تبلیغات
لیلاب سرزمین زیباییها
- بازدید : (238)
مقاله اي از احمد يغما
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
آنچه در تاريخ آمده است ؛ « در اوائل قرن سوم هجري ( اوايل سده نهم ميلادي ) در شمال باختري ايران ، خرمدينان به سالاري بابك عليه خليفه دست به قيام زدند ، اين قيام بيست سال طول كشيد ، و طي آن خرمدينان چندين بار شكستهاي فاحش بلشگريان خليفه مامون و معتصم وارد ساختند، سر انجام قشون خليفه به سرداري افشينشاهزاده ايراني خرمدينان را شكست داد و با خدعه و نيرنگ توانست بابك رادستگيروبه نزد معتصم خليفه بغداد ببرد.»
از آنجائيكه در قرون گذشته اكثر تاريخ نويسان وابسته به دربارهاي زمان خود بودند، هميشه تاريخ را به نفع سلاطين يا خلفاي زمان تحريف ميكردند، لذا تاريخ خرمدينان نيز دستخوش اين ناجوانمرديها قرار گرفته است ، واز آن پس تاريخهاي تحليلي كه در مورد اين جنبش توسط برخي نويسنده هاي ماركسيست مثل آبليايف ، پطروشفسكي يا احسان طبري و چندين نفر ديگر نوشته شده است ، همگي با نگرش ماركسيستي دست به تحليل هاي طبقاتي زده اند.
ماركسيستها معتقد بودند كه « تنها ‹ ماركسيسم ـ لنينيسم › سررشته علمي درستي براي پژوهش و تحليل و درك پديده هاي اجتماعي بدست ميدهد ، » و بر مبناي اين عقيده در تحليل جنببش خرمدينان چنين ميگفتند: « چون خرمدينان را دهقانان و شبانان تشكيل ميدادند، پس طبق تحليل اجتماعي ماركسيستي يقينا قيام آنها بر ضد مالكيت خلافت و امراي وي و بسود احياي مالكيت دهقاني بوده است »، اما مثل مرحوم احسان طبري اعتراف ميكنند كه : « معلوم نيست خرمدينان در خصوص احياي مالكيت دهقاني چه اقداماتي كردند » ، واقعيت غير قابل انكار اينست كه اگر نگرشها و تحليلها يك بعدي نباشد و پايه و اساس آن بر عقل و منطق استوار باشد ، مي توان پاسخ سؤالات زيادي را دريافت ، بطوري كه نحوه دستگيرشدن بابك گوياي آنست كه ‹ اين جنبش صرفا يك مبارزه طبقاتي نبوده است › كه بعدا به آن خواهيم پرداخت .
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
داستانهاي مجعول ديگر در مورد بابك خرمدين
برخي از مورخين خلفاي عباسي ، مادر بابك را زني روسپي آنهم كريه المنظر و يك چشم توصيف كرده اند .
بعضي ديگر خرمدينان را به ‹ اباحه زنان › متهم كرده اند ! و مرحوم دهخدا در معني كلمه اباحه (مباح كردن ، مشترك دانستن ) آورده است كه : « مزدكيان و باطنيه را اباحي و اباحيه نيز ناميده اند، » تحقيقا اين اعتقاد در مسلك مزدكيان به ويژه نزد اشراف حرم دار ساساني بوده است ، ولي عقلا نمي توان باطنيه و خرمدينان را به داشتن چنين اعتقادي متهم كرد، چرا كه خوي و خصلت شهوت راني ، هر انساني را از روح مبارزاتي تهي ميكند . و باطنيه آنقدر با اين واقعيت مأنوس بودند كه حتي فدائيان خود را عقيم ميكردند تا چه رسد به اينكه به اباحه زنان معتقد باشند، اما در مورد خرمدينان به ويژه ، دورة بيست سالة سپاه سالاري بابك ، مبارزات بي امان اين جنبش با قشون پر توان خليفه نشانگر آنست كه اين آزاد مردان جز مبارزه به چيز ديگري نمي انديشيدند، حال اگر چنين مسلكي را داشتند ، در خوش گذراني و هواهاي نفساني غرق ميشدند و تنها چيزي كه به آن نمي انديشيدند مبارزه و جنگ بود .
