارجاع به هیأت حل اختلاف می باشند و به دلایل مختلف معمولاً ابلاغ حکم به هر دو طرف همزمان صورت نمی گیرد، به منظور پیشگیری از بروز اشکالات احتمالی بعدی لازم است تاریخ تشکیل جلسه هیأت حل اختلاف حداقل پانزده روز پس از تاریخ ابلاغ به طرفی که ابلاغ به وی موخر انجام شده است تعیین شود. لهذا پس از وصول اعتراض از سوی احد از طرفین، واحد کار و امور اجتماعی مکلف است تا پانزده روز پس از ابلاغ به طرف دیگر (ابلاغ موخر) از دعوت هیأت حل اختلاف و طرح پرونده در هیأت اخیر خودداری نماید.

 

 17-جلسات هیأت تشخیص با چند نفر رسمیت می یابد و تصمیم گیری و صدور رأی در آن چگونه انجام می شود؟

 

با توجه به ماده 10 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار، جلسه هیأت تشخیص با حضور هر سه نفر اعضاء تشکیل خواهد شد ریاست جلسات با نماینده واحد کار و امور اجتماعی بوده و تصمیمات هیأت به اتفاق یا اکثریت آراء اتخاذ می شود. در صورتی که در جلسه اول هیأت تشخیص همه اعضاء حضور نیابند، جلسه بعدی با حضور 2 نفر از اعضاء که الزاماً یکی از آنها نماینده واحد کار و اموراجتماعی است رسمیت  می یابد این جلسه در حکم جلسه اول خواهد بود.

 

در اجرای ماده 26 از آیین نامه فوق الذکر، چنانچه با وجود رسمیت جلسه هیأت تشخیص، اتفاق یا اکثریت آراء حاصل نشود، جلسه تجدید و در جلسه اخیر در صورت عدم حصول اتفاق یا اکثریت آراء تصمیم و نظر نماینده واحد کار و امور اجتماعی محل به منزله رأی هیأت تشخیص خواهد بود.

18-جلسه هیأت حل اختلاف با چند نفر عضو رسمیت می یابد و با چه اکثریتی تصمیم گیری و صدور رأی می کند؟

 

هیأت حل اختلاف، که مرجع رسیدگی به اعتراض و شکایت از آراء هیأتهای تشخیص است مگر در مواردی که قانون اتخاذ تصمیم را مستقیماً به آن محول نموده باشد، جلسات آن با حضور حداقل 7 نفر از اعضاء رسمیت می یابد و آراء آن به اتفاق یا اکثریت 4 رای از 7 رای یا 5 رای از 9 رای صادر می گردد. در صورت تساوی آراء رای گروهی که نماینده واحد کار و امور اجتماعی جزء آن است، قاطع خواهد بود.

19-رأی هیأت تشخیص پس از صدور ابلاغ، بین طرفین اجرا شده است در این صورت آیا شکایت کارگر و یا کارفرما از رای هیات تشخیص در فرجه 15 روزه قابل رسیدگی در هیأت حل اختلاف خواهد بود؟

 

در صورت اجرای حکم هیأت تشخیص و تصفیه حساب کارگران با کارفرما اعتراض به رای اجرا شده موضوعیت نداشته و در صورت اقامه شکایت به اداره کار محل و طرح احتمالی پرونده در هیأت حل اختلاف، این هیأت می باید مبادرت به رد شکایت شاکیان بنماید.

20-مهلت اعتراض به رای هیأت تشخیص 15 روز پس از ابلاغ خواهد بود حال اگر آخرین روز این فرجه قانونی با روز تعطیل برخورد کند تکلیف چیست؟

 

در احتساب مهلت اعتراض نسبت به رای هیأت تشخیص موضوع مواد (142و 159 قانون کار) روز ابلاغ رای و روز تسلیم اعتراض به واحد کار و امور اجتماعی محل جزو ایام مزبور محسوب نمی شود. ضمناً چنانچه آخرین روز مهلت مزبور با تعطیل اعم از جمعه یا تعطیلات رسمی مصادف شود تسلیم اعتراض می تواند در اولین روز پس از تعطیل یا تعطیلات صورت گیرد. بدیهی است در مواردی که راجع به سپری شدن یا باقی بودن مهلت اعتراض، بین ذینفع و واحد کار و امور اجتماعی اختلاف نظر باشد، نظر مرجع رسیدگی کننده به اعتراض قاطع است.

21-آیا در قانون کار و آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون مرقوم مقرراتی راجع به “واخواهی” پیش بینی شده است؟

 

در قانون کار جمهوری اسلامی ایران و آیین نامه‌های مربوط در رابطه با “واخواهی” مقرراتی پیش بینی نشده و احکام هیأتهای تشخیص عموماً مستند به ماده 159 قانون مرقوم در صورتی که پس از ابلاغ به طرفین ظرف مهلت تعیین شده مورد اعتراض کتبی آنها قرار بگیرند بدون واخواهی مستقیماً قابل تجدید نظر (پژوهش) در هیأتهای حل اختلاف خواهند بود. ضمناً احکام و مقررات واخواهی موضوع مواد 305 الی 308 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی را تشکیل می دهد

.

22-شخصی علیه یکی از شرکتهای مقیم خارج از کشور مبادرت به تسلیم دادخواست نموده است چنانچه کارگاه محل کار شاکی در خارج از ایران واقع شده باشد آیا مراجع حل اختلاف صرفاً به این دلیل که شاکی ایرانی است می توانند وارد رسیدگی شوند؟

 

چنانچه یکی از اتباع ایرانی در شرکتی که محل استقرار و فعالیت آن در کشور خارج است بکار اشتغال داشته باشد و در زمینه اخراج و مطالبات در ادارات کار ایران اقامه دعوی نماید رسیدگی به شکایت نامبرده از حیطه وظایف و اختیارات و صلاحیت مراجع حل اختلاف فصل نهم قانون کار خارج بوده و دادخواست مشارالیه باید طبق مقررات در مراجع ذیربط کشور محل استقرار و فعالیت کارگاه بررسی و اتخاذ تصمیم گردد.

23-آیا مراجع حل اختلاف مقرر در قانون کار صلاحیت رسیدگی به شکایات کارگران خارجی فاقد پروانه اشتغال معتبر را دارا می باشند در صورتی که فاقد صلاحیت هستند تکلیف این اشخاص چیست؟

 

با توجه به ماده 9 قانون کار بویژه بند“ج” ماده مذکور، نداشتن پروانه کار معتبر با عنایت به ماده 120 قانون مرقوم به منزله ممنوعیت تبعه بیگانه از انعقاد قرار داد کار بوده و قراردادهایی که بدون رعایت این شرط منعقد شده باشد، قرارداد کار موضوع قانون کار نخواهد بود بدیهی است در اینصورت مراجع حل اختلاف موضوع فصل نهم قانون مذکور نیز صلاحیت رسیدگی و حل و فصل اختلافات ناشیه را نخواهند داشت. یادآوری می نماید اینگونه اشخاص در صورت انجام کار می توانند به دادگاههای حقوقی دادگستری مراجعه و بر اساس مبحث اجاره اشخاص در قانون مدنی طرح دادخواست‌ نمایند.

24-آیا مراجع حل اختلاف در زمینه صدور پروانه کار برای اتباع بیگانه مسئولیتی دارند و آیا این مراجع صلاحیت رسیدگی به اختلاف بین تبعه خارجی فاقد پروانه کار و کارفرما را دارا می باشند؟

 

امور مربوط به صدور پروانه کار در چهارچوب قانون کار و مقررات مربوط در صلاحیت و از وظایف اداره کل اشتغال اتباع بیگانه و نیز واحدهای کار و امور اجتماعی در محدوده اختیارات محوله می باشد و در این زمینه برای مراجع حل اختلاف قانوناً تکلیفی پیش بینی نشده است. ضمناً با توجه به ممنوعیت‌های قانونی اشتغال اتباع بیگانه فاقد پروانه کار و مالاً بطلان قراردادهای مربوط، ورود به رسیدگی و صدور رای مراجع حل اختلاف در زمینه بازگشت بکار تبعه بیگانه مورد پیدا نکرده و محمل قانونی نخواهد داشت.

25-برابر قسمت پایانی ماده 122 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار، مأمور تحقیق باید از کارکنان رسمی یا پیمانی واحد کار و امور اجتماعی که دارای اطلاعات کافی در زمینه کار، قانون کار و سایر مقررات مرتبط باشد معیین گردد با توجه به مراتب فوق چنانچه اداره کار با کمبود پرسنل رسمی و یا پیمانی مواجه باشد تکلیف چیست؟

 

ضرورت رسمی یا پیمانی بودن مأمور تحقیق به دلیل لزوم ثبات کاری و اشراف آنان به مقررات قانون کار در ماده 22 از آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف پیش بینی و لحاظ گردیده است لذا ضمن تأکید بر اجرای آن چنانچه واحد کار و امور اجتماعی با کمبود پرسنل رسمی یا پیمانی مواجه باشد استفاده از نیروی انسانی خارج از دو نوع استخدام فوق تا حصول بکارگیری نیروی انسانی مورد نیاز به صورت رسمی یا پیمانی خالی از اشکالی خواهد بود.

26-طبق تبصره 3 ماده 12 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار طرفین می توانند در صورت تمایل با درخواست کتبی و هزینه شخصی از اوراق پرونده رونوشت اخذ نمایند. با توجه به این تبصره آیا طرفین مجاز به اخذ رونوشت از مدارک محرمانه مضبوط در پرونده نیز خواهند بود؟

 

تبصره 3 ماده 12 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار حقی را برای طرفین جهت اخذ رونوشت از مکاتبات محرمانه مضبوط در پرونده منجمله گزارشهای مأمور تحقیق و بازرسان کار ایجاد نمی نماید.

27-یکی از نمایندگان کارگران از عضویت در هیأت حل اختلاف استعفاء داده است ترتیب جایگزین کردن نماینده مستعفی به چه نحو می باشد؟

 

ماده 12 آیین نامه مربوط به انتخاب اعضاء هیأتهای حل اختلاف مصوب 7/2/1370 وزیر کار و امور اجتماعی یکی از موارد از دست دادن عضویت در هیأت را استعفاء دانسته و براساس قسمت پایانی همین ماده وزارت کار و امور اجتماعی حسب مورد نماینده جدید را بر اساس این آیین نامه انتخاب و جایگزین می نماید که در این رابطه تشریفات مربوط به انتخاب نمایندگان کارگران در هیأتهای حل اختلاف موضوع مواد 1 الی 4 آیین نامه را تشکیل می دهد به این ترتیب جایگزین شدن فرد دیگری به جای نماینده مستعفی با رعایت ضوابط یاد شده صورت می گیرد.

28-آیا رؤسای دادگستری و فرمانداران برای حضور در جلسات هیأتهای حل اختلاف نیاز به اعتبارنامه دارند؟

 

رئیس دادگستری و فرماندار محل مستنداً به ماده 160 قانون کار و ماده 14 آیین‌نامه مربوط به انتخاب اعضاء هیأت حل اختلاف صرفاً به اعتبار سمت و نمایندگی از سوی واحدهای متبوع خود، عضو هیأت حل اختلاف می شوند و تا زمانی که سمت‌های فوق را دارا می باشند خود به خود عضویت آنها در هیأت حل اختلاف ادامه پیدا کرده و نیازی به صدور اعتبارنامه از سوی وزارت کار برای آنان نمی باشد.

29-کارگری به عنوان نماینده کارگران از طرف کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان جهت عضویت در مراجع حل اختلاف انتخاب شده است حال اگر کارفرما مخالف حضور وی در جلسات این مراجع که در ساعات اداری تشکیل می شود باشد تکلیف چیست؟

 

برابر ماده 42 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات و نحوه رسیدگی هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار، در صورتی که جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف در ساعات اداری تشکیل گردد کارفرمایان و نیز مراجع اداری ذیربط مکلفند با مأموریت نمایندگان در جلسات مراجعی که عضو آن باشند موافقت نمایند و واحد کار و امور اجتماعی موضوع مذکور را پی گیری  می نماید. اینکه واحدی به دلیل نیازی که به وجود نماینده کارگران پیدا می کند مخالف حضور وی در جلسات هیأت تشخیص باشد موضوعی است که می‌بایست قبلاً و پیش از معرفی و انتخاب شدن و صدور اعتبارنامه، با کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان و اداره کل کار مربوط هماهنگی لازم بعمل آید. بدیهی است کسر حقوق نماینده کارگر به دلیل حضور وی در جلسات هیأت تشخیص و حل اختلاف با ماده 42 از آیین نامه گفته شده بالا مخالفت دارد.

30-آیا نمایندگان کارگران و کارفرمایان که به عنوان اعضا هیأت حل اختلاف در جلسات هیأت شرکت می کنند مجاز به حضور و مشارکت در رسیدگی و صدور رای در هیاتهای حل اختلاف دیگر اداره کل با همان اعتبارنامه واحد هستند؟

 

از آنجا که پس از طی مراحل تشریفات مربوط به انتخاب اعضاء هیأتهای حل اختلاف و برگزیده شدن افراد، صدور اعتبارنامه‌های منتخبان از سوی وزارت کار یا واحدهای استانی به  اعتبار عضویت‌شان برای هیأتهای حل اختلاف اداره کل صادر می‌گردد نه برای هیأت حل اختلاف خاص (مثلاً هیأت حل اختلاف شماره یک یا دو) و نگاه به اعتبارنامه‌های صادره نیز مؤید این مراتب است لذا حضور و جایگزین شدن نمایندگان کارگران و کارفرمایان در جلسات هیأتهای حل اختلاف اداره کل مخالفتی با مقررات آیین نامه‌ای پیدا نمی کند.

31-پس از برگزاری انتخابات و تعیین نمایندگان کارفرمایان جهت عضویت در هیأت حل اختلاف و صدور اعتبارنامه برای افراد منتخب، هیأت حل اختلاف با کامل شدن اعضاء، مرکب از نمایندگان کارگران، کارفرمایان و دولت تشکیل و در چندین جلسه به تعدادی از پرونده‌ها رسیدگی و صدور رای می نماید پس از چندی انتخاب نمایندگان کارفرمایان باطل اعلام می شود تکلیف پرونده‌های رسیدگی شده که منجر به صدور رای قطعی شده اند چیست؟ تکلیف پرونده‌های در دست اقدام چطور؟

 

چنانچه انتخاب نمایندگان کارفرمایان در هیأ‌تهای حل اختلاف وفق مقررات پیش‌بینی شده در آیین نامه مربوط انجام و افراد منتخب در اجرای ماده 11 آیین نامه، اعتبارنامه خود را جهت عضویت و حضور در جلسات هیأتهای حل اختلاف دریافت کرده باشند پرونده هایی که تا تاریخ ابطال انتخابات نهایی شده و رای قطعی در مورد آنها صادر شده باشد از جریان رسیدگی خارج و احکام صادره معتبر و دارای نفوذ قانونی خواهد بود. ضمناً تا برگزاری انتخابات مجدد و صدور اعتبارنامه برای افراد منتخب به منظور جلوگیری از اطاله رسیدگی می توان   پرونده های در دست اقدام را جهت طرح در هیأت حل اختلاف به ادارات کار حوزه فعالیت استان ارسال و ارجاع نمود و این اقدام در انطباق با ماده یک آیین نامه چگونگی تشکیل جلسات و نحوه رسیدگی هیأت حل اختلاف بوده و تا تشکیل هیأت حل اختلاف در محل اداره کل کار راه حل مناسبی بنظر می رسد.

32-در واحدهائی که تشکل کارگری دارند آیا کارفرما قبل از اخراج کارگر باید نظر شورای اسلامی کار کارگاه و یا دیگر تشکل های کارگری را استعلام نماید؟

 

حسب ماده 27 قانون کار و ماده 17 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 این قانون و نیز به استناد رای وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عدالت اداری، در مواردی که اخراج کارگر به استناد ماده 27 قانون کار صورت گرفته باشد، در کارگاهی که دارای شورای اسلامی کار یا انجمن صنفی یا نماینده کارگران باشد کارفرما مکلف است مدارکی را دال بر استعلام نظر، تشکل کارگری موجود در کارگاه و نظریه تشکل مذکور، در صورت اعلام نظر، به مرجع رسیدگی کننده ارائه نماید. در غیر اینصورت استناد کارفرما به ماده فوق معتبر نخواهد بود.

33-آیا هیأتهای تشخیص و حل اختلاف ملزم به دعوت از کارگر و کارفرما برای حضور در جلسات رسیدگی هستند؟

 

به استناد ماده یازده آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار دعوت از طرفین برای حضور در جلسه رسیدگی هیأت تشخیص برای یک نوبت الزامی است عدم حضور خواهان، خوانده یا نمایندگان آنان در هر یک از جلسات مانع رسیدگی و صدور رای نخواهد بود ضمناً برابر تبصره ماده فوق الاشاره حضور نماینده هر یک از طرفین دعوی که کتباً معرفی شده باشد در حکم حضور خود کارگر و کارفرما خواهد بود.

 

از طرفی در اجرای ماده 162 قانون کار، هیأتهای حل اختلاف از طرفین اختلاف برای حضور در جلسه رسیدگی کتباً دعوت می کنند. عدم حضور هر یک از طرفین یا نماینده تام الاختیار آنها مانع رسیدگی و صدور رای توسط هیأت حل اختلاف نیست مگر آنکه هیأت حضور طرفین را ضروری تشخیص دهد در اینصورت فقط یک نوبت تجدید دعوت می نماید. ضمن اینکه مطابق ماده 163 قانون کار هیأتهای حل اختلاف می توانند در صورت لزوم از مسئولین و کارشناسان، انجمن ها و شوراهای اسلامی واحدهای تولیدی، صنعتی، خدماتی و کشاورزی دعوت بعمل آورند و نظرات و اطلاعات آنان را در خصوص موضوع استماع نمایند.

34-در صورت امتناع کارفرما از اجرای رای قطعی مراجع حل اختلاف آیا برای واحد کار و امور اجتماعی تکلیف قانونی برای پی گیری اجرای رای وجود دارد یا کارگر ذینفع باید مستقیماً درخواست اجرای حکم را از دایره اجرای احکام دادگستری بخواهد؟

 

هر چند رویه و عملکرد ادارات کار اجرائی بعد از صدور رای قطعی مبتنی بر پذیرش درخواست محکوم له احکام قطعی در زمینه اجرای حکم و انجام مکاتبات اداری برای ارسال سوابق به دوایر اجرای احکام دادگستری می باشد اما از آنجا که در قانون کار و آیین نامه طرز اجرای آراء قطعی هیأتهای تشخیص و حل اختلاف در این زمینه برای ادارات کار تکلیفی پیش بینی نگردیده است لذا می توان در صورت مراجعه افراد ذینفع ضمن تفهیم مقررات آنان را جهت ارائه درخواست اجرای رای و تسلیم مدارک به اجرای دادگستری راهنمائی نمود. ضمناً برابر ماده 38 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار، در صورت استعلام مراجع قضائی، اعلام قطعیت آراء هیأتهای تشخیص و حل اختلاف از سوی واحد کار و امور اجتماعی منوط به ابلاغ و قطعی شدن آراء مذکور است.

35-بعضاً ملاحظه می شود از وزارت کار و امور اجتماعی و یا ادارات کل ستادی و اجرایی این وزارتخانه در زمینه نحوه رسیدگی و صدور آرای مراجع حل اختلاف شکایت بعمل می آید آیا مگر دستگاههای مزبور در اتخاذ تصمیم و اصدار رای مراجع حل‌اختلاف دخالت دارند؟

 

مراجع حل اختلاف موضوع فصل نهم قانون کار به عنوان مراجع اختصاصی رسیدگی به اختلاف کارگری و کارفرمائی مستقل از وزارت کار و ادارات کل کار اجرائی و ستادی عمل می کنند و این وزارتخانه در هر یک از هیأتهای تشخیص و حل اختلاف که ترکیب آنها به ترتیب 3 نفره و 9 نفره می باشد تنها یک نماینده داشته و این نماینده در کنار و بطور مساوی با دیگر نمایندگان قانوناً حق دادن یک رای را دارد و در این رابطه برای رای نماینده وزارت کار در مقایسه با رای سایر اعضاء امتیازی نیز در نظر گرفته نشده است.

36-آیا مسئولین و مقامات وزارت کار و امور اجتماعی که سمت عضویت در مراجع حل اختلاف را ندارند می توانند در خصوص نحوه رسیدگی و صدور رای دخالت نمایند؟

 

احراز رابطه کارگری و کارفرمائی و تشخیص شمول یا عدم شمول مقررات قانون کار نسبت به افراد با توجه به قوانین و مقررات جاری در صلاحیت هیأت های تشخیص و حل اختلاف بوده و مقامات و مسئولین اداری وزارت کار و امور اجتماعی قانوناً مجاز به دخالت در صدور رای و نحوه رسیدگی در مراجع مذکور نمی باشند و اشخاصی که نسبت به آراء قطعی صادره از مراجع حل اختلاف اعتراض داشته باشند می توانند به استناد بند 2 ماده 11 قانون دیوان عدالت اداری با تقدیم دادخواست به دیوان مذکور تقاضای رسیدگی نمایند.