ابن نديم در كتاب الفهرست تاكيد بر رابطه عاشقانه بابك با همسر جاويدان دارد و معتقد است كه « همين زن باعث شد كه بعد از مرگ جاويدان بابك سالار خرمدينان شود،» از جمله اين ياوه سرائيهاست كه نوشته اند: « بابك با نامادري خود نيز روابط جنسي داشته است،» اين همه جور و جفا در حق يك شير مرد مبارز ناشي از عجز و درماندگي خليفه بغداد بود كه ميخواست مردم را نسبت به اين جنبش و جنبشهاي بعدي بدبين كرده و حمايتهاي ديگر بلاد را از آن مقاومتها سلب كند.
اما واقعيت اينست كه با همه اين نيرنگها بابك قهرماني بود كه همچون ‹ سلطان محمود جلال الدين › مورد تحسين دشمن قسم خورده خود قرار گرفت ، محمد عوفي در اثر خود بنام جوامع الحكايات و لوامع الروايات ضمن بيان گفتگو ي معتصم با شاهزاده ايراني ‹ افشين › دربارة بابك از قول خليفه مينويسد : « وي دربارة بابك گفت: او مردي جلد و قويست و در كارهاي جنگي و لشگر كشي نظير ندارد، » آري معتصم در مورد يك دلاور آذربايجاني حرف ميزد كه فرزند شباني بنام ‹ مرداس › بود و با شهامت و درايت و اعتقاد و ايمانش بيش از بيست سال بر نواحي طالش و اردبيل و مغان و سواحل ارس و بخشي از اران و گاه بر بلادي از اين هم وسيعتر حكم راني كرده بود . او خصم خود را چنان درمانده و عاجز ساخته بود كه در پيام طنز خود به ‹ تئوفيل› ، امپراطور بيزانس نوشت : « معتصم خليفه را سرداري در بساط نماند و وي درزي خود جعفر خياط و خوانسالار خود ايتاح را به مدد افشين سالار ايراني سپاه عرب گسيل داشت».
انتشار و یا استفاده از مطالب ان وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانع است
تحليل عقايد مذهبي خرمدينان
احسان طبري در كتاب خود بنام برخي بررسيها در باره جهانبيني هاو جنبشهاي اجتماعي در ايران ،در مورد عقايد خرمدينان ، مينويسد: « خرمديني به مثابه يك جريان الحاد آميز انقلابي و بصورت آميزه اي از تعاليم مزدكي همراه با تاثيرات كيش اسلام در شرق و غرب ايران پيش از بابك و جود داشته است ، بابك به هيچ وجه مبتكر اين دين نيست ».
شهرستاني در كتاب الملل والنحل تصريح ميكند كه « پيروان بو مسلم و مبيضه (سپيد جامگان كه پيروان هاشم ابن الحكيم موسوم به المقنع بودن ) ‹ توضيح از نگارنده› نيز از خرمدينان بودند، خود عنوان خرمديني نشان ميدهد كه بايد حتي در دوران ساساني مانند تراكيب بهديني ( كيش زرتشت)و درست ديني ( كيش مزدك) ايجاد شده باشد ، در قبال بهتان مؤبدان زرتشتي كه بدعت گذاران بددين ( كافر) ميخواندند، آنان با وضع كلماتي مانند خرمدين و درست دين در واقع خود را در قبال اين اتهام محفوظ ميداشتند و كيش خود را زيبا جلوه ميدادند، لذا بايد خرمديني كه رابطه ي فكري آن با درست ديني مزدكيان روشن است ، رشتهاي سلكي از مزدكي باشد .»
ايلياپاولويچ پطروشفسكي در كتاب اسلام در ايران ، در مورد خرمدينان چنين مينويسد:
« خرمدينان مانند اسلاف عقيدتي خويش يعني مزدكيان قرن پنجم و ششم ميلادي بخاطر استقرار مساوات اجتماعي و لغو مالكيت خصوصي بر زمين و انتقال اراضي به جماعتهاي آزاد روستائي مي كوشيدند، ولي از اواسط قرن سوم هجري رهبري عقيدتي نهضتهاي خلق ايران به دست شيعيان افتاد و تحت ‹ زيديه › وزان پس قرمطيان و اسماعيليان و پس از ايشان شيعه اماميه و غلات شيعه هدايت نهضتها را بعهده گرفتند.»
آكادميسين و…و.بارتولد مينويسد : « در قرون وسطي و مدتها پيش از ظهور صفويه ، مذهب شيعه در ايران بيشتر در محيط روستا رواج داشتند و روستاها پرچمدار عقيدتي نهضتهاي خلق بودند، علت آن بدديني دانستن مذهب تشيع توسط دولتها بوده و گاه گاه شيعيان را مورد تعقيب و ايذاء قرار ميدادند.»
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانعاست
بررسي و تحليل مواضع
در خصوص مواضع احسان طبري كه خرمديني را به مثابه يك جريان الحاد آميز انقلابي
معرفي كرده است ، بايد خاطر نشان كرد كه، منظور از الحاد تحقيقا بكار گيري كلمه اي معادل واژه ي اروپائي horesie يعني آن مذهبي كه از مذهب حاكم و مسلط منشعب ميشود و عليه آن بر ميخيزد ؛ بوده است ، واژه فوق را انگلس نيز در اثر خود موسوم به جنگهاي دهقاني درآلمان اينگونه بكار ميبرد ، ومتذكر ميشود كه : « در دوران قرون وسطي الحاد مذهبي و عرفان ، يكي از اشكال و مظاهر مخالفت اجتماعي ( اپوزيسيون) با رژيم فئودالي موجود است .»
اما در مورد قسمت بعدي كه خرمديني آميزهائي از تعاليم مزدكي همراه با تاثيرات كيش اسلام در شرق و غرب ايران بيان شده و تصريح گرديده كه با بك به هيچ وجه مبتكر اين دين نيست ، به تفحص ميپردازيم .
آنچه كه در تاريخ مسلم گشته است اينست كه در غرب ايران پيش از بابك ، فردي بنام ‹ جاويدان › پسر‹ شهرك › پيشواي اين فرقه بود، وبه قول خود احسان طبري بابك كودك مردي از مردم ‹ بـلال آبـاد › بود كه در كودكي و جواني شباني و سارباني ميكرد و بعداَ در دستگاه جاويدان و جمع خرمدينان در آمد، اما آنچه مهم جلوه مينمايد ، حد و حدود رابطه خرمدينان و كيفيت آميزش تعاليم اين فرقه با مزدكيان ميباشد .
در بررسي اين موضوع قطعاَ به اين استدلال ميرسيم كه اگر را بطه عقيدتي خرمدينان با مزدكيان يكي بود ، ديگر لزومي براي پيدايش خرمدينان بوجود نمي آمد و شايد در آن صورت ما امروز ، بجاي ‹ بابك خرمدين › ،‹ بابك درست دين › را قهرمان نامي خود ميشناختيم ، كه البته اگر بابك در آئين مزدكيان ميماند هيچ نام نيكي از او بجاي نمي ماند، مزدكيان بعنوان ‹ درست دين › خود را مطرح ميكردند ، حال اگر بپذيريم كه خرمدينان حتي از آنها انشعاب كرده اند قطعا اين انشعاب ريشه عقيدتي داشته است ، چرا كه در اسلوب و روش مبارزاتي تفاوتي با هم نداشتند يعني شكل مبارزه بر عليه خلفاي غاصب بغداد يكي بود ، آنچه اين دو فرقه را از هم متمايز ميكرد و يكي را محبوب قلوب مردم ، و ديگري را لجني براي بر چسب زدن خلفا بر ديگران مينمود ، بينش عقيدتي بود و بس، كه آقاي احسان طبري به تاثيرات كيش اسلام در خرمدينان اعتراف ميكند ، ولي چون در تحليل هاي طبقاتي ماركسيستي گرفتار بود، ديگر نمي تواند تاثير اصلي و علل مهم اين جنبش را پيروي از آئين تشيع و قيام مردم بر ضد خلفاي غاصب حكومت قلمداد نمايد . جا دارد در اينجا تأملي در نظر يك اسلام شناس خارجي ديگر بنام گولد تسيهر داشته باشيم ، ايشان در مورد قيامهاي زيديه در ايران آورده است كه :« مهمترين قيام تاريخي زيديه كه جنبه نهضت روستايي داشته ، شورشي بود كه در نيمه دوم قرن سوم هجري و ربع اول قرن چهارم هجري در نواحي كرانه ي خزر در ايران وقوع يافت ، نيمه دوم قرن دوم و نيمه اول قرن چهارم هجري شورشهاي روستايي شديد و پر دامنه اي در نواحي مختلفه ايران وقوع يافت ، يكي از اين عصيانها قيام محمره ( سرخ علمان يا سرخ پوشان) در تحت رهبري بابك ( پاپك ) در آذربايجان و غرب ايران بوده (201تا223هـ) كه اركان خلافت را از بيخ و بن متزلزل كرد ، تقريبا تا دهه چهارم قرن نهم ميلادي بيشتر قيامهاي روستائي ياد شده در زير لفافه معتقدات ( شيعي) وقوع ميافت . ( به نقل از كتاب اسلام درايران) » ( تاكيد از نگارنده) . در يك نگرش به تاريخ در مي يابيم كه تمامي دشمنان داخلي امويان و عباسيان داراي يك عقيده محكم ديني براي خود بودند و تضادشان با اين خلفا صرفاَ بعد عقيدتي داشت كه ذيلا َجهت آگاهي بدان اشاره ميشود .