37-آیا مراجع اداری و یا قضائی صلاحیت اظهارنظر در خصوص موجه بودن و غیرموجه بودن اخراج را دارا می باشند؟

 

به موجب مواد 157 و 165 قانون کار جمهوری اسلامی ایران اظهارنظر در خصوص موجه یا غیرموجه بودن اخراج کارگران صرفاً در صلاحیت مراجع حل اختلاف موضوع فصل نهم این قانون می باشد.

38-یکی از موسسات دولتی علیرغم اینکه درآمد و مخارج آن در بودجه کل کشور منظور نشده است از پرداخت مبلغ رای قطعی مرجع حل اختلاف خودداری و به قانون نحوه پرداخت محکوم به دولت استناد می کند آیا عمل شرکت قانونی است؟

 

موضوع قانون نحوه پرداخت محکوم به دولت و عدم تامین اموال دولتی مصوب 15/8/65 مربوط به وزارتخانه ها و موسسات دولتی است که درآمد و مخارج آنها در بودجه کل کشور منظور می گردد. بنابراین اجرای آراء قطعی صادره از مراجع حل اختلاف در مواقعی که کارفرما، مؤسسه یا شرکت دولتی بوده لیکن درآمد و مخارج‌ آنها در بودجه کل کشور منظور نمی گردد مشمول قانون مرقوم نمی باشد.

39-چنانچه مشخص شود وزارتخانه ها و موسسات دولتی بر خلاف واقع و علیرغم داشتن اعتبار لازم به بهانه و توسل به نحوه پرداخت محکوم به دولت از اجرای رای قطعی مراجع حل اختلاف استنکاف نموده اند تکلیف چیست؟

 

طبق قانون نحوه پرداخت محکوم به دولت و عدم تامین و توقیف اموال دولتی چنانچه ثابت شود وزارتخانه ها و موسسات مشمول این قانون با وجود تامین اعتبار از پرداخت محکوم به استنکاف نموده اند مسئول یا مسئولین مستنکف توسط محاکم صالحه به یکسال انفصال از خدمات دولتی محکوم خواهند شد و چنانچه متخلف بوسیله استنکاف سبب وارد شدن خسارت بر محکوم له شده باشند ضامن خسارت وارده می‌باشد.

40-آیا وزارت کار و امور اجتماعی می تواند توقف عملیات اجرایی حکم صادره از مراجع حل اختلاف را از دایره اجرا تقاضا نماید؟

 

مستند به ماده 24 قانون اجرای احکام مدنی، تعطیل یا توقیف و یا قطع اجرای حکم تنها به موجب قرار دادگاهی که دستور اجرای حکم را داده و یا دادگاهی که صلاحیت صدور دستور تأخیر اجرای حکم را دارد و یا با ابراز رسید محکوم له دایر به وصول محکوم به یا رضایت کتبی وی امکان پذیر بوده و برای وزارت کار و امور اجتماعی چنین صلاحیتی پیش بینی نشده است.

41-آیا مأموران دولت بطور کلی و به خصوص مدیران واحدهای دولتی می توانند از اجرای رای قطعی مراجع حل اختلاف خودداری نمایند؟

 

بر اساس ماده 56 قانون مجازات اسلامی “هر یک از مستخدمین و ماموران دولتی در هر مرتبه و مقامی که باشند هر گاه برای جلوگیری از اجرای اوامر کتبی یا اجرای قوانین مملکتی یا اجرای احکام و اوامر دادگاهها و دادسراها یا هر گونه امری که از مقامات قانونی صادر شده باشد بر خلاف قانون، قدرت رسمی خود را اعمال کند از خدمت دولت منفصل خواهد شد.”

42-ماده 3 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار رسیدگی در مراجع حل اختلاف را منوط به تسلیم دادخواست از سوی ذینفع یا نمایندگان قانونی وی به واحد کار و امور اجتماعی محل شناخته است در این زمینه بعضاً مشاهده می شود کارگر بجای اداره کار به محاکم عمومی دادگستری مراجعه و اقامه شکایت می نماید و این مراجع نیز خود را صالح به رسیدگی ندانسته


اثبات کفر ابوبکر و عمر از کتب شیعه و سنی
دسته بندی : ,,
  • بازدید : (287)

 

اثبات کفر ابوبکر و عمر از کتب شیعه و سنی

 

{ با این اسناد اگه کسی بازهم از این دو ملعون دفاع کنه دردین و مذهب و انسانیت خودش باید شک کنه..!!}

 

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

 

اثبات کفر عمر و ابابکر از کتب اهل سنت:

 

۱) بدعت گذار کافر است   !

 

قال رسول الله صلی الله علیه واله: آَبیَ اللهُ آن یقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتیّ یدع بدعتَه. (۱)

خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتی که دعوت به بدعتش می کند قبول نمی کند.

 

قال رسول الله صلی الله علیه و اله: لا یقبل الله لصاحبِ بدعةٍ صوماً و لا صلوةً و لا صدقةً و لا حجّاً و لا عُمرةً و لا جهاداً و…یخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعرة من العجین. (۲)

خدا هیچ عملی را از قبیل نماز روزه صدقه حج و…از بدعت گذار قبول نمی کند و او از اسلام خارج میشود… .

 

قال رسول الله صلی الله علیه و اله: اهل البدع شرالخلق و الخلیفة (کنزالعمال)

اهل بدعت بدترین مخلوقات و موجودات هستند.

 

قال رسول الله صلی الله علیه واله: اهل البدع کلاب اهل النار (کنزالعمال)

اهل بدعت سگ های اهل آتش هستند.

 

عنه فی قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً هم اصحاب البدع و اصحاب الاهواء لیس لهم توبة. انا منهم بریء و هم منی بُراء. (کنزالعمال)

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره این آیه قرآن: "کسانى که دین خویش را پراکنده کردند و گروه گروه شدند" فرمودند آنها اهل بدعت و اصحاب و یاران هوا و هوس هستند . برای ایشان توبه ای نیست. من از ایشان بیزارم و ایشان نیز از من بیزارند.

 

تا اینجا از کتب اهل سنت اثبات شد که بدعت گذار کافر است. حال سوال اینجاست که آیا عمر بدعت گذار بوده است یا خیر ؟ طبق اعتراف خود او در دین بدعتهای بسیاری را گذاشته است. مانند:

 

الف) بدعت حلال کردن شراب توسط عمر:

 

عمر می گفت: آب را داخل شراب کنید و بخورید مانعی ندارد! همچنین آورده اند یک وقتی مردم شام از سرما و سنگینی آب و بدی محصول زمین نزد عمر شکایت بردند. عمر به آنها اجازه داد که شراب را بجوشانند وقتی دو ثلث آن کم شد یک سوم باقیمانده را بیاشامند! (۳)

 

جصاص داستان جالبی دراین رابطه از عمر نقل میکند. میگوید: یک روز عربی که شراب خورده بود. عمر خواست او را با تازیانه حد بزند عرب گفت: من همان شرابی را خوردم که خودت میخوری!!! عمر شراب خود را خواست و آن را با آب مخلوط نمود و گفت: هر کس در این موضوع شک کرد آب را داخل شراب نماید مانعی ندارد آنگاه پس از اینکه عرب را حد شراب زد خودش شراب را نوشید ! (۴)

 

در حالی که شراب با آب مخلوط شود باز هم شراب است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: هر چه را که زیادی آن مستی آورد کمی آن نیز حرام میباشد خواه مستی بیاورد یا نیاورد. (۵)

 

ب) پایه گذاری بدعت قیاس توسط عمر:

 

حافظان حدیث و تاریخ نگاران اسلامی نامه ای درباره دستور العمل حکومتی و قضائی از عمر به ابوموسی اشعری نقل کرده اند که بیان گر پیش قدمی عمر در مطرح نمودن قیاس است. و اینکه او قیاس را به عنوان یک قاعده فقهی و یک قانون اسلامی در جهت استنباط احکام شرعی پایه گذاری کرد. این نامه هنگامی نوشته شد که نامبرده از طرف عمر والی حکومت عراق بود و مشتمل بر این فراز است:

 

الفهم الفهم فیما تلجلج فی صدرک مما لیس فی کتاب الله و لا سنه. ثم اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور عند ذلک.

ترجمه: هر آنچه به خاطرت خطور می کند و خبری از آن در کتاب و سنت نیست پیرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبیه ها و همانندهای آن را شناسائی کن و آنها را به یکدیگر قیاس نما. یعنی حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاری کن… (۶)

 

ج) بدعت تراویح:

 

ابن شهاب از عروة بن زبیر، از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل کرده که گفت: شبی از شبهای رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتیم، مردم متفرق بودند و هرکس برای خود نماز می خواند و بعضاً مردی با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون این بدید گفت: به عقیده من اگر اینها را با یک امام گرد آوریم بهتر است. و در پی این تصمیم ابیّبن کعب را به امامت گماشت.

 

شب دیگر به اتفاق به مسجد رفتیم و مردم به جماعت نماز می خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه این بدعت خوبی است! البته نمازی که پس از خوابیدن بخوانند; یعنی آخر شب از اینکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود. (۷)

 

د) بدعت نهی از متعه توسط عمر:

 

عمر گفت: متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (۸)

یعنی دو متعه در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام میکنم و مرتکبین آنها را به کیفر میرسانم.  یکی متعه زنان و دیگری متعه حج.

 

پس سیر منطقی و یا به بیانی دیگر خلاصه این بحث این شد که:

 

عمر طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار هستند.

طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار کافر است.

نتیجه: عمر کافر است.

 

۲) نزاع کننده در خلافت کافر است !

 

ابن مغازلی به سند متصل از ابوذر روایت کرده که پیامبر اکرم ص فرمودند: هرکه بعد از من با علی علیه السلام در خلافت منازعه کند کافر است. (۹)

 

در نزاع عمر و ابابکر با آقا امیر المومنین علیه السلام در رابطه با خلافت هیچ شکی وجود ندارد. فکر نکنم که نیاز به استدلال باشد. همان بس که به اعتراف بزرگان اهل سنت نزاع عمر و ابابکر با علی علیه السلام بر سر خلافت به جایی کشید که ابوبکر دستور حمله به خانه آقا امیرالمومنین علیه السلام را صادر کرد و عمر به پیروی از او به خانه وحی حمله کرد و این حمله باعث کشته شدن حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت محسن سلام الله علیه شد.

 

برای اطلاع بیشتر در این مورد میتوانید به مصادر (اهل سنت) زیر مراجعه فرمایید:

 

مصنف ابن ابی‏شیبه ۸/ ۵۷۲

میزان الاعتدال ۲/ ۴۹۰، شماره ۴۵۴۹

انساب الأشراف ۱/ ۵۸۶، ط دار معارف، قاهره

تذکره الحفاظ ۳- ۰۹۲، شماره ۸۶۰٫

سیر اعلام النبلاء ۱۳/ ۱۶۲، شماره ۹۶٫

البدایه والنهایه ۱۱/ ۶۵، حوادث سال ۲۷۹

الامامه و السیاسه، ص ۱۲، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر

عقد الفرید، ج ۴ ص ۲۶۸

تاریخ طبری، ج ۳ ص ۴۳۰

مروج الذهب، ج ۲ ص ۳۰۳٫

و

 

۳) گوینده: حسبنا کتاب الله کافر است !

 

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً

 

یعنی: آنان که به خدا و رسولان او کافر شوند و خواهند که میان خدا و پیغمبرانش جدایى اندازند و گویند: ما به برخى (از انبیاء) ایمان آورده و به پاره‏اى ایمان نیاوریم و خواهند که میان کفر و ایمان راهى اختیار کنند به حقیقت کافر اینهایند و ما براى کافران عذابى خوار کننده مهیا ساخته‏ایم. (۱۰)

 

از این آیه شریفه فهمیده می شود که کسانی که قصد دارند تا بین خدا و رسول جدائی بیاندازند کافران حقیقی هستند. و نکته جالب اینجاست که قران تنها درباره این نوع کافران فرموده است که این ها کافران حقیقی هستند !

 

اما ببینیم چگونه عمر سعی کرد تا بین خدا و رسولش جدائی بیاندازد:

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در لحظات آخر عمرشان فرمودند:

 

قلم و کاغذ بیاورید تا وصیتنامه ای برای شما بنویسم که بعد ازمن هرگز گمراه نشوید.

 

ولی عمر بن خطاب گفت: ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله !!! (۱۱) (این حدیث در اصح کتب اهل سنت موجود می باشد)

 

در قسمت اول جمله عمر توهین بسیار بزرگی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می کند. اینقدر این توهین بزرگ است که حقیر خجالت میکشم آن را ترجمه کنم. ولی بحث ما بر سر قسمت دوم جمله است که گفت: "کتاب خدا ما را بس است"

 

عمر با گفتن این جمله همان کاری را کرد که در ایه شریفه مذکور در مورد آن صحبت میکند. یعنی او با این جمله قصد بر این داشت تا بین کلام خدا (قران) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله جدائی بیافکند. و در واقع او چنین گفت که خدا یک چیز می گوید و پیامبر ص چیز دیگر. و در میان این دو ما باید به کلام خدا تمسک بجوئیم !

 

در حالیکه خود قران درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید:

 

وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى.

یعنی: وهرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.

 

خلاصه این بحث:

 

عمر بن خطاب با گفتن "کتاب خدا ما را بس است" بین خدا و رسول جدائی افکند.

قران کریم کسانی که بین خدا ورسول جدائی می افکنند را کافر حقیقی می نامد.

نتیجه: عمر (طبق قران و روایت معتبر اهل سنت) کافر حقیقی می باشد.

 

۴) آزار دهنده حضرت زهرا سلام الله علیها کافر است !

 

خداوند میفرماید:

 

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِینا

یعنی: قطعاً آنان که خدا و پیامبرش را مى‏آزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مى‏کند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است.

 

قال رسول الله صلی الله علیه و اله:

فاطمة بضعة منی من آذاها آذانی و من آذانی فقد آذی الله.

یعنی: فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است. هر کس او را اذیت کند مرا اذیت نموده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده است. (۱۲)

 

این حدیث بین شیعه و سنی متواتر و صحیح می باشد. البته ما اینجا به اقتضای بحث تنها اسناد سنی را آوردیم.

 

و اما عمر و ابابکر این قدر حضرت زهرا سلام الله علیها را اذیت و ازار نمودند که آن حضرت خطاب به آن دو نفر فرمود:

 

انی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لاشکونکما الیه. (۱۳)

 

خدا و ملائکه اش را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا به خشم آوردید و رضایت مرا جلب نکردید و اگر پیامبر ص را ملاقات نمایم هر اینه شکایت شما دو نفر را به وی خواهم کرد.

 

در صحیح بخاری ح۶۲۳۰ امده است:

 

فوجدت فاطمة علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت…فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یوذن بها ابابکر و صلی علیها.

 

یعنی: فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر غضب نمودو با او قطع رابطه کرد و تا زمانی که زنده بود با ابوبکر سخن نگفت…هنگامی که از دنیا رفت. شوهرش علی علیه السلام وی را شبانه دفن کرد. و به ابوبکر خبر نداد و خودش بر جنازه وی نماز خواند.

 

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود ج۶ص۵۰ می نویسد:

 

ان فاطمة ماتت و هی واجدة علی ابی بکر و عمر.

یعنی فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت در حالی که سخت از ابوبکر و عمر غضبناک بود.

 

با توجه به روایات مذکور آزار و اذیت حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر از مسلّمات می باشد.

 

خلاصه بحث:

 

عمر  و ابابکر حضرت زهرا سلام الله علیها را آزرده اند. (طبق روایات معتبر اهل سنت)

آزرده شدن حضرت زهرا سلام الله علیها مساوی است با آزرده شدن خدا و رسول. (طبق روایت متواتر بین شیعه وسنی)

آزرده شدن خدا و رسول لعن و عذاب الهی را به دنبال دارد. (طبق ایه ای که ذکر شد)

 

۵) دشمن اهل بیت علیهم السلام کافر است !

 

در این رابطه احادیث فراوان و متواتری در کتب اهل سنت یافت می شود. که ما در اینجا تنها به گوشه ای از آن ها اشاره می کنیم:

 

قال رسول الله صلی الله علیه و اله:

یا علی لو ان احدا عبدالله حق عبادته ثم شک فیک و اهل بیت (فی) انکم افضل الناس کان فی النار.

 

ای علی اگر کسی آنچنان خدا را عبادت کند که حق عبادت او را ادا کرده باشد. پس درباره افضلیت و برتری تو اهل بیتت بر مردم شک نماید سرنوشتش اتش است. (۱۳)

 

قال رسول الله صلی الله علیه و اله:

یا علی لو ان امتی صاموا حتی یکونوا کالحنایا و صلوا حتی یکونوا کالاوتار. ثم ابغضوک لاکبهم الله فی النار.

 

ای علی اگر امت من انقدر روزه بگیرند که (همانند قوس و کمان) کمر خمیده شوند و آن قدر نماز بخوانند تا چون زه کمان لاغر گردند و با تودشمنی نمایند خداوند آن ها را به رو در آتش افکند. (۱۴)

 

و اما اثبات دشمنی عمر و ابابکر با مولا علی و اهل بیت علیهم السلام برای اهل تحقیق و علمای غیر متعصب بسیار واضح و مسلم است. قطعا می توان به عنوان مثال به ظلم ایشان بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه واله به ال رسول در غصب حق خلافت مولا علی علیه السلام و غصب فدک از حضرت زهرا سلام الله علیها و ….اشاره کرد.

 

البته روایات مذکور در بحث قبلی مبنی غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر عمر و ابابکر و همچنین ازار و اذیت حضرت زهرا سلام الله علیها توسط آن دو نفر به خوبی نشان دهنده عداوت و دشمنی عمر و ابابکر با اهل بیت علیهم السلام می باشد.

 

خلاصه بحث:

 

عمر و ابابکر (طبق روایات و مصادر تاریخی فراوان اهل سنت) دشمن اهل بیت علیهم السلام بوده اند.

دشمن اهل بیت علیهم السلام (طبق روایات اهل سنت) کافر است.

نتیجه: عمر وابابکر کافرند.

 

اثبات کفر عمر و ابابکر از کتب شیعه

 

۱) امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند:

 

هما الکافران علیهما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین. و الله ما دخل قلب احد منهما شی ء من الایمان…کانا خداعین مرتابین منافقین حتی توفتهما ملائکة العذاب الی محل الخزی فی دار المقام. (۱۵)

 

یعنی: آن دو (ابابکر و عمر) کافرند نفرین خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد. به خدا سوگند هیچگاه به دل ایمان نداشتند…همیشه حیله باز و اهل شک و ریب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب آنها را قبض روح و به جایگاه خواری در دارالمقام (دوزخ) فرستادند.

 

۲) ابوحمزه ثمالی می گوید: به حضرت امام علی بن الحسین علیه السلام عرض کردم:

أسألک عن فلان و فلان؟

حضرت فرمودند: فعلیهما لعنة الله بلعناته کلها مات و الله و هما کافران مشرکان بالله العظیم (۱۶)

 

از شما درباره احوال ابابکر و عمر سوال میکنم؟

حضرت ع فرمودند: به عدد تمام لعنتهای الهی لعنت خدا بر آن دو باد و به خدا سوگند که آن دو مردند در حالی که نسبت به خدا کافر بودند و شرک می ورزیدند.

 

۳) ابوعلی خراسانی از غلام امام سجاد علیه السلام نقل میکند. که او گفت:

کنت معه فی بعض خلواته. فقلت: ان لی علیک حقا الا تخبرنی عن هذین الرجلین عن ابی بکر و عمر؟ فقال کافران کافر من احبهما. (۱۷)

 

در خدمت حضرت تنها بودم به ایشان عرض کردم: همانا بر شما از برای من حقی است آیا مرا از احوال آن دو شخص ابوبکر و عمر خبر نمی دهید؟

پس حضرت فرمودند: آن دو کافرند و هرکس هم که محبت آنها را در دل داشته باشد کافر است.

 

۴) ابوحمزه ثمالی گوید: از امام سجاد علیه السلام راجع به آن دو نفر (ابوبکر و عمر) سوال شد. حضرت فرمودند: کافران و کافر من تولاهما. (۱۸)

آن دو کافرند و هر کس موالی آنها باشد کافر است.

 

۵) فضیل بن رسان از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: مثل ابی بکر و شیعته مثل فرعون و شیعته و مثل علی و شیعته مثل موسی و شیعته. (۱۹)

مثل ابوبکر و پیروانش مثَل فرعون و فرعونیان است و مثل علی ع و شیعیانش مثل موسی و پیروانش است.

 

۶) امام صادق علیه السلام می فرمایند:

من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر. (۲۰)

کسی که شک کند در کفر دشمنان ما وکسانی که به ما ظلم کردند کافر است.

 

۷) علامه شیخ سلیمان ماحوزی بحرانی آورده است:

 

روی اصحابنا عن ائمتنا ع: ان ابابکر و صاحبه عمر لم یؤمنا قط. (۲۱)

اصحاب ما از ائمه و پیشوایان ما روایت کرده اند که ابوبکر و رفیقش عمر هیچگاه ایمان نیاوردند.

 

و علامه مجلسی رحمه الله هم فرموده است:

الاول و الثانی لم یؤمنا بالله طرفة عین (۲۲)

اولی و دومی به اندازه چشم به هم زدنی ایمان به خدای متعال نیاوردند .

 

 

 

اسناد:

 

۱) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۸

 

۲) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷

 

۳) سنن بیهقی ج۸ ص ۳۰۰ و ۳۰۱- سنن نسائی ج۸ ص ۳۲۹- کنز العمال هندی ج ۳ص ۱۰۹و ۱۰۱- تیسیر الوصول ج۲ ص ۱۷۸- جامع مسانید ابوحنیفه ج۲ص ۱۹۱

 

۴) احکام القران ج۲ ص ۵۶۵

 

۵) سنن دارمی ج۲ ص ۱۱۳- سنن نسائی ج۸ ص ۳۰۱ – سنن بیهقی ج۸ ص ۲۹۶- مصابیح السنه ج۲ ص ۶۷- تاریخ خطیب بغدادی ج۳ ص ۳۲۷- صحیح ترمذی ج ۱ص۳۴۲

 

۶) البیان و التبیین-جاحظ۲/۲۴ –صحیح مسلم ۱/۲۴-۲۵ — سنن بیهقی ۱۰/۱۵۰ — شرح نهج البلاغه- ابن ابی الحدید ۱۲/۹۰-۹۱ — عقدالفرید-ابن عبد ربه ۱/۸۶-۸۸ — تاریخ دمشق-ابن عساکر (به نقل از کنز العمال). و بسیاری از کتب دیگر

 

۷) صحیح البخاری ک التراویح ج ۲ / ۲۵۲، موطأ مالک ج ۱ / ۱۱۴، الطرائف لابن طاوس ص ۴۴۵ عن الجمع بین الصحیحین.

 

۸) تفسیر الرازی ج ۲ / ۱۶۷ وج ۳ / ۲۰۱ و ۲۰۲ ط ۱، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید ج ۱۲ / ۲۵۱ و ۲۵۲ وج ۱ / ۱۸۲، البیان والتبیان للجاحظ ج ۲ / ۲۲۳، أحکام القرآن للجصاص ج ۱ / ۳۴۲ و ۳۴۵ وج ۲ / ۱۸۴، تفسیر القرطبى ج ۲ / ۲۷۰ وفى طبع آخر ج ۲ / ۳۹، المبسوط للسرخسی الحنفی باب القرآن من کتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القیم ج ۱ / ۴۴۴ فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج ۲ / ۲۰۵ فصل اباحة متعة النساء، کنز العمال ج ۸ / ۲۹۳ و ۲۹۴ ط ۱، ضوء الشمس ج ۲ / ۹۴، سنن البیهقى ج ۷ / ۲۰۶، الغدیر للامینی ج ۶ / ۲۱۱، المغنى لابن قدامة ج ۷ / ۵۲۷، المحلى لابن حزم ج ۷ / ۱۰۷، شرح معانی الاثار باب مناسک الحج للطحاوی ص ۳۷۴، مقدمة مرآة العقول ج ۱ / ۲۰۰٫

 

۹) مناقب ابن مغازلی ص۴۵ح۶۸- ینابیع المودة ص۹۷ – کنزالعمال ج۱ص۲۰۹ ح۱۰۴۶ – مناقب ابن شهر آشوب ح۳ص۲۱۶.

 

۱۰) سوره نساء ۱۵۰-۱۵۱

 

۱۱) صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم ۱/۲۲ و مسند احمد بن حنبل تحقیق احمد محمد شاکر حدیث ۲۹۹۲ و طبقات ابن سعد ۲/۲۴۴ چاپ بیروت.

 

۱۲) صحیح بخاری ح۳۴۲۷و ۳۴۸۳- کنزالعمال ج۶ص۲۲۰- فیض القدیر ج۴ص۴۲۱ – مسند احمدبن حنبل ج۴ص۳۲۸ – حلیة الاولیاء ج۲ص۴۰ – صحیح مسلم ح۴۴۸۳ – سنن ترمذی ج۲ص۳۱۹ – مستدرک حاکم ج۳ص۱۵۹ – اسدالغابة ج۵ص۵۲۲- الاصابة ج۸ص۱۵۹ – مسند ابن یعلی ج۱ص۱۹۰

 

۱۳) سند سنی: صحیح بخاری ج۵ص۲۶ – صحیح مسلم ج۴ص۱۹۳ – بخاری در صحیح خود مینویسد: پس از آن که دختر پیامبر میراث خود را از خلیفه خواست. و او گفت که از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمیگذاریم . زهرا سلام الله علیها دیگر با او سخن نگفت تا مرد ( صحیح بخاری . ۵/۱۷۷) سند شیعه:کتاب سلیم بن قیس حدیث ۴۸

 

۱۳) مودة القربی موده هفتم ص۲۲ ودر چ مندرج در ینابیع الموده ۲/۲۹۸

 

۱۴) تاریخ دمشق ابن عساکر بخش امام امیرالمومنین ج۱ص۱۴۵ شماره ۱۷۹ به نقل از جابر بن عبدالله – مناقب ابن مغازلی ص۲۹۷ شماره ۳۴۰ – فرائد السمطین ج۱ص۵۱ شماره ۱۶ – کفایة الطالب ص۱۷۹و در چ دیگر ص۳۱۸

 

۱۵) کافی ج۸/۱۲۵ ح۹۵

 

۱۶) بصائر الدرجات ۲۶۹ ح۹. بحار ج۳۰ / ۱۴۵ و ج۲۷/۲۹

 

۱۷) حار الانوار ج۷۲/۱۳۷ ح ۲۵

 

۱۸) حارالانوار ج۷۲/۱۲۸

 

۱۹) بحارالانوار ج۳/۳۸۳. تقریب المعارف / ۴۷

 

۲۰) رجال الکشی مع تعلیقة المیرداماد ج۲/۸۱۱. قم ۱۰۱۲ . اعتقادات شیخ صدوق ۷۹ و ۸۰. وسائل الشیعه ج۲۸ ص۳۴۵. بحار ج۲۷ / ۶۲

 

۲۱) الاربعون حدیثا ۳۲۱

 

۲۲) بحار ج۳۰/۴۰۹


اسامی ۲۴ گزینه احتمالی کابینه حسن روحانی
دسته بندی : سیاسی,,
  • بازدید : (266)

 

اسامی ۲۴ گزینه احتمالی کابینه حسن روحانی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
تسنیم نوشت:
پس از انتخاب حسن روحانی به‌عنوان رئیس‌جمهور منتخب مردم گزینه‌های مختلفی برای وزارتخانه‌های دولت در دست بررسی هستند.

حجت‌الاسلام حسن روحانی روز جمعه با کسب 50.71 از آرای مردم به‌عنوان رئیس جمهور منتخب ملت برگزیده و مأمور تشکیل کابینه یازدهم شد.

اصل 133 قانون اساسی  می‌گوید، وزرا توسط رئیس‏‌جمهور تعیین‏ و برای‏ گرفتن‏ رأی‏ اعتماد باید به‏ مجلس‏ معرفی‏ شوند، بر همین اساس پس از برگزاری مراسم تنفیذ در روز 12 مرداد و همچنین برگزاری مراسم سوگند (تحلیف) در صحن علنی مجلس، رئیس جمهور موظف است که ظرف یک هفته وزرای پیشنهادی خود را به مجلس معرفی کند.

از امروز تا پایان مهلت قانونی برای معرفی وزرای پیشنهادی، حجت‌الاسلام حسن روحانی 53 روز فرصت دارد که وزرای پیشنهادی خود را انتخاب کند.

شنیده‌های تسنیم حکایت از این دارد که رئیس جمهور منتخب تاکنون با برخی شخصیت‌ها و چهره‌ها برای تصدی سمت‌های مختلف در کابینه یازدهم رایزنی‌ کرده و گزینه‌های مختلفی برای تصدی پست‌های مهم دولتی مطرح شده‌اند.

به برخی از گزینه‌های احتمالی اعضای کابینه که همچنان در دست بررسی هستند، دست یافته است. با این وجود هنوز هیچ‌کدام از اعضای کابینه به‌طور قطعی مشخص نشده‌اند و رایزنی‌ها با این افراد و همچنین بررسی‌های حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی در این زمینه همچنان ادامه دارد.

آنچه در ذیل می‌آید گزینه‌های احتمالی 24 سمت مهم دولتی است:

1- معاون اول رئیس‌جمهور: محمدرضا عارف، محمدعلی نجفی و محسن مهرعلیزاده؛ (در این زمینه محمدرضا عارف بیشترین شانس را دارد ولی اگر به هر دلیل وی به این سمت منصوب نشود، نجفی بیشترین شانس را خواهد داشت و اگر نجفی به سازمان برنامه و بودجه برود مهرعلیزاده محتمل‌ترین گزینه برای تصدی معاونت اولی دولت حجت‌الاسلام روحانی است.) از آل‌اسحاق و جهانگیری نیز یاد شده است.

2- وزارت اطلاعات: حجت‌الاسلام علی یونسی و حجت‌الاسلام مصطفی محقق‌ داماد مطرح‌ترین گزینه برای این وزارت‌خانه هستند؛ (در صورت ماندن یونسی در دفتر تحقیقات و مطالعات استراتژیک، احتمالاً محقق داماد تنها گزینه تصدی وزارت اطلاعات خواهد بود و در صورت اینکه محقق داماد رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک شود، یونسی وزیر اطلاعات خواهد شد). در این بخش از حجت الاسلام شفیعی معاون اسبق وزارت اطلاعات نیز ذکری به میان آمده است.

3- وزارت امور خارجه: محمود واعظی، علی‌اکبر صالحی و کمال و صادق خرازی گزینه‌های مطرح برای این وزارت‌خانه هستند که در این میان شانس محمود واعظی از دیگران بیشتر است.

4- وزارت کشور: حجت‌الاسلام ناطق نوری، مجید انصاری و اسحاق جهانگیری مطرح‌ترین گزینه‌ها برای تصدی این وزارت‌خانه مهم در دولت حسن روحانی هستند. گفته می‌شود به‌احتمال قوی، ناطق نوری تصدی این وزارتخانه را نمی‌پذیرد، و از این روی شانس جهانگیری بسیار بیشتر از دیگران خواهد بود.

5- وزارت اقتصاد: گفته می‌شود در حال حاضر محمدباقر نوبخت تنها گزینه وزیر اقتصاد است و احتمالاً "نیلی" که هم اکنون مشاور وی است، به‌عنوان مدیرکل مناطق آزاد اقتصادی معرفی می‌شود.

6- دبیر شورای عالی امنیت ملی: شنیده شده است که علی‌اکبر ولایتی به‌عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی منصوب خواهد شد.

7- وزارت دفاع: حسین دهقان، علی شمخانی و اکبر ترکان گزینه‌های تصدی وزارت دفاع هستند که در این میان شانس حسین دهقان بیشتر از دیگران است.

8- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: گفته می‌شود علی مطهری تنها گزینه این وزارتخانه است و احتمالاً سلطانی‌فر به‌عنوان معاون وی در این وزارتخانه انتخاب خواهد شد.

9- وزارت دادگستری: از حجت‌الاسلام شوشتری به‌عنوان گزینه مطرح برای وزارت دادگستری نام برده می‌شود و در عین حال گفته می‌شود که احتمال دارد حجت‌الاسلام روحانی مرتضی بختیاری وزیر فعلی دادگستری را برای ابقا در سمت خود به مجلس معرفی کند.

10- وزارت ورزش و جوانان: محمد دادکان و سعید فائقی گزینه‌های اصلی تصدی این وزارت‌خانه هستند.

11- وزارت نفت: از بیژن نامدار زنگنه و سیدکاظم وزیری هامانه به‌عنوان اصلی‌ترین گزینه‌های تصدی این وزارت‌خانه کلیدی نام برده می‌شود.

12- ریاست سازمان انرژی اتمی: علی‌اکبر صالحی وزیر فعلی امور خارجه، غلام‌رضا آقازاده و حسین فریدون شانس‌های اصلی تصدی ریاست‌ انرژی اتمی هستند.

13- وزارت رفاه و امور اجتماعی: مرتضی بانک و صفدر حسینی گزینه‌های اصلی تصدی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی هستند.

14- وزارت ارتباطات: از نصرالله جهانگرد به‌عنوان گزینه اصلی تصدی این وزارت‌خانه نام برده می‌شود.

15- وزارت علوم: جعفر توفیقی، عبدالله جاسبی و جواد اطاعت گزینه‌های اصلی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری هستند که در این میان شانس جعفر توفیقی از دیگران بیشتر است. جعفر توفیقی سابقه تصدی وزارت علوم در دولت خاتمی را هم دارد.

16- وزارت بهداشت و درمان: گفته می‌شود صلاح‌الدین دلشاد و مسعود پزشکیان گزینه‌های اصلی این وزارت‌خانه هستند.

17- وزارت راه و شهرسازی: از علی عبدالعلی‌زاده و علی‌اکبر آقایی به‌عنوان گزینه‌های تصدی این وزارت‌خانه نام برده می‌شود.

18- وزارت صنعت، معدن و تجارت: گفته می‌شود محمد نهاوندیان رئیس فعلی اتاق بازرگانی ایران از جمله افرادی است که به‌احتمال زیاد برای تصدی وزارت صنعت، معدن و تجارت به مجلس معرفی خواهد شد.

19- مشاور ارشد رئیس‌جمهور و سرپرست نهاد ریاست جمهوری: گفته می‌شود محمدرضا نعمت‌زاده که رئیس ستاد  انتخابات حسن روحانی بود، به‌عنوان مشاور ارشد رئیس‌جمهور و سرپرست نهاد ریاست‌جمهوری منصوب خواهد شد.

20- مشاور و رئیس دفتر رئیس جمهور: حسین فریدون گزینه اصلی تصدی سمت ریاست دفتر رئیس‌جمهور است.

21- رئیس مرکز امور مشارکت زنان: زهرا پیشگاهی‌فر به‌احتمال فراوان به سمت ریاست مرکز امور مشارکت زنان منصوب خواهد شد.

22- معاون پارلمانی رئیس جمهور: حجت الاسلام قدرت‌الله علیخانی و حجت الاسلام تیمورعلی عسگری از جمله افرادی هستند که بیشترین شانس را برای تصدی معاونت پارلمانی رئیس‌جمهور دارا هستند.

23- معاونت اطلاع‌رسانی دولت: شنیده شده است که علیرضا الفت به سمت معاون اطلاع‌رسانی دولت منصوب خواهد شد.

24- معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست: از معصومه ابتکار به‌عنوان اصلی‌ترین گزینه ریاست سازمان حفظ محیط زیست نام برده می‌شود.


برنامه های اقتصادی حسن روحانی
دسته بندی : سیاسی,,
  • بازدید : (306)

 


اقتصاد
«بهبود معیشت مردم» مهم‌ترین هدف اقتصادی کوتاه مدت

رشد تولید ملی، افزایش درآمد واقعی خانوارها و در نهایت بهبود معیشت مردم، بدون افزایش کافی سرمایه‌گذاری و رشد آن امکان‌پذیر نخواهد بود.

بهبود معیشت مردم

هرچند هدف بلندمدت اقتصادی، توسعه اقتصادی است ولی با توجه به شرایط موجود، مهم‌ترین هدف اقتصادی طی دورۀ ٩٦-١٣٩٢ باید «بهبود معیشت مردم» باشد.
این بهبود معیشت باید با افزایش قدرت خرید خانوارها و کاهش شکاف درآمدی دهک‌های بالا و پایین در زندگی مردم و اقتصاد ملی خود را نشان دهد.
برای این‌که چنین بهبودی در اقتصاد خانوار به‌وجود آید، باید دو راهبرد توسط دولت دنبال شود:
نخست: راهبرد «تولید ثروت ملی»
و سپس راهبرد «توزیع عادلانه ثروت ملی»
چرا که اگر در کشور ثروت ملی تولید نشود، باید فقر توزیع شود.
در راهبرد اول، هدف افزایش درآمد واقعی سرانه است؛ در راهبرد دوم، هدف افزایش کمک‌های مستقیم و غیرمستقیم به اقشار کم‌درآمد است.
بنابراین، در دورۀ ٩٦-١٣٩٢:
یا درآمد واقعی خانوارهای ایرانی افزایش پیدا می‌کند؛
و یا کمک‌های مستقیم و غیرمستقیم به اقشار کم‌درآمد افزایش می‌یابد.
و این هدفی است که برای «دولت تدبیر و امید» برنامه‌ریزی شده است.
رشد تولید ملی

برای این‌که اقتصاد رشد کند و درآمد واقعی مردم افزوده شود، باید تولید ملی به مقدار کافی رشد پیدا کند تا معیشت مردم بهبود یابد. متأسفانه در سال‌های گذشته، کاهش درآمد واقعی مردم به‌دلیل ناکافی بودن رشد تولید ملی بوده است.
بانک مرکزی در جدیدترین گزارش اقتصادی خود (مربوط به سال ١٣٩٠)، رسماً اعلام کرد که در این سال، حداقل مزد واقعی منفی ١٠/٣ درصد کاهش یافته است. یعنی قدرت خرید مردم عملاً کم شده است. مهم‌ترین دلیل کاهش درآمد واقعی مردم، کاهش یافتن رشد تولید ملی است؛ به‌طوری‌که رشد تولید ناخالص داخلی از سال ١٣٨٤ از رقم ٦/٩ درصد به منفی ١/٩ درصد در سال ١٣٩١ تقلیل یافت.
بنابراین تولید ملی باید افزایش پیدا کند. افزایش تولید ملی با رشد سرمایه‌گذاری، رشد بهره‌وری و رشد اشتغال به‌وجود می‌آید.
«دولت تدبیر و امید» برای رشد تولید ملی در دورۀ ٩٦-١٣٩٢ برنامه‌ریزی عملیاتی دارد.
سرمایه‌گذاری

رشد تولید ملی، افزایش درآمد واقعی خانوارها و در نهایت بهبود معیشت مردم، بدون افزایش کافی سرمایه‌گذاری و رشد آن امکان‌پذیر نخواهد بود. متأسفانه رشد سرمایه‌گذاری در سال‌های اخیر مرتباً کاهش داشته است به‌طوری‌که طی سال‌های ١٣٩٠-١٣٩٨٤ که آمارهای آن موجود است،
رشد سرمایه‌گذاری از ٨/٧ درصد به ١/٢ درصد تنزیل یافته است.
و این در حالی است گه قیمت نفت در این دوره، از ٥٠/٦ دلار برای هر بشکه به ١٠٧/٤ دلار به ازای هر بشکه افزیش یافته است. لذا دلارهای نفتی در این مدت هر چند مصرف شد اما صرف سرمایه‌گذاری در کشور نگردید.
برای رشد سرمایه‌گذاری‌های لازم در جهت بهبود معیشت مردم باید علاوه بر منابع دولتی، از منابع غیردولتی به‌نحو مطلوب برخوردار بود. اجرای درست سیاست‌های کلی اصل ٤٤ قانون اساسی فرصت مناسب را برای رشد سرمایه‌گذاری فراهم می‌آورد.
سیاست‌های کلی اصل ٤٤ قانون اساسی

ابلاغ سیاست‌های کلی اصل ٤٤ قانون اساسی از سوی مقام معظم رهبری نه تنها به اختلاف دیدگاه دو گروه از مدیران کشور پایان داد و عملاً نشان داد که مدیران اجرایی موافق با فعال شدن بخش‌های خصوصی و تعاونی نسبت به بخش دولتی، ایده درست‌تری داشتند بلکه فرصت خوبی برای کاهش حضور دولت در عرصه اقتصاد، رشد سرمایه‌گذاری و تولید فراهم آورد.
اما متأسفانه در عمل، سرمایه‌گذاری و واگذاری شرکت‌های دولتی به‌جای بخش خصوصی به بخش‌های شبه‌دولتی صورت گرفت به‌طوری‌که بررسی‌ها نشان می‌دهد در خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی، سهم واقعی بخش خصوصی واقعی، فقط ١٣ درصد بوده است.
به‌منظور فراهم شدن زمینه اجرای سیاست‌های کلی اصل ٤٤ قانون اساسی و انجام سرمایه‌گذاری‌های کافی در کشور، باید:
اولاً، بازارهای رقابتی در کشور شکل بگیرد،
ثانیاً، مبارزه جدی با فساد از هر نوع آن با قاطعیت دنبال شود،
ثالثاً، فضای کسب‌وکار در کشور به‌نحو مطلوبی بهبود یابد.
فضای کسب‌وکار

یکی از مهم‌ترین عوامل عدم سرمایه‌گذاری بخش غیردولتی (اعم از داخلی و خارجی) در ایران، نامناسب بودن فضای کسب‌وکار در کشور است که متأسفانه طی چند سال گذشته به‌مراتب نامطلوب‌تر شده است. در آخرین گزارش از فضای کسب‌وکار ایران که بانک جهانی منتشر کرده است،
ایران در میان ١٥ کشور منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در رتبه ١٣ قرار گرفته
و در جهان در میان ١٨٣ کشور در رتبه ١٤٤ قرار دارد.