خوارج با امويان هميشه جنگ و ستيز داشتند و آنگونه كه نوشته اند:« شمار نيروهاي خوارج گاها به بيش از صدو بيست هزار نفر ميرسيد و هر چند كه همواره شكست ميخوردند، اما پايه هاي حكومت اموي را سست كرده بودند .» در زمان خلافت عباسيان خوارج ازرقي در قيام چهارده ساله سياهپوستان افريقائي در بخش سفلاي عراق و خوزستان نيز شركت فعالي داشتند، بطوري كه زنانشان نيز در تمامي جنگ و ستيزها همراه و دوشا دوش مردانشان نبرد مينمودند، آنان خلفاي عباسي و اموي را مسلمان نمي دانستند چرا كه معتقد بودند : « هر كسي كه مرتكب گناه كبيره شود ، ديگر مسلمان نيست ، » والبته نميخواهيم به بحث بيشتر در اين مورد بپردازيم .
همزمان با قيام خوارج، شيعيان كوفه كه تقريبا همه ايراني بودند ، تحت رهبري ‹ زيد›، فرزند حضرت زين العابدين (ع) شورش كردند ، ( اوايل پائيز سال 127هـ) اين قيام بلحاظ عدم حمايت شيعيان عراق ، و ساير مسائل ديگر ، سريعا سركوب گرديد ، بدين شكل كه زيدبن علي معتقد به اقدامات قاطع عليه امويان بود، وي به دعوت شيعيان كوفه از مدينه به آنجا رفت ، تا قيام كوفيان را عليه ‹ هشام بن عبدالملك › خليفه اموي رهبري كند، اين قيام ده ماه طول كشيد ( 122ـ 123 هـ) ونهايتا به سركوب و شهادت زين ابن علي انجاميد، شايان تاكيد است كه زيد با برادرش حضرت امام محمد باقر(ع) رابطه حسنه اي داشت و همه تاريخ نويسان مسلمان و غير مسلمان گواهي ميدهند كه وي در حيات خود هيچ وقت ادعاي امامت نكرده بود، اما پس از شهادتش از جانب طرفداران وي فرقه زيديه بوجود آمد كه اين فرقه در قرنهاي دوم و سوم هجري فعال ترين مبارزان طريق انتشار افكار شيعه در ايران و ديگر بلاد به شمار مي آمد . مثلا در يمن زيديه موفق شدند چندين بار دودمانهايي از علويان را به امامت رسانده و مستقر نمايند، يا اينكه در عراق عليه مامون خليفه عباسي قيام كردند ، ‹ ابوالسرايا › رهبر قيام ، محمد بن طباطباي علوي (از شاخه حسنيه) را كه مدعي مقام خلافت بود نامزد امامت كرد، اين قيام نيز سركوب شد و ابوالسرايا اعدام گرديد.