ما می‌توانیم مانند بسیاری از کشورهای جهان با مدیریت مناسب و قاطع، فضای کسب‌وکار کشورمان را بهبود بخشیم و شاهد افزایش سرمایه‌گذاری‌های بخش خصوصی داخلی و خارجی باشیم. واقعیتی که بهبود معیشت مردم در گرو آن می‌باشد.
«دولت تدبیر و امید»، ١٠ راهکار برای سامان بخشیدن و بهتر شدن فضای کسب‌وکار کشور، تهیه و آمادۀ اجرا کرده است.
نرخ بیکاری

اشتغال نیروی انسانی نه تنها یک هدف اساسی در اقتصاد بلکه یک ضرورت پر اهمیت در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. متأسفانه نرخ بیکاری در کشور طی سال‌های گذشته با وجود مبالغ قابل توجهی (بیش از ٢١ هزار میلیارد تومان) که برای طرح‌های زودبازده پرداخت شده، افزایش یافته است. به‌طوری‌که طی سال‌های ١٣٩١-١٣٨٤ نرخ بیکاری از ١١/٥ درصد به ١٢/٢ درصد رسیده است و براساس گزارش رسمی مرکز آمار ایران، در سال گذشته بیش از  ٣ میلیون و ٥٦٠ هزار نفر از هموطنان بیکار هستند.
از این تعداد، ٧٦٨ هزار نفر دارای تحصیلات عالی می‌باشند. بنابراین، با اشتغال این جمعیت بزرگ و سرمایه انسانی، نه تنها نرخ بیکاری کاهش خواهد یافت بلکه ظرفیت بزرگی برای «رشد تولید ملی» فراهم می‌شود.

با توجه به اهمیت فراوان این موضوع، افزایش سطح اشتغال با سه راهبرد «انبساط در تقاضا»، «انقباض در عرضه» و «انعطاف در محیط و پرداخت بیمه بیکاری» در دستور کار «دولت تدبیر و امید» با اولویت ویژه قرار خواهد داشت


نقل و انتقالات لیگ برتر فوتبال ایران فصل 93-94
  • بازدید : (318)

 

نقل و انتقالات لیگ برتر فوتبال ایران فصل 93-94 تا کنون

تيم مربي بازيکنان ورودي به تيم بازيکنان خروجي از تيم
فولاد خوزستان  اسکوچيچ         ايمان موسوي- ماتياس چاگو- بهمن کامل- برايان بکليس- مساريچ چاوز - مهدي نوري - يوسفي - محمدرضايي - سالارزاده - حسن جعفري - مکاني - عبدالله کرمي - غلامرضا رضايي - لوسيانو پرير-پادواني
پرسپوليس  دايي دغاغله - طارمي - مکاني - رضا نوروزي - احمد نوراللهي - اومانا خلعتبري - غريبي - دهنوي - شاکري - سيدصالحي - رضا محمدي - پولادي - جلال حسيني  - امير عابدزاده
نفت تهران  منصوريان اميرارسلان مطهري- ميثم جودکي- مبعلي - آرش رضاوند- شيري - رضا علياري - ويکروم - غلامرضا رضايي-قزل- پادواني وريا غفوري - رسول نويدکيا - رضا نوروزي-آل نعمه-بوحمدان-مجتبي شيري-بهمن کامل
سپاهان  کرانچار وريا غفوري - عبدالله کرمي - رسول نويدکيا - لوسيانو پريرا - خلعتبري غلامي  - بولکو - اميد ابراهيمي - محمودوند - ايران‌نژاد - يعقوب کريمي
استقلال  قلعه‌نويي گروسيان - نوجوان - خرسندنيا - اميد ابراهيمي هراير مگويان - شهباززاده - محسن ابراهيمي - فخرالديني - ميلاد سيلماني - فروزان - مهدي کريميان - کرار جاسم - آلبرت رافائل‌داسيلوا - يعقوب کريمي کبه - ساموئل - نظري - اکبرپور- اولادي- نيکبخت- غلام‌نژاد - حسين حسيني - مبعلي - رحمتي - باصفا - کارواليو
تراکتورسازي  خطيبي سامان نريمان جهان - هاني هاشمي -  شفيعي-فريد کريمي - ثاقبي - آل نعمه -ديتمار - علا عبدالزهرا - ادينهو فخرالديني - کريمي -  مرتضي اسدي - سعيد دقيقي - مهدي کريميان - نصرتي - فروزان - ابراهيم زاده
ملوان  ايراندوست  شايان کارگر - محمد رضي - علي عابدي -  عليرضا مصطفايي -  فرزام بيجاري - ميلاد جلالي - غلامين - محمد دارابي - پورغاز - شمسي‌پور - کنعاني - حسين حسيني - جمال حسيني - پوررحمت الله - گلزاري-جعفري - اعتمادي-اولادي - بختيار رحماني دغاغله - فشنگچي - ثاقبي
سايپا  جلالي پويا نزهتي- کرماني - سيد صالحي - ميداوودي - حکيم نصاري - مسيح زاهدي - حامد فلاح ‌زاده-مجتبي رمضاني-علي نادمي - ابراهيم زاد- وحيد محمدزاده شهباززاده - سبحاني
صباي قم  مرفاوي پيروز قرباني - علي‌محمدي - فراهاني- کاظمي- اميد قرباني - عباس بختياري - محمد برجلو - مهدي زاده - عباس قاديان - قاسم گرامي- عليرضافرجي-کلانتري-اورليو عنايتي - امرايي - اکبر صادقي - مهربان-فريد کريمي-سليمان فلاح - حيدري-کاشي
گسترش فولاد  تارتار نظري - پيمان رنجبر - جلال عبدي- محمد مختاري - عادل سرشار - جوکار - محمدامين درويش - مرتضي اسدي- باتيستا-جهاني سيدمحسن حسيني - ايمان موسوي - رسول عليزاده - فروزان-نريمان جهان- شفيعي
راه‌آهن  استيلي غلامي - ايران‌نژاد - سبحاني - امير عابدزاده - محمد آبشک- وحيد طالب لو - شيث رضايي - احمد موسوي- کوهنورد - جوکيچ - ننزيچ-مجتبي شيري
پيروز قرباني - ويکروم- علي حسيني-
آقازماني
استقلال خوزستان  ويسي ميثم مجيدي - دورقي - صادقي - بابااحمدي - باصفا- سيف الهي - رباني - مهدوي - کاردوست - مجيد حيدري - عباسيان مدمليسي - قاسم‌نژاد - بيگدلي - معاوي - ميداوودي - تيغ‌نورد - ترائوره - خيري
پديده خراسان  مرزبان عنايتي - ناصحي - ميلان يووانوويچ - امرايي - عباس محمدرضايي - غريبي - شاکري - خيري خرسندنيا - هاني هاشمي - قنبري
نفت مسجدسليمان  باقري نيا احسان عبدي - تيغ‌نورد - رضا محمدي-سليمان فلاح - زنيدپور - سالارزاده-بوحمدان بابااحمدي - نصاري دورقي صادقي
ذوب‌آهن  گل‌محمدي محمدباقر صادقي - حق‌وردي - دهنوي - حسن زاده - هادي محمدي - شيخ حسيني - قنبري - شجاعي-سيف پناهي - علي حمام بياتي‌نيا
پيکان  ابراهيم‌زاده فشنگچي- رحمتي - علي حسيني - جي لويد ساموئل-نصرتي - دقيقي - تويچ - علي صلاح
کرماني - محسن ابراهيمي - محمد برجلو
مس کرمان  ميثاقيان   شجاعي- جهاني - شيث رضايي-سيف پناهي-ادينهو
فجرسپاسي     علي‌محمدي-پويا نزهتي -مهرداد کريميان-محمد انصاري-جوکار-قزل-کوهنورد
داماش گيلان     فراهاني - محمد مختاري - متوسل‌زاده - کاردوست - نظيف‌کار- مهدوي - سيف الهي - حسن زاده- هادي محمدي

 

 

 


 

# احتمالي

 

 

 


خبر ورزشی
دسته بندی : ورزشی,,
  • بازدید : (296)

 

جلالي: کريمي ما را تحت تاثير قرار داد

 

مجيد جلالي مي‌گويد تراکتورسازي مي‌خواهد شروع خوبي در ليگ برتر داشته باشد و همه بازيکنان اين تيم براي اين کار انگيزه بالايي دارند. 

 

 

سرمربي تيم تراکتورسازي در نشست خبري پيش از بازي تيمش برابر پرسپوليس در هفته نخست ليگ برتر اظهار کرد: از اينکه دوباره خداوند به من فرصت داد تا بتوانم در کنار فوتبال باشم و در سطحي که دوست دارم کار کنم، خوشحالم. همچنين خوشحالم که بعد از سال‌ها کار کردن در خوزستان عزيز، حالا در استاني کار مي‌کنم که ظرفيت‌هاي خوب و بستري مناسب براي خدمت‌گزاري دارد. اميدوارم بتوانم در اين جا هم منشاء خدمت باشم.

 

به گزارش ايسنا ، وي ادامه داد: آخرين باري که در ليگ بودم با پرسپوليس بازي داشتم و حالا بعد از يک سال استراحت، اولين بازي دوباره با پرسپوليس است. ما امسال صاحب يک تيم بزرگ هستيم و همه بازيکنان براي يک فصل خوب اشتياق دارند. اميدوارم جوابگوي محبت و خوبي‌هاي هواداران باشيم و فردا شايستگي‌مان را در زمين اثبات کنيم.

 

جلالي درباره شرايط تيمش گفت: اگر تمرين‌هايمان را مي‌ديديد متوجه مي‌شديد که بازيکنان ما چقدر اعتماد به نفس دارند و همه آماده يک شروع خوب در ليگ هستند. بازيکناني که قبلا در پرسپوليس بوده‌اند هم بيشتر به فکر يک شروع خوب هستند تا اينکه مقابل تيم قبلي خود بازي کنند.

 

سرمربي تراکتور درباره سهميه هواداران تراکتورسازي از سکوهاي ورزشگاه آزادي هم گفت: اين چيزي نيست که بشود برايش درصد قائل شد و فيلتر گذاشت. تعدادي که به ورزشگاه مي‌آيند اين موضوع را مشخص مي‌کنند. ما فقط قبل از بازي مي‌توانيم درباره اين موضوع صحبت کنيم.

 

وي درباره پرسپوليس گفت: اين تيم هم تغييرات زيادي داشته است. ما بازي تدارکاتي خوبي مقابل آن‌ها برگزار کرديم. در چند روز گذشته هم تمرين‌هايمان را بر اساس شيوه بازي اين تيم طراحي کرديم. ان‌شاءالله بازي زيبايي خواهد شد.

 

سرمربي تراکتورسازي درباره بحث انتخاب کاپيتان تيم در فصل جديد هم گفت: اين موضوع حل شد وقتي با بازيکنان با صداقت صحبت کنيد آن‌ها هم منطقي قبول مي‌کنند. محمد نصرتي استقبال کرد و من حتي با علي کريمي صحبت کردم. در حال حاضر همه روي کاپيتاني مرتضي اسدي اتفاق نظر دارند.

 

جلالي درباره آخرين وضعيت علي کريمي گفت: او تمرين‌هاي فوق‌العاده‌اي را پشت سر گذاشته است و آنقدر خوب بود که ما را هم تحت تاثير قرار داد. مطمئنا فصل خوب و شروع خوبي را از او خواهيد ديد. ما مي‌خواهيم انتظارات هواداران را که کاملا به حق است برآورده کنيم.

 

وي در پاسخ به اين سوال که آيا کريم انصاري فرد مي‌تواند مقابل پرسپوليس بازي کند يا خير گفت: از لحاظ قانوني مشکل اين بازيکن برطرف شده و مي‌تواند فردا بازي کند.


نسل آینده آذربایجان
دسته بندی : ورزشی,,
  • بازدید : (517)

 

آنا یوردوم آذربایجان


تحقیق در مورد خرمی یا مسلمان بودن بابک

 

 

بابک خرمدین

به بهانه انتشار کتاب «جنبش بابک»

بابک ، خرمدین نبوده است


علیه بابک با اتهام خرمدینی تبلیغات زیادی شده .او مسلمان بود اما اسلام او غیر از اسلام رسمی حکومت و گرایش علوی و شیعی داشت. 



پس از گذشت حدود 50 سال از انتشار کتاب «بابک خرمدین» اثر زنده یاد «سعید نفیسی»، سرانجام کتاب مستقلی در خصوص قیام بابک با نام «جنبش بابک» تالیف عباس زارعی مهرورز و دکتر الهیار خلعتبری توسط انتشارات دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسید. دکتر الهیار خلعتبری، استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی و عباس زارعی مهرورز استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان است. زارعی مهرورز این کتاب را ابتدا به صورت پایان‌نامه دانشجویی دوره کارشناسی ارشد زیر نظر دکتر خلعتبری ارایه کرده بود و در حال حاضر، مشغول تدوین پایان‌نامه دوره دکتری است. گفت و گوی زیر برای شناخت بیشتر جنبش بابک با وی صورت گرفته است. آیا واقعا همانگونه که مصطلح شده، جنبش بابک نسبتی با خرمدینی دارد؟ 



* چطور شد که به جنبش بابک علاقه‌مند شدید؟ 
_ چون احساس می‌کردم حقیقت این جنبش تحریف شده است. ایرانی‌ها از منظر ملی‌گرایی به آن نگریستند و نتوانسته‌اند بسیاری از جنبه‌های جنبش را به خوبی مشاهده کنند. غربیان نیز چون تاریخ ایران را به عنوان کشوری بیگانه مطالعه می‌کنند، نتوانستند جنبش بابک را به طور دقیق بررسی کنند. احساس کردم این جنبش نیاز به بررسی دوباره دارد. از همان دوران دانشجویی، سال 1366، شروع به فیش‌برداری کردم. شخصا علایق ملی زیادی داشتم و تاریخ ایران را مطالعه می‌کردم و به جنبه‌های ملی توجه بیشتری داشتم. اما برای نوشتن یک کار علمی لازم بود جنبه‌های ملی‌گرایی را کنار بگذارم. 

در مطالعه این جنبش متوجه شدم مهم‌ترین اتهامی که به بابک وارد می‌کردند، مربوط به خرمدینی وی است. خرمدینی شناسه جنبش بابک شده بود. از این رو، ابتدا روی خرمدینی کار کردم: از چه زمانی شروع شده؟ در چه منابعی آمده؟ چگونه و برای چه کسانی به کار رفته است؟ در حین بررسی منابع متوجه شدم که کلمه خرمدینی فقط منسوب به بابک نیست ،این کلمه را به کسان دیگری هم حتی پیش از بابک منسوب کرده بودند. اما این واژه‌ای است که در دوره اسلامی به کار رفته و نخستین کاربردش در منابع حدودا مربوط به سال 118 قمری است و به «عماربن زید عباسی» یا «عماربن یزید عباسی»، از مبلغان عباسیان در دعوت علیه امویان اطلاق شده بود. چون وی دعوت علوی آشکار کرد و سیاست دعوت خود را از عباسیان به نفع علویان تغییر داد، او را به اباهه‌گری، یعنی ترک واجبات و انجام دادن اعمال حرام، متهم کردند و در مورد او گفتند که مذهب خرمدینی آشکار کرد. کتاب تاریخ طبری مفصل درباره عمار توضیح می‌دهد. در کتاب «البدا و التاریخ» هم که آن را دکتر شفیعی کدکنی با عنوان «آفرینش و تاریخ» ترجمه کرده، ادامه داستان عمار آمده است. 

پس از جنبش بابک هم این انتساب وجود داشته است. حتی در دوره مغول، به جنبشی خرمدینی اشاره می شود. یعنی مغول‌ها هم از این اتهام استفاده کردند. اما امروزه هیچ نشانی از آن نمی‌بینیم. 



* بعضی عقیده دارند که خرمدینی ادامه قیام مزدک است. نظر شما در این مورد چیست؟ 
_ در بررسی‌هایم ناچار شدم ابتدا قیام مزدک و عقاید مزدک را بررسی کنم که آن را در مقاله‌ای باز هم با همکاری دکتر خلعتبری نوشتم و در شماره 27 پژوهش‌نامه دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسید. در پژوهش بر جنبش مزدک به منابع گوناگونی مراجعه کردم، حتی یک نسخه خطی پیدا کردم به نام «فُسطاط العدله فی قواعد السلطنه» که تاکنون کسی از آن اطلاع نداشت. برای بررسی دقیق‌تر این جنبش، روایات را تقسیم‌بندی کردم. روایاتی را که از زبان مزدک بود، جدا کردم و متوجه شدم در هیچ کدام از این روایاتی که به مزدک منسوب است، اشاره‌ای به اشتراک زنان و اموال نمی‌شود و این اتهامی بود که از سوی دستگاه شاهنشاهی ساسانی به آنها وارد شده بود. انوشیروان به شکل نامتعارفی به قدرت رسیده بود و او در واقع مزدک را سرکوب می‌کند. 

قیام مزدک در دوره قباد بود و قباد تا آخرین لحظه عمر خود به مزدک وفادار ماند. در حالی که در منابع ساسانی که به طور غیر مستقیم در منابع اسلامی از آنها یاد شده، گفته می‌شود که قباد در اواخر عمر پشیمان شد و دستور کشتار مزدکیان را داد و این کشتار مزدکیان با آغاز به قدرت رسیدن انوشیروان همزمان می‌شود. به همین دلیل، ابهامی پیش می‌آید که آیا قباد آنان را کشته یا انوشیروان. خاورشناسان چنین تحلیل می‌کنند که قباد از حمایت مزدک پشیمان می‌شود و قدرت را به فرزند سومش خسرو که بسیار مورد علاقه‌اش بود، واگذار می‌کند. قباد هم زندانی می‌شود. در بعضی منابع، از جمله «تجارب‌الامم» آمده که قباد را کشته و انوشیروان به قدرت رسید. یعنی به قدرت رسیدن انوشیروان حالت کودتا دارد. 

اصلاحات مزدک شکل دینی نداشته چون در آن جامعه به شدت سنتی دوره ساسانی امکان تغییر دین و مذهب وجود نداشته که مزدک بتواند چنین ادعایی کند و عامه مردم هم از او حمایت کنند. بنابراین، آیینی به نام آیین مزدک وجود خارجی ندارد بلکه طرفداران قباد و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی یا به عبارتی مخالفان منافع بزرگان و روحانیان زردشتی به مزدکی مشهور شدند. در دوره اسلامی هم عباسیان متوجه شدند که می‌توانند از عبارت «مزدکی بودن» به عنوان انگ علیه جنبش‌های ایرانی استفاده کنند. لذا در مورد تمام جنبش‌های ایرانی، انتسابی به مزدک هست. حتی افشین را به این متهم کردند که کتاب مزدک را دارد، در حالی که او خود علیه بابک جنگید و منتسب به دربار خلافت بود و با برادران و پدرش هم ناسازگاری داشت، در دستگاه مامون بود و در دوران معتصم در برابر عناصر ترک و عرب درخشندگی زیادی پیدا کرد. با این حال چنین اتهامی علیه او هم به کار رفت. در دوره اسلامی، این اتهام را به خیلی از افراد منتسب می‌کنند، از جمله به برخی طرفداران خلافت عباسی، خود مأمون هم بنا بر برخی متون تاریخی، به مسلمان نبودن متهم شد. 

* آیا خرمدینان هم پیرو مزدک بودند یا این هم انگی است که به آنان زده‌اند؟ 
_ کتابی از طرفداران بابک و به طور کلی، همه جنبش‌های ایرانی نداریم. یکی از مباحث تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی این است که تمام روایات از طرف دستگاه خلافت نوشته می‌شود. البته قصد ندارم وقایع‌نگاران را جیره‌خوار خلافت عباسی قلمداد کنم، آنان مجبور بودند مطالب خود را از جایی برداشت کنند و اطلاعات فقط از آرشیو خلافت به دست می‌آمد. حکومت هم بسیاری از اطلاعات را حذف می‌کرد. چون اطلاعات راجع به جنبش‌ها را از طریق گزارش‌های جنگی داریم. فرماندهان لشکریانی که علیه جنبش‌های ایرانی گسیل می‌شدند، خبرهایی به مرکز می‌فرستادند. این خبرها اساس اطلاعات درباره جنبش‌های ایرانی شد. 
در مورد بابک هم تمام جزییاتی که از او می‌دانیم، بیشتر شرح جنگ‌هاست نه شرح عقاید. مستندات زیادی در کتاب آورده‌ام که نشان می‌دهد وقتی در منابع اسلامی، کلمه «کافر» را به کار می‌برند، منظور خارج شدن شخص از همه دین‌ها نیست، منظور غیر مسلمان است. منظور از کلمه «زندیق» هم مخالفان سیاسی حکومت است و کسانی که بر خلاف عرف اجتماع کار می‌کنند. اما اینکه می‌گویند خرمدینی ادامه آیین مزدکیان است، من اساسا وجود آیین مزدکی را قبول ندارم. مزدک آیینی نیاورده است. در بررسی خرمدینی هم متوجه شدم این نام دقیقا یک اتهام است که از جانب خلافت عباسی صادر می‌شود. 

* یعنی خرمدینان آیین‌های دینی خاصی نداشته‌اند؟ 
_ خیر. فقط یک مبارزه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بوده است. بابک اقدام‌های اسلافش را که در همان منطقه آذربایجان و کلیبر می‌جنگیدند، ادامه داده بود. دستگاه خلافت سلسله نسب بابک را تحریف می‌کند. مطابق این گزارش، پدر بابک دوره‌گردی به نام عبدالله و مادرش یک چشم بوده که مادر واقعی‌اش هم نبوده است. زن دوره‌گردی بوده که او را هرزه می‌نامیدند. پدرش به زبان قبطی صحبت می‌کرد. عرب‌های آن زمان به اعراب پست لفظ قبطی اطلاق می‌کردند. به این ترتیب، خلافت می‌کوشید سلسله نسب بابک را از ایرانی خارج و او را به پست‌ترین طایفه از اعراب منتسب کند. 

با این روایات، می‌خواستند نسب بابک را پایین بیاورند. طبق بررسی من، بابک به راحتی بعد از «جاویدان بن شهرک» یا «جاویدان بن سهر» یا «سهرک» به قدرت می‌رسد و با ذکر دلایلی،‌ به این نتیجه رسیدم که جاویدان می‌تواند پدر واقعی بابک باشد. چون سلسله نسب بابک را هم تحریف کردند. بابک را در سلسله نسب در عقاید، در کشتار مسلمانان، در همه چیز متهم می‌کنند. روایت می‌شود که بین 200 تا 500 هزار نفر از مسلمانان با شمشیر بابک و پیروانش کشته شدند. از نظر منابع، این نشان‌دهنده کینه شدید بابک نسبت به مسلمانان است.اما متعارف‌ترین و قدیمی‌ترین منبعی که درباره بابک مطلب دارد، کتاب «اخبار الطوال» است. نویسنده آن، ابوحنیفه احمدبن داود دینوری متوفای سال 282 هجری است و احتمالا در دوره جوانی یا نوجوانی بابک را درک کرده است. 
او هیچ توهینی نسبت به بابک نمی‌کند و می‌گوید از فرزندان فاطمه دختر ابومسلم است. این روایت در منابع دیگر نیامده و احتمالا روایتی است که خود بابک ساخته و می‌خواسته نسبش را به ابومسلم برساند. چون جنبش‌های ایرانی همه خود را خونخواه ابومسلم می‌دانستند که به ناحق به دست عباسیان کشته شده بود. اما آیا فاطمه‌ای بوده که دختر ابومسلم باشد، اطلاعی نداریم. ما حتی اسم ابومسلم را هم به طور دقیق نمی‌دانیم. ابومسلم کنیه‌اش است. کینه و عداوتی که در دستگاه تبلیغاتی خلافت عباسی وجود داشت، علیه جنبش‌هایی نمود بیشتری یافت که تاثیرگذاری اجتماعی و سیاسی بیشتری داشتند. 

به همین دلیل، تبلیغات علیه بابک خیلی بیشتر است تا علیه مازیار، اما چرا علیه ابومسلم تبلیغات نکردند؟ تا آنجا که توانستند روایات مربوط به ابومسلم را نابود کردند اما اطلاعاتی که مانده، چون سینه به سینه گشته به صورت افسانه درآمده، مردم ابومسلم نامه‌ها نوشتند و این مساله از دست خلافت خارج شد. ابومسلم‌نامه‌ها چندین قرن وجود داشتند و نسخه‌های خطی زیادی هم به دست ما رسیده است. اما علیه بابک با اتهام خرمدینی تبلیغات زیادی شد. اما به نظر من، اصولا در ربع اول قرن سوم هجری، غیرمسلمانان نمی‌توانستند به این وسعت علیه خلافت عباسی در سرزمینی اسلامی قیام کنند. آیا پس از گذشت حدود 180 سال از گسترش اسلام در سرزمین ایران امکان بروز یک جنبش ضداسلامی در این منطقه وجود داشت‌؟ آن هم منطقه‌ای که نزدیک به قلمرو خلافت (خراسان) بود. 

*پس به نظر شما بابک هم مسلمان بود؟
_ بله، مسلمان بود اما اسلام او غیر از اسلام رسمی حکومت بود. احتمال می‌دهم که گرایش علوی و شیعی داشته است. اصولا ارایه دین جدید بسیار دشوار است. در «مروج الذهب» آمده است که اسم اصلی بابک، «حسن» است و مروج الذهب یکی از منابع معتبر درباره بابک است، نوشته مسعودی. اسم برادرش هم در همه منابع «عبدالله» آمده است. این یکی از اشتباه‌های بزرگ دستگاه خلافت بوده که نام برادرش را تغییر نداده‌اند. «بابک» هم در واقع «پاپک»‌به معنی «پدر» و لقبی است که به بابک داده بودند. مسعودی اطلاعات خود را از اخبار بغداد نقل می‌کند و اطلاعات او به زمان بابک یا چند سالی پس از او مربوط می‌شود. نام‌های حسن و عبدالله کاملا نام‌هایی اسلامی است. 

* صرفا آیا در این مطالعه از منابع عربی و ایرانی استفاده کردید؟
_ خیر. من منابع را تقسیم‌بندی کردم. منابع کلاسیک، منابع کهن،‌ منابعی که در زمان وقوع حادثه یا پس از حادثه نوشته شدند و به فراخور کار می‌توانند به عنوان منابع دست اول و دست دوم تلقی شوند. به تمام منابع چه فارسی و چه عربی و نیز تحقیقات جدید پژوهشگران غربی و ایرانی مراجعه کردم. از جمله این منابع می‌توان به کتاب «جنبش‌های ایرانی» دکتر صدیقی اشاره کرد و نیز مقالات بابک، افشین، مازیار در دانشنامه ایرانیکا و چند مقاله و کتاب دیگر. روی هم به حدود دویست منبع مراجعه کردم و در فصل اول کتاب به بررسی و نقد منابع پرداختم. از منابعی هم که اصل آنها به دست ما نرسیده، یاد کرده‌ام. 
مثلا محمدبن اسحاق ندیم (ابن ندیم) در «الفهرست» از کتاب «اخبار بابک» اسم می‌برد که منبع او بوده است. اخبار بابک کتابی است علیه بابک نوشته فردی از قبیله ابن تمیم، به دستور خلیفه در همین کتاب است که مادر بابک را یک چشم خوانده است. ادامه داستان را مطهر مقدسی در کتاب «البدا و التاریخ» آورده است. طبق این داستان، نسبت ناروایی به پدر و مادر بابک داده می‌شود و ذکر شده که مردمان آبروی آنها را بردند، موی زن را کشیدند و مرد را وادار کردند با زن ازدواج کند. این روایت کاملا ساختگی است و روایات ساختگی دیگر که در اخبار بابک آمده است. 

* چرا پیروان بابک را سرخ جامگان می‌گفتند؟
_ جنبش‌های ایرانی هر کدام نمادی داشتند. نماد علویان رنگ سبز و عباسیان رنگ سیاه بوده است. بابک و پیروانش رنگ سرخ را به چند دلیل انتخاب می‌کنند: یکی آنکه مخالف رنگ سیاه باشد، دوم آنکه نشان پرچم خونخواهی ابومسلم است. انتخاب این رنگ به آن معنا نیست که آنان همه رنگ سرخ پوشیده بودند. سرخ جامگان ترجمه اشتباه «محمره» است. محمره به معنی پوشش سرخ نیست و به کسانی اطلاق می‌شود که نماد آنها رنگ سرخ است. «مبایضه» را هم به سپید جامگان ترجمه کرده‌اند، کسانی که نماد آنان رنگ سفید است و از این‌رو، نتیجه گرفته بودند که آنها طرفدار آیین زردشت‌اند. در حالی که چنین نبوده است. نمادهایشان و در واقع پرچم آنان با هم فرق می‌کرده است. 

* آیا در مورد بابک پژوهش مستقل دیگری به جز کار زنده‌یاد سعید نفیسی انجام شده بود؟
_ در ایران، خیر. البته رمانی تاریخی به نام «بابک» نوشته جلال برگشاد هست. در کتاب‌های تاریخی مربوط به قرون نخستین اسلامی هم به بابک اشاره شده، مثل کتاب «دو قرن سکوت» اثر زنده‌یاد عبدالحسین زرین‌کوب. این کتاب جزو اولین کتاب‌هایی بود که محققانه درباره جنبش‌ها نوشته شد و بعدها، پس از اصلاح گرایش‌های ملی‌گرایی آن، با عنوان «تاریخ ایران پس از اسلام» منتشر شد. همچنین در کتاب دکتر غلامحسین صدیقی، «جنبش‌های دینی و مذهبی ایران» و کتاب بر تولد اشپولر، «تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی»، به زبان آلمانی، به این جنبش نیز پرداخته شده است. اما تاکنون کتاب مستقلی در مورد بابک به صورت تحقیقی، با رعایت روش و اسلوب تاریخی و با بی‌غرضی نبوده است. من اعتقاد دارم که کتاب حاضر، جنبش بابک، با بی‌غرضی نوشته شده و در مقام مدافعه از بابک یا علیه او نیست. البته در هر فصلی، نتیجه‌گیری تاریخی صورت گرفته است. سعی کردیم تمام قسمت‌ها اسلوب علمی داشته باشد.

 

معرفی قاچاق نبی-سارا-وکور اوغلو در شعر شهریار

 

"قـــاچاق نــــبی " یک شخصیـــت مبــــــارز و ظلم ستـــــیزی بـــود که در دوران
حکومت تزارها, مبارزات دهقانی را رهبری میکرد.او در ولایت الیزابت پل در بخش رنگه
زور دهی بنام "اشاقی مولی" بدنیا آمد.پدر نبی تهی دستی بود  که یک خانواده هفت
نفری را سر پرستی میکرد.هنگامی که نبی شانزده ساله بود ارباب پدرش را زیر کتک
می گرفت.نبی به ارباب حمله کرد ولی با شکایت ارباب نبی را دستگیر کردند.حکومت
تزاری او رابهاردوی کار اجباری محکوم کرد.نبیازآنجا فرار کرده وبههمراه همسر
دلیرش"حجر"علیه ستم فئودالها و حکومت تزاریبهمبارزه پرداخت نیروهای دولتی با
دشواری فراوان توانستند گروههای یاغی وسرکش را که رهبریشانبهعهده نبی بود
سرکوب کنند. "نـــبی" در سال 1313 هجری قمری با همکاری ماموران تزاری وحکام
قاجاری در یــکیازروستا های ارومیهبهقتــل رسید ,اما دلاوریهای اوبهافسانه ها
پیوست.به نام "قاچاق نبی" سروده ها واشعار زیادی سروده شده است.از جمله این
شعر شهریار:
دور قفس قاپیسین بیر آچاق نبی
بو صینیق قانادلا بیر اوچاق نبی
"قازامات"ایستی دیر یاتا بیلمیسن
آنالار بئشیگین ساتا بیلمیسن
اوز آتا یوردونو ,آتا بیلمیسن
غیرتین قوربانی آی "قاچاق نبی"
***************
"سارا"کودکی زیبا و محبوب در دوران ارباب ورعیتی در دشت مغانبهدنیا آمد,مادرش
را در کودکیازدست داد وتحت سرپرستی پدرش رشد کردوبا جوان دلیری که ملقب
به "خان چوپان "بود پیوند عقد بست.اما خان بزرگ "ارباب"با ضرب وشتم خانواده دختر
سارا رابهاجباربهعقد ظاهری خود در آورد."سارا" که همچنانبهپیوند واقعی خودبا
"خان چوپان"  وفادار بود , پــیشازآنکهبهخانه "خان بزرگ" برود خود را در رودخانه ای
غرق می کند وحسرت تـبهکاری رابهدل "خان بزرگ" می گذارد وبهتعبــــیر شهریار
عروس دریا می شود:
"سارا" گل و ماه کوهپایه
در خانه زین عروس میرفت
سیلش بربود و اژدهائی
تند وخشن وعبوس میرفت
گلدسته بر آب وشیون خلق
بر گنبد آبنوس می رفت
"سارا" تو شدی عروس دریا
***************
روشن نام پسر دلاوری است که پدرش "علی کیشی" نامیده می شد.آنـــها در دوره
ارباب و رعیتی (فئودالیسم) در قلمرو "حسن خان" زندگی می کردند. حسن خان به
جهت اتفاق بسیار جزئی دستـور می دهد چشمهای علی کیشی را در آورده و او را
کور سازنـــد.پــسازاین واقعه روشن ,"کور اوغـلو" یعنی فرزند مرد کور نـــامیده می
شود.این اتـــفاق باعث می شود که کور اوغلو و پدرشازقلمرو حاکمیت حسن خان
گریخته و در کوهستان صعب العبوریبهنام " چنــلی بل" یعنی کمره مه آلود ساکن
شده واز آنجابههمراه انقلابیونی کهبهگرد آنها جمع شده بودند علیه شیوه ارباب و
رعیتیبهمبارزه بر می خیزند.
داستــان فولکوریک "کور اوغلو" به اعتــقاد بسیاریازصاحب نـــظران ریــشه در وقایع
اجتـــماعی  و سیاسی (قیام جلالی لر و قیــام بابک خرمدین) دارد.کوه سهنــد, نـام
کوراوغلو را در بندیازسهندیه برای شهریار تداعی می کند.
گول چیچکدن بزه ننده, نه گلینلر کیم نازین
یئل اسنده او سولاردا نه درین رازنیازین
اوینایار گوللر قوتازین
تیتره ییر ساز تئلی تک شاخه لرین چایدا چمنده
یئل او تئلر ده گزنده نه "کوراوغلو" چال سازین

بابك خرمديندر آیینه اندیشه و نظر

 

 
           