اما در ايران ، منطقه گيلان كه بدليل عدم راههاي ارتباطي با ديگر بلاد ، تا قرن دوم هجري مردمانش بت پرستي ميكردند، منطقه امني براي فرار برخي از فعالين زيديه و پناه گرفتنشان در آنجا گرديد، لذا فرار اين افراد به آن منطقه ، مذهب گيلاني ها را تحت تاثير تشيع زيديه قرار داد، بطوريكه حسن بن زيد از سال 250تا 271 هـ در منطقه گيلان و ديلم و طبرستان حكومت را بدست گرفت ، تا اينكه در سال 287هـ توسط سپاه اسماعيل ساماني كشته شد. واين قبيل درگيريها بين شيعه زيديه و سپاه خليفه تا سال 316هـ همچنان ادامه داشت ، كه پرداختن بيشتر به آن از حوصله مقاله ما خارج است ، اما قرض از پردازش به گوشه هائي از مقاومتها و مبارزات زيديه در آن ايام ، متوجه كردن ذهن خوانندگان محترم به اين نقطه است كه ؛ اولا در آن ايام ( نيمه اول قرن دوم هجري) تشيع اماميه در همه نقاط ايران مطرح نشده بود، و شيعيان اماميه تا عهد فتوحات مغول در ايران اغلب تقيه ميكردند، ثانيا بطوريكه بر نظريه هاي برخي از مغرضين به اسلام پرداختيم ، و خواستيم جهت استحكام استدلال خود از گفته هاي همين طيف افراد بهره مند شويم ، دانستيم كه همه آنها به تاثير اسلام در خرمدينان اعتراف دارند ، حال اگر خرمدينان را منتقم ابومسلم خراساني يا شيعه زيديه قلمداد ميكنند مهم نيست ، مهم آنست كه خرمدينان بي شك مسلمان بودند و قيامهاي آنها در راستاي قيامهاي تشيع زيديه بود.
چرا خرمدينان بابك را به رهبري خود بر گزيدند
انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج نام نویسنده و آدرس وبلاگ بلامانعاست
آقاي احسان طبري در همان كتاب متذكر ميشود كه « خرمدينان به تناسخ روح معتقد بودند، و مي پنداشتندكه روان خداوند نخست به كالبد آدم حلول كرد ، سپس ابراهيم آنگاه موسي و عيسي و سپس محمد (ص) و سرانجام بو مسلم خراساني و بعد از وي به جاويدان پور شهرك ،» و نتيجه ميگيرد كه « خرمدينان مسلماَ بابك را آخرين جلوه گاه اين روح ايزدي ميدانستند.»
آقاي احسان طبري معلوم نيست كه از كجا اين ادعا را ميكند !، شايد ميخواست با اين بيان خرمدينان را به فرقه هاي ديگر شيعه ( غلات شيعه) مانند خطابيه ، نصيريه ، يا دروزان متصل كند، و شايد هم فقدان دليل و راهگشا نبودن تحليل هاي اجتماعي ماركسيستي وي را به اين سمت هدايت كرده بود ، تا با يك فرض به سؤال مهمي پاسخ دهد، حال چه شد كه روح ايزدي در طرخان دلاور و يا آذين قهرمان حلول نكرد و بابك را كه از بلاد ديگري بنام بلال آباد در كنار پدرش به آن ديار رهسپار شده بودو تنها سرداري بيش براي جاويدان پور شهرك نبود بر گزيد، آيا خرمدينان از كجا دانستند كه چنين حلولي بر بابك مستولي شده است ، پاسخ منطقي بر اين سؤال اينست كه قهرمان را مردم انتخاب ميكنند اما نه به قيد قرعه ، بلكه جمع شدن تمامي شايستگيها در يك فرد و تمايز آشكار او از ديگران وي را در قلوب مردم قهرمان ميسازد ، بابك در جنگ و ستيز دست بالائي از مازيار و يا طرخان و آذين نداشت ، قطعا خرمدينان يك امتياز ويژه اي در بابك سراغ داشتند، كه فرا تر از قدرت جنگ و رهبري كلاسيك جنبش بود، و آن چيزي نمي تواند باشد جز ايمان عملي بابك و تقيد وي به مذهب ، كسي كه حتي اگر بر فرض احسان طبري اعتقاد به تناسخ روح در خرمدينان را در نظر بگيريم ، شايستگي وراثت شخصيتهايي چون ابراهيم و موسي ومحمد (ص) بوده باشد ، و اينجاست كه تاريخ قضاوت ميكند كه مردم چگونه قهرماني را به فرمانروايي خود بهگزيني نموده اند ، مبارزات بابك ، گرفتار شدن بابك و صحنه هاي بعد از گرفتاريش همه وهمه شهادت بر اين انتخاب اصلح خرمدينان دارد.