مقاله اي از احمد يغما
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
آنچه در تاريخ آمده است ؛ « در اوائل قرن سوم هجري ( اوايل سده نهم ميلادي ) در شمال باختري ايران ، خرمدينان به سالاري بابك عليه خليفه دست به قيام زدند ، اين قيام بيست سال طول كشيد ، و طي آن خرمدينان چندين بار شكستهاي فاحش بلشگريان خليفه مامون و معتصم وارد ساختند، سر انجام قشون خليفه به سرداري افشينشاهزاده ايراني خرمدينان را شكست داد و با خدعه و نيرنگ توانست بابك رادستگيروبه نزد معتصم خليفه بغداد ببرد.»
           از آنجائيكه در قرون گذشته اكثر تاريخ نويسان وابسته به دربارهاي زمان خود بودند، هميشه تاريخ را به نفع سلاطين يا خلفاي زمان تحريف ميكردند، لذا تاريخ خرمدينان نيز دستخوش اين ناجوانمرديها قرار گرفته است ، واز آن پس تاريخهاي تحليلي كه در مورد اين جنبش توسط برخي نويسنده هاي ماركسيست مثل آبليايف ، پطروشفسكي يا احسان طبري و چندين نفر ديگر نوشته شده است ، همگي با نگرش ماركسيستي دست به تحليل هاي طبقاتي زده اند.
          ماركسيستها معتقد بودند كه « تنها ‹ ماركسيسم ـ لنينيسم › سررشته علمي درستي براي پژوهش و تحليل و درك پديده هاي اجتماعي بدست ميدهد ، » و بر مبناي اين عقيده در تحليل جنببش خرمدينان چنين ميگفتند: « چون خرمدينان را دهقانان و شبانان تشكيل ميدادند، پس طبق تحليل اجتماعي ماركسيستي يقينا قيام آنها بر ضد مالكيت خلافت و امراي وي و بسود احياي مالكيت دهقاني بوده است »، اما مثل مرحوم احسان طبري اعتراف ميكنند كه : « معلوم نيست خرمدينان در خصوص احياي مالكيت دهقاني چه اقداماتي كردند » ، واقعيت غير قابل انكار اينست كه اگر نگرشها و تحليلها يك بعدي نباشد و پايه و اساس آن بر عقل و منطق استوار باشد ، مي توان پاسخ سؤالات زيادي را دريافت ، بطوري كه نحوه دستگيرشدن بابك گوياي آنست كه ‹ اين جنبش صرفا يك مبارزه طبقاتي نبوده است › كه بعدا به آن خواهيم پرداخت .
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
داستانهاي مجعول ديگر در مورد بابك خرمدين
          برخي از مورخين خلفاي عباسي ، مادر بابك را زني روسپي آنهم كريه المنظر و يك چشم توصيف كرده اند .
           بعضي ديگر خرمدينان را به ‹ اباحه زنان › متهم كرده اند ! و مرحوم دهخدا در معني كلمه اباحه (مباح كردن ، مشترك دانستن ) آورده است كه : « مزدكيان و باطنيه را اباحي و اباحيه نيز ناميده اند، » تحقيقا اين اعتقاد در مسلك مزدكيان به ويژه نزد اشراف حرم دار ساساني بوده است ، ولي عقلا نمي توان باطنيه و خرمدينان را به داشتن چنين اعتقادي متهم كرد، چرا كه خوي و خصلت شهوت راني ، هر انساني را از روح مبارزاتي تهي ميكند . و باطنيه آنقدر با اين واقعيت مأنوس بودند كه حتي فدائيان خود را عقيم ميكردند تا چه رسد به اينكه به اباحه زنان معتقد باشند، اما در مورد خرمدينان به ويژه ، دورة بيست سالة سپاه سالاري بابك ، مبارزات بي امان اين جنبش با قشون پر توان خليفه نشانگر آنست كه اين آزاد مردان جز مبارزه به چيز ديگري نمي انديشيدند، حال اگر چنين مسلكي را داشتند ، در خوش گذراني و هواهاي نفساني غرق ميشدند و تنها چيزي كه به آن نمي انديشيدند مبارزه و جنگ بود .
             ابن نديم در كتاب الفهرست   تاكيد بر رابطه عاشقانه بابك با همسر جاويدان دارد و معتقد است كه « همين زن باعث شد كه بعد از مرگ جاويدان بابك سالار خرمدينان شود،» از جمله اين ياوه سرائيهاست كه نوشته اند: « بابك با نامادري خود نيز روابط جنسي داشته است،» اين همه جور و جفا در حق يك شير مرد مبارز ناشي از عجز و درماندگي خليفه بغداد بود كه ميخواست مردم را نسبت به اين جنبش و جنبشهاي بعدي بدبين كرده و حمايتهاي ديگر بلاد را از آن مقاومتها سلب كند.
           اما واقعيت اينست كه با همه اين نيرنگها بابك قهرماني بود كه همچون ‹ سلطان محمود جلال الدين › مورد تحسين دشمن قسم خورده خود قرار گرفت ، محمد عوفي در اثر خود بنام   جوامع الحكايات و لوامع الروايات   ضمن بيان گفتگو ي معتصم با شاهزاده ايراني ‹ افشين › دربارة بابك از قول خليفه مينويسد : « وي دربارة بابك گفت: او مردي جلد و قويست و در كارهاي جنگي و لشگر كشي نظير ندارد، » آري معتصم در مورد يك دلاور آذربايجاني حرف ميزد كه فرزند شباني بنام ‹ مرداس › بود و با شهامت و درايت و اعتقاد و ايمانش بيش از بيست سال بر نواحي طالش و اردبيل و مغان و سواحل ارس و بخشي از اران و گاه بر بلادي از اين هم وسيعتر حكم راني كرده بود . او خصم خود را چنان درمانده و عاجز ساخته بود كه در پيام طنز خود به ‹ تئوفيل› ، امپراطور بيزانس نوشت : « معتصم خليفه را سرداري در بساط نماند و وي درزي خود جعفر خياط و خوانسالار خود ايتاح را به مدد افشين سالار ايراني سپاه عرب گسيل داشت».
انتشار و یا استفاده از مطالب ان وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
تحليل عقايد مذهبي خرمدينان
احسان طبري در كتاب خود بنام برخي بررسيها در باره جهانبيني هاو جنبشهاي اجتماعي در ايران ،در مورد عقايد خرمدينان ، مينويسد: « خرمديني به مثابه يك جريان الحاد آميز انقلابي و بصورت آميزه اي از تعاليم مزدكي همراه با تاثيرات كيش اسلام در شرق و غرب ايران پيش از بابك و جود داشته است ، بابك به هيچ وجه مبتكر اين دين نيست ».
            شهرستاني در كتاب الملل والنحل تصريح ميكند كه « پيروان بو مسلم و مبيضه  (سپيد جامگان كه پيروان هاشم ابن الحكيم موسوم به المقنع بودن ) ‹ توضيح از نگارنده› نيز از خرمدينان بودند، خود عنوان خرمديني نشان ميدهد كه بايد حتي در دوران ساساني مانند تراكيب   بهديني ( كيش زرتشت)و درست ديني ( كيش مزدك) ايجاد شده باشد ، در قبال بهتان مؤبدان زرتشتي كه بدعت گذاران   بددين ( كافر) ميخواندند، آنان با وضع كلماتي مانند خرمدين و درست دين در واقع خود را در قبال اين اتهام محفوظ ميداشتند و كيش خود را زيبا جلوه ميدادند، لذا بايد خرمديني كه رابطه ي فكري آن با درست ديني مزدكيان روشن است ، رشتهاي سلكي از مزدكي باشد .»
ايلياپاولويچ پطروشفسكي در كتاب اسلام در ايران ، در مورد خرمدينان چنين مينويسد:
          « خرمدينان مانند اسلاف عقيدتي خويش يعني مزدكيان قرن پنجم و ششم ميلادي بخاطر استقرار مساوات اجتماعي و لغو مالكيت خصوصي بر زمين و انتقال اراضي به جماعتهاي آزاد روستائي مي كوشيدند، ولي از اواسط قرن سوم هجري رهبري عقيدتي نهضتهاي خلق ايران به دست شيعيان افتاد و تحت ‹ زيديه › وزان پس قرمطيان و اسماعيليان و پس از ايشان شيعه اماميه و غلات شيعه هدايت نهضتها را بعهده گرفتند.»
آكادميسين وو.بارتولد مينويسد : « در قرون وسطي و مدتها پيش از ظهور صفويه ، مذهب شيعه در ايران بيشتر در محيط روستا رواج داشتند و روستاها پرچمدار عقيدتي نهضتهاي خلق بودند، علت آن بدديني دانستن مذهب تشيع توسط دولتها بوده و گاه گاه شيعيان را مورد تعقيب و ايذاء قرار ميدادند.»
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانعاست
بررسي و تحليل مواضع
          در خصوص مواضع احسان طبري كه خرمديني را به مثابه يك جريان الحاد آميز انقلابي
معرفي كرده است ، بايد خاطر نشان كرد كه، منظور از الحاد تحقيقا بكار گيري كلمه اي معادل واژه ي اروپائي horesie يعني آن مذهبي كه از مذهب حاكم و مسلط منشعب ميشود و عليه آن بر ميخيزد ؛ بوده است ، واژه فوق را انگلس نيز در اثر خود موسوم به   جنگهاي دهقاني درآلمان اينگونه بكار ميبرد ، ومتذكر ميشود كه : « در دوران قرون وسطي الحاد مذهبي و عرفان ، يكي از اشكال و مظاهر مخالفت اجتماعي ( اپوزيسيون) با رژيم فئودالي موجود است .»
 اما در مورد قسمت بعدي كه خرمديني آميزهائي از تعاليم مزدكي همراه با تاثيرات كيش اسلام در شرق و غرب ايران بيان شده و تصريح گرديده كه با بك به هيچ وجه مبتكر اين دين نيست ، به تفحص ميپردازيم .
         آنچه كه در تاريخ مسلم گشته است اينست كه در غرب ايران پيش از بابك ، فردي بنام ‹ جاويدان › پسر‹ شهرك › پيشواي اين فرقه بود، وبه قول خود احسان طبري بابك كودك مردي از مردم ‹ بـلال آبـاد › بود كه در كودكي و جواني شباني و سارباني ميكرد و بعداَ در دستگاه جاويدان و جمع خرمدينان در آمد، اما آنچه مهم جلوه مينمايد ، حد و حدود رابطه خرمدينان و كيفيت آميزش تعاليم اين فرقه با مزدكيان ميباشد .
         در بررسي اين موضوع قطعاَ به اين استدلال ميرسيم كه اگر را بطه عقيدتي خرمدينان با مزدكيان يكي بود ، ديگر لزومي براي پيدايش خرمدينان بوجود نمي آمد و شايد در آن صورت ما امروز ، بجاي ‹ بابك خرمدين › ،‹ بابك درست دين › را قهرمان نامي خود ميشناختيم ، كه البته اگر بابك در آئين مزدكيان ميماند هيچ نام نيكي از او بجاي نمي ماند، مزدكيان بعنوان ‹ درست دين › خود را مطرح ميكردند ، حال اگر بپذيريم كه خرمدينان حتي از آنها انشعاب كرده اند قطعا اين انشعاب ريشه عقيدتي داشته است ، چرا كه در اسلوب و روش مبارزاتي تفاوتي با هم نداشتند يعني شكل مبارزه بر عليه خلفاي غاصب بغداد يكي بود ، آنچه اين دو فرقه را از هم متمايز ميكرد و يكي را محبوب قلوب مردم ، و ديگري را لجني براي بر چسب زدن خلفا بر ديگران مينمود ، بينش عقيدتي بود و بس، كه آقاي احسان طبري به تاثيرات كيش اسلام در خرمدينان اعتراف ميكند ، ولي چون در تحليل هاي طبقاتي ماركسيستي گرفتار بود، ديگر نمي تواند تاثير اصلي و علل مهم اين جنبش را پيروي از آئين تشيع و قيام مردم بر ضد خلفاي غاصب حكومت قلمداد نمايد . جا دارد در اينجا تأملي در نظر يك اسلام شناس خارجي ديگر بنام گولد تسيهر داشته باشيم ، ايشان در مورد قيامهاي زيديه در ايران آورده است كه :« مهمترين قيام تاريخي زيديه كه جنبه نهضت روستايي داشته ، شورشي بود كه در نيمه دوم قرن سوم هجري و ربع اول قرن چهارم هجري در نواحي كرانه ي خزر در ايران وقوع يافت ، نيمه دوم قرن دوم و نيمه اول قرن چهارم هجري شورشهاي روستايي شديد و پر دامنه اي در نواحي مختلفه ايران وقوع يافت ، يكي از اين عصيانها قيام   محمره ( سرخ علمان يا سرخ پوشان) در تحت رهبري بابك ( پاپك ) در آذربايجان و غرب ايران بوده (201تا223هـ) كه اركان خلافت را از بيخ و بن متزلزل كرد ، تقريبا تا دهه چهارم قرن نهم ميلادي بيشتر قيامهاي روستائي ياد شده در زير لفافه معتقدات ( شيعي) وقوع ميافت . ( به نقل از كتاب اسلام درايران) »  ( تاكيد از نگارنده) . در يك نگرش به تاريخ در مي يابيم كه تمامي دشمنان داخلي امويان و عباسيان داراي يك عقيده محكم ديني براي خود بودند و تضادشان با اين خلفا صرفاَ بعد عقيدتي داشت كه ذيلا َجهت آگاهي بدان اشاره ميشود .
         خوارج با امويان هميشه جنگ و ستيز داشتند و آنگونه كه نوشته اند:« شمار نيروهاي خوارج گاها به بيش از صدو بيست هزار نفر ميرسيد و هر چند كه همواره شكست ميخوردند، اما پايه هاي حكومت اموي را سست كرده بودند .» در زمان خلافت عباسيان خوارج ازرقي در قيام چهارده ساله سياهپوستان افريقائي در بخش سفلاي عراق و خوزستان نيز شركت فعالي داشتند، بطوري كه زنانشان نيز در تمامي جنگ و ستيزها همراه و دوشا دوش مردانشان نبرد مينمودند، آنان خلفاي عباسي و اموي را مسلمان نمي دانستند چرا كه معتقد بودند : « هر كسي كه مرتكب گناه كبيره شود ، ديگر مسلمان نيست ، » والبته نميخواهيم به بحث بيشتر در اين مورد بپردازيم .
           همزمان با قيام خوارج، شيعيان كوفه كه تقريبا همه ايراني بودند ، تحت رهبري ‹ زيد›، فرزند حضرت زين العابدين (ع) شورش كردند ، ( اوايل پائيز سال 127هـ) اين قيام بلحاظ عدم حمايت شيعيان عراق ، و ساير مسائل ديگر ، سريعا سركوب گرديد ، بدين شكل كه زيدبن علي معتقد به اقدامات قاطع عليه امويان بود، وي به دعوت شيعيان كوفه از مدينه به آنجا رفت ، تا قيام كوفيان را عليه ‹ هشام بن عبدالملك › خليفه اموي رهبري كند، اين قيام ده ماه طول كشيد ( 122ـ 123 هـ) ونهايتا به سركوب و شهادت زين ابن علي انجاميد، شايان تاكيد است كه زيد با برادرش حضرت امام محمد باقر(ع) رابطه حسنه اي داشت و همه تاريخ نويسان مسلمان و غير مسلمان گواهي ميدهند كه وي در حيات خود هيچ وقت ادعاي امامت نكرده بود، اما پس از شهادتش از جانب طرفداران وي فرقه زيديه بوجود آمد كه اين فرقه در قرنهاي دوم و سوم هجري فعال ترين مبارزان طريق انتشار افكار شيعه در ايران و ديگر بلاد به شمار مي آمد . مثلا در يمن زيديه موفق شدند چندين بار دودمانهايي از علويان را به امامت رسانده و مستقر نمايند، يا اينكه در عراق عليه مامون خليفه عباسي قيام كردند ، ‹ ابوالسرايا › رهبر قيام ، محمد بن طباطباي علوي (از شاخه حسنيه) را كه مدعي مقام خلافت بود نامزد امامت كرد، اين قيام نيز سركوب شد و ابوالسرايا اعدام گرديد.
         اما در ايران ، منطقه گيلان كه بدليل عدم راههاي ارتباطي با ديگر بلاد ، تا قرن دوم هجري مردمانش بت پرستي ميكردند، منطقه امني براي فرار برخي از فعالين زيديه و پناه گرفتنشان در آنجا گرديد، لذا فرار اين افراد به آن منطقه ، مذهب گيلاني ها را تحت تاثير تشيع زيديه قرار داد، بطوريكه حسن بن زيد از سال 250تا 271 هـ در منطقه گيلان و ديلم و طبرستان حكومت را بدست گرفت ، تا اينكه در سال 287هـ توسط سپاه اسماعيل ساماني كشته شد. واين قبيل درگيريها بين شيعه زيديه و سپاه خليفه تا سال 316هـ همچنان ادامه داشت ، كه پرداختن بيشتر به آن از حوصله مقاله ما خارج است ، اما قرض از پردازش به گوشه هائي از مقاومتها و مبارزات زيديه در آن ايام ، متوجه كردن ذهن خوانندگان محترم به اين نقطه است كه ؛ اولا در آن ايام ( نيمه اول قرن دوم هجري) تشيع اماميه در همه نقاط ايران مطرح نشده بود، و شيعيان اماميه تا عهد فتوحات مغول در ايران اغلب تقيه ميكردند، ثانيا بطوريكه بر نظريه هاي برخي از مغرضين به اسلام پرداختيم ، و خواستيم جهت استحكام استدلال خود از گفته هاي همين طيف افراد بهره مند شويم ، دانستيم كه همه آنها به تاثير اسلام در خرمدينان اعتراف دارند ، حال اگر خرمدينان را منتقم ابومسلم خراساني يا شيعه زيديه قلمداد ميكنند مهم نيست ، مهم آنست كه خرمدينان بي شك مسلمان بودند و قيامهاي آنها در راستاي قيامهاي تشيع زيديه بود.
 
چرا خرمدينان بابك را به رهبري خود بر گزيدند
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانعاست
          آقاي احسان طبري در همان كتاب متذكر ميشود كه « خرمدينان به تناسخ روح معتقد بودند، و مي پنداشتندكه روان خداوند نخست به كالبد آدم حلول كرد ، سپس ابراهيم آنگاه موسي و عيسي و سپس محمد (ص) و سرانجام بو مسلم خراساني و بعد از وي به جاويدان پور شهرك ،» و نتيجه ميگيرد كه « خرمدينان مسلماَ بابك را آخرين جلوه گاه اين روح ايزدي ميدانستند.»
 آقاي احسان طبري معلوم نيست كه از كجا اين ادعا را ميكند !، شايد ميخواست با اين بيان خرمدينان را به فرقه هاي ديگر شيعه ( غلات شيعه) مانند خطابيه ، نصيريه ، يا دروزان متصل كند، و شايد هم فقدان دليل و راهگشا نبودن تحليل هاي اجتماعي ماركسيستي وي را به اين سمت هدايت كرده بود ، تا با يك فرض به سؤال مهمي پاسخ دهد، حال چه شد كه روح ايزدي در طرخان دلاور و يا آذين قهرمان حلول نكرد و بابك را كه از بلاد ديگري بنام بلال آباد در كنار پدرش به آن ديار رهسپار شده بودو تنها سرداري بيش براي جاويدان پور شهرك نبود بر گزيد، آيا خرمدينان از كجا   دانستند كه چنين حلولي بر بابك مستولي شده است ، پاسخ منطقي بر اين سؤال اينست كه قهرمان را مردم انتخاب ميكنند اما نه به قيد قرعه ، بلكه جمع شدن تمامي شايستگيها در يك فرد و تمايز آشكار او از ديگران وي را در قلوب مردم قهرمان ميسازد ، بابك در جنگ و ستيز دست بالائي از مازيار و يا طرخان و آذين نداشت ، قطعا خرمدينان يك امتياز ويژه اي در بابك سراغ داشتند، كه فرا تر از قدرت جنگ و رهبري كلاسيك جنبش بود، و آن چيزي نمي تواند باشد جز ايمان عملي بابك و تقيد وي به مذهب ، كسي كه حتي اگر بر فرض احسان طبري اعتقاد به تناسخ روح در خرمدينان را در نظر بگيريم ، شايستگي وراثت شخصيتهايي چون ابراهيم و موسي ومحمد (ص) بوده باشد ، و اينجاست كه تاريخ قضاوت ميكند كه مردم چگونه قهرماني را به فرمانروايي خود بهگزيني نموده اند ، مبارزات بابك ، گرفتار شدن بابك و صحنه هاي بعد از گرفتاريش همه وهمه شهادت بر اين انتخاب اصلح خرمدينان دارد.
گرفتار شدن بابك
نوشته اند : « افشين ( شاهزادة ايراني ) با همه ي آزمودگي نتوانست صرفا از نظر نظامي بر بابك چيره شود، واين غلبه از طريق خدعه و تزوير و سياست دست داد،»
         بابك بعد از آخرين شكست در بيشه زارهاي اران پناه گرفت و بعضي ها نوشته اند كه قصد داشت نزد پادشاه بيزانس تئوفيل بگريزد واو را به مبارزه بر عليه خليفه بر انگيزد ، سالار سپاه عرب دو پيك را براي جستجوي بابك همراه با زنهارنامه هائي با مهر زرين خليفه اعزام كرد كه يكي از آن دو موفق به شناسائي محل اختفاء بابك شد ، و زنهار نامه خليفه را نزد آزاد مرد ايراني و يل آذربايجان برد ، بابك آن نامه را خواند و غضبناك گرديد، آنگاه نامه را نزد پيك انداخت و گفت : اين نامه را به نزد افشين ببر و بگو اين به كار تو ميايد نه من، يكي از اربابان بزرگ آن نواحي بنام ‹ سهل بن سنباط› كه با بابك آشنايي و دوستي داشت ، وي را به عمارت خود برد ، و وعده پشتيباني و حمايت داد، اما روز بعد به بهانه شكار ، بابك را از عمارت خارج كرد و تسليم سپاهيان افشين نمود. در روضه الصفاء نوشته شده است : « بابك كه ديد نامردانه در دام افتاده ، روي به آن دوست نماي خيانت پيشه نمود و بالحني حزين گفت : ارزان فروختي مرا بدين ناكسان ، و سهل بن سنباط پاسخي داد كه در واقع دادنامه خلافت و اشراف عليه بابك بود، سهل گفت : شبان را با تدبير جيش و سياست و اجراء حكومت هيچ نسبت نيست .»
          ميگويند : معتصم چنان از اسارت بابك شادان شد كه بتمام معنا ي كلمه افشين و برادرش عبدا لله را غرق در جواهر ساخت .
           جرجي زيدان در جلد دوم تاريخ تمدن اسلامي در مورد بذل و بخششهاي معتصم به افشين در طول نبردش با خرمدينان ، و انعامهاي زيادش ، بعد از اسير گرفتن بابك مطالب شگفت آوري نوشته است كه همگي حاكي از اهميت اين جنبش و تاثير بسزاي آن بر تضعيف حكومت عباسيان دارد، اما هنوز از امضاء فرمان حكومت سند بر افشين چيزي نگذشته بود كه نبرد «مازيار» پسر «كارن» و دوست و هم رزم بابك بر رأس سرخ علمان يا محمره در طبرستان و گرگان بر شاديهاي خليفه معتصم پايان داد، و جنبشهاي سلسله وار ديگر در اقصاء نقاط ايران زمين ، خواب راحت را تا زمان پاشيدگي كامل اين دودمان بر چشمانشان حرام كرد،
           عوفي به نقل از ابن سياح در جوامع الحكايات نقل كرده است : « چون بابك خرمي را گرفتند من وچند كس ديگر موكل او شديم و او را براه كرده بوديم ، گفتند كه چون ترا پيش خليفه برند واز تو پرسد كه بابك توئي؟ بگو آري يا اميرالمؤمنين ، بنده توام و روسياهم اميد به عفو تو دارم تا از من بگذري ، چون بابك را در بند نزد وي بردند ، پرسيد: بابك توئي ؟ او فقط گفت آري ، وي را اشارت كرديم كه آنچه ترا تلقين كرده ايم بازگوي ، البته هيچ نگفت ، روي ترش نكرد، رنگ روي او نگشت .
کشته شدن بابك
          خواجه نظام الملك كه بلحاظ خصلت درباريش از همه جنبشها و قيامهاي مردمي با خصومت ياد ميكند ، در كتاب سياست نامه صحنه اي از کشته شدن بابك نقل ميكند كه بسيار تكان دهنده و افتخار آميز است . وي مينويسد:
 «چون يك دستش ببريدند دست ديگر در خون زد و در روي خود ماليد ، همه روي خود را از خون سرخ كرد، معتصم گفت : اي.. اين چه عمل است ؟ گفت در اين حكمتي است، شما هر دو دست و پاي من بخواهيد بريد و گونة روي مردم از خون سرخ باشد، خون از روي برود زرد باشد، من روي خويش از خون سرخ كرده ام ، تا چون خون از تنم بيرون شود، نگوئيد كه رويم از بيم زرد شد،»
پس از کشته شدن بابك ، پيكر وي را در محلي كه بعدها ‹ كنيسه بابك › نام گرفت به دار آويختند و ساليان دراز بر روي دار نگه داشتند و حتي زمانيكه پيكر مازيار را درهمان كنيسه بر دار كردند پيكر فرو خشكيده بابك در كنار او بود.
 
                            پرداخت به يک واقعيت تاريخي مهم و مناقشه دار:
چرا بابک خرمدين از نگاه برخي مورخين کافر معرفي شده است؟
اگر بخواهيم خيلي مختصر به اين مسئله به پردازيم چند عامل مؤثر را در اين مورد بايد مد نظر قرار دهيم اول آنکه تاريخ را هميشه فاتحين نوشته اند و فاتح جنگ بيست ساله خرمدينان خليفه عباسي بود. و طبيعي است که مورخين آن زمان بايد بابک را مجوس و بي دين معرفي مي کردند. دوم اينکه به اعتقاد اهل تسنن محاربه با حاکم ولو حاکم اگر ظالم باشد حرام و کفر است لذا خرمدينان از نظر اهل تسنن کافر بودند. سوم اينکه متاسفانه بابک با لشکريان عرب نمي جنگيد به عبارتي خليفه عباسي براي مقابله با بابک قشون خود را از ايرانيان تهيه مينمود و در واقع بابک بيست سال با مردم مسلمان اردبيل و خلخال و کليبر جنگيده بود اما مردم اين ديار نيز در آن زمان بابک را حسب تبليغات حکمران عباسي کافر مي پنداشتند بطوريکه گرزهاي خود را "کافر کوب" ميناميدند.
شايد علت اينکه حضرت امام صادق(ع) سياست ابو مسلم خراساني را در ورود به جنگ با خليفه عباسي نپذيرفت همين بود که در اين صورت مسلمان به دست مسلمان کشته می شد و اين جنگ نتيجه اي دربر نداشت. و تاريخ نشان داد که بر سر ابو مسلم خراساني و به دنبال آن بر سر خرمدينان که خود را ادامه دهندگان راه ابومسلم خراساني ميدانستند چه آمد. هر چند که آنان راه صدق و وفا را رفتند و مثل زين ابن علی شهيد راه آرمان خود شدند.
 
خردادماه 1380
مقاله از: احمد يغما
 
          منـــابـــــع
 
·    برخي بررسيها درباره ي جهان بيني ها و جنبشهاي اجتماعي در ايران، احسان طبري
·    اسلام در ايران ، ايليا پاويچ پطروشفسكي
·    فرهنگ لغت نامه دهخدا، دهخدا
·    الفهرست ، ابن نديم
·    جوامع الحكايات و لوامع الروايات ، محمد عوفي
·    الملل و النحل ، شهرستاني
·    رواج مذهب شيعه ، اكادميسين و ... بارتولد ،
·    روضه الصفاء
·    تاريخ تمدن اسلامي ، جرجي زيدان
·    سياست نامه ، خواجه نظام الملك
·     انگلس ، جنگهاي دهقاني

 

 


جاهليّت دوم در آخرالزّمان

 ۰۹ آذر ۱۳۸۹ «قرآن كريم» به وجود جاهليّتي موسوم به جاهليّت دوم، پس از جاهليّت اوّل در بين عامّة مسلمانان اشاره مي‌نمايد، كه از علايم ظهور حضرت مهدي(ع) است. شواهد قرآني بسياري بر اين موضوع تأكيد دارند، كه از آن جمله مي‌توان به آيات زير اشاره نمود: مبحث اوّل: دلايل وجود جاهليّت دوم «قرآن كريم» به وجود جاهليّتي موسوم به جاهليّت دوم، پس از جاهليّت اوّل در بين عامّة مسلمانان اشاره مي‌نمايد، كه از علايم ظهور حضرت مهدي(ع) است. شواهد قرآني بسياري بر اين موضوع تأكيد دارند، كه از آن جمله مي‌توان به آيات زير اشاره نمود: «سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرامش‌بخشي بر شما فرود آمد كه گروهي از شما را كه بر اثر پشيماني، دست از فرار برداشته، به سوي پيامبر آمديد، فرو گرفت و گروهي ديگر كه حفظ جان‌هايشان، آنان را پريشان‌خاطر و غمگين كرده بود، دربارة خدا گمان ناحق و ناروا همچون گمان‌‌هاي جاهليّت مي‌بردند.»1 «در خانه‌هايتان قرار و آرام گيريد و مانند زنان دوران جاهليّت پيشين خود را براي نامحرمان نياراييد و نماز به پا داريد و زكات بدهيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد.»2 «ياد كن هنگامي را كه كافران دل‌هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلي آكنده كردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان فرو فرستاد.»3 آيات بالا به وجود جاهليّت اشاره دارد و از آنجا كه قرآن براي همة زمان‌ها نازل گرديده است، اثبات مي‌شود كه جاهليّت دومي، قبل از قيام حضرت مهدي(ع) نيز وجود خواهد داشت. هنگامي كه به احاديث روايت شده از حضرت محمّد(ص) و اهل بيتش(ع) نيز مراجعه كنيم، تأكيد بر وجود اين جاهليّت را درمي‌يابيم. از پيامبر اكرم(ص) روايت شده كه فرمودند: «من بين دو جاهليّت كه دومين آن سخت‌تر از اوّلي است، برانگيخته شده‌ام.»4 در حديث بالا، اشارة آشكاري به وجود جاهليّت دوم، پس از بعثت حضرت ختمي مرتبت(ص) وجود دارد كه سخت‌تر و بدتر از جاهليّت اوّل است و اين موضوع از سياق اين روايت به خوبي آشكار است و نيز از ايشان روايت شده است كه فرمودند: «منفورترين مردم نزد خداوند سه تن هستند: زنديق در حرم، دنبال كنندة سنّت جاهلي در اسلام و خواهان خون‌ريزي انسان بيگناه.»5 از عبدالله بن زراره از محمّد بن مروان از فضيل روايت شده كه گفت از امام صادق(ع) شنيدم كه مي‌فرمودند: «همانا قائم ما با جاهلان بسيار سرسخت‌تري نسبت به جاهلاني كه رسول خدا(ص) در دوران جاهليّت با آنها برخورد داشت، رو به رو مي‌شود و متحمّل رنج و سختي بيشتري خواهد شد.» گفتم: چگونه چنين چيزي ممكن است؟ فرمودند: «رسول خدا(ص) در حالي به پيامبري برانگيخته شد كه مردم سنگ، صخره و مجسّمه‌هاي چوبي را مي‌پرستيدند، امّا قائم ما هنگامي قيام مي‌كند كه همة مردم براي مقابله با او به تأويل كتاب خدا و احتجاج به آن متوسّل مي‌شوند.» به بيان ديگر، جاهليّت دوم كه امام(ع) با آن دست و پنجه نرم خواهد كرد، جاهليّت مركّب است؛ زيرا اين جاهليّت، ظاهري اسلامي دارد و معنا و مفهوم خود را از دست داده و جز نام پيوستگي ظاهري چيز ديگري از آن باقي نمانده است.6 رسول اكرم(ص) چه زيبا و دقيق در وصف اهل آخرالزّمان و مسلمانان فرموده است، آنگاه كه فرمود: «به زودي روزگاري بر مردم فرا مي‌رسد كه از قرآن جز خط و از اسلام جز نام آن باقي نخواهد ماند.»7 مبحث دوم: مصاديق وجود جاهليّت دوم در آخرالزّمان پس از اثبات وجود جاهليّت در آخرالزّمان با استناد به قرآن و روايات شريف اهل بيت(ع) اكنون به بيان مصاديق آن در عرصة واقعيّت و چهره‌هاي گوناگون آن مي‌پردازيم. منظر اوّل جاهليّت در لغت از فعل جَهِلَ، جَهلاً و جهالةً، ضدّ عَلِمَ گرفته شده است و جَهِلَ الحِق؛ يعني حق را ضايع كرد. مجاهل جمع مَجْهَل بوده و عبارت است از مكان‌هايي كه هنوز ناشناخته است كه نه نشانه‌اي در آن وجود دارد و نه هدايتي در آن صورت مي‌پذيرد.11 بديهي است كه دين اسلام، دين حق و دين توحيد خالص براي خداوند است و مردم را به راه خير و صلاح راهنمايي مي‌كند و از اين رو، خداوند آن را در اين آيه، دين همة انسان‌ها قرار داد: «همانا دين در نزد خدا، فقط اسلام است.»12 از آنجا كه دين خالص خداوند تنها در نزد اهل بيت(ع)، تجسّم عيني يافته و آنان مصداق‌هاي عملي براي اين دين هستند، از اين رو، تنها اهل بيت(ع)، هدايتگر مردم و خارج كنندة آنان از تاريكي جاهليّت به سوي نور اسلام بر اساس قول خداوند تعالي در قرآن كريم مي‌باشند «و ما آنان را اماماني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي‌كنند.»13 و نيز «هنگامي كه صبرپيشه كردند از ميان آنان اماماني را قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي‌كردند و به آيات ما يقين داشتند.»14 آنان هستند كه مردم را به راه حق، كه همان راه خداي سبحان است، هدايت مي‌نمايند تا مصداق اين قول خداي متعال باشند: «وسيله‌اي براي حركت به سوي خدا بجوييد و در راه او بكوشيد، شايد رستگار شويد.»15 در همين باره در حديث شريفي از پيامبر(ص) آمده است كه: «علي با حق و حق با علي است، حق در جايي است كه علي در آنجا است.»16 به دليل اينكه هر كس به حق جاهل باشد، آن را ضايع نموده است، پس هر مسلماني كه مخالف اهل بيت(ع) باشد و حقّ آنها را تباه نمايد و از فرامين آنان سرپيچي كند، از اهل جهل و جاهليّت است و فرقي نمي‌كند كه در عهد رسول خدا(ص) باشد يا در زمان ائمة اطهار(ع) يا پس از ايشان تا زمان حضرت مهدي(ع) و اين بدان معناست كه جاهليّت دوم در دوران رسول خدا(ص) با مخالفت با فرامين او و دشمني ورزيدن نسبت به اهل بيت(ع) آغاز شد و دليل اين ادّعا، سخن خداوند متعال در قرآن كريم است كه مي‌فرمايد: «ياد كن هنگامي را كه كافران، دل‌هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلي آكنده كردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد.»17 منظر دوم از اميرمؤمنان(ع) روايت شده كه فرمودند: «رسول خدا(ص) فرمودند: «هر كس بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليّت از دنيا رفته و به خاطر اعمالي كه در جاهليّت و اسلام انجام داده، مورد مؤاخذه قرار مي‌گيرد».»21 از اين حديث، اثبات مي‌گردد كه امامت اهل بيت(ع) ميزان و جدا كنندة جاهليّت از اسلام است. بنابراين هر كس به امامت حقّة آنان در قالب امامت دوازده امام پس از رسول خدا(ص) معترف نباشد، از اهل جاهليّت است. اين موضوع حتّي در مورد كسي كه به امامت همة آنها اقرار، امّا فقط يكي از آنان را آن گونه كه موافق ترتيب الهي تصريح شده براي پيامبر بشير و نذير، محمّد بن عبدالله(ص)، منكر شود، نيز صادق است. هر كس كه امام اين زمان را كه همان مهدي منتظر(عج) است، نشناخته باشد، از اهل جاهليّت بوده و در نتيجه منكر دعوت او و از اهل آتش است. منظر سوم روايات رسيده از اهل بيت(ع) به اين موضوع اشاره دارد كه هر كس حضرت قائم(عج) را تكذيب نمايد، از اهل جاهليّت است. از غياث بن ابراهيم، از امام صادق(ع) و از پدرانش نقل شده كه فرمودند: رسول خدا(ص) فرمود: «هر كس قائم از فرزندان مرا انكار نمايد، به مرگ جاهليّت مرده است.»22 چه بسيار كساني كه در اين روزها منكر حضرت مهدي(عج) هستند، گاهي امامت و شايستگي او را براي اين منصب و گاهي وجود و تولّد ايشان را و برخي دعوت او يا نزديكي قيام و ظهور شريف ايشان را انكار مي‌كنند و همة اين افراد و گروه‌ها، اهل جاهليّت و از مصاديق آن هستند. منظر چهارم اهل بيت(ع) هرگز به ناپاكي‌هاي جاهليّت آلوده نشده‌اند؛ بلكه از هر ناپاكي و پليدي به دور و در زير چتر اسلام متولّد شده‌اند و اين موضوع نيز به خودي خود بيانگر وجود جاهليّت دوم است. جاهليّتي كه ائمة اطهار(ع) از پليدي‌هاي آن پيراسته هستند، همان گونه كه حال رسول خدا(ص) و امام علي(ع) و حضرت زهرا(س) اين گونه بود. در زيارت جامعة بقيع آمده است كه: «شما همواره تحت مراقبت خداوند بوده‌ايد و او شما را در پشت‌هاي پاكيزه قرار داد و به رحم‌هاي پاكيزه منتقل نمود و جاهليّت، شما را نيالوده است...»23 منظر پنجم وجود تفرقه، اختلاف، درگيري و منازعه، وجه بارز عصر جاهليّت اوّل بود، امّا خداوند سبحان به وسيلة اهل بيت(ع) بر آنان منّت گذارد و پراكندگي امور آنان را جمع، گسيختگي‌هاي آنان را ترميم و آشفتگي‌هاي آنان را نظم بخشيد و دليل اين ادّعا سخن فاطمه زهرا(س) است كه فرمودند: «فرمانبرداري از ما سبب نظام امّت و امامت ما خاندان، امان ‌بخش از تفرقه است...»24 ما مي‌دانيم كه امامت، يك كلّ به هم پيوسته است و از اميرمؤمنان(ع) آغاز و به امام مهدي(ع) ختم مي‌گردد و اين بدان معناست كه اين ذوات مقدّسه ـ كه درود خداوند بر آنان باد ـ از تفرقه‌اي كه يكي از وجوه بارز عصر جاهليّت است، در هر زمان و مكان، اهل بيت(ع) وسيله‌اي براي در امان بودن از آن است، امّا مردم با ترك اميرمؤمنان(ع) به جاهليّت بازگشتند. منظر ششم احاديث و روايات نقل شده از پيامبر(ص) و ائمة معصومان(ع) به وجود جاهليّت دوم و نيز مصاديق آن كه ما در عصر حاضر در جوامع اسلامي خود مشاهده مي‌نماييم، اشاره دارد. از جملة اين روايات، حديثي است كه ابان بن تغلب از ابي عبدالله، امام صادق(ع) و ايشان از رسول خدا(ص) نقل مي‌كند كه فرمودند: «حال شما چگونه خواهد بود، اي جماعت قريش، آنگاه كه بعد از من كافر شويد و ببينيد كه من در ميان گروهي از لشكريان خودم با شمشير بر چهره‌ها و گردن‌هاي شما مي‌زنم... پس جبرئيل(ع) گفت: يكي براي تو و دومي براي عليّ بن ابي طالب(ع) و وعده‌گاه شما سلام است.» ابان گفت: فدايت شوم، سلام كجاست؟ ايشان فرمودند: «در شهر كوفه».25 همان طور كه مي‌دانيد كفر، يكي از مشخّصه‌هاي جاهليّت است و اين گروه از قريش با اينكه ظاهراً مسلمان هستند از سوي رسول خدا(ص) به كفر توصيف مي‌شوند. و اين معني استراد نمي‌گردد، مگر به آنچه در مورد امامت امام مهدي(ع) ذكر كرديم، بازگرديم و آن اين بود كه هر كس امامت وي را منكر شود، كافر و از اهل جاهليّت است، اين از يك سو. و امّا از سوي ديگر چنين جاهليّتي، به طوري كه بعد متذكّر آن خواهم شد، در مكّة امام مهدي(ع) رخ خواهد داد و اين وعده‌اي است كه رسول خدا(ص) به مشركان قريش در آخرالزّمان داد و آن وعده اين بود كه حضرت خود و همراه با عليّ بن ابي طالب(ع) در «كوفه»، با آنان پيكار خواهد نمود. اين رويداد به دست وزير امام مهدي(ع)؛ يعني سيّد يماني و مؤمنان همراه وي با استعانت از روح جدّش امام عليّ بن ابي طالب(ع) متحقّق خواهد شد و ايشان كوفه را با هدف مخالفت با جاهليّت ثاني در مكّة امام مهدي(ع) فتح مي‌نمايد، همان طور كه رسول خدا(ص) جاهليّت اوّل را در مكّة آن زمان، مورد انكار و نهي قرار داد. اگر دعوت امام مهدي(ع) را مورد بررسي قرار دهيم، در اين دعوت و روايات مربوط به آن، مصاديق متعدّدي دال بر وجود جاهليّت دوم در زمان ظهور امام مهدي(ع) و قيام مبارك ايشان به دست خواهيم آورد. مصداق اوّل امام مهدي(ع) با امر جديد و كتاب جديد قيام خواهد نمود، همان گونه كه صاحب دعوت او (يعني پيامبر اكرم(ص)) مردم را به امر جديد فرا مي‌خواند و اين موضوعي است كه تعداد قابل توجّهي از روايات رسيده از سوي اهل بيت(ع) بر آن تصريح مي‌نمايد. از ابي بصير نقل شده كه از اباعبدالله، امام صادق(ع) در مورد سخن اميرمؤمنان(ع) كه فرموده بودند: «اسلام غريبانه آغاز شد و به زودي به غربت باز خواهد گشت، پس خوش به حال غريبان»، سؤال كردم، فرمودند: «اي ابا محمّد، داعي از ما اهل بيت دعوت جديدي را اعلام خواهد كرد، همان طور كه پيامبر(ص) به اجابت آن دعوت فرا خواند.»26 معني اين سخن آن است كه قبل از ظهور امام مهدي(ع) جاهليّت دومي پا به عرصة وجود خواهد گذاشت و اگر اسلام حقيقي وجود داشت، نيازي به دعوت به اسلام جديد يا كتاب جديد پيدا نمي‌شد. مصداق دوم هنگامي كه امام مهدي(ع) قيام مي‌نمايند، آنچه را كه از جاهليّت دوم در برابر ايشان قد علم مي‌نمايد، نابود مي‌كند، درست همان گونه كه رسول خدا(ص) نسبت به جاهليّت اوّل همين گونه عمل كردند. مصداق سوم روايات شريف رسيده از ناحية اهل بيت(ع) به اين موضوع اشاره دارد كه امام مهدي(ع) در زماني قيام مي‌نمايند كه زمين از ظلم و ستم آكنده گرديده و هيچ امام بر حقّي نيز بر روي زمين وجود ندارد. از حارث بن زياد، از شعيب بن ابي‌حمزه روايت شده كه گفت: من به نزد ابي محمّد، امام صادق(ع) رفته و به ايشان عرض كردم: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟ ايشان فرمود: «خير» گفتم: آيا فرزند شما صاحب اين امر است؟» فرمودند: «نه»، گفتم: آيا فرزند فرزند شماست؟ باز فرمودند: «نه»، گفتم فرزند فرزند فرزند شماست؟ گفتند: «نه.» گفتم: پس چه كسي صاحب اين امر است؟ فرمودند: «آن كسي است كه زمين را همان طور كه آكنده از ظلم و ستم گرديده، پر از عدل و داد مي‌نمايد و اين در هنگامي است كه هيچ امام (بر حقّي) بر روي زمين وجود ندارد، همان گونه كه رسول خدا(ص) زماني برانگيخته شدند كه هيچ پيامبر و رسولي بر روي زمين وجود نداشت.»27 معروف است كه حضرت رسول اكرم(ص) در زمان فقدان رسولان يا بعد از گذشتن زماني كه در آن مدّت خداوند هيچ نبي يا رسولي را براي بشريّت برنيانگيخته بود، به رسالت مبعوث شدند و در خلال اين مدّت، اكثر مردم به جاهليّت و پرستش بت‌ها روي آورده بودند و رسول خدا(ص) آمدند تا آنان را از اين جاهليّت نجات بخشند و وارد نور اسلام و ايمان نمايند. چنين چيزي به طور نسبي نيز براي امام مهدي(ع) رخ خواهد داد؛ زيرا ايشان نيز در هنگام فقدان امام، خروج مي‌نمايند. مقصود اين است كه مردم پس از غيبت امام مهدي(ع) از نعمت وجود امامي آشكار كه او را مشاهده نمايند و كلامش را بشنوند، محروم گرديدند. قول خداوند متعال در قرآن كريم مصداق همين واقعيّت است: «بگو اگر آب شما به زمين فرود رود، پس از آن چه كسي به شما آب گوارا خواهد داد.»28 امام باقر(ع) در تفسير آية بالا مي‌فرمايند: «اين آيه در مورد حضرت قائم است؛ يعني اگر امام شما غايب شود، به گونه‌اي كه از مكان او اطّلاع نداشته باشيد، چه كسي امام ظاهر و آشكار، كه شما را از اخبار آسمان و زمين و حلال و حرام خدا آگاه نمايد، خواهد آورد؟».29 مصداق چهارم روايات شريف اشاره بر اين موضوع دارند كه امام مهدي(ع) اسلام را به ظهور خواهد رساند و آنچه را از ركود و سستي وجود دارد، از بين خواهد برد، درست به همان گونه كه رسول اكرم(ص) نيز اسلام را آشكار و آنچه از جاهليّت در آن جامعه وجود داشت، از بين برد. از محمّد بن عبدالله بن هلال، از علاء بن محمّد نقل شد كه: از اباجعفر، امام محمّد باقر(ع) پرسيدم: هنگامي كه قائم(ع) قيام نمايد، با چه روش و سيره‌‌اي با مردم رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: «به سيره و روش رسول الله(ص) رفتار مي‌كند تا اسلام را ظاهر و آشكار نمايد.» پرسيدم: سيرة رسول خدا(ص) چه بود؟ فرمودند: «آنچه از جاهليّت وجود داشت، بي‌اعتبار و با مردم به عدالت رفتار نمود، به همين گونه هنگامي كه قائم قيام نمايد، آنچه را از سكون و سستي و كژي در ميان مردم است، نسخ و با آنها به عدالت رفتار خواهد كرد.»30 ركود و سستي اشاره شده، همان فترت است كه مردم در آن، به جاهليّت باز مي‌گردند و امام(ع) براي برچيدن آن اقدام خواهد نمود. حقيقت اين است كه در روايات ذكر شده، چيز غريبي وجود دارد. اگر سخن امام باقر(ع) در روايت اخير را مورد ملاحظه قرار دهيم به عبارت «حتّي يظهر الاسلام» برمي‌خوريم. معناي اين عبارت اين است كه قبل از ظهور حضرت مهدي(ع) اسلام رو به محو شدن و مندرس گشتن خواهد رفت و فضل خداوند به وسيلة خروج حضرت مهدي(ع) شامل حال مردم و جامعه خواهد گرديد و از آن جلوگيري خواهد نمود. همچنين از روايت ياد شده آشكار مي‌گردد كه در دورة غيبت امام مهدي(ع) كه از آن به الهدنـة تعبير مي‌گردد، اساس زندگي مردم همان جاهليّت دوم است، كه امام مهدي(ع) پس از ظهور، امور تحريف شده و قوانين وضع شده‌اي را كه خداوند هيچ سلطاني براي آن قرار نداده است، باطل نموده و دين حقيقي اصيل و فرامين اصلي قيّم را براي اتمام نور الهي، با وجود كراهت مشركان، به منصة ظهور خواهد رساند. بحث خود را با روايتي از اميرمؤمنان(ع) به پايان مي‌بريم. ايشان فرمودند: «اي مردم به علم يقين بدانيد آن كس كه با جاهليّت مرسوم در ميان شما به استقبال قائم ما برود، با آن كس كه با جاهليّت اوّل، به استقبال رسول خدا(ص) رفت، تفاوتي ندارد و دليل آن اين است كه در آن روز همه بر رسم و روش جاهليّت زندگي خواهند كرد، مگر آن كس كه مورد رحمت خداوند قرار گيرد.»31 صلاح الكاظمي؛ مترجم: عبّاس كسكني ماهنامه موعود شماره 117 پي‌نوشت‌ها: منبع: كتاب عصر الجاهليّـةفي آخرالزّمان. 1. سورة آل عمران (3)، آية 154. 2. سورة احزاب (33)، آية 33. 3. سورة فتح (48)، آية 26. 4. العقل و الجهل في الكتاب و السنّـة، محمّد رشيد، ص 273. 5. مستدرك الوسائل، ج 18، ص 209؛ عوالي اللالي، ج 1، ص 176. 6. بحارالأنوار، ج 52، ص 362؛ غيبـ[ نعماني، ص 269. 7. الكافي، ج 8، ص 307؛ العدد القويّه، ص 81. 8. بحارالأنوار، ج 22، ص 189؛ تفسير قمي، ج 2، ص 193. 9. بحارالأنوار، ج 53، ص 175؛ احتجاج، ج 2، ص 495. 10. كتاب سليم، ص 715. 11. المنجد، ج 1، ص 108. 12. سورة آل عمران (3)، آية 19. 13. سورة انبياء (21)، آية 73. 14. سورة سجده (32)، آية 24. 15. سورة مائده (5)، آية 35. 16. بحارالأنوار، ج 29؛ اعلام الوري، ص 159. 17. سورة فتح (48)، آية 26. 18. بحارالأنوار، ج 29، ص 197. 19. مستدرك الوسائل، ج 18، ص 184. 20. بحارالأنوار، ج 35، ص 49. 21. همان، ج 18، ص 176. 22. همان، ج 51، ص 73. 23. الكافي، ج 4، ص 559. 24. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 113؛ مفاتيح الجنان، ص 532. 25. بحارالأنوار، ج 29، ص 223. 26. همان، ج 53، ص 66. 27. همان، ج 8، ص 12؛ تفسير قمي، ج 2، ص 303. 28. كافي، ج 1، ص 341. 29. سورة ملك (67)، آية 30. 30. كمال الدّين و تمام النّعمه، ص 320. 31. بحارالأنوار، ج 52، ص 381؛ وسائل الشّيعه، ج 15، ص 77.