گرفتار شدن بابك
نوشته اند : « افشين ( شاهزادة ايراني ) با همه ي آزمودگي نتوانست صرفا از نظر نظامي بر بابك چيره شود، واين غلبه از طريق خدعه و تزوير و سياست دست داد،»
بابك بعد از آخرين شكست در بيشه زارهاي اران پناه گرفت و بعضي ها نوشته اند كه قصد داشت نزد پادشاه بيزانس تئوفيل بگريزد واو را به مبارزه بر عليه خليفه بر انگيزد ، سالار سپاه عرب دو پيك را براي جستجوي بابك همراه با زنهارنامه هائي با مهر زرين خليفه اعزام كرد كه يكي از آن دو موفق به شناسائي محل اختفاء بابك شد ، و زنهار نامه خليفه را نزد آزاد مرد ايراني و يل آذربايجان برد ، بابك آن نامه را خواند و غضبناك گرديد، آنگاه نامه را نزد پيك انداخت و گفت : اين نامه را به نزد افشين ببر و بگو اين به كار تو ميايد نه من، يكي از اربابان بزرگ آن نواحي بنام ‹ سهل بن سنباط› كه با بابك آشنايي و دوستي داشت ، وي را به عمارت خود برد ، و وعده پشتيباني و حمايت داد، اما روز بعد به بهانه شكار ، بابك را از عمارت خارج كرد و تسليم سپاهيان افشين نمود. در روضه الصفاء نوشته شده است : « بابك كه ديد نامردانه در دام افتاده ، روي به آن دوست نماي خيانت پيشه نمود و بالحني حزين گفت : ارزان فروختي مرا بدين ناكسان ، و سهل بن سنباط پاسخي داد كه در واقع دادنامه خلافت و اشراف عليه بابك بود، سهل گفت : شبان را با تدبير جيش و سياست و اجراء حكومت هيچ نسبت نيست .»
ميگويند : معتصم چنان از اسارت بابك شادان شد كه بتمام معنا ي كلمه افشين و برادرش عبدا لله را غرق در جواهر ساخت .
جرجي زيدان در جلد دوم تاريخ تمدن اسلامي در مورد بذل و بخششهاي معتصم به افشين در طول نبردش با خرمدينان ، و انعامهاي زيادش ، بعد از اسير گرفتن بابك مطالب شگفت آوري نوشته است كه همگي حاكي از اهميت اين جنبش و تاثير بسزاي آن بر تضعيف حكومت عباسيان دارد، اما هنوز از امضاء فرمان حكومت سند بر افشين چيزي نگذشته بود كه نبرد «مازيار» پسر «كارن» و دوست و هم رزم بابك بر رأس سرخ علمان يا محمره در طبرستان و گرگان بر شاديهاي خليفه معتصم پايان داد، و جنبشهاي سلسله وار ديگر در اقصاء نقاط ايران زمين ، خواب راحت را تا زمان پاشيدگي كامل اين دودمان بر چشمانشان حرام كرد،
عوفي به نقل از ابن سياح در جوامع الحكايات نقل كرده است : « چون بابك خرمي را گرفتند من وچند كس ديگر موكل او شديم و او را براه كرده بوديم ، گفتند كه چون ترا پيش خليفه برند واز تو پرسد كه بابك توئي؟ بگو آري يا اميرالمؤمنين ، بنده توام و روسياهم اميد به عفو تو دارم تا از من بگذري ، چون بابك را در بند نزد وي بردند ، پرسيد: بابك توئي ؟ او فقط گفت آري ، وي را اشارت كرديم كه آنچه ترا تلقين كرده ايم بازگوي ، البته هيچ نگفت ، روي ترش نكرد، رنگ روي او نگشت .
کشته شدن بابك
خواجه نظام الملك كه بلحاظ خصلت درباريش از همه جنبشها و قيامهاي مردمي با خصومت ياد ميكند ، در كتاب سياست نامه صحنه اي از کشته شدن بابك نقل ميكند كه بسيار تكان دهنده و افتخار آميز است . وي مينويسد:
«چون يك دستش ببريدند دست ديگر در خون زد و در روي خود ماليد ، همه روي خود را از خون سرخ كرد، معتصم گفت : اي….. اين چه عمل است ؟ گفت در اين حكمتي است، شما هر دو دست و پاي من بخواهيد بريد و گونة روي مردم از خون سرخ باشد، خون از روي برود زرد باشد، من روي خويش از خون سرخ كرده ام ، تا چون خون از تنم بيرون شود، نگوئيد كه رويم از بيم زرد شد،»
پس از کشته شدن بابك ، پيكر وي را در محلي كه بعدها ‹ كنيسه بابك › نام گرفت به دار آويختند و ساليان دراز بر روي دار نگه داشتند و حتي زمانيكه پيكر مازيار را درهمان كنيسه بر دار كردند پيكر فرو خشكيده بابك در كنار او بود.
پرداخت به يک واقعيت تاريخي مهم و مناقشه دار:
چرا بابک خرمدين از نگاه برخي مورخين کافر معرفي شده است؟
اگر بخواهيم خيلي مختصر به اين مسئله به پردازيم چند عامل مؤثر را در اين مورد بايد مد نظر قرار دهيم اول آنکه تاريخ را هميشه فاتحين نوشته اند و فاتح جنگ بيست ساله خرمدينان خليفه عباسي بود. و طبيعي است که مورخين آن زمان بايد بابک را مجوس و بي دين معرفي مي کردند. دوم اينکه به اعتقاد اهل تسنن محاربه با حاکم ولو حاکم اگر ظالم باشد حرام و کفر است لذا خرمدينان از نظر اهل تسنن کافر بودند. سوم اينکه متاسفانه بابک با لشکريان عرب نمي جنگيد به عبارتي خليفه عباسي براي مقابله با بابک قشون خود را از ايرانيان تهيه مينمود و در واقع بابک بيست سال با مردم مسلمان اردبيل و خلخال و کليبر جنگيده بود اما مردم اين ديار نيز در آن زمان بابک را حسب تبليغات حکمران عباسي کافر مي پنداشتند بطوريکه گرزهاي خود را "کافر کوب" ميناميدند.
شايد علت اينکه حضرت امام صادق(ع) سياست ابو مسلم خراساني را در ورود به جنگ با خليفه عباسي نپذيرفت همين بود که در اين صورت مسلمان به دست مسلمان کشته می شد و اين جنگ نتيجه اي دربر نداشت. و تاريخ نشان داد که بر سر ابو مسلم خراساني و به دنبال آن بر سر خرمدينان که خود را ادامه دهندگان راه ابومسلم خراساني ميدانستند چه آمد. هر چند که آنان راه صدق و وفا را رفتند و مثل زين ابن علی شهيد راه آرمان خود شدند.
خردادماه 1380
مقاله از: احمد يغما
منـــابـــــع
· برخي بررسيها درباره ي جهان بيني ها و جنبشهاي اجتماعي در ايران، احسان طبري
· اسلام در ايران ، ايليا پاويچ پطروشفسكي
· فرهنگ لغت نامه دهخدا، دهخدا
· الفهرست ، ابن نديم
· جوامع الحكايات و لوامع الروايات ، محمد عوفي
· الملل و النحل ، شهرستاني
· رواج مذهب شيعه ، اكادميسين و ... بارتولد ،
· روضه الصفاء
· تاريخ تمدن اسلامي ، جرجي زيدان
· سياست نامه ، خواجه نظام الملك
· انگلس ، جنگهاي دهقاني
frame src="http://chat.1chatroom.ir/index.php" height="230px" width="280" frameborder="0" scrolling="no">
- زمان انتشار: جمعه 28 تير 1392
-
نظرات()
مطالب مرتبط
- مطالبی در مورد بابک خرمدین
- کوراوغلو همان بابک خرمدین است
- معنای ایواز در حماسه ی کور اوغلو
- اسامی اسب ها بر حسب رنگشان درفرهنگ آذربایجان
- نام اصلی و تـــورکی شهرهای آزربایجان
- بابك خرمديندر آیینه اندیشه و نظر
- معرفی قاچاق نبی-سارا-وکور اوغلو در شعر شهریار
- تحقیق در مورد خرمی یا مسلمان بودن بابک
- لیلاب
- ترکهای سومر، بانیان تمدن بشری
بخش نظرات این مطلب
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
دست مریزاد جناب استاد