نام اصلی و تـــورکی شهرهای آزربایجان
دسته بندی : تاریخی,,
  • بازدید : (331)

نام اصلی و تـرکی شهرهای آزربایجان( آذربایجان) که امروزه به فارسی تغییر یافته است . ماکی = ماکو= Makı چالدران = قره عینی= Qəreyni سلماس = دیلمقان = Dilməqan اورمی = اورمیه = Urmiyə اشنویه = اوچ نووا(اوشنو) = Üç Nüva نقده = سولدوز = Sulduz میاندوآب = قوشاچای= Qoşaçay پیرانشهر = خانا = Xana مهاباد = سویوق بولاق = Soyuq Bulaq بوکان = بی کندی = Bəy Kəndı شاهین دژ = صائین قالا = SayinQala تکاب = تیکان تپه = TikanTəpə سردشت = ساری داش = SarıDaş هشترود = سرسکند = sərəskənd ارسباران = قاراداغ = qara dağ مشکین شهر = خیاو = xiyav آذرشهر = توفارقان = tufarqan


چهارشنبه سوری در آذربایجان
  • بازدید : (245)

آداب و رسوم های چهارشنبه سوری در آذربایجان چهارشنبه سوری آخرین شب چهارشنبه سال محسوب می شود که در میان آذربایجانی ها با نامهای “ایل آخیر چارشنبه”، “تورپاق چارشنبه سی”، “یئر چارشنبه سی” و … خوانده می شود. به کار رفتن واژه های یئر(زمین) و توپراق(خاک) به این خاطر است که معتقد بوده اند که در این روز زمین تکان خورده و خاک نفس گرفته و برای کشاورزی و … مساعد می شود. این روز آیین و آداب و رسوم و شادی های خاص خود و زیادی دارد و اتفاقات زیادی در این روز می افتد. آشتی کنان، اسفند دود کردن، مراسم شال اندازی برای گرفتن تحفه از این مراسمات است. - یکی از جالب ترین رسوم این است که پشت در خانه مردم می روند و مکالمات اهالی خانه را به منزله طالع سال بعد خود می پندارند. به همین دلیل همه سعی می کنند که در این شب صحبت های شیرین و خیری داشته باشند تا شخص طالع خوبی را در سال آینده برای خود ببیند. - در شب چهارشنبه سوری به روی هم آب یا گلاب می پاشند و معتقدند آب پاشیدن، زندگی را با سعادت قرین می کند. - از دیگر رسوم ضروری این شب، فرستادن خُنچه از منزل داماد به منزل عروس است. در این خنچه معمولاً میوه، شیرینی، گلدانهای پرگل، ماهی و خلعت(پارچه) برای خانواده ی عروس و خود عروس گذارده می شود. - دختران دم بخت هنگام پریدن از روی آتش می خوانند: «آتیل باتیل چارشنبه، بختم آچیل چارشنبه» - در این شب به ملاقات افراد مسن و ریش سفیدان فامیل می روند. - درارسبارن (قره داغ)هم، مردم پیش از طلوع آفتاب روز چهارشنبه، دسته جمعی به کنار رودخانه می روند، آتشی بر می افروزند و جوانان در آنجا به سوارکاری می پردازند و هنگام بازگشت، زنان ظرف هایشان را از آب رودخانه پر می کنند و به خانه می آورند و آب آن را به دور و برخانه می پاشند که با این کار، سال جدید، سالی سرشار از روشنی و زلالی و پاکی خواهد بود. البته آداب زیادی می توان برای این روز برشمرد که فقط به بعضی از آنها اشاره شد


شعر تورکم
دسته بندی : فرهنگی,شعر تورکم,,
  • بازدید : (499)

بوشئعر 1384 اینجی ایلده یازیلیب و اوستاد «یحیی شیدا» جنابلارینا ایتحاف اولونوب.

 

«سرداده» تخلص عنوانیدیر.

 

تورکم

 

تورکم نه دئسن آز اولار آزاده لیگیمده ن

 

ائللرده دوشوب سس یئنه دیلداده لیگیمده ن

 

بیرگوزگویه بنظر اوره گیم ساده یم امما

 

هرنه چکیره م من چکیره م ساده لیگیمده ن

 

حرییتیمین درسینه بابک اولوب اوستاد

 

باشیم اوجادیر بیرده کی اؤفتاده لیگیمده ن

 

«شیدا» بیزیم ائللرده نه چوخ باقرو ستار

 

دوشمان چکینیر هرزمان آماده لیگیمده ن

 

تورک ائللرینین ایندی اؤمیدی بیزیک آنجاق

 

قوی درس آلا دونیاهامی «سرداده» لیگیمده ن


معنای ایواز در حماسه ی کور اوغلو

در اسطوره حماسی کوراوغلو از ایواز و حسن کُرد اوغلو فرزند خوانده و فرزند کوراوغلو در اصل خود بابک خرمدین (حسن) منظور بوده است: ایواز (به اوستایی یعنی دانای رهبری) عنوان و لقب خود بابک خرمدین بوده است. کور اوغلو (فرزند نیرومند کوهستان یا فرزند قوچ وحشی) عناوین مشترک بابک و جاویدان رهبران خرمدینان بوده اند. گرچه حماسه کور اوغلو در وجه غالب خود متعلق به بابک خرمدین صاحب قهرمان مقاوت ملی چملی بل (بذ مه آلود) است. داستان کور شدن مهتر اسبان به عنوان پدر کوراوغلو مربوط اسطوره دیرینه ای است که در مورد کتک خوردن یک مهتر اسبان از اربابش در عهد مادها است -که بنا به خبر کتسیاس طبیب و مورخ دربار پادشاهان میانی هخامنشی پرورده- وی کورش (قوچ وحشی) برای انتقام گیری از مقصرین این واقعه قیام موفقیت آمیزی میکند. در تصنیفهای حماسه کوراوغلو از این مفاهیم از زبان کوراوغلو در معرفی خویش به عنوان “کوراوغلویام قوچاق اوغلو قوچام من” (من دلیری به سان قوچ وحشی فرزند قوچ وحشی کوهستانها هستم) یاد شده است.

 

آنجا که کوراوغلو، پهلوان ایواز را از پدرش می گیرد و با خود به چنلی بل (بذ مه آلود) می آورد و سردسته ی پهلوانان می کند، گویای همان واقعه نخستین بر خورد جاویدان و بابک است که جاودان وی را جوانی با استعداد تشخیص می دهد در هنگام فروش دامهایش؛ بابک جوان را از مادرش گرفته و به کوهستان می برد و او را سردسته ی قیامیان میکند. کوراوغلو پسر مردی است که چشمانش را حسن خان (منظور افشین خان) درآورده و بابک نیز مادری دارد که از یک چشم نا بینا شده است. از نام حسن کُرد اوغلو (حسن فرزند مرد دامدار و چوبان) هم بی شک خود همین بابک خرمدین (حسن) منظور است که به عنوان پسر خوانده جاودان به بذ مه آلود (چملی بل) برده شده است. لذا از آن کوراوغلوی بی فرزند که نمی توانسته است صاحب فرزند شود نه بابک خرمدین خواننده آوازهای حماسی و تنبور نواز بلکه پدر خوانده وی جاویدان منظور بوده است.

آیواز جلد: شماره۲، مقاله : ۵۶۰ (دایره المعارف بزرگ اسلامی دبا): آیواز، یا عَیواض‌ (در کتابهای‌ قدیم‌)، عنوانى‌ برای‌ پیشخدمتان‌ در خانه‌های‌ اعیان‌ قدیم‌، در ادوار اخیر امپراتوری‌ عثمانى‌، که‌ متصدی‌ کارهای‌ آشپزخانه‌ و تهیه‌ و خرید نیازمندیهای‌ روزانه‌ از بازار بودند. این‌ پیشخدمتان‌ بیشتر از ارمنیان‌ِ وان‌ و گاهى‌ از کردان‌ مى‌بودند. آیوازها لباسى‌ از نیم‌ تنه‌ و جلیقه‌ و شلوار ارغوانى‌ رنگ‌ و جورابهای‌ پشمى‌ به‌ رنگهای‌ گوناگون‌ مى‌پوشیدند، کفش‌ سیاه‌ به‌ پا مى‌کردند، حوله‌ای‌ سفید بر دوش‌ مى‌افکندند، لنگى‌با راههای ‌پهن ‌به ‌کمر مى‌بستند و کلاهى‌سرخ‌ (فَس‌) که‌ به‌ دور آن‌ پارچه‌ای‌ رنگین‌ مى‌پیچیدند، بر سر مى‌نهادند. اصل‌ واژه آیواز دانسته‌ نیست‌. برخى‌ آن‌ را از واژه عربى‌ «عوض‌» دانسته‌اند، اما از لحاظ معنى‌، مناسبتى‌ میان‌ آیواز و «عوض‌» نیست. وظیفه آیوازها آوردن‌ طعام‌ از آشپزخانه‌ به‌ اتاق‌ میهمانى‌ در خوانچه‌ها بر روی‌ سر، زغال‌ گذاشتن‌ بر منقلها و روشن‌ کردن‌ آنها، تمیز کردن‌ و پر ساختن‌ چراغها و خرید نیازمندیها بود. ظاهراً این‌ عمل‌ اخیر درآمد خوبى‌ هم‌ برای‌ آیوازها و هم‌ برای‌ کاسبان‌ بازار داشت‌ که‌ یک‌ مثل‌ ترکى‌ گواه‌ آن‌ است‌: «آیواز قصاب‌ هَپ‌ بیر حساب‌» (حساب‌ و درآمد قصاب‌ و آیواز یکى‌ است‌). ‌

دانسته‌ نیست‌ از چه‌ زمانى‌ استخدام‌ ارمنیان‌ به‌ عنوان‌ «آیواز» در خانه‌های‌ اعیان‌ ترک‌ معمول‌ شده‌ است‌. در حکمى‌ که‌ از سوی‌ سلطان‌ عثمانى‌ در ۱۱۶۴ق‌/۱۷۵۱م‌ به‌ چاووش‌ باشى‌ صادر شده‌، آمده‌ است‌: چندی‌ است‌ در خانه‌های‌ رجال‌ دولت‌، برخى‌ از ارمنیان‌ اهل‌ ذمه‌ به‌ عنوان‌ خدمتکار و شرابدار و متصدی‌ کار خرید دیده‌ مى‌شوند. این‌ اهل‌ ذمه‌ در عین‌ آنکه‌ شراب‌ مى‌خورند و دست‌ به‌ دزدی‌ مى‌زنند، به‌ شفاعت‌ اربابان‌ خود از ادای‌ «جزیه‌» معاف‌ مى‌شوند. بنابراین‌ حکم‌، باید به‌ جای‌ ایشان‌ خدمتکاران‌ مسلمان‌ برگزیده‌ شوند. در این‌ حکم‌ نام‌ یونانیان‌ نیز آمده‌ است‌ و دانسته‌ نیست‌ که‌ یونانیان‌ تا چه‌ اندازه‌ به‌ عنوان «آیواز» استخدام‌ مى‌شده‌اند. «آیواز» (عیوان‌ یا عیوض‌) به‌ عنوان‌ نام‌ خاص‌ مردان‌ نیز متداول‌ است‌، چنانکه‌ نام‌ یکى‌ از مردان ‌برجسته ‌در ‌ داستان‌عامیانه «کوراوغلو» عیوض‌ است‌، وی‌ پسر قصابى (از گرجستان‌ یا اورفه‌ یا اسکدار، به‌ روایات‌ مختلف‌) است.‌ که‌ کوراوغلو او را از پدر مى‌رباید و او بعدها از یاران‌ شجاع‌ و دلیر کوراوغلو مى‌گردد، و نیز آیواز در خیمه‌ شب‌ بازیهای‌ قراگز، یکى‌ از چهره‌های‌ معروف‌ و سرشناس‌ است‌ که‌ گاهى‌ سبدی‌ در بازار و گاهى‌ زنبیلى‌ در پشت‌ دارد و نامش‌ سرکیس‌ است‌ و با لهجه ارمنیان‌ وان‌ سخن‌ مى‌گوید.

مآخذ عباس‌ زریاب خویی‌: IA. ; 2 EI

 


کوراوغلو همان بابک خرمدین است
  • بازدید : (834)

در آذربایجان، قوی‌ترین حماسه و داستان، سر گذشت کوراغلو می‌باشد. شباهت‌های بسیار این داستان با سرگذشت تاریخی بابک خرمدین قابل تأمل است. حتی اگر کوراغلو، همان بابک خرمی نباشد، باید پذیرفت که شخصیت کوراغلو تحت تاثیرِ شخصیت بابک ساخته و پرداخته شده است.

 

- حوزه فعالیت هر دوی اینان، سرزمین آذربایجان بوده است.

 

- مورخین، مادر بابک را زنی نوشته‌اند که از یک چشم کور بوده است (الفهرست- ابن‌ندیم) و کوراغلو از پدری‌ست که او نیز نابینا می‌گردد.

 

- پایگاه عملیاتی هر دو کوه‌های صعب‌العبور است.

 

- هر دو از اقوامی مانند: ارمنی، گرجی، کرد، لزگی و ... در مبارزاتشان یاری می‌جسته‌اند.

 

- شخصیت زن در هر دو جنبش بسیار محترم و پرقدرت است. شخصیت "نگار" زن کوراغلو، شباهت بسیاری به شخصیت "خرمه" زن جاویدان‌ابن‌شهرک دارد که پس از مرگ او با خواستگاری از بابک، همسر او می‌شود و هموست که با استفاده از اتوریته خود، بابک را به رهبری خرمدینان برمی‌گزیند..

 

اتوریته نگار بر پهلوانان کوراغلو (دلی‌لر)، همان اتوریته زن جاویدان را به یاد می‌آورد.

 

در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام نوشته " حسن الفاخوری و خلیل الجر" آمده است که در میان خرمدینان سخن از تساوی حقوق زن و مرد را بوضوح می‌توان دید.

 

- در آرمان‌هاشان شباهت بسیاری وجود دارد. هر دو جنبش عاری از تعصبات قومی و نژادی هستند.

 

*    *    *

 

رحیم رئیس‌نیا در کتاب کوراغلیِ خود در صفحات ۱۵۰ و ۱۵۱، از پرتو نائلی نقل می‌کند که:

 

« کوراغلیِ اصلی از ناحیۀ بولو برخاسته و ... در لشکرکشی "ئوزدمیر اوغلو پاشا" به قفقاز و آذربایجان شرکت داشته است

 

سوال‌برانگیز نیست که چرا باید مردم آذربایجان یک مهاجم بیگانه و متجاوز به سرزمین‌شان را اینگونه دوست دارند؟ کسی که خود خون آذربایجانیان را ریخته است؟

 

کوراوغلو‌هایی که در کتاب مزبور بطوری واقعی قلمداد شده‌اند، هیچیک رهبر یک جنبش گسترده و وسیع نبوده‌اند. در اسناد به دست آمده در بارۀ کوراغلی‌های ترکیه، از شخصیتی مانند "نگار" که از قدرتی بیش از قدرت کوراغلو در نزد پهلوانان برخوردار است، اثری نمی‌بینیم.

 

داستان کوراغلو باید در سرزمینی بوقوع پیوسته باشد که زبان ترکی در آنجا، جانشین زبانی از خانوادۀ زبان‌های ایرانی شده باشد. یعنی جایی مانند "آذربایجان" که در آنجا زبان ترکی جانشین زبان "آذری" شده است.

 

نام واقعی کوراوغلو "روشن" است، "نگار" و "پولاد" دو شخصیت اصلی داستان هستند. نام هر سه‌تن جزو نام‌های اصیل ایرانی‌ست و حال آنکه اگر داستان محصول اوضاع آسیای صغیر می‌بود، این نام‌ها یا باید ترکی میبودند یا رومی. چرا که در ترکیه کنونی زبان ترکی جانشین زبان "رومی" شد و در میان نام‌های عناصر تشکیل‌دهندۀ داستان، اثری از نام‌های رومی دیده نمی‌شود.

 

به نظر می‌رسد ریشۀ ایرانی داستان، یعنی واقعۀ "بابک خرمدین" در آذربایجان، بعدها خود را با زبان ترکیِ مسلط شده، پیوند می‌زند تا هم در چنبره زبان "آذری" محدود نمانده و با آن زبان از یادها نرود و هم با پوشش داستانی بتواند یک واقعه تاریخی را هر چه بیشتر به میان مردمان برده و از فراموش شدنش پیشگیری کند.

 

 

 


مطالبی در مورد بابک خرمدین
  • بازدید : (722)

خواجه نظام الملک طوسی(سنی ضد شیعه):اصل مذهب خرم دینان وشیعیان یکی است.                                                   دکتر علی شریعتی:ازمیان رهبران دوقرن اول اسلامی بابک تنها شخصی است که از میان توده ی مردم برخاسته است.                                                                                                                                مسعودی در مروج الذهب:نام اصلی بابک حسن و برادرش عبدالله بود حسن چون ترک بود نمی توانست به فارسی روان حرف بزند بابک از دو کلمه بای بک به معنی بیگ بزرگ است.                                                                                                                                  چرا بابک از نگاه برخی مورخین کافر است:1:تاریخ را همیشه فاتحین نوشته اند وفاتح جنگهای22ساله خلفای عباسی بودند                   2:به اعتقاد اهل تسنن محاربه باحاکم ولو ظالم باشد حرام وکفر است.        3:متأسفانه بابک با لشکریان عرب نمی جنگید به عبارتی خلیفه ی عباسی برای مقابله با بابک قشون خود را ازایرانیان تهیه می کرد وشاید علت اینکه امام صادق(ع)سیاست ابومسلم خراسانی وامام رضا(ع) سیاست بابک را نپذیرفت این باشد که مسلمانان به دست مسلمانان کشته شوند.


ليست صفحات
تعداد صفحات : 10